قلبم شکسته… خستهام… زخمی شده بالم…
سایه به سایه مرگ میآید به دنبالم
بی دامن سرسبز مادر مانده پژمرده
گلهای زرد و قرمز پیراهن و شالم
من با تمام کودکی، در میهنم امروز
میراثدار رنج و اندوهی کهنسالم
عکاسها! عکاسها! از من چه میخواهید؟
من کِی شبیه خندههای کارتپستالم؟
غمگینترینم من! چه میفهمید از احساسم؟
تنهاترینم من! چه میپرسید از احوالم؟
شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید
با گریههای گیرهمو… با بغض خلخالم…
آه ای شما راحتنشسته گوشهٔ خانه!
جز ایستادن راه حلی نیست در عالم
#فاطمه_عارفنژاد
#مدرسه_تابعین
#فلسطین
پ.ن:
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم…
#اعظم_سعادتمند
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
آنها نمیخواستند ما رود شویم.
نمیخواستند ما آبشار شویم و خسوخاشاک را بروبیم.
میخواستند تا جوی کوچکی هستیم ما را بخشکانند.
آنها تاب طوفان نداشتند.
قیصر امینپور | «طوفان در پرانتز»
:: :: ::
چه خوب! چشمه نماندیم و آبشار شدیم
به رغم سختی صخره، ادامهدار شدیم
چنان جواب مهیبی به سنگها دادیم
که روی حافظهٔ کوه، ماندگار شدیم
دوباره مزرعه دلگرم شد به خندهٔ ما
که برف بود ولی گل به گل بهار شدیم
به سبز میزند آرامش و طراوت دشت
اگرچه غنچه به غنچه بنفشهزار شدیم
اگرچه قصه پر از جای خالی است… دریغ
اگرچه فصل خبرهای ناگوار شدیم
یقینِ پنجرهها تازه شد به مژدهٔ نور
همین که پرده برافتاد و آشکار شدیم
به اعتبار هزاران هزار داغ رشید
نگاه! با خود خورشید همجوار شدیم
و شُکر! کل جهان وعدهگاه طوفان شد
و شُکر! کشتی نوح آمد و سوار شدیم
✍ #فاطمه_عارفنژاد
#روز_غزه🌱
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz