هدایت شده از محمدعلی جعفری
بعد از بمباران بیمارستان المعمدانی غزه، خانهای هم زدند؛ در منطقهای دیگر. برق قطع بود. مردم منتظر ماندند تا صبح. روشنی روز رفتند ببینند کسی زنده مانده، یا زخمی و شهید بیاورند بیرون. بچهای دهساله را پیدا کردند. زنده و سالم. از زیر آوار کشیدندش بیرون. کیف مدرسهاش را بغل زده بود. داخل آمبولانس هم کیف را از خودش جدا نمیکرد. دلیلش را پرسیدند. گفت: تکههای جنازه برادرم را در این کیف جمع کردهام!
پ.ن: دیگر نه من طاقت عکسهای این جنایت را دارم؛ نه شما!
#غزه
#غزه_العزه
#غزه_تحت_القصف
#مستشفی_المعمدانی
🆔️ @m_ali_jafari
دوستان ظاهراً این عکسها (و چند عکس دیگه که داره تو فضای مجازی دست به دست میشه) غیرواقعی و ساختهی #هوش_مصنوعی هستن. لطفا یا ازشون استفاده نکنید یا اگه توی محتواهاتون به کار میبرید هم ذکر کنید که تصویر گرافیکی هستن، نه عکس واقعی.
#طوفان_الاقصی #طوفان_الأقصى
#فلسطین #اسرائیل #غزه
@KHATDOOST
در دلتنگی زمزمه های
" يَا فَاطِمَهُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّهِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ "
به سر می بریم..
#حضرت_معصومه
@khatdoost
برای آرمان...
توی کوله ات کتاب بود، ویک عبای ساده ی طلبگی
یک جوان معمولی با یک گرمکن ورزشی
وسط شهرک اکباتان
در کوله ات نه سلاح پیدا میشد، نه بی سیم نه باتوم.
تو نه نظامی بودی نه مسلح
جرمت همان کتاب ها وعبای توی کیفت بود.
در حوزه به تو بحث و گفتگو یاد دادند، تو اهل کلمات شریف بودی،
که زبان آلوده نکردی به ناسزا
ترس تو را هرزه زبان نکرد،
به قداست نام تو پناه میبرم از این همه کلمات متعفن که دورمان را گرفته.
دنیا نامی از تو نبرد، دنیا آرمان ندارد میخواهد تو فراموش شوی
اما من و خیلی از هم نسلهایم یاد آرمان را زنده تر از همیشه خواهیم کرد... 💔
#آرمان
✍ریهان
@KHATDOOST
https://eitaa.com/joinchat/1578631486Cbdb1b45e57
صرفا دلگویه های ذخیره شده
دوست داشتید عضو بشید:)))
هدایت شده از قدمگاه
﷽
در خون گلوی خویش طفلی خندید
از بُهت، صدای مادری میلرزید
در عصر جدیدِ کربلا معتقدیم
با حرملهی مُدرن باید جنگید
#محمد_احسان_افتخاریپور
#فلسطین
#غزه
┏━━━ 🦶🏻━━━┓
🆔️ @qadam_gah
┗━━━ ❤️━━━┛
هدایت شده از محمدعلی جعفری
توی کوچههای مخیم #برج_البراجنة قلاب چشمم میچرخید دنبال پیرمرد یا پیرزنی فلسطینی. کسی که طعم زندگی در وطن زیر زبانش باشد. برخلاف اکثر ساکنین که متولد لبنان بودند.
جلوی مسجدِ فلسطینِ مخیم پیرزنی صیدمان شد.
پرسیدم: "توی فلسطین دنیا اومدی؟"
چشمانش برق زد.
گفتم: "مهمان نمیخواهی؟"
دست به چشم کشید و بعد روی سر.
- علی عینی، علی راسی
با کمر خمیده؛ ولی مثل بچه سرتق بازیگوشی تندتند کوچهپسکوچهها را رد کرد. ماهم پشت سرش.
کف و سقف خانهاش سیمانی بود. نمور و مرطوب.
از اتاقش سهتا صندلی پلاستیکی آورد بنشینیم.
با لبخند بهش گفتم: "به قول ما ایرانیها؛ بزنم به تخته خیلی خوب موندی!"
خندید: "آبِ فلسطینِ توی وجودم، سیستم ایمنیِ بدنم رو قویتر کرده!"
پرسیدم: "دلت برا خونهتون تنگ شده؟"
اشک از گوشه چشمش راه افتاد.
- امید دارم زنده باشم و یهبار دیگه از تو باغچه جلوی خونهمون اون انجیرهای درشتی که صبحها روشون شبنم میزد رو بچینم!
#غزه
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الأقصى
🆔️ @m_ali_jafari
« آدم های شرطی »
از بین میلیون ها ورژن انسان های مختلف یک دسته هستند که اسم شان هست آدم های شرطی
قانون اول انجمن شرطی ها این است که اگر کسی کاری با تو کرد تو هم همان را متقابلا برایش انجام بده
فلانی به تو بی محلی کرد؟ تو هم محلش نده
فلانی به تو توهین کرد؟ توهم به او توهین کن
فلانی بدون استدلال سخن گفت؟ تو هم بدون استدلال حرف بزن
فلانی فلانی فلانی
طرز رفتار آدم های شرطی وابسته به « فلانی ها » ست
این ها برای رفتار شان چهارچوب مشخصی ندارند
چون عقل درستی ندارند!
مگر غیر از این است که عقل وسیله ای برای تشخیص درست و غلط است؟
وقتی نتوانی رفتار های ساده و کوچکت را مدیریت کنی و برایشان دلیلی جز فلانی هم انجامش داد بیاوری
پس به چه دردت میخورد؟
_ از من
_ به اعضای انجمن شرطی ها
#مدوسا
@khatdoost
هدایت شده از سَرْدَرْگُمْ|سیدمحسن حسینی
گاهی هست که یک نفری در لباس خودی است، اما حنجرهی او سخن دشمن را تکرار میکند! خب او را باید نصیحت کرد؛ اگر با نصیحت عمل نکرد، انسان با او باید حد و مرز تعریف کند: خط فاصل. جدا میشویم.
اما یک وقت هست که نه، اینجوری نیست. ممکن است اختلافات، اختلافات عمیقی هم باشد، اختلافات بزرگی هم باشد، اما انسان دشمن را با غیردشمن نباید اشتباه کند؛ دشمن حساب دیگری دارد، غیردشمن حساب دیگری دارد. خط درگیری با دشمن را باید ترسیم کرد، مشخص کرد؛ این بصیرت میخواهد.
@srdrgm
گاهی ثبات داشتن، به قیمت کاج بودن تموم میشه.
"همیشه سبز بودن، حتی در دل زمستان"
در ظاهر قشنگه، ولی انگار اینطور نیست.
اینم یجور ثبات داشتنه، ولی ثباتی که رنگ پریده میشه، کمکم به سیاهی میزنه.
ثمرهی چندانی هم نداره، ثمرهش گاهی یه میوهست که هرچند کاربرد داره، ولی اونقدرا مفید نیست، نه حتی به اندازه دونههای فلفل. تو فصلی که کسی نیازی به سایه نداره، بجای استراحت و نفس تازه کردن، با اون همه برگ سوزنی، یه سایهی خسته، زیر هوای ابری بهت میده که بدتر سردت میشه.
همیشه سبز بودن، لزوما به معنای ثبات نیست.
ثبات میتونه این باشه که بعد از هربار خزان شدن، دوباره جوونه بزنی. رنج هرس شدن رو برای اصلاح به جون بخری، میتونه در چیزی بجز نگهداشتنِ چهارتا برگ بیحال هم باشه.
ثبات میتونه در رها کردن برگهای خشکیده، در هرس شدنِ داشتههای اضافه، در سبک کردن بار در آستانهی بهار، در آماده کردن بستر برای پذیرفتن شکوفهها، در ثمر دادنهای بعد از تحمل یک زمستان سخت و در تلاش برای مفید بودنی هرچند فصلی باشه؛ نه در حفظِ متعصبانهی داشتههای رنگ و رو رفتهی سوزنی شکلِ دلمرده.
ثبات، در استمرارِ یک وجود کم فائده نیست.
هرچند که اینطور معنا بده.
یه نفری میگفت: «تاحالا کسی خزان شدن کاج رو ندیده. میدونی چرا؟ چون اولین خزانش، آخرین نفسِ حیاتشه.»
برگشت به کودکی، خواستنی خیلی ها است،
بخاطر دنیای بی دغدغه و بدور از رنج و سختی اش
شاید چون قبلا توسط چالش های کوچک بزرگ نشده ایم،
شاید بی خبری و نفهمیدن رو به درد فهمیدن ترجیح میدهیم!
ولی آدم های موفق کسانی بودند که توسط گردنه ها متوقف نشدند و راهشان را از تاریکی پیدا کردند و درک کردند، نمی توانند بایستند،
که هیچکاری نکنند
و به ناامیدی بها نداده اند..
آنها متوجه بودن که سکون حالشان را خوب نمیکند مگر تنها برای مدتی کوتاه!
#آینه_نوشت
@KHATDOOST