#بدون سانسور
#تصویر بدون سانسور غرب
# از چشم و دل سیر مردهای غرب
چنین شده؟
#غریزه و شهوت پایان پذیر است ؟؟
https://www.mashreghnews.ir/news/905010/%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%BA%D8%B1%D8%A8
آگاهی زنان ✍
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_دهم
راهی خانه می شوم. در را که باز می کنم بوی کیک می زند توی سر و صورت و گوش و چشمم و آب از گوشه های میانی دهانم راه می افتد.
توی راه پله ها دعا می کردم که بو از خانۀ خودمان باشد که باش... باش، آمین شد.
پا می کشم سمت آشپزخانه و اول گیسوی کمند خواهرم ملیحه را می بینم که دستانش پر از آرد و در دنیای خودش غرق است.
دنیایش را دوست دارد.
آهسته می روم و انگشتم را فرو می کنم وسط خامه های تازه ریخته شده روی کیک. چنان جیغ می کشد که خودم هم می ترسم و...
دستانم را به نشانۀ تسلیم بالا می برم. می افتد روی صندلی. حال ندارد چیزی بارم کند فقط می نالد:
- وحید پینوکیو آدم شد... تو چرا آدم نمی شی؟
تکه ای از کیکش را می کنم. گرسنه ام شده و بوی کیک بدتر کرده من را:
- اون کارتُن بود، کارتُن.
برایم تکه ای کیک می برد و توی بشقاب می گذارد. همین خوب است. دختر باید مهربان باشد.
آخرش یک ماچ از لپش می کنم و یک ده هزار تومانی می دهم و آرامش می کنم. چه زندگی پرخرجی...
آخر شب علیرضا سه ساعت آنلاین است اما پیام های هیچکدام از ما سه نفر را نمی خواند.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
«سردار دلها»
فرش کوچکی اَنداخت گوشه ی حیاط خانه پدری اش؛توی آفتاب☀️.
پیرمرد را از حمام🚿آورد، روی فرش نشاند و سرش راخشک کرد.
دست و پیشانی اش را می بوسید🌼و میگفت:« همهٔ دلخوشی من تو این دنیا، پدرمه. »💫🌈
#شهید_سلیمانی
#الگو
#یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : ٱللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهَا إِلَّا خَيْرًا
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_فرحزاد
💠 #نیامده_ایم_که_بمانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost