سر تا پاش خاكي بود. چشمهاش سرخ شده بود؛ از سوز سرما.❄️
دو ماه بود نديده بودمش.
ـ حداقل يه دوش بگير🚿، يه غذايي بخور🍛. بعد نماز بخون.
سر سجاده ايستاد. آستينهاش را پايين كشيد و گفت:
🌱 «من با عجلهاومدهم كه نماز اول وقتم از دست نره.»🌱
كنارش ايستادم. حس ميكردم هر آن ممكن است بيفتد زمين. شايداينجوري ميتوانستم نگهش دارم.
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost