eitaa logo
خط دوست
63 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
675 ویدیو
6 فایل
یک کانال خاص ☺️برا دخترای خاص😁 هنر، طنز، موسيقى🎶 مطالب علمی 🤩 رمان 📚 💢 مشاوران خوب👇 🔸مشاورخانواده @mpaknejad 🔸مشاورنوجوان و جوان 09191600459 🔸مشاور نوجوان @m_jahazi 🔸سوالات احکام ‏‪0912 452 5766 🔸شبهات اعتقادی @R_Jebreeilzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
بلند می شوم و روی موتور می نشینم. میترا و سیروس را باهم می کشم. کلیدش نیست. فریادم را بلند می کند: - کلید رو بده. تکان نمی خورد جواد. پایین می آیم و یقه اش را می گیرم و می کشمش بالا. - کلیدو بده تا تو رو خورد نکردم. دستش را از جبیش درنمی آورد. مشت می زنم تخت سینه اش. پا عقب می دهد و نگاهش را از چشمانم برنمی دارد. مشت دوم را توی شکمش می زنم. خم می شود و دستش را از جیبش در نمی آورد. مشت سوم را که توی صورتش پرت می کنم جا خالی می کند و با فریاد می گوید: - حیوون شـدی آرشـام؟ یه دفعه ی دیگه دسـتت بیاد طرف من صافت می کنم. خونم به جوش می آید و نمی فهمم چه می شود... مشت ها و فریادهایی که می زنم به میترا است. به سیروس، به پدر و مادرم. به دنیایی که برایم ساختم. وقتی که با دوتا سیلی به خودم می‌آیم، تازه جواد را می بینم که درب و داغان رو ی زمین می نشیند. ترک موتور سرم را به شانه ی جواد می گذارم. تمام زندگیم درد می کند... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @khatdost
خسته خودم را لب استخر می کشم بالا و نفس تازه می کنم. آرشام هم می آید و به تقلای جواد و مصطفی نگاه می کند. شنای پروانه می روند و مطمئنم که فقط روکمکنی است. می پرسم: - با مصطفی کجا بودی؟ نگاهم می کند. انگار اردکی هستم که تازه از آب درآمدم. باید بنشینم تا خشک بشود. بعد بروم چند تا خیار گندیده آن گوشه است بخورم. بعد زیرآفتاب بنشینم. - واضح نبود سؤالم؟ مرده شور نگاهت رو ببرن؟ می خندد و می گوید: - جواد گفت بهش گیر داده بودی. - غلط کرد جواد. خیلی مهمه که بخوامم بهش گیر بدم؟ سوت می زند آرشام و کسی محکم می کوبد پشت سرم. ضرب دستان جواد را می شناسم: - قبلا مودبتر بودی وحید. چند روز بالا سرت نبودم. می گوید و رو می کند سمت مصطفی. آرشام خیز برمی دارد برای شیرجه که نمی گذارم: - نگفتی! می نشیند و می گوید: - تا عصر با جواد کتابخونه بودم. زودتر زدم بیرون چون خسته بودم. بعد هم با مصطفی قرار استخر داشتیم. همین. - روزای دیگه؟ چشم غره می رود و شیرجه می زند. پشت سرش شیرجه می زنم. دو بار عرض را می رویم و می آییم. دو بار طول را. نفسزنان دست می گیرم به لبۀ استخر کنار دست آرشام: - محلّ حال جدید پیدا کردید؟ درجا می گوید: - حال و هوا ها همیشه، همه جا تکراریه. من فقط اینو فهمیدم. همین. هیچ چیز دیگه هم حالی ام نیست. مطمئن باش. - تکراری؟ سر تکان می دهد و آب صورتش را پاک می کند: - تکراریه، مسخره هم هست، چون سه سوته تموم می شه. اینم فهمیدم. از کل ۲۴ساعت، ۱۴ دقیقه و تمام. نمی خوام اسیر این ۱۴دقیقه ها باشم. - خوبه. - اوضاعم که خوب نیست وحید، اما فکر می کنم که خوبه یه خرده فکرم رو از بایگانی در بیارم. پوزخندم انقدر صدادار هست که نگاهش را در چشمانم خیره کند. می گویم: - مهدوی دیگه چی گفته؟ می کشد از لب استخر بالا و می رود سمت دوش ها. صبر نمی کنم. حالم به هم ریخته تر از این حرف هاست. صدای جواد را می شنوم: - آرشام... وحید. نه او جواب می دهد، نه من. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @khatdost