همیشه آیهی وَ جَعَلْنا...🌱🌻
را زمزمه میکرد
گفتم:
آقا ابراهیم این آیه برای محافظت
در مقابل دشمنه اینجا که دشمن نیست
نگاه معناداری کرد و گفت:
دشمنی بزرگتر از شیطان 😈هم وجود داره..؟!
#شهید_ابراهیمهادی💛
#الگو
#یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
:
رو بسته پودر لباسشویی دستی سافتلن نوشته لحظات رویایی با سافتلن!!!!!
حالا سوال من اینجاس چنگ زدن به بلوز و زیرپوش چرک آدم کجاش رویاییه؟ 😐😂
🤡 #طنز_خند 🤡
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#ترفند_خانه_داری
💢برای از بین بردن لکه روی لباس از صابون جامد استفاده کنید
❇️ لباس رو خیس کنید صابون رو مستقیما روی للکه بکشید بعد با دست بشورید و آب بکشید اینجوری اثری از لکه روی لباس نمی مونه
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🏡 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#گزارش
#بینالملل
💢حراج دختر مدرسه ای ها در ژاپن
🔻نویسنده و خبرنگار و مجری انگلیسی قصد داشت درمورد دختران نوجوان ژاپنی که مورد سو استفاده مردان قرار می گیرن مستندی تهیه کنه که پلیس اون رو مورد بازخواست قرار میده و مجبورش می کنه عکس و فیلم هاش رو پاک کنه
🎥این مستند گزارشی درباره دانش آموزان ژاپنی و درباره شغلی به نام "جی کی"در ژاپن است. "جی کی" یعنی دختران نوجوان در مقابل پول با مردان معاشرت کنند، قدم بزنند و برایشان فال بگیرند.
🔻هرچند که کسی اجازه ارتباط جنسی با این دختران را ندارد، اما به مرور زمان بر شمار نوجوانانی که در دام صنعت سکس میافتند، مدام افزوده میشود. سن برخی از این نوجوانان حتی ۱۴ سال هم نیست. تنها در توکیو چند هزار دختر به این دام افتادهاند
📌جای تعجب هست که در اکثر کشورها رابطه جنسی با دختران زیر ۱۸ سال غیرقانونی هست ولی در ژاپن با این که دختران زیادی مورد سو استفاده جنسی قرار می گیرن 'پیادهروی با یک دختر دبیرستانی' را یک نوع مد یا یک شکل سرگرمی میدانند.
🌐منبع:https://www.mirror.co.uk/tv/tv-previews/japanese-schoolgirls-rent-streets-police-9919262
#تولیدی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_شصت_ام
جواد که آف می شود سراغ مادر می روم و میگویم:
- آدم آویزون چه شکلیه مامان؟
نگاه به حالم می کند و نمی خندد. کمی لب می گزد که نشانۀ حرص خوردن از دست من است و کارهایم. اما همین که خودکنترلی دارد و نه غر می زند و نه سرزنش می کند خودش فرج است.
- بستگی داره منظورت از آویزون چی باشه؟ اگر مثل الان تو باشه که همش آویزون منی که خیلی هم خوبه! اگه آویزون هوا و هوستی که پاره میشه با سر می خوری زمین، البته دیر و زود داره.
اگه آویزون چوبۀ داری که ته خطایی!
- مامان!
اینبار می خندد و می گوید:
- خب من چه جوابی بدم؟ جدیدا میای وای میستی جلوم یه سؤالایی می کنی بدون اینکه من بدونم قبل و بعدش چی شده بوده. الان چی باید بگم به تو!
دوباره اعتراض می کنم. دست از کارش می کشد و نگاهم می کند. لب جمع می کند و همچنان نگاهم می کند. فکر می کند و نگاهم می کند و بالاخره لب باز می کند:
آدم چون نمیتونه تنهایی به هر چی که می خواد برسه. خب باید کمک بگیره. از یه قدرتی، یه صاحب منصبی، یه کسی که من میگم اینقدر وجود داشته باشه که منت هم نذاره و همه جوره کمک کنه. آدم هم که این همه قدرت نداره مجبوره مدام آویزون باشه. خدا همه چیز و همه توانی که بگی داره. آویزون خدا باشی همیشه هستی دیگه. دیگه چی بگم!
همانطور نگاهم می کند و من پناه می برم به اتاقم.
فردا شب به آرشام پیام میدهم:
-الووو، کجایی تو؟
دو ساعت بعد می نویسد:
- الووو و... کجا باشم خوبه؟
دو ساعت بعدتر می بینم و مطمئن می شوم که حالش خوب است. مینویسم:
- نت ندارم. اومدیم روستامون. همه خوابیدن. اومدم کوه. تنهام. حال نمیده.
- خوب غلط کردی رفتی جایی که حال نمیده. نت هم نداره.
- من مُردۀ این محبت تو هستم.
- بمیر بابا.
- برات بمیرم تو خوشحال میشی!
- خوشحالی رو سگ خورد.
- به درک. برو سراغ خوشی بعدی. چیزی که ریخته خوشیه.
- بی خاصیت ظاهرش خوشیه. کاش می گفتی داری چه قبرستونی میری منم می اومدم.
- بیا. الان که راه بیفتی یک ساعت دیگه اینجایی...
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_شصت_و_یکم
در عین ناباوری آرشام ماشین گرفت و آمد. در خانه باغمان این بار فقط خودمان بودیم که آرشام هم سرمان اضافه شد.
مامان پایۀ این کارهای یهویی من است. وقتی می گویم لبخند می زند که:
- من که دلم می خواست چند تا پسر داشته باشم. فعلا که شدید دوتا!
شام که خوردیم نخوابیدیم. زدیم به دل کوچه های تاریک دهات. یک وهم قشنگی دارد. جای جواد خالی. جای علیرضا هم... وای علیرضا!
رفتیم نشستیم روی تپۀ نزدیک باغ. هوا نسیم خوبی داشت و آسمان، ماه و ستاره. آرشام اینقدر توی خودش بود که اهل خانۀ ما هم فهمیدند.
سکوت را شکستم:
- مهدوی جواب پیاماتو میده؟
دراز می کشد و دست زیر سرش می گذارد و می گوید:
- نه خیلی. یه کم آره. یعنی خب رفتم سراغش. چند روزه باهاش حرف می زنم.
چنان می چرخم سمت آرشام که دو تا استخوان گردنم جا به جا می شوند و تق صدا می دهند. می گوید:
- چته بابا؟! نکشی خودتو. خب از بعد از کوه و باغ نتونستم توی این برزخ بمونم. گفتم هرچه بادا باد. یا می تونه جواب سؤالامو بده یا کیش و ماتش می کنم.
ساکت می شود و مجبور می شوم برای ادامۀ حرفش من هم ساکت بمانم. آرشام را اگر گیر بدهی پیچش می برد. باید مدارا کنی. چند وقت قبل با اصرار جواد، مهدوی یک شب با ما آمد باغ. کنار بساط چای ذغالی و سیب زمینی آتشی و جوج. بساط بازی جرأت و حقیقتمان خوب گرفت و شد سؤال های ریز و درشت از همه جای مهدوی.
زندگی، درس، دانشگاه، روابط، ضوابط، بود و نبود. شبی بود که بعد از صدها شب برایم با آرامش تمام شد.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_شصت_و_دوم
آرشام لب باز می کند و صحبت هایش با مهدوی را می گوید؛
- بهش می گم من دلم می خواد بدون قانون زندگی کنم. خدا همش قانون گذاشته می گه خب بدون قانون زندگی کن. زور که نیست.
می گم نه زور نیست اما زورکیه. می خنده بی وجدان.
کنارش دراز می کشم. ستاره ها چقدر زیادن. می گویم:
- راسته خب. زور که نیست. از اول هم زور نبود. شیطون پررو پررو تو روی خدا وایساد. زور نبود که. الانم هرکی هرکیه.
کی هشت میلیارد آدم و زور کرده؟ نه زور نماز داریم، نه حجاب، نه ترسی از رابطه. دهکدۀ جهانیه دیگه.
اصلا انگار حرف های مرا نمی شنود آرشام و توی حال خودش می گوید:
- میگم من اصلا نمی خوام دیندار باشم. حوصلۀ بهشت و جهنم کردن رو ندارم.
همین دو روز زندگی کنم و تموم. همین جا حالش و ببرم و تموم شه بره. اون دنیا و حالت و حالش و نمی فهمم. بهم میگه خب هر دینی می خوای برو همون جا.
میگم اصلا دین نمی خوام داشته باشم.
میگه خب اینم خودش یه دینه دیگه "بی دینی".
میگم اصلا دین چیه؟
میگه : هیچی راه و روش زندگیه؛ عربیش میشه دین.
میگم از عرب و عرب جماعت بدم میاد.
انگلیسی شو برام میگه و می خنده. بعدش میگه بازم میشه راه و روش زندگی. نمیشه که بچه از ننه بابا نباشه. نمیشه که بگی می خوام زندگی کنم اما بی راه و روش. اینم خودش یه روشه.
روش هردمبیلی. هرج و مرجی. هنجار شکنی. برو هرچقدر می خوای حالشو ببر.
گفتم: همین کارم می کنم.
فقط نگام کرد. از چشماش بدم میاد.
حرف داره وحید. دفعۀ دوم که رفتم پیشش از دست خیانت سیروس و دخترۀ نکبت نالیدم؛ میگه راه و روش هردمبیلی همینه دیگه. دختره تا دیروز مال تو، از فردا مال سیروس. پولت تا دیروز دست تو، از فردا دست دزد.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
استغفار ( از خاطرات شهید تورجی زاده )
محمد رضا که از جبهه که می اومد و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از حضورش خوشحال بودیم .🌸🌈
میدیدم نماز شب میخونه و حال عجیبی داره !
یه جوری شرمنده خداست و زاری میکنه که انگار بزرگترین گناه رو در طول روز انجام داده . یه روز صبحازش پرسیدم :
چرا انقدر استغفار میکنی؟ از کدام گناه می نالی؟🤔
جواب داد: همین که اینهمه خدا بهمون نعمت داده و ما نمیتونیم شکرش رو به جا بیاریم بسیار جای شرمندگی داره...😢
راوی :خواهر شهید
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
بيسكاتى شكلاتى با پسته
مواد لازم:
كره ١٥٠گرم
پودر شكر ٨٠گرم
وانيل ١/٨قاشق مرباخورى
تخم مرغ ١ عدد
پودر كاكائو ٢٠گرم
آرد ٢٨٠ گرم
پسته خرد شده ١٠٠ گرم
طرز تهيه:
1. كره،پودر شكر، وانيل و تخم مرغ را با همزن برقى به مدت يك دقيقه بزنيد.
2. پودر كاكائو و آرد را اضافه كرده ، با دست مخلوط كنيد . در صورت چسبناك بودن ، خمير را داخل پلاستيك بگذاريد و به مدت يك ساعت در يخچال قرار دهيد .
3. فر را روى حرارت ٣٥٠ درجه فارنهايت (١٨٠ درجه سانتى گراد) روشن كنيد.پنجره فر را طبقه وسط قرار دهيد ( سينى لعابى متحرك كف فر بماند).
4. خمير را به صورت يك استوانه با دست به قطر ٦-٥سانتى متر لوله كنيد و اطراف آن را در پسته بغلبتانيد ، برش هاى ٠/٥ سانتى داده و در سينى چرب نشده بچينيد.
5. سينى را داخل فر قرار دهيد تا خمير به مدت ١٢-١٠ دقيقه بپزد.سپس آن را از فر بيرون آورده و بگذاريد سرد شوند.
🍲 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#گزارش
#بینالملل
💯نخستین کارگردان زن محجبه هالیوود
"لنا خان" تنها زن محجبه ایست که به عنوان کارگردان در سینمای هالیوود موفق به ساخت فیلم شده
🔻"لنا" میگه اکثرا فکر می کنن خانم های محجبه توانایی ندارن و یا نمی شه با اونها ارتباط برقرار کرد در نتیجه نمی تونن در صنعت فیلم سازی ورود پیدا کنن
🔻وقتی افراد با من برخورد می کنن بخاطر حجابم فکر می کنن من نتونم خوب انگلیسی صحبت کنم اما بعد از اینکه کمی وارد بحث می شیم متوجه می شن که اشتباه می کردن و سد بین ما شکسته می شه
🌐منبع:https://www.straitstimes.com/life/entertainment/hijab-wearing-director-busts-stereotypes
#تولیدی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
افزایش عزت نفس زیربنای رشد سالم است
ما برای رشد فردی و توسعه مهارتهای خود، وقت قابل توجهی صرف میکنیم.
برای یادگیری زبان انگلیسی وقت میگذاریم. میکوشیم اعتماد به نفس خود را افزایش دهیم.
میکوشیم تسلط کلامی خود را پرورش دهیم. انرژی و توان خود را برای بهبود مهارت ارتباطی صرف میکنیم.
اما بسیار پیش میآید که احساس میکنیم این تلاشها، چندان اثربخش نبودهاند یا نتیجهی آنها کمتر از حد انتظارمان بوده است.
حتی حین انجام تمرینهای افزایش عزت نفس که میکوشد شادمانی زندگی را افزایش دهد، زمانی مفید است که جایگاه واقعی عزت نفس را در زندگی خود بشناسیم.
چون شادمانی و رضایت هم، ساختمانی است که بر زیربنای عزت نفس، ساخته میشود.
اگر برای زیربنا وقت نگذاریم، حرفها و تکنیکها و تمرینهای دیگر، صرفاً مانند داروی مسکن یا ماده مخدر، تسکینی کوتاه مدت بر دردی عمیق خواهند بود که به سادگی مرتفع نخواهد شد.
#روانشناسی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_شصت_و_سوم
میگم مگه قانون نداریم، شهر هرته.
سرتکون میده لا مذهب میگه همینیه که خودت خواستی. زندگی بدون مرز و حد!
میگم نه دیگه اینقدر ورمالیده.
میگه خب تو بگو چقدر مالیده چقدر نمالیده.
میگم قانون که باشه.
میگه خب کی قانون گذار باشه؟
میگم مَن.
می خنده وحید. می خنده بی وجدان. مسخره نمی کنه ها. یه طوری می خنده که می فهمی حرف مفت زدی. بعدم میگه:
من قانون تو رو قبول ندارم، تو قانون منو. چون تو روی منافع شخصیت قانون میذاری من هم همینطور. میشه بازم هرکی به هرکی زورش برسه.
هرچی میگم جواب داره. میگه مثل اسرائیلیا فکر نکن. خودشون بمب هسته ای دارن هِی این رئیس جمهور میمونشون تو سازمان ملل سیدی و ورق و فیلم بالا می گیره که ایران هسته ای داره.
اروپا و آمریکا هم دنبالش دست می زنن. زور زدن، زور زدن، هسته ای ما رو جمع کردن.
میگم خدا هم زور میگه.
میگه چی گفته خدا.
میگم گفته نخور، نبین، نگو، گوش نده. زندان هارون الرشید از روی دست خدا ساخته شده دیگه.
میگه: تو که هم خوردی، هم دیدی، هم گفتی، هر کاری هم کردی الان که در ظاهر مشکلی تو دنیا نیست. هفت هشت میلیارد آدم هست. هرکاری دلشون می خواد می کنن. گاو می پرستن. بت می پرستن. دیگه بقیه اش خیلی مهم نیست. ریشه مشکل داره، توقع میوه نداریم دیگه. تو هم برو همون مسیر رو.
میگم: میرم. پس فکر کردی می مونم.
میگه: دست حق به همرات. الآنم وقتت و تلف نکن. حیفه.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
سرماخوردگی ( از خاطرات شهید باکری )
والفجر یک بود.
با گردانمان نصفه شبی🌙 توی راه بودیم .
مرتب بی سیم می زدیم بهش و ازش می پرسیدیم « چی کار کنیم؟»
وسط راه یک نفربر دیدیم. درش باز بود.
نزدیک تر که رفتیم، صدای آقا مهدی را از توش شنیدیم . با بی سیم حرف می زد.
رسیده بودیم دم ماشین فرماندهی . رفتیم به بهش سلام بکنیم .
رنگ صورت مثل گچ سفید بود. چشم هایش هم کاسه ی خون .
توی آن گرما یک پتو پیچیده بودبه خودش و مثل بید می لرزید. بد جوری سرما خورده بود.🤒
تا آمدیم حرفی بزنیم، راننده اش گفت « به خدا خودم رو کشتم که نیاد ؛ مگه قبول می کنه؟»
🕊روحش شاد🕊
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
صبحانه خورها سالم ترند
بررسی های انجام شده نشان داده است که افرادی که به طور منظم صبحانه می خورند و این وعده غذایی مهم را فراموش نمی کنند در مقایسه با سایر افراد کمتر دچار سرماخوردگی و آنفلوآنزا می شوند و میزان استرس و افسردگی نیز در آن ها کمتر است.
همچنین وعده صبحانه نقش مهمی در دریافت فیبر و ویتامین های مورد نیاز بدن دارد. بررسی ها نشان داده است تأمین مواد مغذی مورد نیاز بدن در طول روز که در وعده های غذایی دیگر دریافت می کنیم، آسان نیست. افرادی که به طور منظم صبحانه می خورند و در وعده صبحانه از تمام گروه های غذایی استفاده می کنند احتمال بیشتری دارد که آهن، کلسیم و ویتامین های گروه B را به مقدار پیشنهاد شده دریافت کنند.
#علمی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اموزش دوخت ماسک
#هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost