🔻شب عاشورا، شب انتخاب است.
انتخاب مسیر...
انتخاب عاقبت...
در عصر حاضر نیز عزیزان زیادی را دیدیم که آزادگی را در مقابل زندگیِ دنیا انتخاب کردند و عاقبتشان ختم به شهادت شد.
📚روایت برخی از این انتخابها را میتوانید در کتابهای انتشارات خط مقدم بخوانید:
#معرفی_کتاب
#بریده_کتاب
🩸اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
و عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
📚 #معرفی_کتاب
📘 #دلآشوب
در این کتاب به قلم مرحوم محمدسرور رجایی از خاطرات مریم حسینزاده، همسر شهید مدافع حرم، محمدرئوف رفیعی، از بیوطنی و آوارگی و غربت میشنویم. نویسنده روایت این کتاب را از کودکی و حتی کمی قبلتر از کودکی راوی شروع کرده است. از زمانی که وضعیت امنیتی کابل هر روز بدتر میشود و راوی و خانوادهاش تصمیم میگیرند که به ایران مهاجرت کنند. قلم روان و صمیمی نویسنده، مخاطب را با راوی همراه میکند. خواننده میتواند تصویری از خاطرات راوی را ببیند. مثلا ببیند چرا و چطور دختری تنها با دیدن عکسی راضی به ازدواج با مردی به نام محمدرئوف میشود و بعد، یک سال انتظار میکشد تا شوهرش را برای اولین بار ببیند. قدری عجیب است؛ اما خوانندهای که ادامهی این روایت را بخواند، بالا و پایینهای بیشتر و عجیبتری در زندگی مریم و محمدرئوف خواهد دید. اینکه یک روز خانهات افغانستان باشد، یک روز ایران، یک روز ابوظبی و یک روز سوریه میتواند چالشهایی پیش پایت بگذارد که زندگی واقعیات بشود شبیه قصهها، میتواند کاری کند که گاهی حس کنی خوشبختی و گاهی بگویی: «بیوطنی بغض تلخی است که همیشه با ما خواهد بود.»
اما شاید همهی تلخی غربت و آوارگیای که مریم حسینزاده در زندگیاش لمس کرده با طعم تلخی که هنگام گذشتن از زیر پلی در سوریه حس کرده برابری نکند؛ زمانی که محمدرئوف مدافع حرم شده است، مریم و فرزندانش دوباره راهیِ ایران شدهاند و نه فقط انتظار و دلشورههای مریم، بلکه واقعیتی که اتفاق افتاده آنها را دوباره برمیگرداند به سوریه برای دیدن محمدرئوف که انتظار داشتند سلامت باشد. اما قبل از اینکه مریم همسرش را ببیند، تصویر او را در بنری آویزان شده از روی پلی در سوریه میبیند که زیرش نوشته شده: « شهید بَطَل محمدرئوف رفیعی» و بَطَل یعنی قهرمان. مریم حسینزاده نه فقط همسر یک قهرمان که خودش نیز قهرمانی است که خواندن روایتِ زندگیِ پر فراز و نشیب و پر قصهاش خالی از لطف نخواهد بود.
مرحوم محمد سرور رجایی با نثری خوشخوان خاطرات مریم حسینزاده را برای خواننده به تصویر کشیده است به گونهای که خواننده آنچنان که دارد روایتی روان را میخوانند گاه به گاه به لغات و اصطلاحات افغانستانی آشنا و شیرینی برمیخورد و بیشتر در فضای زندگی خانوادههای افغانستانی قرار میگیرد.
🛒 برای تهیه کتاب «دلآشوب»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #صبح_واقعه
پیادهرویمان به سمت کربلا شروع شد. چه هیبتی داشت این مسیر؛ پر از آدم؛ کوچک و بزرگ؛ زن و مرد؛ بیمار و سالم؛ ایرانی و عراقی و افغانی و پاکستانی و بنگلادشی! آغاز مسیر، با حرف و خنده گذشت. خیلی زود به خودم آمدم و گفتم: بچهها، حرف بس است. فقط ذکر و دعا.
هادی لبخندی زد و گفت: به روی چشم، یا شیخ!
🛒 برای تهیهی کتاب «صبح واقعه»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
سلام علیکم
به اطلاع همه عزیزان میرسانم
صفحه انتشارات برای مدت محدودی تعطیل است.
از صبوری شما عزیزان کمال تشکر رو داریم.
بهزودی پرانرژی و با دست پر در خدمتتون هستیم.
از همه عزیزان بهخاطر این تعطیلی عذرخواهیم.
ارادتمند