eitaa logo
خط مقدم
1.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
با ما به خط مقدم بیایید. تارنمای انتشارات خط مقدم: www.khatemoqadam.com خط مقدم در اینستاگرام: www.instagram.com/khatemoqadam.ir ادمین خط‌مقدم: @KhateMoqadam_admin تلفن تماس: ۰۹۱۲۹۳۸۳۳۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🟫 📘 وقتی جایی که تو زندگی می‌کنی، امن باشد و بدانی آنجا که قوم و خویش‌هایت هستند، جنگ است و ناامن، گاه‌به‌گاه منتظر می‌شوی ببینی کدام‌شان می‌آید درِ خانه‌ات را می‌زند و می‌رسد به آن‌جا که تویی. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «این پسر من است»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
خط مقدم
🟫 #بریده_کتاب 📘 #او ۱۹۹۶ تازه جنگ خوشه‌های خشم تمام شده بود؛ جنگ یک طرفه. کتاب بی‌نظیرش را اشتاین
✨️این روزها فرصت خوبیه که را بخوانیم... 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «او»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 گاهی حجم دلتنگی چنان زیاد می‌شود که درونت می‌جوشد. فقط روایت حضورش تو را آرام می‌کند. دوست‌داری بنویسی؛ درباره‌ی کسی که پا روی قلبش گذاشت و دست از دل و دنیا کشید. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «عطر پیراهن تو»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 بعد گفت: «می‌دونی نسیم. ما زیاد از حضرت زینب(س) شنیدیم. اما از حضرت ام‌کلثوم نه. مادرم رو که سوریه برده بودم، سر قبر خانم ام‌کلثوم یه روضه‌ای خوندن که خیلی متحول و منقلبم کرد. شرحش این بود که تو ده روز اول ماه محرم، هر کسی هر چی داشت برای امام حسین(ع) قربونی داد. ام‌کلثوم به حضرت زینب(س) می‌گه حسرت می‌خورم که پسری ندارم تا در راه برادرم حسین جونش رو فدا کنه. حضرت اباالفضل(ع) حرفای خواهرش را شنیده و می‌فرماید از همین الان من پسر شما می‌شم. منو قربانی و فدای حسین کنین.» 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «موسیقی سکوت»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 بعد از شام بود، بچه‌ها خوابیده بودند. تلویزیون روشن بود و برنامه «ملازمان حرم» پخش می‌شد. سیب پوست کنده بود. بریدم و توی دهانم گذاشته بودم که یک‌دفعه گفت: «به اینا نگاه کن، خوب یاد بگیر. اگه یه روزی رفتم سوریه و شهید شدم، خودتو نباز، مثل اینا خوب حرف بزن. مثل حضرت زینب(س) رسا پرصلابت باش.» 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «موسیقی سکوت»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 به پاهاش افتادم و با التماس گفتم: «تو رو قسم می‌دم به تمومی مقدسات نرو هاشم، بی تو می‌میرم. من هیچ به جهنم، حداقل به خاطر حسام و شهنام نرو. تازه به دنیا اومدن ده ماهشونه، تازه دارن می‌شناسنت. می‌خوان بهت بابا بگن....نرو هاشم نرو.» گریه‌هایم به آسمان رسید، صدایم کرد. نفسم را بیرون دادم، سرم را روی پایش گذاشتم. آرام گفت: «با حضرت زینب(س)عهد بستم. برم مدافع حرمش باشم. اگه اون دنیا می‌تونی جوابشو بدی، من نرم!» با این حرفش بی‌صدا فریاد کشیدم: «بی بی دو عالم، جان عشقم، زندگیم، نفسم. امانت تو...» هاشم با این حرفش دهانم را مهر کرد، چه داشتم بگویم. حرف حضرت زینب(س) بود. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «موسیقی سکوت»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
✍️ 📘 قصه‌های خوب فرزند جزئیات‌اند؛ حاصل توصیف دقیق چیزهای ظاهراً بی‌اهمیت و پرداختن به اتفاقات ساده و روزمرگی‌های معمولی. بدون گفتن از جزئیات، «چگونگی» را نمی‌شود توضیح داد و بدون گفتن از چگونگی اتفاق‌های مهم، قصه قوام پیدا نمی‌کند. پس هر نویسنده‌ای که دستش از جزئیات پر باشد، می‌تواند خوب قصه بنویسد و مثلاً می‌تواند کاری کند که شاهکاری یک مرد بزرگ در اخراج اشغالگران از جنوب لبنان، عمیقاً باورپذیر و عمیقاً باشکوه و پیش چشم مخاطب زنده شود. لحن، قصه باید روح داشته باشد و روح قصه، لحن روایت است. اینکه نویسنده بتواند چندین صدای متفاوت و جذاب لحن غیرمشابه را وسط قصه‌اش جان بدهد و باورپذیر کند، یعنی کارش را خوب بلد است، یعنی جَربزه‌مند است. یعنی می‌شود انتظار داشت برای یک قهرمان بزرگ یک اثر ادبی درخور خلق کند، بی‌آنکه احساس کنی کتاب‌سازی کرده یا سوره را هدر داده است. "او" تمرینِ جزئیات دقیقی‌ست که نویسنده در روی کاغذ آوردن‌شان خسته به خرج نداده؛ و لحن درستی که در هر فصل، رنگ راوی تازه‌ای را به خود می‌گیرد، بانمکوشانه و زنده‌انه پیش می‌رود و قصه را با هوشمندی، معماری می‌کند. میثم امیری برای روایت زندگی شهید عماد مغنیه، کار بزرگی کرده و اثری خلق کرده که نه شتاب‌زده است، نه شِکِل‌وار، نه مَدیّ؛ اثری شبیه به هنر و برخوردار از مایه‌ای ادبی قدرتمند. او شخصیت مغنیه، قهرمان را در متن مخاطب جان می‌دهد؛ قدرتمند و شِیوا و زنده، از دلِ رَجزش بیرون. - محمد صالح سلطانی، نویسنده 🛒 برای تهیه کتاب‌ «او»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🔻شب عاشورا، شب انتخاب است. انتخاب مسیر... انتخاب عاقبت... در عصر حاضر نیز عزیزان زیادی را دیدیم که آزادگی را در مقابل زندگیِ دنیا انتخاب کردند و عاقبت‌شان ختم به شهادت شد. 📚روایت برخی از این انتخاب‌ها را می‌توانید در کتاب‌های انتشارات خط مقدم بخوانید: 🩸اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ و عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
📚 📘 در این کتاب به قلم مرحوم محمدسرور رجایی از خاطرات مریم حسین‌زاده، همسر شهید مدافع حرم، محمدرئوف رفیعی، از بی‌وطنی و آوارگی و غربت می‌‌شنویم. نویسنده روایت این کتاب را از کودکی و حتی کمی قبل‌تر از کودکی راوی شروع کرده است. از زمانی که وضعیت امنیتی کابل هر روز بدتر می‌شود و راوی و خانواده‌اش تصمیم می‌گیرند که به ایران مهاجرت کنند. قلم روان و صمیمی نویسنده، مخاطب را با راوی همراه می‌کند. خواننده می‌تواند تصویری از خاطرات راوی را ببیند. مثلا ببیند چرا و چطور دختری تنها با دیدن عکسی راضی به ازدواج با مردی به نام محمدرئوف می‌شود و بعد، یک سال انتظار می‌کشد تا شوهرش را برای اولین بار ببیند. قدری عجیب است؛ اما خواننده‌ای که ادامه‌ی این روایت را بخواند، بالا و پایین‌های بیشتر و عجیب‌تری در زندگی مریم و محمدرئوف خواهد دید. اینکه یک روز خانه‌ات افغانستان باشد، یک روز ایران، یک روز ابوظبی و یک روز سوریه می‌تواند چالش‌هایی پیش پایت بگذارد که زندگی‌ واقعی‌ات بشود شبیه قصه‌ها، می‌تواند کاری کند که گاهی حس کنی خوشبختی و گاهی بگویی: «بی‌وطنی بغض تلخی است که همیشه با ما خواهد بود.» اما شاید همه‌ی تلخی غربت و آوارگی‌ای که مریم حسین‌زاده در زندگی‌اش لمس کرده با طعم تلخی که هنگام گذشتن از زیر پلی در سوریه حس کرده برابری نکند؛ زمانی که محمدرئوف مدافع حرم شده است، مریم و فرزندانش دوباره راهیِ ایران شده‌اند و نه فقط انتظار و دلشوره‌های مریم، بلکه واقعیتی که اتفاق افتاده آن‌ها را دوباره برمی‌گرداند به سوریه برای دیدن محمدرئوف که انتظار داشتند سلامت باشد. اما قبل از اینکه مریم همسرش را ببیند، تصویر او را در بنری آویزان شده از روی پلی در سوریه می‌بیند که زیرش نوشته شده: « شهید بَطَل محمدرئوف رفیعی» و بَطَل یعنی قهرمان. مریم حسین‌زاده نه فقط همسر یک قهرمان که خودش نیز قهرمانی است که خواندن روایتِ زندگیِ پر فراز و نشیب و پر قصه‌اش خالی از لطف نخواهد بود. مرحوم محمد سرور رجایی با نثری خوشخوان خاطرات مریم حسین‌زاده را برای خواننده به تصویر کشیده است به گونه‌ای که خواننده آنچنان که دارد روایتی روان را می‌خوانند گاه به گاه به لغات و اصطلاحات افغانستانی آشنا و شیرینی برمی‌خورد و بیشتر در فضای زندگی خانواده‌های افغانستانی قرار می‌گیرد. 🛒 برای تهیه کتاب «دل‌آشوب»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 پیاده‌روی‌مان به سمت کربلا شروع شد. چه هیبتی داشت این مسیر؛ پر از آدم؛ کوچک و بزرگ؛ زن و مرد؛ بیمار و سالم؛ ایرانی و عراقی و افغانی و پاکستانی و بنگلادشی! آغاز مسیر، با حرف و خنده گذشت. خیلی زود به خودم آمدم و گفتم: بچه‌ها، حرف بس است. فقط ذکر و دعا. هادی لبخندی زد و گفت: به روی چشم، یا شیخ! 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «صبح واقعه»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
سلام علیکم به اطلاع همه عزیزان می‌رسانم صفحه انتشارات برای مدت محدودی تعطیل است. از صبوری شما عزیزان کمال تشکر رو داریم. به‌زودی پرانرژی و با دست پر در خدمتتون هستیم. از همه عزیزان به‌خاطر این تعطیلی عذرخواهیم. ارادتمند