📌گفت و گو با آقای علی علیبیگی نویسنده رمان کنعان (بخش پایانی)
۶_ به عنوان خالق کنعان، آن را چطور به مخاطب معرفی میکنید؟
🔸یک داستان عاشقانه ی متفاوت از زندگی یک شهید.
۷_فکر میکنید تاثیرگذاری چنین سوژههایی در قالب رمان بر مخاطب بیشتر خواهد بود یا در قالب آثار مستند؟ چرا؟
🔸 قطعا رمان. به نظرم، رمان شاه بیت ادبیات است. آثار مستند انگار مواد خام و اولیه ادبیاتند و برای تبدیل شدن به اثر ماندگار باید از آن مصالح استفاده کرد.
۸_ از چالشهایی که در نوشتن کنعان با آن مواجه بودید بگویید.
🔸 قطعا رمانهایی که حول محور یک شخصیت واقعی میچرخند همیشه چالشهایی دارند. اطرافیان و دوستانی که انتظارات دیگری دارند. دوست ندارند تخیل وارد داستان واقعی شود. دوست دارند همیشه جنبههای مثبت شخصیت گفته شود. اما ما مگر انسانی داریم که اشتباه نکند؟ انسانها ابعاد مختلفی دارند. رمان در واقع کالبد شکافی انسانهاست. ما باید زوایای مختلف شخصیت را برملا کنیم تا تبدیل به یک انسان واقعی شود. خب همه اینها چالش برانگیز است و انرژی نویسنده را میگیرد.
۹_ آثار دیگری در این حوزه دارید؟ منتشر شده یا در دست چاپ؟
🔸 بله. رمان «من یک لاکپشتم» اولین رمان بنده بود که به چاپ رساندم. رمانی که از سختی های جنگ هشت ساله میگوید. مستند داستانی «توپراق» و رمان «اوزاق» هم در دست چاپ هستند و منتظرم متولد شوند!
پایان
🆔 @khatemoqadam_ir
هدایت شده از خط مقدم
📌 شهید رو در خواب دیدم و فقط یک چهره زیبا و نام سید علی ازش توی ذهنم بود. این شهید رو نمیشناختم!
🔥ماجرایی که برای اولین بار منتشر شده🔥
🆔 @khatemoqadam_ir
هدایت شده از خط مقدم
khatemoqadam.mp3
زمان:
حجم:
1.72M
⚠️ماجرای کرامتی عجیب از شهید سید علی زنجانی
🖇روایت شده توسط خانم مریم عرفانیان نویسنده کتاب«عطر پیراهن تو»(خاطرات همسر شهید سید علی زنجانی)
🆔 @khatemoqadam_ir
چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیانها
🆔 @khatemoqadam_ir
گفتم به دل كه بَهر گدايي كجا روم؟
گفتا برو به طوس بگو يا ابالجواد
در شب شهادت امام جواد (ع) در حرم مطهر رضوی دعاگوی همه شما رفقای خط مقدم هستیم🤲🏻🌷
🆔 @khatemoqadam_ir
#بریده_کتاب
آن روزها و حتی همین حالا هم دوست دارم اول مادر و خواهرهایم شهید شوند و بعد هم خودم. در زمان محاصره خاک کردن آدمها آنقدر سخت بود که دلم میخواست خودم خاکشان کنم تا جنازهشان روی زمین نماند. اینکه بعداً سر جنازهی خودم چه بیاید و خوراک سگها شود یا دست مسلحین بیفتد، برایم مهم نبود.
📚خبرنگار غیر اعزامی
🆔 @khatemoqadam_ir
📚 خبرنگار غیر اعزامی
🖋جمیلالشیخ فعال رسانهای و تنها خبرنگار حاضر در سه سال و نیم حصر شهرکهای شیعهنشین فوعه و کفریا بود که در کتاب خبرنگار غیراعزامی خاطراتش را میخوانیم.
🔍 مخاطب خبرنگار غیراعزامی:
۱_ در بخش اول کتاب، با کودکی و نوجوانی جمیل و تا حدودی با فرهنگ سوری آشنا میشود. اما زندگی جمیل تنها در وطنش خلاصه نشد
۲_ در بخش دوم کتاب حضور بیش از ۷ سالهی او در ایران را میخوانیم، وقتی جمیل به تنهایی و برای تحصیل به ایران مهاجرت میکند.
۳_ در بخش سوم کتاب روایتی از بحران سوریه، درگیریهای دمشق و زینبیه و تنگ شدن حلقهی محاصره در فوعه و کفریا در سال ۲۰۱۵ و درنهایت محاصره کامل فوعه را میخوانیم.
۴_ در بخش چهارم کتاب میرسیم به روایت سه سال و نیم حصر فوعه و کفریا و آنچه بر مردم این سرزمین در محاصره رفته است، به روزهای تلخ و سنگین زندگی اهالی این دو شهرک شیعهنشین.
۵_ و بخش پایانی کتاب روایت روزهای سخت و دل کندن از وطن و چشیدن طعم غربت است.
🆔 @khatemoqadam_ir
❌ حالا که صحبت از این کتاب جذاب شد بیاید یک مسابقه انجام بدیم❌
🔥این مسابقه هم جایزه داره هم اینکه ما بیشتر با شما آشنا میشیم و ممکنه بتونیم در آینده با هم همکاری داشته باشیم 🎉
🖇مسابقه به این صورته که:
✍🏻 ما یک متن از کتاب خبرنگار غیر اعزامی در اختیار شما قرار میدیم و شما اون رو با صدای زیباتون🗣 برای ما میخونید و تا پایان روز دوشنبه ۲۱خرداد به آیدی زیر 👇🏻 ارسال میکنید
🆔 @khatemoqadam_admin
🎊 ما هم از بین صوت های ارسالی قرعه کشی میکنیم و سه اعتبار خرید از خط مقدم هدیه میدیم
✅در ضمن بهترین ها رو انتخاب میکنیم و در ادامه با اون عزیزان همکاری میکنیم.
🆔 @khatemoqadam_ir
⚠️متن مسابقه⚠️
واقعیت این بود که تا قبل از این اتفاق، به زبان میگفتم حضرت زینب(س) مظلوم بوده؛ اما حالا خودمان ظلم را چشیده بودیم و میدانستیم مظلومیت چه دردی دارد. یکآن به دلم گذشت که از حضرت زینب(س) به خدا شکایت کنم که گذاشت اینطور آواره شویم. همان لحظه به ذهنم رسید که زینب(س) از ما اهالی فوعه خیلی مظلومتر بود. یادم آمد که وقتی زینب(س) وارد شام شد، امویان کاروان خانوادهی حسین(ع) را سنگباران کردند و به آنها توهین کردند. دیدم برعکس، وقتی ما به جبرین* رسیدیم، برایمان تیرهوایی در کردند و با صدای بلند ما را قهرمانان فوعه صدا زدند. یادم افتاد زینب(س) و کاروان حسین(ع) را در خرابهی شام جا دادند و خانهی ما در زینبیه آماده بود تا واردش شویم. از خودم و فکر شکایت خجالت کشیدم. دلم برای مظلومیت حضرت زینب(س) سوخت. زینبیه و حرم حضرت زینب(س) حالا پناهگاه ما شده بود. یک قطره اشک غلتید روی صورتم و گفتم: «شکراً لله.»
*Jebrin
🆔 @khatemoqadam_ir
✨صوت های شما داره به دستمون میرسه و یکی از یکی قشنگ تره☺️
عجله کنید که جا نمونید🔥
🆔 @khatemoqadam_ir