🟫 #بریده_کتاب
📘 #پرتگاه_پشت_پاشنه
همبازی همیشگی و همراه جاودان انسان، تنهایی است.
هر جایی میتواند گیرت بیاندازد و حرفهای تلخش را زیر گوش تو زمزمه کند.
🛒 برای تهیهی کتاب «پرتگاه پشت پاشنه»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
📚 #معرفی_کتاب
📘 #پرتگاه_پشت_پاشنه
روایتی که باورها را به چالش میکشد…
🔹 طبق مطالعات، بین ۴۰ تا ۶۰ درصد از افرادی که تجربهی اعتیاد داشتهاند، احتمال بازگشت به مواد مخدر را دارند.
🔸 این احتمال در میان کسانی که علاوه بر اعتیاد، تجربهی بزهکاری اجتماعی هم داشتهاند، حتی بیشتر است.
📌 یعنی به زبان ساده:
«کسانی که تجربهی خلافکاری داشتهاند و اعتیاد را کنار گذاشتهاند، بیشتر در معرض بازگشت به مواد هستند.»
❓ اما چند نفر از همین آدمها میتوانند آنقدر مسیر زندگیشان را تغییر دهند که به شخصیتی مهم و تأثیرگذار تبدیل شوند؟
🤔 مثلاً کسی که روزی درگیر خلاف و اعتیاد بوده، چطور میتواند به یک فرمانده نظامی برجسته تبدیل شود؟
📌 شاید به نظر استثنا یا حتی معجزه بیاید…
✨ عبدالبصیر جعفری یکی از همان معجزهها بود…
کسی که او را «حر فاطمیون» صدا میزدند؛ و اگر خوب بشناسیدش، میفهمید چرا این نام، بهترین توصیف برای اوست.
📖 #پرتگاه_پشت_پاشنه داستان کسی است که برخلاف تمام احتمالات، خودش را از پرتگاه بیرون کشید…
🛒 برای تهیهی کتاب «پرتگاه پشت پاشنه»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #پرتگاه_پشت_پاشنه
زندگی بیرحم است.
بیخود نیست که روی بیرحمیاش اسم “زندگی” گذاشتهایم.
حتی مهربانترین موجودات دنیا — یعنی بچهها — خیلی راحت میتوانند سنگدل باشند:
🔹 میتوانند قورباغهای را بکشند، بدون اینکه بفهمند چه جنایتی کردهاند.
🔹 میتوانند دم بچهگربهای بیپناه را بکشند، به شکمش لگد بزنند یا خیسش کنند، بدون اینکه نگران جدا افتادن خودشان از مادرشان باشند.
رک و پوستکنده… همین است زندگی!
در برابر بیرحمی بچهها نمیتوان از زندگی دفاع کرد.
و بچهها، تا آخرین نفس، این فرصت را دارند که سنگدلیشان را به پدر و مادر نشان دهند.
🔸 مادر میماند، خیره به بیتفاوتی فرزندانش و منتظر یک نشانهی شفقت.
🔸 پدر باید در سکوت، تماشا کند که فرزندش چگونه نمکدان را میشکند…
و دم نزند،
تا روزی دستِ زندگی،
بیتعارف، سیلیاش را به صورت آن فرزند بزند.
🛒 برای تهیهی کتاب «پرتگاه پشت پاشنه»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
📚 #معرفی_کتاب
📘 #نامزد_گلولهها
یک اشتباه رایج در ادبیات و سینما، کنار هم گذاشتن واژهی «کودک و نوجوان» است.
در حالی که نوجوانی، قرابت بیشتری با «جوانی» دارد!
🔹 وقتی همه کودک حسابش میکنیم، مدام تلاش میکند تا نشان دهد بزرگ شده:
❌ دیگر انیمیشن نمیبیند.
❌ با اسباببازیهایش بازی نمیکند.
❌ کتابهای با جلد کودکانه نمیخواند!
✅ او میخواهد اثبات کند که بزرگ شده و ما هم باید این بزرگ شدن را بپذیریم.
📚 اگر فرزند شما هم این ویژگیها را دارد، «نامزد گلولهها» برایش مناسب است!
🔸 نوجوانها در داستانها به دنبال «قهرمان» میگردند.
🔸 نامزد گلولهها روایتی ساده ـ اما نه کودکانه ـ از زندگی یک قهرمان ملی است.
🔸 در روزهایی که رسانه به ما «شبهقهرمان» غالب میکند، این کتاب را به نوجوانها هدیه دهیم.
🛒 برای تهیهی کتاب «نامزد گلولهها»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #نامزد_گلولهها
او در سکوت مرگبار عربهای منطقه، با همهی توانش به یاری فلسطینیهای غزه شتافت.
🛒 برای تهیهی کتاب «نامزد گلولهها»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طاعات و عباداتتون مورد قبول درگاه حق و توفیق درک رمضان آینده روزیتون🌱
عیدتون مبارک از مسجد الاقصی💛✌🏻
ویدئو از آلاء الصوص
🟫 #بریده_کتاب
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
دمشق دیگر آن شهری که چند سال پیش از تلویزیون دیده بودند، نیست. دیگر نه از زائران خبری هست، نه از مغازههای دور و اطراف. رد ناامنی باعث شده شهر در سکوت و سکون فرو رود.
🛒 برای تهیهی کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
#بخش_اول
این که شهید است و چه آراستهست
"بیست و هفت روز و یک لبخند"، روایتی از زندگی شهید مدافع حرم "بابک نوری هریس" است که به قلم خانم "فاطمه رهبر" در نشر "خطّ مقدّم" به چاپ رسیده است و با اقبال مخاطب نیز رو به رو بوده و تا به امروز دهها بار چاپ شده است. روایت این کتاب تقریباً همهی زندگی شهید را به تصویر کشیده است و مخاطب به خوبی تمام لحظات دنیوی و اُخروی شهید را حس میکند و دلیل این ارتباط چیزی نیست جز این که نویسنده با رفت و آمد با خانواده شهید و آشنایی با سکنات و شیوه تفکّر و زندگی آنها، عضوی از خانواده شهید شده است. شهید "بابک نوری" در خانوادهای به دنیا میآید و رشد میکند که با مذهب و انقلاب و دفاع مقدّس عجینند. پدرش دلاور مردی از رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدّس است و عطر معنویت مذهب در خانه مدام به مشام میرسد. تا این جای زندگی این شهید، شبیه زندگی بسیاری دیگر از شهدا است، ولی نویسنده با اشارات دقیق و ذکر خاطرات خانواده #بابک_نوری از او تصویر دیگری هم نشان میدهد که با نگاه کردن به عکسهای شهید در پایان کتاب، بهتر میشود جان مطلب را دریافت.
خانم "فاطمه رهبر" با تمامی کسانی که میتوانسته است گفت و گو کرده است. حتّی با کسانی که حرفی برای گفتن نداشتهاند و به شوق دیده شدن در قاب تلویزیون و با دلبستگی به دوربین و میکروفن به سوی مصاحبه شتافتهاند. از دیگرسو معدود افرادی هم بودهاند که چه بسا حرفهای بسیاری برای گفتن داشتهاند، ولی حاضر به گفت و گو نشدهاند. روایت به دو بخش تقسیم میشود که بخش اوّل از زبان خانواده و بخش دوّم روایت حضور در سوریه است و نویسنده به خوبی توانسته است با دو گونه ی متفاوت از روایت، هر دو بخش را به خوبی به تصویر بکشد. از نظر مشاهدهی دقیق و توصیف جزئیات خانم "رهبر" بسیار موفّق عمل کرده است. هم صحنهها و جزئیات مکان را به خوبی شرح میدهد و هم حالات کسانی را که سخن میگویند. روایت بسیار صادقانه است و خالی از هرگونه اغراق. نویسنده از آن رو که افکار و احوال و اعمال خود را در روزهای این گفت و گوها به خوبی توصیف کرده است، توانسته دیگران را هم به همان دقّت ببیند و خواننده نیز نویسنده را بخشی از روایت می پندارد و با توجّه با تأثیر روایت، انگار خودش در کنار نویسنده در مراسم تولّد شهید بر سر مزارش شرکت کرده است و این بخش چقدر در معرّفی شهید و خانوادهاش و علاقه مندان به او نقش دارد.
هادی خورشاهیان
✍️ #یادداشت
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
#بخش_دوم
آقای "جمشیدی" از شخصیت های بسیار مهم این روایت است. او کسی است که به خوبی می داند "بابک" چگونه در دوران خدمت مقدّس سربازی به اعزام به سوریه تمایل پیدا کرده است و کسی است که بیرون از افراد خانواده، درباره ی حالات و احوالات شهید به مخاطب اطّلاعات بسیار ارزنده و دقیقی میدهد و نویسنده چنان او را ترسیم کرده است که مخاطب دلش میخواهد دربارهی آقای "جمشیدی" هم کتابی مستقل بخواند و با این فرمانده دلاور بیشتر آشنا شود.
بخش سوریه که روایتی متفاوت دارد، به صورت پیوسته روایت میشود و تغییر چندانی در شخصیتهای روایت کننده اتّفاق نمیافتد و داستان رشادت مدافعان حرم به صورت خطّی پیش میرود. با شخصیت شهید در این بخش بسیار بیشتر آشنا میشویم و از خلوتهایش آگاهی مییابیم. شهیدی که در تمام این بخش نگرانیم این بار به فیض شهادت نائل نگردد، چون دلش را نداشته با پدرش خداحافظی کند و ما دائم دعا میکنیم این بار شهید نشود و برگردد و پدر و پسر یکدیگر را در آغوش بگیرند. پدری که با رشادتهایش در دوران دفاع مقدّس به شدّت پدر است و بارها به هق هق و تکان شانه برای پسر رشید و شهیدش میگرید.
#بابک_نوری در این کتاب به یُمن قلم بسیار اُستوار نویسنده، تبدیل به کسی میشود که با خود فکر میکنیم او را در مسجد محل یا توی کوچه و خیابان دیدهایم و وقتی یادمان میآید او را ندیدهایم، غصّه میخوریم و با صدایی که به گوش دیگران هم میرسد، میگوییم کاش او را دیده بودیم. این شهید میتوانست راهی دیگر را برود که نرفت و در تمام روزهای حضورش در سوریه به شهادت اندیشید و خواست شهید بشود و به گونهای از حرم سخن گفت که به مخاطب این حس دست داد که انگار جوانان غیور این سرزمین برای دفاع از وجود مبارک حضرت زینب به سوریه رفته اند نه برای دفاع از حرمش.
هادی خورشاهیان