eitaa logo
خط مقدم
1.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
با ما به خط مقدم بیایید. تارنمای انتشارات خط مقدم: www.khatemoqadam.com خط مقدم در اینستاگرام: www.instagram.com/khatemoqadam.ir ادمین خط‌مقدم: @KhateMoqadam_admin تلفن تماس: ۰۹۱۲۹۳۸۳۳۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📘 در روزهای جنگ، خیلی‌ها از اهواز رفتند؛ چون دیگر خبری از آن کارونِ آرام و کشتی‌های رنگارنگ نبود. جنگ، نامش روی خودش است! همه چیز را به هم‌ می‌ریزد. اما بعضی هم از شهرهای مختلف به اهواز آمدند؛ نه برای زندگی، برای دفاع از تمامِ ایران... روایت همسرانِ همان کسانی‌ست که آن روزها به اهواز رفتند، تا ایران، ایران بماند. 🛒 برای تهیه کتاب «ساختمان کیانپارس»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
✍️ 📘 در بحث شخصیت‌پردازی یکی از نکات قوت رمان نشان دادن نمایی نزدیک از برخی شخصیت‌های ضد قهرمان یعنی جبهه‌ی مسلحین است. نویسنده به کمک صحنه‌های دیالوگ‌محور، خلق موقعیت‌های پیچیده و همچنین بیان درونیات، خواننده را با طرز فکر و دیدگاه‌های تکفیری شخصیتی به نام «مولوی حسام‌الدین» آشنا می‌کند. می‌توان به چالش کشیدن مسئله‌ی عشق در بستر جنگ را یکی از درون‌مایه‌های این رمان برشمرد. خواننده در این رمان دو رابطه‌ی عاشقانه را از نظر می‌گذراند. در هر دو رابطه به علت به وجود آمدن اختلافات عقیدتی و شرایط جنگی، شخصیت‌ها مجبور به انتخاب میان عشق و عقیده‌ی خود می‌شوند. درست در زمانی که شاهد قربانی شدن عشق به خاطر تعصب‌ورزی هستیم، با شخصیت جدیدی روبه‌رو می‌شویم که حتی در شرایط مرگ و زندگی و تفاوت مذهب و نگرش، حاضر به رها کردن معشوق و محبوب خود نمی‌شود و در صدد نجات دادن او از حمله‌ی انتقام‌جویانه‌ی مسلحین برمی‌آید. این نظرگاهِ واقع‌بینانه‌ی نویسنده به مقوله‌ی عشق و عشق‌ورزی و پرداختن به هر دو جنبه‌ی آن یعنی ترجیح عشق بر هر چیز و بالعکس، به باورمند شدن اثر کمک بسیاری کرده است. با وجود این، حضور یک صحنه‌ی مبهم و رازآلود در بخش‌های پایانی، به رمان بسیار عمق بخشیده است و به این امر اشاره دارد که مبحث عشق در زوایای پیچیده‌ی روح انسانی همواره پدیده‌ای غیرقابل ‌پیش‌بینی و غیرقابل ‌چشم‌پوشی است؛ در صحنه‌ای که شخصیت «حمزه»، پس از این که از «سوسن»؛ محبوبه‌ی خود دست می‌کشد و جان‌کاه‌ترین بلا و شکنجه را بر روح او وارد می‌کند، بارها بر بالین او که حالا زنی روان‌پریش است، حاضر می‌شود اما نویسنده به همین تصویرسازی بسنده می‌کند و آنچه را که میان آن دو می‌گذرد به نمایش نمی‌گذارد؛ گویی که ادامه‌ی داستان رازناک عشق و آدمی را به تمایل خواننده می‌سپارد که آیا سرانجام، انسان می‌تواند از عشق خود دست بکشد یا نمی‌تواند؟ - زهرا سادات ثابتی 🛒 برای تهیه کتاب «دختران قبیله جنگ»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 پذیرفتم همسر مردی بشوم که تمام جان و مال و وقت و آبرویش را وقف اسلام و ایران کرده بود؛ مردی که تشنه خدمت به تمام انسان‌های این کره خاکی بود و در اجرای ایده‌هایش برای آبادانی، مرزهای جغرافیایی کم‌ اهمیت‌ترین مسئله. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «بلوک یاس»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 گاهی که صدای پارک ماشینی را جلوی ساختمان می‌شنیدیم، به شوخی به هم می‌گفتیم لندکروز استیشن آمد. بلند شو ساک‌ات را ببند... کارهایت را بکن، نوبت توست شوهرت را شکلات‌پیچ آورده‌اند... 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «ساختمان کیانپارس»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 جوون باید خودش راهش رو انتخاب کنه. هیچ‌کس رو نمی‌شه به زور به چیزی وادار کرد. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 وقتی مادر آش را دم خانه‌ی همسایه‌ها برده بود و گفته بود «آش پشت پای بابک است؛ رفته سوریه…»، خشک‌شان زده بود. کی باور می‌کرد پسری که تمام این سال‌ها ظاهر امروزی داشته، یک‌هو از سوریه سر دربیاورد؟ 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 پیشتر بارها چیزی از پاره شدن بند دل شنیده بودم؛ ولی تا آن موقع نمی‌دانستم دقیقاً چه حسی‌ست. آن لحظه فهمیدم پاره شدن بند دل، همان رفتن جان از بدن است؛ همان احساس غریبی که می‌بینی ناگهان در چند ثانیه تمام امیدهایت نومید تمام نقشه‌هایت نقش بر آب شده... 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «بلوک یاس»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
✍️ 📘 نام حاج قاسم سلیمانی از سال‌های ابتدایی دهۀ 90 بر سر زبان‌ها می‌افتد. پیش از آن، او یکی از رزمندگان قدیمی دفاع مقدس و یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب‌اسلامی است. همۀ کسانی که در همین سال‌ها دوستش دارند و برای دیدنش سر و دست می‌شکنند، جزئیاتی از گذشتۀ او نمی‌دانند. در نگاه آدم‌هایی که در دهۀ 90 زندگی کرده‌اند؛ حاج قاسم، سردار همین امروز است (و قرار است تا ابد بماند) و در مکان‌هایی دور که نمی‌شناسیم بجنگد و خبر پیروزی‌اش را با لبخند به ما برساند. اما بعد از آن جمعۀ دردناک بعد از سیلی واقعیتِ شهادت حاج قاسم، بخش‌های دیگری از زندگی او هم مورد توجه قرار می‌گیرد. روستای محل تولد، لشکر 41 ثارالله، عملیات والفجر 8 و الی آخر. کتاب «نامزد گلوله‌ها» هم روایتی از سرتاسر زندگی این مرد است. نام کتاب برگرفته است صحبتی از خودِ حاج قاسم است، بعد از اینکه از او پرسیدند برای ریاست‌جمهوری نامزد نمی‌شود؟ و پاسخ داد«من نامزد گلوله‌ها هستم.» روی جلد، در کنار نام کتاب نوشته شده‌است. «سفری به زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی». ادامه دارد... - مریم رحیمی‌پور 🛒 برای تهیه کتاب «نامزد گلوله‌ها»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
✍️ 📘 گرافیک داخل کتاب با کتاب‌هایی که تا امروز دیده‌ایم متفاوت است. انگار کسی قبل از ما این زندگینامه را خوانده و زیر بخش‌هایی از آن خط کشیده و جملاتی را پررنگ کرده است. این گرافیک متفاوت به خواننده کمک می‌کند که توجهِ بیشتری به نکات مهم‌ داشته باشد. از طرفی مثل باقی زندگینامه‌ها، عکس‌های مرتبط در انتهای کتاب نیست و بین متن گنجانده شده. از طرفی در کنار ذکر نام هر فردی عکس کوچکی از او همراه با توضیحاتی کوتاه وجود دارد و لازم نیست با سرعت از کنار اسم‌های ناشناس عبور کنیم یا برای پیدا کردن هویت هر شخص دست به گوگل شویم. این ویژگی برای خوانندگان کم‌سن‌وسال که آشنایی کمتری با شخصیت‌های معاصر دارند، خیلی خوب است و حتی به خوانندگان بزرگسال هم کمک می‌کند. گرافیک کتاب در بعضی بخش‌ها عجیب هم می‌شود، مثلاً برای خواندن بخشی از داستان ناچار می‌شوید کتاب را عمودی دست بگیرید، گرچه ممکن است چنین وضعیتی برای خواننده ناراحت‌کننده به نظر برسد (که تا حدی هم همین‌طور است.) اما می‌توان گفت تغییر وضعیت قرارگیری کتاب ترفندی برای ایجاد تنوع است. کتاب از روستای کوچک «رابر» در استان کرمان آغاز می‌شود. در کنار آن نقشه‌ای از استان کرمان قرار دارد و موقعیت رابر را نشان می‌دهد. مرتضی سرهنگی، به ذکر نام روستا قناعت نمی‌کند و جزئیات آن را توصیف می‌کند. این توضیحات حاصل سفر نویسنده در سال 1399 است. «یک درخت گردوی بلند و تنومند دیدیم که مثل میدانگاهی وسط روستای ایستاده‌بود با شاخ و برگ‌های زیاد؛ آن‌قدر که سایۀ این درخت در حیاط خانه‌ای می‌افتاد که در آن نزدیکی بود.» ادامه دارد... - مریم رحیمی‌پور 🛒 برای تهیه کتاب «نامزد گلوله‌ها»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 تمام وجود او، یک قلب پر از احساس بود. اصلاً نمی‌توانست دلخوری یا غصه‌ی دیگران را تحمل کند. همیشه راهی پیدا می‌کرد تا آدم‌ها را آرام کند و از ظرف محبتش به کاسه‌ی جان آن‌ها هم عشق بریزد. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «بلوک یاس»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
✍️ 📘 روایت به سرعت از تولد، کودکی و نوجوانی حاج قاسم عبور می‌کند. تنها خاطرۀ این بخش مربوط به تلاش قاسم سلیمانیِ نوجوان برای پرداخت بدهی پدرش است که تأثیرگذار و جالب است و شاید کمتر شنیده شده باشد. بعد به سرعت به سال‌های مربوط به دفاع مقدس می‌رسیم که طولانی‌ترین و پرجزییات‌ترین بخش این زندگینامه است. این بخش از کتاب نقشِ حاج قاسم را به عنوان یکی از عناصر کلیدی دفاع مقدس نشان می‌دهد. برخلاف بخش اولیه که با نقشه، موقعیت دقیق مکان‌ها را نمایش می‌داد، این بخش هیچ نقشه‌ای وجود ندارد و کاش این‌طور نبود؛ فهم جزئیات اتفاقات بدون تصور دقیق مکان‌ها دشوار است، خصوصاً برای خواننده‌ای که چیزی از جزئیات مناطق جنگی نمی‌داند. تقریباً از نیمۀ کتاب با حاج قاسمِ پس از دفاع مقدس ملاقات می‌کنیم. حاج قاسم جوان که در سال‌های اولیۀ دهۀ هفتاد امنیت مرزهای شرقی کشور را تأمین می‌کند. «در یکی از دورافتاده‌ترین جاهای کرمان امروز روستایی است به نام «قاسم‌آباد» که اهالی این روستا همه از همین اشرار دیروز بودند که حالا برای روستایشان شناسنامه‌ای به اسم قاسم گرفته‌اند.» در ادامه به بخشی از زندگی حاج قاسم می‌رسیم که بیشتر با آن آشنا هستیم. سال‌های فرماندهی سپاه قدس و جنگ سوریه و نابودی داعش. در این بخش علاوه بر جزئیات زندگی حاج قاسم، نکاتی از وضعیت قدرت‌گیری داعش هم مطرح می‌شود که عظمت کار او و سربازانش را نشان می‌دهد. «داعش یک دولت بود با تمام ساختارهای حکومتی، پلیس، آموزش و پرورش و دادگستری داشت. آمده بود که بماند با وسعتی بزرگ‌تر از سوریه و عراق.» خواندن این جزییات کمک می‌کند که آن پیام تاریخی در آبان 96 را بهتر درک کنیم «با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی-صهونیستی و برافراشته شدن پرچم سوریه، پایان سیطرۀ این شجرۀ خبیثۀ ملعونه را اعلام می‌کنم...» و داستان به شب 13 دی 1398 می‌رسد و به قنات ملک برمی‌گردد. به آن روستای کوهستانی در کرمان «طوفان می‌شود، همه چیز در هم می‌پیچد، انگار دستی بلندش می‌کند و او را می‌برد تا قنات ملک، بالای آن درخت گردو، ابومهدی با موهای یکدست سفید نگاهش می‌کند و می‌خندد. دانه‌های انار، شکسته و سوخته، در دل طوفان تا کوچه‌باغ‌های قنات ملک پاشیده می‌شود.» - مریم رحیمی‌پور 🛒 برای تهیه کتاب «نامزد گلوله‌ها»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin