eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
32 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌷شهیده گمنام🌷 🌷بسم رب شهدا🌷 سلام علیکم لیلا هستم هیجده ساله از تهران میخام از شدنم بگم اگر بد شد معذرت میخام من ازاول دختر بودم تااینک اومدم راهنمایی و تحت تأثیر دوستانم قرار گرفتم و مسیرم تغیر کرد تا سال 95 که بخاطر رفتن چادری شدم اما فقط بخاطر رفتن شیش ماه شد چادری بودم و امیدوار اربعین ده روز روزه گرفتم برم هروز تا اربعین گریه کردم خانوادم رفتن من پاسپورتم درست نشد😔 همه از گریهام خسته شدن روزی نبود یکساعت گریه نباشه اما قسمت نشد که نشد من از همه دلسرد شدم شهدا.خدا.امام کلا قهر کردم به زور تاعید سر کردم بعد عید با خدا سر یه جریانی معامله کردم گفتم یا این اتفاق نیفته یا چادرو نماز میزارم کنار اصلا میرم بی دین میشم اگ وجود داری ثابت کن که هستی😔 اون اتفاق بد افتاد من یک هفته بی شدم تو یک هفته رفت کنار نماز خدا همه رو گذاشتم کنار ولی آرامش نداشتم پشتم انگار خالی بود خسته شده بودم گفتم اگه خدا بخواد یه نشونه میزاره تا برگردم دنبال بهونه بودم برا آشتی اما نمیزاشت😞 تو اینستا بودم یهو فیلم دوست اومد تازه به خودم اومدم گفتم تو شهید جهاد که دوستترو قبول داری خداشو قبول نداری خجالت نمیکشی ابروی دوست شهیدتو میبری انقد بی لیاقتی اون شب خیلی گریه کردم تصمیم گرفتم نمازمو شروع کنم اما چادر نمیتونستم مسخرم میکردن فامیلام میگفتن یروز با چادری یروز بی چادر فازت چیه!!!! اونا که نمیدونستن قضیه چیه همون شب تو تلگرام دنبال کانال داعش بودم یهو رفتم کانال که درمورد ظهور بود یه فایل بود ادمینش گفته بود حتما گوش کنن ممبرهاش منم ناخاسته زدم باز شد گوشش ک دادم دنیا سرم اوار شد از ساعت 12 شب تا 6 صبح گریه کردم بین اون ساعت گفتم باید پاک شم یه چله ی...(خاص)یادم داده بودن ولی گفته بودن بهم شیطان اذیتت میکنه دو راه بیشتر نداری یا وسط چله دیونه میشی یااخرش پاک میشی منم مسمم شدم ک انجام بدم شروع که کردم به 100تا استغفار نرسیده بودم ترسیدم ‌تا گفتم ب خودم اومدم دیدم دارم از حال میرم چله رو کنار گذاشتم اما بخاطر چیزی که وسط چله دیدم برگشتم به مسیری که راه درسته روزه بودم جمعه بود اذان ظهر بود خواب دیدم دوتا وسط خیابون بدون سر دارن جوون میدن مردمم وایسادن گریه میکنن یهو اون دوتا (بخاطر لباس نظامی میگم شهید) بلند شدن شروع به حرکت کردن مردمم دنبالشون یجا رسیدن وایسادن همه اصرار میکردن اسمشونو اون دو بنویسن یهو دیدم یکی از بلند اسم منو گفت اون یکیم اسممو نوشت تو دفتری ک دستش بود (اونا سر به بدن نداشتن ) اما نمیدونم اسمم کجا ثبت شد از اون روز منم شدم دختر من میرم بیرون چادر سر میکنم بخاطر کربلا رفتن نیس بدون منت فقط بخاطر بخاطر خونه کربلا به رفتن نیس به شدنه اگه به رفتن شمر هم هست. 😍به خواهرای عزیزم یه نصیحت میکنم با چادر آرایش نکنید به خاطر شیک به نظر اومدن بخاطر شیک بودن لباس های تنگ زیرش نپوشید ،درست نیس حجابتون باشه فرق بین پوشیدگی پوسیدگی فقط سه تا نقطس ✋ببخشید طولانی شد التماس دعای یاعلی❤️☺️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313