eitaa logo
خاطرات سمی مامانا
92.2هزار دنبال‌کننده
225 عکس
338 ویدیو
9 فایل
• خاطرات طنز دوران بارداری، زایمان و بچه‌داری‌‌تون رو برامون بفرستید🥰 مامان‌ادمین👇🏻 @mamanadmin لینک ناشناس👇🏻 https://daigo.ir/secret/61691372409 💍کانال اصلی👇🏻 @khastegarybazi 🛍️تبلیغات👇🏻 @tabligh_khastegarybazi
مشاهده در ایتا
دانلود
معلم پسرم یه آقای خیلی با شخصیته یه روز عکس کتاب میخواست بفرسته گذاشته بود روی پاش.... با شلوارک نشسته بود کامل دوتا پای پشمالو پیدا بود و خانمش هم اون طرف داشت سبزی پاک میکرد بنده خدا😐😂 +وای با شخصیتاهم شلوارک دارن😱😂 @khaterat_mamana
سالی که کرونا همه گیر شد و مدارس مجازی ،معلم ریاضی اون سال پسرم خیلی مخلص بود. هیچی برای دانش آموزا کم نمیذاشت.تمام تلاشش رو میکرد که دانش آموزانش درس رو خوب متوجه بشن. یادم میاد همیشه فرش خونه شون رو میزد کنار و سرامیک سفید رنگ هال خونه شون رو به عنوان وایت برد استفاده میکرد. خیلی برام جالب بود از این جهت که تمام توانش رو صرف آموزش میکرد و البته همراه با شور و عشق. معلم ریاضی پسرم آقای معصومیان بودن. هروقت یادشون میوفتم از صمیم قلبم براشون و خانواده شون دعا میکنم. +برسد به دست آقای معصومیان🥺 @khaterat_mamana
وااااییی مادرِ ترازو پیدا کردم🤣😍👇🏻 ۳تا محصل دارم ویه گوشی. با متکا وپتو کنار بخاری دراز میکشم و فقط گوشی رو مدیریت میکنم که دعواشون نشه وکانالاشون رو چک میکنم که الان به کدوم بدم گوشی رو. ولی تکالیف وارسالشون رو به عهده خودشون میزارم. جالبه اینه که چندبارم میخوابم و پامیشم بچه ها چای و صبحانه بهم میدن دوباره یه چرت میزنم😂 @khaterat_mamana
خاطرات سمی مامانا
معلم پسرم یه آقای خیلی با شخصیته یه روز عکس کتاب میخواست بفرسته گذاشته بود روی پاش.... با شلوارک نشس
‌ داشتم عکس تکالیف پسرمو می‌فرستادم برای معلمش که آقا بود. دفتر گذاشته بودم جلوم که عکس بگیرم عکس پاهای خودم از زانو به پایین هم گرفته بودم......شلوارک پام بود لخت افتاده بود😭😭 صبح بود خوابالو بودم متوجه نشده بودم. دیگه تا آخر سال پامو تو مدرسه نذاشتم. @khaterat_mamana
خاطرات سمی مامانا
‌ داشتم عکس تکالیف پسرمو می‌فرستادم برای معلمش که آقا بود. دفتر گذاشته بودم جلوم که عکس بگیرم عکس پا
‌ پسرم یه آقا معلم حدود ۲۴ سال داشت.باهاش پیامکی داشتم کلاس خصوصی رو هماهنگ میکردم ،وسط پیام دادنا به ذهنم رسید که وقت آرایشگاه بگیرم به جا اینکه به آرایشگرم پیام بدم به معلم پسرم پیام دادم. متن پیام:سلام عزیزم امروز عصر برا کوتاهی و اصلاح وقت دارین؟ بعد از اینکه فهمیدم چه گندی زدم ازش عذر خواهی کردم و گفتم اشتباه شده. ولی ایشون در کمال فهم و عقل و درک و شعور گفتن برا چی عذر خواهی میکنین برا من پیامی نیومده😌 +این دیگه از معصومیان هم معصوم تره😍😂 @khaterat_mamana
خودم کلاس آنلاین با استاد حجةالاسلامی از قم و شاگردانی فرهیخته و بحث های فلسفی سنگین داشتم و من در حالی که دراز کشیده بودم و بچه شیر میدادم گوشی رو به سقف بود یک هو دیدم مدیر کلاس میگه یکی دوربینش بازه!!! گوشی رو برداشتم رو به خودم که ببینم کی دوربینش بازه؟؟؟ یکهو خودم رو با صورتی متعجب در حال شیر دادن دیدم😱😱 خب عزیز من دوربینی که رو به سقفه چشه مگه؟ خب حالا من رو تو اون وضعیت همه دیدن خوبت شد؟؟؟!!!!😅😅 +میخواستی سوژه ببینی ، سوژه شدی🤣 @khaterat_mamana
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از مادر متوکل که کمتر نیستیم بیاین شِفای روحی و تربیتی بچه‌هامون از آقای سریع الاجابه بگیریم😍🥰 کانال خاطرات سمی مامانا @khaterat_mamana
من که از بس نحصل ها دير می خوابن و کوچولوهه داره دندون در میاره و به شدت شبا اذیت می کنه.... فقط صبح پا میشم حاضری بزنم اینقدر گیجم که یادم میره بیدارش کنم بعد میشینم کلیپ هایی که معلمش فرستاده رو باهاش کار می کنم من که ازبس نحصل ها دير می خوابن و کوچولوهه داره دندون در میاره و به شدت شبا اذیت می کنه فقط صبح پا میشم حاضری بزنم اینقدر گیجم که یادم میره بیدارش کنم بعد میشینم کلیپ هایی که معلمش فرستاده رو باهاش کار میکنم +منم که گفتم صبح ظرفیت ندارم برای همین بود ، یه نحصل گوش درد داشت تا ۴ صبح بیدار بود ، دقیقا یه نحصل دندونی داریم😐 هیچی دیگه صبح اگر کل جهان هم منتظرم بودن کنسل میکردم😂 حاضری هم نزدم😎 @khaterat_mamana
دوتا پسرا کلاس آنلاین داشتن و نحصل هم از خواب بیدار شد🤯 منم اونم مادر نمونه بازی در بیارم براشون صبحونه املت آماده کردم تا بیام پیششون نحصل جیییییغ میزد!!! محصل بزرگه داااااد میزد مامان بدو بیا امتحان ریاضی معلم فرستاده!!!! منم دااادد گفتم چتووووونه خب چرااااا جیغ میزنید هر کاری دارید با صحبت بگیییییید😱 هیچی محصل کوچیکه ۱۹ثانیه وویس از جیغ و فریادهای ما فرستاده بود تو گروه😫 اومده بود پاک کنه اشتباه فقط برای خودمون پاک کرده بود😭 +چه پایان تلخی😭🤣 آهنگ اگر مانده بودی پخش بشه لطفا @khaterat_mamana
هدایت شده از Dr.Mutter
یادش به خیر امشب که بیمارستان تنهام به این ماه هایی که گذشت فکر میکنم و مدام به زبونم میاد یادش بخیر... چه اتفاق های عجیبی رو پشت سر گذاشتیم یادش به خیر روزهایی که با حضور تو در دلم تصمیم گرفتیم مراسم احیا و شب شهادت امیر المومنین رو در منزلمون برگزار کنیم و من برای حدود صد پنجاه مهمان نشسته غذا پختم یادش بخیر روزی که با حضور تو ولی بدون حضور پدرت با خواهر ها و برادر کوچکترت سفر کردم به ایران. یه مسیر سخت و طولانی... یادت میاد مامان، تو فرودگاه ترکیه برای اینکه از پرواز دوم جا نمونیم و به نماز هم برسیم خواهر کوچولوت رو بغل کردم و دو طبقه فرودگاه رو دوییدم به سمت نماز خونه و به تو گفتم خودت رو سفت بگیر مامان جون که نیفتی... یادت میاد شبهایی که میرفتیم حرم امام رضا علیه السلام؟ طعم چای حرم رو یادت هست مامان جون؟ یادت میاد تو این مدت در کشورمون جنگ شد و من چه ها که نکشیدم از غم و نگرانی... یادت میاد چند ماه نبودن پدرت به واسطه درس و کار رو ؟ مجبور شدیم با تو و خواهر ها و برادرت تنها با دنیایی سختی در مملکت غریب زندگی کنیم یادت میاد روضه های دهه محرم رو در منزلمون؟ اصرار داشتم سینی چایی رو خودم دور بزنم و در جواب نگرانی دیگران میگفتم حالم هنوز خوبه بگذارین بچه منم از همین الان در این راه زحمت بکشه و خدمت کنه به مهمانهای ابا عبدالله (به قدر منطقی و بدور از احتمال خطر) در تمام این سالها من ارزو داشتم در خونه مون مراسم بگیریم ولی هیچ وقت نشده بود. اما تو این چند ماه چندین و چند بار توفیقش نصیبمون شد به برکت حضور تو❤️ یادت میاد تصادف کردیم با ماشین... یادت میاد خواهر کوچولوت دو بار بیماری ویروسی شدیدی گرفت و من چقدر نگران تو بودم... اونم در شرایطی که پدرت نبود و ما دسترسی به دکتر و دارو نداشتیم... و هزاران اتفاق ریز و درشت دیگه که فقط من و تو میدونیم و خدا... حتما یادت میاد تک تک روزهایی رو که با هم گذروندیم رو... و چه ها که به لطف خدا از سر نگذروندیم... امیدوارم سختی های این مسیر ذخیره آخرتمون بشه چقدر شیرین و سخت بود انتخاب کار درست و عمل به وظیفه❤️
خاطرات سمی مامانا
یادش به خیر امشب که بیمارستان تنهام به این ماه هایی که گذشت فکر میکنم و مدام به زبونم میاد یادش بخی
چه قدر این پیام های دکتر موتا بعد به دنیا اومدن فرزند چهارمشون تو غربت برام عجیب و خوشایند بود. مدل نگرانی شون برای برنخوردن به دکتر نامحرم حین زایمان تو دل اروپا برام جالب و تحسین برانگیز بود. اینکه با اون شرایط دست تنهایی و شرایط سخت بارداری و زایمان برای یه خانم معتقد تو آلمان، به خاطر ازدیاد نسل فرزند چهارمشون رو هم به دینا آوردن برام عجیب بود و راستش پای هر پستشون یه احساس رشکی نسبت بهشون داشتم برای چندمین بار کانال خانم دکتر موتا یعنی همون خانم دکتر دندانپزشک معتقد و انقلابی ساکن آلمان که به تازگی فرزند چهارمشون هم به دنیا اومده رو بهتون معرفی میکنم و توصیه میکنم کانالشون رو بخونید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef