eitaa logo
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
1.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
520 ویدیو
1 فایل
مقام معظم رهبری: "نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد...... هدف ما ارائه و ترویج فرهنگ ارزش های دفاع مقدس می باشد با این نیت اقدام به راه اندازی کانال خاطرات فراموش شده نموده ایم @Alireza_enayati1346
مشاهده در ایتا
دانلود
پسرم ۱۴ سال داشت که با دستکاری شناسنامه اش به جبهه رفت. آرام و قرار نداشت. گفتم: آخه تو با این سن کم چکار میتونی توی جبهه بکنی؟ گفت: میتونم یک لیوان آب دست رزمنده ها بدهم یا پوتین هایشان را واکس بزنم. دوم بهمن ۱۳۶۱ توی بانه با کومله ها درگیر می شوند. گلوله هایشان تمام می شود و مهمات برایشان نمی رسد. اسیر می شوند. سر و دست بیشتر رزمنده ها را جدا می کنند. به داود می گویند به امام توهین کن. نمی کند. لب هایش را می سوزانند. دو تا تیر بهش می زنند و با سر نیزه از پشت به قلبش فرو می کنند و پسرم را به شهادت می رسانند. بعد از شهادتش، عکسی از او نداشتیم. عکاس محل یک قاب عکس آورد و گفت: داود موقع رفتن پیش من آمد و عکس گرفت و گفت: بعد از شهادتش این عکس را به شما بدهم.... راوی:مادر شهید کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
17.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ مهمترین و کمیاب ترین سخنرانی آیت‌الله فاطمی‌‌نیا در اواخر عمر شریف ایشان کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
✅ یک دنیا غیرت و مردانگی می‌درخشد در پشت نگاه‌ هایی که ثبت شد برای روزهای فراموشی ما... 🔹 دی‌ماه ۱۳۶۵ شلمچه منطقه عمومی خرمشهر رزمندگان لشکر۳۲ انصارالحسین(علیه‌السلام) عکاس : محمد حمیدی مقدم شب خوشی داشته باشید به امید فردای بهتر کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
سلام صبح چهارشنبه امام رضایی شما همراه با سلامتی وعاقبت به خیری مثل شهدا باشه فرازی از مناجات شعبانیه خدایا، اگر من لایق رحمت تو نیستم، ولی تو سزاوار لطف و کَرَم بی پایانی[؛ پس مرا از لطف و کَرَمت بی نصیب مساز، ای مهربان ترین]. خدایا، آن که به تو شهرت یابد، هرگز بی نام و نشان نگردد. آن که به تو پناه آوَرَد، هرگز خوار و زبون نماند و آن که تو به او روکُنی، بنده دیگری نشود. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم چهارشنبه های امام رضایی خدمت ساحت مقدس آقا علی ابن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و ثنا عرض ارادت داشته باشیم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهید حمید نیک فلک در تاریخ 47/1/18 در شهرک نظرآباد در منطقه ساوجبلاغ کرج و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. دوران طفولیت و کودکی را در دامان پر مهر خانواده گذراند. شهید در سن سه سالگی با خانواده خود به قم آمده و در این شهر مقدس اقامت گزیدند. وی دوره ابتدایی را در مدرسه پارس در خیابان دوره شهر آغاز نمود و بعد به علت تغییر سکونت دو سال آخر ابتدایی را در مدرسه رزاقپور در خیابان چهارراه غفاری شروع کرد. ناگفته نماند که وضع تحصیلی وی بسیار خوب بود. نامبرده با تحصیلات عالی خود دوره راهنمایی را در مدرسه امام موسی صدر به پایان رسانید و دوران دبیرستان را در دبیرستان آیت الله حائری یزدی شروع کرد و با موفقیت به پایان رسانید. شهید در یکی از پایگاههای بسیج فعالیت داشتند و از آن طریق یک بار به جبهه اعزام شد. سرانجام این شهید بزرگوار در سال 1364 و در حین انجام عملیات اطلاعاتی مفقودالاثر شد و بعد از 9 سال مفقودیت در سال 1373 پیکر مطهرش به خانواده تحویل داده شد برادرش سعید نیک فلک تاریخ تولد: 20-1-1348 شمسی محل تولد: البرز - ساوجبلاغ دانش آموزبسیجی تاریخ شهادت : 29-1-1365 شمسی محل شهادت : جزیره مجنون گلزار شهدا:علی ابن جعفر قم شادی روحشان الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله وشفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت بخیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
ثواب قرائت امروز یک صفحه قرآن کریم برسد به روح برادران شهید حمید وسعید نیک فلک ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻پلیسی که اجازه شهادتش را از حاج قاسم گرفت... 🔻خیمه مادری کنار قبر فرزند شهیدش در بهشت زهرا کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ ﴿يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ، إِلّا مَنْ أَتَى ال
دوستان و همراهان گرامی قبل از پرداختن به قسمت‌های دیگر خاطرات برادر عزیز ومدافع حرم جناب یدالله بابایی اگر سئوال ویا انتقادی در خصوص این مجموعه خاطرات دارید با ما در میان بگذارید 👇👇👇👇👇 @Alireza_enayati1346 وحالا ادامه خاطرات برادر بابایی: وللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ ﴿يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ، إِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ بسم الله الرحمان الرحيم سال ۶۱وبعد از عملیات بیت المقدس که منجر به ازادی خرمشهر شد اسرائیل برای کمرنگ کردن این پیروزی به جنوب لبنان و سوریه حمله کرد تعداد زیادی از مسلمانان را کشت و جنایات فجیحی را رقم زد. آن روزها اسامی محلهایی مثل صبرا، شتیلا، دیریاسین و جولان وبلندیهای جولان زیاد از طریق صدا و سیما می شنیدیم آرزویم این بود که بلندیهای جولان را ببینم اما آن زمان در حد آرزو بود و رفتن به آنجا برای ما میسر نبود. خدا را شکر میکنم که حضرت زینب(سلام الله علیها )این توفیق را به من داد باور نمی‌کردم در سوریه بعد از دمشق و زیارت حضرت زینب و رقیه(سلام الله )به حلب رفتم حلب تازه آزاد شده بود بعد از دو روز دوباره به دمشق برگشتم و سه روز توفیق زیارت هر روز را داشتم اصلا در فکر بلندیهای جولان که روزی آرزویم بود نبودم، به من گفتند امروز آماده باش باید بروی صنمین، با یکنفر هم اتاق بودم در هتل ایشون گفت خبر داری صنمین کجاست؟ گفتم نه متوجه شدم صنمین در منطقه درعا و قنیطره و بلندی های جولان است. وقتی اسم جولان را شنیدم یادم به سال ۶۱ و ارزوی دیدن جولان افتادم سجده شکر به جا آوردم و از حضرت زینب سلام الله تشکر کردم که با وجودی که من آرزویم را یادم رفته ولی بی بی حواسش بود و این آرزوی من را براورده کرد و اینجاست که باید بگویم (کلنا عباسک یا زینب. سلام الله.) قبلا گفتم احتمال اینکه تنها باشم و هم صحبت و هم زبان و ایرانی بامن نباشد زیاد بود و خودم را برای چنین وضعی آماده کرده بودم نزدیکترین مقر ایرانی بامن چهل کیلومتر فاصله بود و این‌را هم لطف حضرت زینب‌ سلام الله میدانم انهایی که با من بودند ارتشی های سوری و چند نفر بسیجی که آنها هم سوری بودند همگی عرب زبان بودند و من باید زبان آن‌ها را یاد میکرفتم تا بتوانم با آتشبارهاارتباط برقرار کنم و درخواست گلوله کنم و تصحیحات بدهم (گلوله را روی هدف بیاورم) این مشکل من بود وباید حل میشد. یک جوان بسیجی سوری سعی داشت ایرانی را یاد بگیرد من‌هم از این کار استقبال کردم و ظرف سه روز کلیه مکالماتی که باید با زیر مجموعه داشته باشم را یاد گرفتم و سعی میکردم اطلاعاتم را بیشتر کنم در همین رابطه از زبان ایما و اشاره بیشتر بهره میبردم. یکی دیگر از چیزهایی که باعث موفقیت من در یادگیری زبان و دوستی بیشتر شد مقداری پسته بود حدود دو کیلو پسته داشتم روزی به هر نفر از نیروهای مسلح چند پسته دادم دیدم خیلی دوست دارند و با اشتیاق می‌خورند بجز یک‌نفر که ظاهرا سرباز و مسن تر بود و نخورد علت را سوال کردم گفت میخواد وقتی مرخصی می‌رود برای زن و فرزندش ببرد. گفتم :بخور وقتی خواستی مرخصی بروی سهمیه خانواده ات را هم میدهم مرخصی انها هم با خودم بود وقتی به او مرخصی دادم حدود نیم کیلو هم پسته دادم که برای خانواده اش ببرد. از مرخصی رفتن که خیلی خوشحال بود ولی از پسته ها خوشحالتر بود و تا آخر ماموریت من یکی دیگر از افراد نزدیک به من بود راوی:مدافع حرم یدالله بابایی کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
دوستان و همراهان گرامی قبل از پرداختن به قسمت‌های دیگر خاطرات برادر عزیز ومدافع حرم جناب یدالله بابا
وللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ ﴿يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ، إِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾ بسم الله الرحمن الرحیم وضعیت سوخت چه بنزین و چه گازوئیل (سوری ها میگفتند مازوت) خیلی بد بود ما سهمیه گازوئیل را از مقر پشتیبانی که در یک دانشگاه مستقر بود میگرفتیم سهمیه بنزین هم حواله هایی مثل برشهای بنزین که قبلا در دسترس نیروهای نظامی بود بصورت ماهیانه میگرفتیم و یک پمپ بنزین بود انجا بنزین میزدیم. یک پمپ بنزین که مثلا عمومی بود اما هیچوقت ندیدم به مردم شخصی بنزین بدهد اول برق نداشت هرموقع ما میرفتیم موتور برق را روشن میکرد بنزین ما را میداد و دوباره خاموش میکرد و تابلو بنزین نیست همیشه آویزان بود وقتی بنزین میزدم متوجه نگاه مردم بودم که با چه حسرتی ما را نگاه میکردند اما با توجه به اینکه ما سوخت اضافه داشتیم ولی مجاز نبودیم به انها سوخت بدهیم خدایا ما را ببخش. وضعیت برق هم بد بود ما تو ی یک پادگان مانند در حاشیه شهر ازرع بودیم برق ما جدا از برق شهر بود و مثلا وضع ما خوب بود ما کهربا عسگری (برق نظامی) داشتیم چهار ساعت برق داشتیم دو ساعت برق نداشتیم وضع مردم خیلی بدتر بود گهگاهی مردم برق داشتند شهر با غروب افتاب خاموش میشد تا فردا صبح چون اگر کسی حتی موتور برق هم داشت گازوئیل یا بنزین نداشت که انرا روشن کند ابگرمکن هایی که در اختیار ما بود دوگانه سوز بود. هم با نفت و گازوئیل و هم با برق کار میکرد برای گرما هم بخاری نفتی مازوتی داشتیم مثل بخاری های دهه چهل و پنجاه روستاها که مخزن جدا بود و مقدار سوخت با شیر تنظیم میشد. این وضعیت عالی و لاکچری ما بود. تازه وضعیت ما ایرانی ها که وی ای پی و لاکچری بود این بود حتی نظامیان سوری هم امکانات ما را نداشتند یعنی اگر قرار بود ماشین های عهد بوق شوروی سابق را برای ماموریتی اماده حرکت کنند گازوئیل نداشتند. کیفیت غذای طبخ شده خیلی پایین بود چون آشپز پادگان سوری بود ولی هنر اشپزی نداشتند بهترین مواد غذایی در اختیار انها بود ولی انچه پخت میشد از نظر من قابل خوردن نبود و اسراف و کفران نعمت بود غذا بدون ذره ای چاشنی مثلا رب، ادویه، سس و امثال ان پخته می شد مثلا گوشت چرخ کرده سفید سفید بود وبا نگاه اول از خوردن سیر می شدی مثلا شنبه برنج و باقالی بود مقدار برنج نسبت به باقالی خیلی کم بود همینطور مواد دیگر و روزهای دیگر یکشنبه برنج و لوبیا دوشنبه برنج و نخود سه شنبه برنج و یک لوبیای دیگر همینطور تا پنجشنبه درصد کمی برنج و مواد دیگر خیلی زیاد مثلا برنج و عدس جای برنج عدس و جای عدس برنج بود. جمعه ها برنج و گوشت چرخ کرده بود برنج سفید گوشت هم سفید. تازه این غذا ها قابل خوردن نبود حتی نظامیان سوری هم زیر بار این غذا نمیرفتند. سوری ها به نان می گفتند خبز (خوبز) یک کارخانه نان پزی یا نانوایی بسیار بزرگ وصنعتی نزدیک ما بود ونان با کیفیت را از انجا میخریدیم. اما من هر هفته دوبار باید به صنمین پیش دوستان میرفتم به انها گفته بودم غذایی که اضافه هست را برای من نگهداری کنند انها را میبردم در یخچال نگهداری میکردم و روزانه گرم میکردم و میخوردم سوری های غذای ایرانی را بیشتر از غذای خودشان دوست داشتند بخصوص دوشنبه ها که چلو کباب بود به جز غذا هایی که می آوردم کمبود را با تخم مرغ اب پز، نیمرو، املت، گوجه کباب شده و امثال آنها روزگار را طی میکردم. روزی سردار(از گفتن اسم معذورم) برای بازدید به ازرع امد و سوال کرد از وضعیت غذا که چکار میکنی، منهم داستان را تعریف کردم ایشان پانزده هزار لیر سوری بمن داد و گفت مواد غذایی بخر و برای خودت غذا درست کن و هرموقع تمام شد دوباره پول بگیر. ولی دیدم ارزش نداره که من جدا برای غذا هزینه کنم و پول نگرفتم کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan