eitaa logo
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
1هزار دنبال‌کننده
615 عکس
271 ویدیو
1 فایل
مقام معظم رهبری: "نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد...... هدف ما ارائه و ترویج فرهنگ ارزش های دفاع مقدس می باشد با این نیت اقدام به راه اندازی کانال خاطرات فراموش شده نموده ایم @Alireza_enayati1346
مشاهده در ایتا
دانلود
شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خوردوهایی که در انتظار جا به جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. و تا ساعت یک و نيم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است. ساعت ٥ به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره‌ای نداریم هليکوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد؛ ابتدا خودم با یک هلی کوپتر ٢١٤ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم. صبح روز ٥ مرداد عملیات با رمز یا علی(علیه السلام) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروه‌‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی مى‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه برد و بعضی هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه_اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند. حالا من از این عملیات نتیجه می‌گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر می‌کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود. راوی:شهید صیاد شیرازی کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
کسی چه می دانست، حجره نشین مدرسه علمیه آیت ا… یثربی ، هنرمند تئاتر هم باشد. حسین حمدیان را می گویم، عشق به اهل‌بیت‌ او را به سر سفره کرم و خوان الهی کشانده بود و پنج سال متنعم از وجود علم و فقاهت ! حجره نشینان می گویند: نماز شبش ترک نمی شد و الگو و اسوه شده بود. اساتیدش میگویند: خوب میفهمید. شبی یکی از دوستان شهیدش را می بیند که در خوابش آمد و به او گفت: حسین اسمت را اینجا ثبت کرده ایم! حسین که متولد ۴۱/۶/۲۰ کاشان بود، سنگر علم را گذاشت و مصاحب یاران افلاکی شد. خیلی جبهه غرب را دوست داشت. پس راهی شد و به سنندج رفت. روزها پاسدار بود و شبها حکم هنر و تبلیغ دین می کرد. در همان پادگان سنندج بود که به شدت مجروح شد و چند روز بعد در اثر خونریزی شدید معده در بیمارستان توحید سنندج به شهادت رسید . در وصیت نامه اش نوشته: «خدا یا بین من و شهادت را گناهانم فاصله انداخته است ! خدا یا این فاصله را با مغفرت و بزرگی خودت و کریمیت بردار ! خدایا هر وقت به مزار شهدا می روم و نگاه به عکسهای دوستان می اندازم . از ته دل آهی میکشم و حال پریشان خودم را می بینم.» نگاهی به عکسش می اندازم و به حال خودم شرمنده می شوم. این روزها دلگیر از جدایی ام و قدم هایم منتهی به مزار شهیدان است ! با نگاه به قاب عکس روی مزارش دریافتم که هنوز لایق شهادت نشده ام. حاج محمد حمدیان زمانی که اسم حسین را برای پسر انتخاب کرد، و زمانی که برای اولین بار پسرش را به مدرسه علمیه فرستاد و زمانی که به او اجازه نامه رفتن به جبهه را داد، می دانست تقدیر بزرگی برای پسرش رقم می زند . شهید حسین حمدیان در ۶۲/۱/۳۰ به شهادت رسید و پس از تشییع در گلزار شهدای دارالسلام کاشان آرام گرفت شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
«کاکاسیاه» «قسمت اول» زمستان سال ۱۳۶۳ بود. کشور از یک طرف مورد هجوم گسترده دشمن بعثی قرار گرفته بود. از طرف دیگر گروهک‌های ضد انقلاب و تجزیه طلب سلاح به دست گرفته بودند و شعار خودمختاری سر می‌دادند. گروهک کومله و دمکرات در لباس مردم شریف کُرد درآمده بودند و به انقلاب و نیروهایش ناجوانمردانه حمله می‌کردند. عده‌ای از مردم ساده لوح هم حرفها و وعده‌های آنها را باور کرده بودند و با آنها همکاری می‌کردند. همه جوانان و نوجوانان با غیرت به مقابله با آنها برخواسته بودند و عازم کردستان شده بودند. من هم غیرتم اجازه نمی‌داد در خانه بنشینم و تماشاگر باشم. هرچند که نوجوان بودم و هفده سال بیشتر سن نداشتم. اما در آن زمان مردی و مردانگی به سن نبود و حتی نوجوانان سیزده ساله هم لباس مردانگی پوشیده بودند و به میدان آمده بودند. چون مردانگی به داشتن غیرت بود و هرکسی غیرت داشت ماندن در خانه را جایز نمی دانست! با التماس پدر و مادرم را راضی کردم تا رضایت دهند منم وارد میدان شوم. رضایت نامه را که گرفتم به ستاد اعزام سپاه شهرستان داراب شهر محل سکونتم رفتم و ثبت نام کردم. روز اعزام مادرم کوله‌پشتی‌ام را بست و رخت و لباس و مقداری خوراکی و مقداری بادام و انجیر و پسته برایم گذاشت. سفارش کرد که پسرم مواظب خودت باش و بعد هم مرا بدرقه و از زیر قرآن رد کرد! سوار اتوبوس شدیم و به سمت شیراز حرکت کردیم. در پادگان ولیعصر شیراز وارد شدیم. مانند دیگر نیروهای اعزامی از دیگر شهرهای استان فارس منتظر سازماندهی شدیم؛ من و تعدادی از دوستانم به همراه تعداد دیگری از نیروهایی که از شهرهای دیگر بودند در گروهان ضربت ثارالله سازماندهی شدیم. من به عنوان نیروی رزمی انتخاب شدم؛ ما جمعی تیپ المهدی فارس بودیم و ماموریت ما مبارزه با نیروهای کومله و دمکرات در شهر مهاباد بود. گروهک‌های ضد انقلابی که جنایت کوچکشان بریدن سر پاسداران و بسیجی ها بود!! آنها به دانش آموزان ده دوازده ساله جهرمی که برای اجرای سرود برای رزمندگان در کردستان آمده بودند هم رحم نکرده بودند و سر همه آنها را از تن جدا کرده بودند. حالا ما باید به جنگ این گروه خون آشام می رفتیم! بعداز توضیحات فرمانده سوار اتوبوس ها شدیم و عازم شهر مهاباد شدیم.... راوی:جانباز گرامی علی رنجبر پایان قسمت اول کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
«کاکاسیاه» «قسمت اول» زمستان سال ۱۳۶۳ بود. کشور از یک طرف مورد هجوم گسترده دشمن بعثی قرار گرفته
«کاکاسیاه» «قسمت دوم» در بین راه باهم شوخی می‌کردیم و بساط شوخی و خنده و سر بسر هم گذاشتن براه انداخته بودیم. به نوعی اتوبوس را روی سرمان گذاشته بودیم؛ آخه بیشترمان همسن بودیم و دوران نوجوانی و پر جنب و جوشی و شیطونی و فضولی را می‌گذراندیم. نمی‌توانستیم ساکت یک‌جا بنشینیم؛ اگر کسی گردن بلند و کشیده‌ای داشت، بهش پیله می‌کردیم که تو خیلی مواظب خودت باش. چون گردنت جون میده برای بریدن. یا اگر کسی پیشانی بلندی داشت به او می‌گفتیم پیشونی تو جون میده برای تک تیرانداز! خلاصه مرگ را به سخره گرفته بودیم و آن را بازیچه دست خود کرده بودیم. می‌گفتیم و می‌خندیدیم. ترسی از بریدن سر و تک تیرانداز نداشتیم؛ تردد کردن در جاده‌های کردستان به خاطر کمین‌های دشمن در شب ممنوع بود. به همین خاطر وقتی به شهر کرمانشاه رسیدیم شب را در اردوگاه آنجا ماندیم. استراحت کردیم و صبح مجدد براه افتادیم؛ در طول روز ارتش در تمام مسیر جاده‌های کردستان برای تامین جاده نیرو مستقر می‌کرد، تا امنیت جاده تا حدودی برقرار شود. هرچند هر یگانی قصد تردد داشت باید نسبت به امنیت خودش اقدام می‌کرد. و برای این کار هم لندکروزی مسلح به تیربار دوشیکا در جلو و عقب اتوبوسها حرکت می‌کرد؛ بالاخره به مهاباد و محل ماموریت گروهان رسیدیم و در محل یگان مستقر شدیم. فرماندهان نکات لازم و ضروری را برای ما توضیح داد. تاکید کرد که نباید بیخودی در منطقه تردد کنیم. بیخودی به جایی نرویم تا محل استقرار ما شناسایی نشود؛ چون در صورت شناسایی دشمن آنجا را مورد هجوم قرار می‌دهد و یا اقدام به گلوله باران آنجا می‌کند و ساختمان را بر سرمان ویران خواهد کرد! ماموریت ما کمین زدن بر سر راه ضد انقلاب کومله بود. در روز و یا شب هر موقع که موقعیت ایجاب می‌کرد اقدام به این کار می‌کردیم؛ عده‌ای در شب برای کمین زدن می‌رفتند و عده‌ای هم برای نگهبانی و حراست از محل استقرار گروهان در محل می‌ماندند؛ محل استقرار ما خانه‌ای از خانه‌های مسکونی مردم کُرد بود که با ما همکاری داشتند. این به خاطر این بود تا از شناسایی کومله در امان باشد. مهاباد در زمستان هوای بسیار سردی دارد. در بعضی از روزها از دمای بیست درجه زیر صفر هم پایین تر می‌رود. اکثر اوقات برف می‌بارد. در بعضی از جاها ارتفاع برف از یک متر هم بالاتر می‌رفت. موقع راه رفتن تا کمر در برف فرو می‌رفتیم.... راوی:جانباز گرامی علی رنجبر پایان قسمت دوم کانال‌خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
«کاکاسیاه» «قسمت دوم» در بین راه باهم شوخی می‌کردیم و بساط شوخی و خنده و سر بسر هم گذاشتن براه اند
«کاکاسیاه» «قسمت سوم» با وجودی که لباس گرم زیر لباس می‌پوشیدیم، کاپشن و کلاه و جوراب پشمی و پاپوش می‌پوشیدیم، باز سرما ما را اذیت می‌کرد. برای ما که بچه جنوب و گرمسیر بودیم غیر قابل تحمل بود؛ چون ما به چنین سرمایی عادت نداشتیم. اما فرمان امام بود و باید اطاعت می‌کردیم. همیشه در حالت آماده باش بودیم. با وجود سرمای زیاد باید شبها به بالای پشت‌بام می‌رفتیم و از محل نگهبانی می‌دادیم؛ نگهبانی به صورت دونفره انجام می‌شد. چون باید از همه طرف حواسمان رو جمع می‌کردیم که مورد هجوم و حمله غافلگیرانه دشمن قرار نگیریم؛ هرچه لباس گرم داشتیم می‌پوشیدیم و پتویی را هم با خود می‌بردیم و دور خودمون می‌پیچیدیم. اما سرما بیش از حد بود. اگر آب دهانمان را هم بیرون می‌انداختیم در هوا یخ میزد! سرما تا مغز استخوان ما نفوذ می‌کرد و خون در رگهای ما یخ میزد. در شبی که نوبت نگهبانی من و دوستم محمدقلی ارجمند بود «در ماموریت‌های بعدی در جبهه جنوب اسیر شد» گفتم باید فکری بکنیم تا بتوانیم سرما را تحمل کنیم و کمتر اذیت شویم. دست به ترفندی زدم و به دوستم گفتم بیا کنار دودکش بخاری بشینیم. پتو رو روی خودمون تا سرمون کشیدیم. لوله بخاری رو هم به زیر پتو بردیم! بخاری با آتش زدن هیزم درون آن گرم می‌شد. ترفندم خوب جواب داد و گرمتر شدیم. فقط صورتمان را بیرون گذاشته بودیم. برای اینکه صورتمان هم گرم شود، کمی لای پتو را باز می‌کردیم تا گرمای زیر پتو صورتمان را هم گرم کند! حس خوبی بود چون گرمای آن صورتمان را نوازش می‌داد. برای اینکه از هر دو طرف پشت بام حراست کنیم روبروی هم نشسته بودیم. من پشت سر محمدقلی و او پشت سر من را می‌پایید؛ دو ساعت نگهبانی را با آرامش بهتری به پایان رساندیم. وقتی نگهبان بعدی آمد جای خود را با آنها عوض کردیم. آنها هم از همین ترفند ما استفاده کردند؛ پشت بام بسیار تاریک بود و همدیگر را درست نمی‌دیدیم. پایین که آمدیم و به درب اتاق رسیدیم دیدیم بچه‌ها با دهان باز و چشمان از حدقه بیرون زده به ما نگاه می‌کنند و دستی هم بر اسلحه داشتند. من که از نگاه آنها تعجب کرده بودم گفتم.... راوی:جانباز گرامی علی رنجبر پایان قسمت سوم کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
«کاکاسیاه» «قسمت سوم» با وجودی که لباس گرم زیر لباس می‌پوشیدیم، کاپشن و کلاه و جوراب پشمی و پاپ
«کاکاسیاه» «قسمت پایانی» _ هُوی پِه چِتونه؟ مگه جن دیدین؟ چرا اینجوری نگاه می‌کنین؟ یکیشون با ترس و لرز و با لکنت زبان و بریده بریده گفت: _ عَ عَ عَلی آقا شمایین؟ _ آره پس فکر کردی جن اومده؟ یعنی توی همین دو ساعت قیافه ما رو فراموش کردین؟ _ پس چرا سرتا پاتون عین چوب سوخته شده و مثل کاکاسیاها فقط سفیدی دندونتون پیداست؟ انگاری کلاغ سیاه همه جاتون سیاه شده؟ ما فکر کردیم نیروهای کومله هستین که خودتون رو استتار کردین و به ما کمین زدین! _ چی چی میگی برای خودت؟ کاکاسیاه و کلاغ سیاه دیگه چیه؟ انگاری حالت خوب نیست و حسابی ترسیدی؟ اما وقتی مطمئن شدن و فهمیدن که ما هستیم دست روی شکمشون گذاشتن و شروع کردن کِرکِر به ما خندیدن، منم که حرصم گرفته بود گفتم: _ زهر مار به چی می‌خندین؟ مگه قیافه ما خنده داره؟ بجای خسته نباشید دارین بهمون می‌خندین؟ انگار حالتون خوش نیست! یکی‌شون بزور کمی جلوی خنده‌شو گرفت و به آینه اشاره کرد که برو خودت رو توی آینه نگاه کن! یکی دیگه‌شون هم می‌گفت دیگه لازم نیست به کومله حمله کنیم و کافیه یکی از شما رو بفرستیم توی سنگرشون تا از ترس زهرترک بشن و سنگکوب کنند؛ هر کدومشون یه چیزی می‌گفت. یکی دیگه‌شون می‌گفت اگه یه کلاه چراغدار می‌گذاشتین سرتون فکر می‌کردیم کارگر معدن هستین و تازه از توی معدن بیرون اومدین؛ منم رفتم توی آینه نگاه کردم و قیافه خودم رو که دیدم اول وحشت کردم. بعد خودم هم از قیافم خندم گرفت. چون واقعا مثل کاکاسیاه فقط دندونام معلوم بود‌. عین تکاورا شده بودم که خودشون رو با واکس سیاه می‌کنند تا استتار بشن و دشمن اونا رو نبینه؛ نه تنها دست و صورت‌مون که تمام لباسهامون هم سیاه شده بود. هرچند از گرمای لوله بخاری استفاده کرده بودیم اما از دودش غافل بودیم که چه بلایی سرمون میاره. وقتی خندم تمام شد رو کردم به بچه ها و گفتم... وقتی شما هم رفتین بالا و دندوناتون از سرما بهم خورد و صدای مسلسل داد، حاضرین سرتاپاتون سیاه بشه و لوله دودکش بخاری رو توی بغلتون بگیرین. حتی اونو قورت بدین تا گرم بشین. چون ممکنه از سرما یخ بزنین! باید به حمام می‌رفتیم تا سیاهی‌های دودکش رو پاک کنیم و لباسهامون رو باید می‌شستیم. اما ترجیح دادم این لباس رو برای نوبت نگهبانی بعدی بگذارم و فقط به حمام بروم. چون باز هم از سرما حاضرم این ترفند رو بکار بگیرم و سیاه شدن رو به جان بخرم؛ دیگه هر وقت نوبت نگهبانی من بود همین کار را می‌کردم و جور سیاه شدن رو به جان می‌خریدم. حتی بعضی از بچه‌ها هم همین کار رو می‌کردند. روزها و شب‌هایی هم که به کمین می‌رفتیم همین سرما بود و بشدت به خود می‌لرزیدیم. اما آنجا دیگه لوله دودکش نبود که با آن خودمون رو گرم کنیم؛ سرما بیش از حد طاقت فرسا بود اما ما همه رو به عشق فرمانبری از امام تحمل می کردیم! تا پایان ماموریت همین وضع رو داشتیم ولی به لطف و عنایت خداوند تحمل کردیم و هرچند تعدادی شهید دادیم و تعدادی هم به دست دمکرات اسیر شدند اما باعث سربلندی گروهان ثارالله و تیپ قهرمان المهدی شدیم و با افتخار به شهر خود بازگشتیم. راوی:جانباز گرامی علی رنجبر پایان کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
🍲 مواکبی که جهت تهیه وعده های ناهار و شام تا امروز ۲۱ مرداد ماه در نجف اشرف برپا شده اند: ۱) موکب مضیف عتبه العلویه (برادران) https://nshn.ir/sb_sSSNAAraF انتهای صحن حضرت زهرا سلام الله علیها سمت راست روبروی مقام امام زین العابدین علیه السلام ۲) موکب مضیف عتبه العلویه (خواهران) https://nshn.ir/sb_s8TWAArNE انتهای صحن حضرت زهرا سلام الله علیها، روبروی مرقد صافی صفا، سمت چپ ۳) موکب محبان المهدی شهرستان لنگرود https://nshn.ir/sb_shcYAArvZ انتهای صحن حضرت زهرا سلام الله علیها، جنب مرقد صافی صفا ۴) موکب خادمین صحن حضرت زهرا سلام الله علیها (ستاد بازسازی عتبات عالیات) https://nshn.ir/sb_s1vWAArdD انتهای صحن حضرت زهرا سلام الله علیها، ۴۰۰متر به سمت قبرستان وادی السلام، جنب ستاد بازسازی عتبات عالیات ۵) موکب الحسین علیه السلام https://nshn.ir/sb_ssdeAAiqd ابتدای خیابان سدیر، مقابل سوق النجف (بازار نجف) لازم به ذکر است که این مواکب بلافاصله بعد از نماز عصر و عشا توزیع ناهار و شام را آغاز خواهند کرد.‌ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
💼 امانت داری های بزرگ اطراف حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام: ۱) امانت داری امام صادق علیه السلام https://nshn.ir/sb_sEDpAAGF0 ورودی خیابان امام صادق علیه السلام از سمت حرم مطهر ۲) امانت داری شیخ طوسی رحمت‌الله‌علیه https://nshn.ir/7b_sMryAAxYD ورودی خیابان شیخ طوسی رحمت‌الله‌علیه از سمت قبرستان وادی السلام ۳) امانت داری باب القبله حرم مطهر https://nshn.ir/7b_sbGeAABG0 ۴) امانت داری امام زین العابدین علیه السلام https://nshn.ir/sb_ssseAAFoH ابتدای خیابان امام زین العابدین علیه السلام از سمت حرم مطهر کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
قرار بود یک پمپ بنزین بزرگ را که در پشت جبهه به تانک‌های عراقی سوخت می‌داد، بمباران کنیم. این هدف مهم نزدیک یا چسبیده به شهر العماره بود.... صبح زود توجیه انجام شد و طبق قرار با خلبان شماره دو کارهای قبل از پرواز را انجام داده و استارت زدیم. در همان اول کار شماره دو متوجه نقص فنی در هواپیما شد و به من اعلام کرد مشکل دارد. به او گفتم: «هواپیما را خاموش کند و برگردد گردان.» خودم به تنهایی بلند شدم و به سوی هدف پرواز کردم.هدف از دور هدف مشخص شد و من برابر دستورالعمل‌های بمباران با زاویه در محل تعیین شده اقدام به اوج‌گیری و شیرجه کردم. همه چیز برای زدن هدف آماده بود و داشتم به سرعت و ارتفاع مناسب می‌رسیدم تا چهار پاد راکت (۷۶ تیر راکت) را شلیک کنم که متوجه شدم سمت شیرجه طوری است که ممکن است تعدادی از راکت‌ها به خانه‌های مسکونی اصابت کنند. در آن لحظه از فشردن دکمه شلیک راکت‌ها منصرف شده و بار دیگر از سمت مناسب آمدم و عملیات را با موفقیت انجام دادم، دود و آتش به هوا بلند شد. پدافندی که در حمله اول غافلگیر شده بود، حالا کاملاً آگاهانه به سمت من تیراندازی می‌کرد. ولی لطف الهی باعث شد سالم از مهلکه خارج شوم. در برگشت نزدیک هورالعظیم یک دستگاه تانک ایستاده بود و راننده‌اش روی آن نشسته بود. وقتی تانک را دیدم از رویش رد شده بودم. تصمیم گرفتم برگردم و آن را با مسلسل نابود کنم. وقتی برگشتم متوجه راننده شدم که به ریشش دست می‌کشید و خواهش می‌کرد که او را نزنم. احساس کردم خداوند هنوز روزی او را قطع نکرده است. به همین دلیل از زدنش منصرف شده به پایگاه دزفول برگشتم. همیشه آن حالت فرد عراقی را در ذهن دارم. اگر چه نمی‌دانم حالا زنده است یا نه. راوی: آزاده و جانباز ۷۰ درصد سرافراز، سرلشکر خلبان غلامرضا یزد کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
لیست درمانگاه های اطراف حرم مطهر امام علی علیه السلام ۱) درمانگاه۱ حرم مابین درب شیخ طوسی و شارع امام زین العابدین علیه السلام https://nshn.ir/sb_s7QWAAC48 ۲) درمانگاه ۲ حرم مطهر مابین ورودی شارع امام صادق علیه‌السلام از سمت حرم و سرویس بهداشت درب شارع امام صادق علیه‌السلام https://nshn.ir/sb_sEeOAAFly ۳) درمانگاه هلال احمر ایران در نجف خیابان سور جنب هتل نبا https://nshn.ir/rb_s1VOAAle6 ۴) درمانگاه نجف خیابان سور مقابل درمانگاه هلال احمر ایران https://nshn.ir/sb_sfBOAAyrN ۵) بیمارستان امام علی علیه السلام دارای بخش های اورژانس و تخصصی و فوق تخصصی ابتدای خیابان قادسیه https://nshn.ir/2b_23zpACxYc ۶) بیمارستان الحکیم العام شارع کوفه ابتدای خیابان الغدیر https://nshn.ir/rb_7KE5ACuur 🔴 در صحن حضرت زهرا سلام الله علیها هم در قسمت زیر زمین و همکف غرفه هایی جهت حضور دکتر و داروخانه تعیین شده است . 🔴 در تمامی درمانگاه ها و بیمارستان ها مترجم ایرانی وجود دارد . ⭕️ شماره تماس هلال احمر : ۱۱۲ ⭕️شماره تماس اورژانس عراق : ۱۲۲ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
لیست سرویس بهداشتی های دائمی وبعضا با حمام اطراف حرم مطهر امام علی علیه السلام ۱) سرویس بهداشتی درب شارع امام صادق علیه‌السلام(دائمی) حمام دارد ✅ https://nshn.ir/7b_seRQAAGks ۲) سرویس بهداشتی درب شارع امام زین العابدین علیه السلام( دائمی) حمام دارد✅ https://nshn.ir/7b_s7qYAAFBg ۳) سرویس بهداشتی مزار صافی صفا (دائمی) حمام دارد ✅ https://nshn.ir/sb_sPG2AA2lo ۴) سرویس بهداشتی خیابان بنات الحسن ( انتهای شارع الرسول سمت راست) حمام دارد ✅ https://nshn.ir/Qb_riMWAAVXd ۵) سرویس بهداشتی خیابان السور(سیار) ، مابین پارکینگ طبقاتی و ستاد عتبات عالیات حمام ندارد ❌ https://nshn.ir/sb_sCqyAA7CB ۶) سرویس بهداشتی مدینةالرضا للزائرین (دائمی) حمام دارد ✅ https://nshn.ir/sb_s_sQAAkK5 ۷) سرویس بهداشتی خیابان السور (سیار) مابین پارکینگ طبقاتی و ورودی قبرستان وادی السلام حمام ندارد ❌ https://nshn.ir/rb_s-seAALd- ۸) سرویس بهداشتی روبروی شارع امام زین العابدین علیه السلام جنب اداره پلیس (سیار) حمام ندارد ❌ https://nshn.ir/rb_s1v2AAicJ ۹) سرویس بهداشتی درمانگاه خیابان امام زین العابدین علیه السلام (دائمی) حمام دارد ✅ https://nshn.ir/sb_s77pAA4na ۱۰) سرویس بهداشتی مابین پل ثورة العشىرين و مسجد شاکری (سیار) حمام ندارد ❌ https://nshn.ir/Qb_szV_AAmq4 ۱۱) سرویس بهداشتی مسجد شاکری، مابین پل ثورة العشرین و پارک بازی خانواده (دائمی) حمام دارد ✅ https://nshn.ir/Qb_szV_AAmq4 ۱۲) سرویس بهداشتی (سیار )مابین پل ثورة العشرین و درمانگاه حلال احمر حمام ندارد ❌ https://nshn.ir/rb_sW1OAAy1e ۱۴) سرویس بهداشتی صحن حضرت زهرا سلام الله علیها (برادران) هم از طبقه همکف و هم از طبقه پایین راه دارد حمام دارد ✅ https://nshn.ir/rb_sSYyAAviY ۱۵) سرویس بهداشتی صحن حضرت زهرا سلام الله علیها (خواهران ) هم از طبقه همکف و هم از طبقه پایین راه دارد حمام دارد ✅ https://nshn.ir/rb_sEXPAAvM2 کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
وعده خدا محقق خواهد شد عادت داشت قبل از اعزام به جبهه، حمام می‌رفت و غسل شهادت می‌کرد. من لباس‌هایش را جمع می‌کردم، چشمم افتاد به کمربند نظامی‌اش که تقریباً تمام تار و پود‌های آن از هم باز شده بود. رضا که از حمام بیرون آمد، گفتم: داداش این کمربند که دیگه به درد نمی‌خوره! این را بندازم بیرون! کمربند را از دست من در آورد و گفت: نه، نه. ما با هم انس داریم، عمریست با هم هستیم، عمر ما هم یکی است! ادامه داد: وقتی تمام تار‌های این کمربند از هم باز شد، تمام وابستگی من هم از این دنیا کنده می‌شود! مادر همیشه قبل از اعزام قرآن بالای سر رضا می‌گرفت و پشت سرش آب می‌ریخت. بار آخر قبل از اینکه از زیر قرآن رد شود. قرآن را از دست مادر گرفت، بوسید و بر چشم گذاشت و بعد هم باز کرد. گل از گلش شکفت. با خنده گفت: دیدی گفتم وعده خدایی محقق خواهد شد. اولین آیه در صفحه سمت راست این بود: «وَعدَ اللهِ لا یُخلِفُ اللهُ وَعدِهُ» همیشه می‌گفت من با خدایم وعده‌ای دارم و مطمئنم که خدا خلف وعده نمی‌کند. این آیه را که خواند، رو به مادر که با کاسه‌ای آب که چند برگ نارنج در آن شناور بود گفت: مادر دیگر این آب را اصراف نکن، من دیگر بر نمی‌گردم! چند هفته بعد وقتی برای خداحافظی با پیکرش رفته بودیم، چشمم سُر خُرد روی کمربندش. هنوز یک تار آن پاره نشده بود. وقتی همه خانواده به او خدا حافظی کردند. دست بردیم زیر کمرش که بلندش کنیم، ناگهان آخرین تار کمربندش هم، از هم گسیخت! انگار همه وابستگی‌اش از دنیا جدا شد. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
ماه رمضان بود. نامه‌ای از عبدالله رسیده بود. داشتیم می‌خواندیم که در حیاط را زدند. همسر و پسرم جلوی در رفتند. من نگران شدم. نتوانستم طاقت بیاورم. جلو رفتم ببینم چه خبر است. دو نفر بودند. یکی با پای مجروح و گچ گرفته و دیگری سالم بود. سلام کردم و پرسیدم: «چیزی شده؟ عبدالله شهید شده؟» یکی از آن‌ها گفت:... «مادر! از کجا فهمیدی؟ عبدالله متعلق به همه بود.» پرسیدم: «پس جنازه‌اش چی؟» گفت: «زیر آتشه. وقتی منطقه آزاد شد. جنازه‌اش رو میاریم عقب.» خدا رو شکر کردم که چون حضرت زینب سلام الله علیها مادر شهید شدم.» همسایه‌ها وقتی خبر شهادت عبدالله را شنیدند، جمع شدند و تسلیت گفتند. به آن‌ها گفتم: "به ما تسلیت نگین. عبدالله خودش مرگ در راه خدا رو انتخاب کرد و به خواسته‌اش رسید." منبع:سایت نوید شاهد کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهید هدایت الله طاهری، در سال 1338 در خانواده ای متوسط و مسلمان در شهر فسا پا به عرصه ی وجود نهاد. او از هفت سالگی تن به کار سپرد. او در فصل تابستان در مغازه های نزدیک منزل به شاگردی می پرداخت و دستمزد اين ایام را جمع می کرد تا در زمان مدرسه خانواده اش مجبور به تحمل مخارج تحصیل او نباشند. او همیشه خوش برخورد و خندان بود. مخصوصاً در محیط کار همه ی همکاران از استاد کار تا بقیه ی شاگردان شیفته ی اخلاق و رفتار وی شده بودند. پس از پایان کار نیز روانه ی مسجد می شد تا با صوت خوشش اقامه ی نماز را به اطلاع مؤمنان برساند. هدایت الله در ایام درس و تحصیل فکر و ذکری جز آموختن نداشت و در بین دانش آموزان مدرسه نمونه و اسوه بود و با تلاش و کوشش فراوان توانست در خرداد ماه سال 1357 با نمرات عالی مدرک دیپلم را بگيرد. پس از آن در آزمون ورودی رشته فنی نیروی هوايی (همافری) شرکت کرد و در آن امتحان نیز قبول شد. همان سال برای شرکت در دوره عازم تهران گرديد. در همین ایام نیز دریای طوفانی مردم پایه های تخت پوسیده ی سلطنت را به لرزه انداخته بود. او که خود زخم خورده ی ظلم و ستم حکومت شاه بود، انقلاب و رهبر عالی قدر آن را مرهمی برای زخم های خود دانست با این که نظامی بود و در آن ایام مقررات سختی بر آنها حاکم بود به هر صورت خود را به صفوف تظاهرات می رساند و خشم خود را با فریاد سرخ، نسبت به حکومت ابراز می کرد. با تشریف فرمایی حضرت امام (ره) به میهن، خون تازه ای در رگ های مردم انقلابی جریان یافت. روز 22 بهمن ماه سال 1357 دژهای رژیم طاغوت یکی پس از دیگری به دست موج خروشان مردم سقوط کرد. در این روز همافران غیور نیروی هوایی نقش عمده ای ایفا کردند و هدایت الله نیز فرصت را غنیمت شمرد و دوشادوش دیگر همافران به یاری انقلابیون شتافت. لشکر گارد هنگامی که از این ماجرا با خبر شد فوراً پایگاه همافران را محاصره کرد و با انواع اسلحه ی سبک و سنگین آنها را به خاک و خون کشید. در این حمله هدایت الله بر اثر اصابت تیری به سرش به سوی عرش الهی پرواز نمود. رژیم پس از به شهادت رساندن همافران غیور، تمام مدارک شناسایی آنان را نابود کرد تا به صورت ناشناس به خاک سپرده شوند اما امواج سهمگین انقلاب اجازه ی اهانت بیشتر به پیکرهای این عزیزان را نداد. آنان پس از شناسایی به وسیله ی همرزمان خود در بهشت زهرای تهران آرامش یافتند. شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت بخیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
🔴 پارکینگ فرودگاه امام (ره) برای زائران اربعین رایگان است 🔻 سعید چلندری در گفت‌وگو با ایسنا، در پاسخ به این سوال که هزینه پارکینگ فرودگاه امام  برای مسافران اربعین چقدر خواهد بود،‌گفت: از ۲۴ مرداد تا ۱۴ شهریورماه یعنی تا پایان ماه صفر، هزینه پارکینگ زائران اربعین در ترمینال سلام رایگان است. وی افزود: در حال حاضر ۱۱ هزار پارکینگ داریم و با تغییرات اعمال شده تا ۱۷ هزار پارکینگ نیز افزایش ظرفیت داده شده است و مشکلی از جهت پارکینگ نداریم. مدیرعامل شهر فرودگاهی امام خمینی(ره) تصریح  کرد: سال گذشته نیز برای کلیه مسافران پروازهای اربعین پارکینگ تامین شد. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
محل های تحویل بصورت امانی: ۱) درب شارع امام صادق علیه‌السلام https://nshn.ir/sb_sE9NAAGVZ ۲) درب شارع امام زین العابدین علیه السلام https://nshn.ir/sb_ss5VAAGFs ۳) درب شارع شیخ طوسی https://nshn.ir/sb_svfPAAxPm ۴) درب باب القبله https://nshn.ir/7b_s8iyAAxxD ۵) ورودی انتهای صحن حضرت زهرا سلام الله علیها https://nshn.ir/sb_sH-WAAr6B ⭕️ با توجه به وقفی بودن ویلچر ها، استفاده از آن فقط در محدوده حرم جایز است . 🟢 همراه داشتن گذرنامه جهت تحویل گرفتن ویلچر الزامی می باشد. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
📌متن شبهه👇 من به عنوان یک ایرانی که به دولت مالیات می پردازد و ازمنابع طبیعی و ملی کشور سهم دارم، راضی نیستم که دولت حتی یک ریال از این منابع را صرف مراسم اربعین نماید. ️به کلیه زائران هم اعلام می کنم استفاده رایگان شما از این خدمات حرام است.️ 📌پاسخ به شبهه👇 📛 این مطلب ناشی از فهم نادرست نویسنده از وظایف و اختیارات دولت‌ها در مصرف بیت‌المال است. ✅ اساساً امکان ندارد که دولت‌ها برای هر هزینه‌ای از تک تک مردم رضایت بگیرند و چنین انتظاری از دولت‌ها اصلاً معقول نیست. 🔹 وقتی گروهی از مردم یک خواسته و نیاز معقول و مشروع و قانونی دارند و برای رسیدن به خواسته خود، نیازمند حمایت‌های دولت هستند، دولت موظف است به هر شکل ممکن به آنها کمک کند. 👈 چرا دولت استادیوم می‌سازد؟ مگر همه مردم اهل تماشای فوتبال‌اند؟ 👈 چرا دولت جاده و اتوبان می‌سازد؟ مگر همه مردم ماشین دارند و به مسافرت می‌روند؟ 👈 چرا در سفرهای نوروزی، پلیس و اورژانس و راه‌سازی آماده باش کامل هستند؟ مگر همه به سفر نوروزی می‌روند؟ 👈 چرا دولت ارز مسافرتی می‌دهد؟ مگر همه مردم به سفر خارجی می‌روند؟ 👈 چرا دولت برای ساخت فیلم و سریال هزینه می‌کند؟ مگر همه مردم تلویزیون می‌بینند؟ و صدها سوال اینچنینی دیگر... ✅ بسیاری از هزینه‌هایی که دولت‌ها انجام می‌دهند، سودش به اکثریت نمی‌رسد اما چون در مسیر معقول و مشروعی است، چنین هزینه‌هایی غلط نبوده و کسی نمی‌تواند بگوید من راضی نیستم. ⭕ این سخنان، صرفاً بهانه‌ای برای تخریب راهپیمایی عظیم اربعین حسینی است. اگر دولت هیچ تدبیری برای رفت و آمد زائران نمی‌اندیشید، این حرف و حدیث‌ها سمت و سوی دیگری پیدا می‌کرد و دولت را به نحو دیگری متهم می‌کردند. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
در عراق گذرنامه خود را گم کردیم کجا مراجعه کنیم؟ رئیس پلیس مهاجرت و گذرنامه: 🔹از تدابیری که مجموعه فراجا اندیشید این بود که برای ایرانیانی که در عراق هستند و حتی اتباعی که از سوی ایران به عراق رفته‌اند این بود که اگر گذرنامه خود را گم کردند بتوانیم در کشور عراق هم به آنها خدمات ارائه دهیم. 🔹افرادی که گذرنامه خود را گم کردند می‌توانند به سفارتخانه های ایران در عراق مراجعه کنند. 🔹در چهار شهر کربلا، نجف، سامرا و کاظمین در نمایندگی‌های ایران همکاران پلیس مهاجرت و گذرنامه مستقر می‌شوند و به صورت شبانه‌روزی آمادگی ارائه خدمات را دارند. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
دسته ما معروف شده بودبه دسته پیچ و مهره ای ها ! تنها آدم سالم و اوراق نشده ، من بودم كه تازه كار بودم و بار دوم بود كه به جبهه آمده بودم. دیگران یك جای سالم در بدن نداشتند. یكی دست نداشت، آن یكی پایش مصنوعی بود و سومی نصف روده هایش رفته بود و چهارمی با یك كلیه و نصف كبد به زندگانی ادامه می داد و ...    یكی از بچه ها كه هر وقت دست و پایش را تكان می داد،  انگار لوله هایش زنگ زده و ریزش داشته باشد، اعضا و جوارحش صدا می كرد، با نصفه زبانی كه برایش مانده بود گفت:« غصه نخورید ، این دفعه كه رفتیم عملیات از تو كشته های دشمن یك دو جین لوازم یدكی مانند چشم و گوش و كبد و كلیه می آوریم ، یا دو سه تا چاق و چله پیدا می كنیم و می آوریم عقب و برادرانه بین خودمان تقسیم می كنیم تا هر كس كم و كسری داشت، بردارد. علی، تو به دو سه متر روده ات می رسی. اصغر، تو سه بند انگشت دست راستت جور می شود. ابراهیم، تو كلیه دار می شوی و احمد جان؛ واسه تو هم یك مغز صفر كیلومتر كنار می گذاریم. شاید به كارت آمد! » همه خندیدند جز من. آخر «احمد» من بودم. کانال خاطرات‌ فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند: عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
هشدار فتا درمورد استفاده زائران اربعین از وای‌فای ناشناس رئیس پلیس فتا پایتخت : 🔹یکی از مهم‌ترین نکاتی که زائران اربعین باید به آن توجه کنند، عدم اعتماد به نقاط اتصال وای فای ناشناس و رایگان است. 🔹با توجه به حجم بالای زائران و استفاده گسترده از اینترنت، برخی افراد سودجو ممکن است با ایجاد شبکه‌های وای فای جعلی و یا غیرمطمئن، اقدام به سرقت اطلاعات شخصی کاربران کنند. 🔹بنابراین، زائران باید از اتصال به شبکه‌هایی که توسط اپراتورهای معتبر و یا مکان‌های رسمی ارائه می‌شوند، اطمینان حاصل کنند. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
در اول فروردين سال 1338 در اصفهان متولد شد. پدرش حجت الاسلام حاج شيخ علي حبيب الهي امام جماعت مسجد شيخ لطف الله و مسجد آقاعلي بابا بود و نام محمدرضا را براي او انتخاب كرد. از كودكي تحت تعليم و تربيت پدر قرار گرفت. دوران دبستان و دبيرستان را در مدرسه هاي حاتم بيك، احمديه و ادب گذراند. تصميم داشت براي ادامه تحصيل به خارج از كشور برود ولي پدرش مخالف بود. پس رضا در ايران ماند و مشغول فعاليت هاي سياسي شد. با پيروزي انقلاب وارد كميته دفاع شهري اصفهان شد و در سال 58 در امتحانات متفرقه ديپلم شركت كرد و مدرك خود را گرفت و همزمان در مدرسه علميّه «امام صادق» مشغول تحصيل علوم ديني و طلبگي شد.  روح بلند رضا آرام و قرار نداشت  مي گفت: «مي خواهم به كمك مردم محروم سيستان و بلوچستان بروم» و مدت يك سال در فعاليت هاي جهاد سازندگي و سپاه در آن استان محروم فعاليت مي كرد.  هنوز دو ماه از شروع جنگ نگذشته بود كه عازم خوزستان شد و به شيرمردان «خط شير» پيوست. سال 60 براي رضا سال خاصي بود، در خرداد همان سال دست راست خود را فداي اسلام كرد. هنوز دوران مجروحيت را طي نكرده بود كه پدرش حجه الاسلام شيخ علي حبيب اللهي به لقاء دوست شتافت. در همان سال خداوند تحبيب خود را طلبيد و رضا به شرف زيارت خانه دوست و حضور در سرزمين وحي نائل شد. از اين پس همه او را به نام حاج رضا مي شناختند.  هنوز چند ساعتي از شروع عمليات طريق القدس نگذشته بود كه «شهیدعباس كردآبادي» كه مسئوليت محور سمت راست و هدايت يگان هاي عمل كننده محور را عهده دار بود به شهادت رسيد و حاج رضا حبيب اللهي اين وظيفۀ خطير را بر دوش گرفت. با مديريت و رشادت ها و دلاوري هاي حاج رضا هيچ خللي در روند عمليات پيش نيامد.  چند روز از شروع عمليات طريق القدس نگذشته بود كه حاج رضا از ناحيه دست چپ مجروح شد. ناتواني او در استفاده از دست ها ما را ياد حماسه آفريني ها و دلاوري هاي علمدار كربلا مي انداخت.  وقتي در ادامه عمليات طريق القدس سردار احمد فروغي مسئول عمليات سپاه اصفهان به شهادت رسيد، همۀ مسئولين سپاه با اتفاق نظر حاج رضا را براي تصدي اين مسئوليت انتخاب كردند. حاج رضا علي رغم ميل باطني با اصرار و توجيه اين مسئوليت را پذيرفت.  طرح 2/5 يكي از طرح هاي ابتكاري حاج رضا بود. در اين طرح از هر 5 نفر نيروي پاسدار سپاه هميشه 2 نفر در حال مأموريت به مناطق عملياتي بودند. با اينكه مسئول عمليات سپاه اصفهان بود ولي بنا به وضعيت و نياز مناطق عملياتي در جبهه حضور مي يافت و به عنوان يكي از مشاوران اصلي فرماندهي لشكر امام حسين(علیه السلام) و صاحب نظران جنگ ايفاي نقش مي كرد.  نقش حاج رضا در عمليات محدود «علي ابن ابي طالب» در منطقه تنگه چزابه و حمايت و پشتياباني از گردان ثارالله (هسته اوليه لشكر 41 ثارالله) در منطقه «كمر سرخ» بر هيچ يك از فرماندهان و مطلعين پوشيده نيست. رشادتهاي او در عمليات فتح المبين او را به عنوان يك فرمانده مطرح در سطح يگان هاي سپاه نمايان مي ساخت.  حاج رضا بار ديگر از ناحيه قفسه سينه در ادامه عمليات فتح المبين مجروح شد و به پشت جبهه منتقل شد، طعم شيرين سختي ها و درد و رنج براي وصول به يار ارمغاني است كه خداوند براي بنده هاي پاك و مخلص خود در اين جهان رقم مي زند.  تدابير فرماندهي و مديريت بسيار قوي و ذهن خلاق و طراح حاج رضا در عمليات هاي فتح المبين ، بيت المقدس و رمضان و محرم باعث شد تا او را به عنوان يك فرمانده نظامي صاحب نظر و داراي سبك و شيوه خاص در عمليات ها بشناسند.  سردار حاج رضا حبيب الهي در 18 بهمن ماه سال 1361در ادامه عمليات والفجر مقدماتی در وسط میدان جنگ جام شهادت را نوشيد و به خواسته اش كه فناءفي لله بود رسيد و روحش به آسمان پرکشید وپیکر مطهرش برای همیشه جاودانه جاویدالاثرشد شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل‌ الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
🔴در مسیر مشایه کجا هیئت برویم؟ 🔹هرساله یکی از دغدغه‌های زائران اربعین بهره‌مندی از مجالس عزاداریِ هیئت‌های ایرانی در عراق است و به‌دنبال نشانیِ این مجالس هستند. مجالس عزاداریِ بعضی موکب‌ها در نجف، کربلا و مشایهٔ نجف تا کربلا با حضور مداحان و سخنرانان سرشناس دههٔ دوم ماه صَفَر برگزار می‌شود. 🔗نشانیِ ۴۲ هیئت ایرانیِ اربعین در عراق را اینجا ببینید👇 https://farsnews.ir/Amir_kasaee/1723445736038368415/نشانی-این-۴۲-موکب-را-به-خاطر-بسپارید-تا-در-عراق-روضه-بروید کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
‍ ‍ پس از عروج ملکوتی شهید حاج ابراهیم همت، شبی فرزند کوچکش مریض می شود و در تب شدیدی می سوزد همراه با گلودردی سخت. هرچه همسر شهید می خواهد بچه را دکتر ببرد می بیند همه به او می گویند فردا مراجعه کنید. شب به منزل می آید ولی بچه سخت بی قراری می کند. مادر هرکاری می کند مانند پاشوری و گذاشتن کیسه ی یخ روی پیشانی بچه هیچ کدام افاقه نمی کند و بچه شروع می کند به هذیان گویی، گریه کردن و بهانه ی پدر را گرفتن. در نیمه ی شب، همسرشهید، طاقت خود را از دست می دهد و درحالت خستگی شدید و خواب و بیداری شروع می کند با حاج همت درد دل کردن و می گوید: حاج همت! مگر نمی گویند که شهدا زنده اند؟ من این همه شب و روز بچه ها را نگه داشتم یک شب هم تو بیا و از این بچه پرستاری کن! همین طوری که بالای سر بچه نشسته بود خوابش می برد و در خواب می بیند شهید آمده به خانه و به او می گوید: چرا این قدر ناراحتی؟ خیلی خوب چند ساعت هم من بچه را نگه می دارم. می نشیند کنار خانم و بستر بچه. بچه اش را بغل گرفته و ناز و نوازش می کند. مادر در حال تماشای این صحنه ی شیرین است که ناگهان بچه می گوید: مامان! پاشو من حالم خوب شده است، الآن بابا این جا بود. وقتی همسر شهید به خود می آید چیزی نمی بیند ولی بوی عطر خاصی فضای اتاق را عطر آگین نموده است. برگرفته از کتاب:کرامات شهدا_جلدیک صفحه ۹۹ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
محل ارائه اینترنت WiFi رایگان همراه اول در اربعین 1403 کجاست ؟ 🔸 نجف مقبره آیت الله حکیم واقع در ثوره العشرین 🔸 مقام صافی صفا در غرب حرم امام علی علیه السلام 🔸 پارکینگ طبقاتی مابین ضلع شمالی حرم و قبرستان وادی السلام 🔸 کنسولگری ایران میدان ثوره العشرین محله حی السعد 🔸 جاده نجف کربلا عمود ۸۸ موکب ام المومنین 🔸 عمود ۱۴۶ 🔸 عمود ۲۰۲ موکب فاطمه الزهراء 🔸 عمود ۳۰۹ موکب دیوان وقف شیعی 🔸 عمود ۳۴۳ موکب القریشی 🔸 عمود ۴۸۳ 🔸 عمود ۵۴۷ موکب شهدا طریق کربلا 🔸 عمود ۷۰۷ موکب علی بن موسی الرضا 🔸 عمود ۸۲۸ موکب صاحب الزمان 🔸 عمود ۹۵۳ موکب شهید الله 🔸 عمود ۹۹۸ 🔸 عمود ۱۰۸۰ موکب حضرت معصومه(سلام الله) 🔸 عمود ۱۱۲۰ موکب خدام الحسین(علیه السلام) کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan