#طنز
🔹قوطی خالی دارو
پدر و پسری داشتیم از افراد شخصی (غیرنظامی) که روزهای ابتدای جنگ در یورش عراقیها به #خرمشهر اسیر شده بودند.
هر دو #عرب_زبان، بسیار مردمی، خدمتگزار به بچهها و دوست داشتنی بودند. پسر #مترجم و کمک کار مسئول آسایشگاه ما بود و پدر، در آسایشگاهی دیگر.
پدر، پیرمردی با لهجهای بسیار غلیظ #عربی، کمتر به زبان فارسی مسلط بود و غیر از مراوده با بچهها، با عراقیها هم به راحتی گفتگو و معاشرت داشت.
او خیلی به آسایشگاه ما رفت و آمد داشت و به بهانههای مختلف به پسرش سر میزد و با آن امکانات محدود #احساس_پدرانه و مشفقانه خود را با آوردن قرص نانی یا ... ، برای او آرام میکرد.
روزی پدر با یک #قوطی_خالی دارو در دستش، به آسایشگاه ما آمد.
در آن شرایط هر قوطی و جعبه خالی هم بدرد بخور و ارزشمند بود. با لهجه غلیظ عربی پسرش را صدا زد..
پسر که متوجه صدای او شده بود خود را بیتوجه نشان میداد تا اینکه با تاکید بچهها به طرف پدرش رفت. پدر دستش را برای دادن قوطی خالی دارو بطرف او دراز کرده بود و پسر میگفت نمیخواهم..
از پدر اصرار و از پسر انکار.😳 بالاخره چند تا بچههای اطراف آنها گفتند، حالا قوطی را بگیر بعداً اگر نخواستی به کس دیگری بده..
پسر گفت من او را میشناسم اگر الان قوطی را بگیرم از فردا روزانه چند بار میآید و میپرسد قوطی را چه کار کردی؟!!😂😂
پس چه بهتر که الان آنرا نگیرم و از فردا مجبور به جوابگویی نباشم😜😜
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan