#جیره_غذایی
🔹صبحانه چای شیرین
تابستان #سال_۶۱ اولین سال اسارت ما بود. بعد از یک ماه سرگردانی و گرداندن ما در بصره و #بغداد و #بازداشتگاه و #انفرادی، تازه در آسایشگاههای اردوگاه #موصل_یک اسکان گرفته بودیم، با حداقل امکانات.
حدوداً ۴۰۰ نفر بودیم هر نفر دو قطعه پتو، یک بالشت، یک دست لباس زیر، یک #دشداشه (لباس بلند عربی) و یک جفت دمپایی پلاستیکی.
برای خوراک هم روزانه، دو قطعه نان #سمون برای هر نفر (تقریبا شبیه نان #همبرگر کوچک که خمیر آن هم قابل استفاده نبود) و #جیره_خشک #ناهار به همراه #چای_خشک و شکر برای #صبحانه که به #آشپزخانه اردوگاه تحویل میدادند.
صبحها بعد از آمار و #آزاد_باش همه منتظر صبحانه بودند. از هر آسایشگاه مسئولین چای به آشپزخانه میرفتند و دو سطل (حلب روغن ۱۷ کیلویی ) #چای_شیرین برای ۱۲۰ نفر تحویل میگرفتند.
صبحانه ما همین بود. ۱۲ نفر، از هر گروه یک نفر #یقلوی (ظرف مخصوص #سربازخانه برای توزیع غذا) به دست، جلوی سطل چای به صف و مسئول توزیع چای مشغول تقسیم آن میشد.
سهم هر نفر یک پیمانه ( کاسه کوچک خمیر ریش تراش، که از وسایل شخصی سربازان عراقی قبلاً مستقر در این آسایشگاهها به جا مانده بود😂).
در هر یقلوی، مسئول توزیع، ۱۰ پیمانه چای شیرین میریخت. این ۱۰ پیمانه تقریباً به ارتفاع دو سانتیمتر از کف یقلوی را پر میکرد.
گروه های ۱۰ نفره همه دور هم نشسته و منتظر صبحانه (چای) بودند. حالا وقت خوردنه، نه قاشقی نه استکان و لیوانی و نه هیچ چیز دیگر.
هرکس به نوبت، یک قلوپ از لب یقلوی سر میکشید البته #چای_داغ و یقلوی آلومینیومی #لب_سوز!!😳😳😂
تازه لبه یقلوی هم به سمت بیرون برگشته، نوبت هر که میشد، بین لب گذاشتن بین لبه یقلوی یا خم برگشته دو دل میشد (که کدامیک کمتر ریخت و پاش دارد).
حالا، اگر دوست صرفه جویی هم، تکه نانی از دو قرص جیره روز قبل کنار گرفته بود، وقتی نوبتش میشد #تکه_نان را در یقلوی چای میزد که به دهان بگذارد ولی با اعتراض بقیه به خاطر شناور شدن خردههای خمیر روی چای مواجه میشد.
بالاخره طی دو یا سه دور دست به دست شدن صبحانه صرف شده و باید مشغول امور روزانه و در انتظار ناهار میماندیم که آن هم قصه خود دارد.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹ارتشی، بسیجی، یه لشکر الهی (۲)
روزانه هر نفر دو قرص #سمون (#نان شبیه به نان همبرگر کوچک )، سهمیه داشت که معمولاً خمیر آن قابل استفاده نبود. بچهها این خمیر را به صورت تکه تکه خشک و برای #روز_مبادا در کیسهای نگهداری میکردند.
در شرایط #اعتصاب و کمبود آب و غذا
- خیلی از بچهها #روزه میگرفتند و خود را با خواندن اذکار و #قرآن مشغول میکردند.
- اندوختههای نان خشک شخصی در یک جا جمع آوری و روزانه به هر نفر از آسایشگاه، سهمیه #نان_خشک (چند تکه کوچک) داده میشد.
- اگر کسی نیاز به #غسل داشت، فقط با یک دستمال خیس یا تیمم
- برای #وضو هم #تیمم بدل از وضو
- برای #تطهیر بعد از دستشویی هم فقط چند سی سی آب با #سرنگ، تحویل افراد میشد.
و بدین منوال بچهها هم #مقاومت خود را حفظ کردند و هم بر #مناسک و فرایض خود مداومت..
ماجرا ادامه دارد... (در ۴ قسمت)
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan