زهرا حکیمانه ست جنس اعتراضش
زهراى مرضیه سوالش هم جواب است
زهرا به ما آموخته پاى ولایت
از آبروى خود گذشتیم آن حساب است
چه آبرویى!!! گر به کار دین نیاید؟!
این آبروها بیشتر نوعى حجاب است
خانه به خانه در زدم پاسخ ندادند
بیگانه بیدار است اما دوست خواب است
در راه قرآن کندرو بودن چه حاصل
به نص قرآن راه قرآن با شتاب است
در دین ما حرف "على" فصل الخطاب است
تضعیف حزب الله جائز نیست، زیرا
هر جا که حزب الله باشد فتح باب است
در سینه اطفال ما عکس خمینى ست
این رویش نسل جدید انقلاب است
ایران ، یمن ، لبنان، فلسطین... در همه جا
پرچم به دست بچه هاى بوتراب است
ما را دعا کن باز با دست شکسته
ما را دعا کن که دعایت مستجاب است
هر که در این خیمه نشسته کار دارد
با مادر پهلو شکسته کار دارد
باید طریقت هم ابوذر وار باشد
هم بینش مقداد یک مقدار باشد
ما این طرف یا آن طرف در دین نداریم
باید فقط "معیارِ حق" معیار باشد
باید به روى ماذنه حق را بیان کرد
باید بلال شهر هم عمار باشد
فرقى ندارد نخل یا منبر، على دوست
باید زبان میثم تمار باشد
دم میزند هر لحظه از حق و حقیقت
حتى اگر منصور روى دار باشد
انصار بودن یا نبودن اسم و رسم است
آنکس ز انصار است که بیدار باشد
دنیاطلب دین را به دنیا میفروشد
اى واى اگر دین دار دنیادار باشد
گنجش به فردى می رسد رنجش به جمعى
هر وقت اشرافى گرى در کار باشد
دیگر نمی خوابد گرسنه طفل مردم
گر سلک ما " الجار ثم الدار " باشد
از حرف حق خسته نخواهد گشت زهرا
حتى اگر بین در و دیوار باشد
کتمان نخواهد کرد حق مرتضى را
هر چند بین سینه اش مسمار باشد
مردم ! همیشه گل گل است و خار خار
گیرم دو روزى گل کنار خار باشد
این قافله ترسى ز گمراهى ندارد
وقتى ولایت قافله سالار باشد
مرد و زن ما یک به یک سردار جنگند
دشمن غلط کرده پى سردار باشد
از یاوه گویى هاى دشمن، بیم هرگز!
وقتى شهادت هست پس، تسلیم هرگز!
مردى یگانه بود و بانویى یگانه
آهسته میرفتند از خانه شبانه
همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو ، پا به پا ، شانه به شانه
سر میزدند انصار را کوچه به کوچه
در میزدند انصار را خانه به خانه
مظلومشان دیدند، در را وا نکردند
واى از زمانه ،واى از دست زمانه
چهل شب تمام شهر را گشتند با هم
اما بدون یار برگشتند خانه
وقتى عزادار رسول الله بودند
از درب خانه میکشید آتش زبانه
آتش زدند این لانه را حتى نگفتند
این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه
در باز شد وقتى که زهرا پشت در بود
دخت نبى افتاد بین آستانه
دستى ورم کرده ست و دستى هم شکسته
هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه....
حتى نگاهى هم به پهلویش نینداخت
محو على بود عاشقانه ، عارفانه
دامان در میسوخت ، اما داشت میسوخت...
...در کربلا دامان چندین نازدانه
افتاد یک دانه از آن دو گوشواره
در کربلا افتاد اما دانه دانه
شب هاى جمعه فاطمه بالاى گودال
با ناله ، آنهم ناله هاى مادرانه...
...گوید حسینم کشته شد اى داد بیداد
نور دو عینم کشته شد اى داد بیداد
شاعر: علی اکبر لطیفیان
@Khaterateshohadaa
درس زندگی صدیقه ی طاهره، فاطمه ی زهرا(سلام اللّه علیها)
این است برای ما:
#تلاش #اجتهاد #کوشش #پاک_زندگی_کردن
مقام معظم رهبری
@Khaterateshohadaa
🌷فرازی از وصیت شهید مدافع حرم محسن حججی به فرزند دوساله اش:
...بعضی وقت ها دل کندن از یک سری چیزهای خوب،
باعث میشه یک سری چیزهای بهتری به دست بیاری.
من از تو و مامانت دل کندم که بتونم نوکری
حضرت زینب(سلام اللّه علیها)رو به دست بیارم.
آرزو دارم خدا توی این سفر بهم نگاه کنه...
👈جوری زندگی کن که خدا عاشقت بشه. اگه خدا عاشقت بشه،
خوب تو رو خریداری می کنه.👉
@Khaterateshohadaa
🌷#زندگی_به_رنگ_خدا:
وضعیت مالی خانواده خوب نبود. پدر بیمار شده بود. محمود دنبال راهی بود تا شاید بتواند کاری پیدا کرده و کمکی به خرج خانه کند.
تا اینکه دوستش احمد او را با آقای قدیری که در زمینه آجیل و خشکبار و صادرات آن به خارج از کشور فعالیت می کرد، آشنا کرد.
قرار شد تا روزانه یک گونی پسته برای شکستن و مغزکردن تحویل محمود شود و روز بعد پسته پاک کرده را برگردانده و یک گونی دیگر بگیرد.
اگر یکی از پسته ها از زیر دستش در می رفت، آنقدر دنبال آن می گشت تا آن را
پیدا کند و مواظب بود، مبادا از پسته های تحویلی کم شود.
خواهرش می دانست که محمود هم مثل او دل خوشی از قدیری ندارد. ولی وقتی
می دید که محمود موقع تحویل پسته ها چقدر دقت میکند و پس از آن هم به او
میگوید:آقا اگر یک وقت کم و زیادی دارد حلال کنید و قدیری با تکبر و نخوت
میگوید:باشد حلالت کردم. و این حلالیت خواستن هر بار تکرار می شد،
ناراحت می شد.
یک روز خواهرش به محمود گفت:خودت چندبار به مادر گفتی که آقای قدیری همیشه توی حساب و کتاب باما کم میگذارد. پس تو چرا این قدر مواظبی که از پسته هایش کم نشود؟
محمود جواب داد:خوب، هرکسی را با اعمال خودش توی قبر میگذارند. ما باید
حساب کارهای خودمان و آقای قدیری هم باید حساب کارهای خودش را بدهد.
ما باید همانطور که خدا گفته و دوست دارد، زندگی کنیم و وظیفه مان را انجام
دهیم، تا در آخرت شرمنده ی خدا و اولیای الهی نشویم.
🌷براساس خاطره ای از شهید محمود کاوه
@Khaterateshohadaa
ترامپ (۲۰۲۰/۱/۵) بعد از شهادت سردار سلیمانی در توئیتری نوشت:
اگر ایران به آمریکاییها یا مواضع آمریکا حمله کند، 52 موضع ایران را در نظر گرفتهایم.
این نقاط دارای ارزش و اهمیت بالایی برای ایران و فرهنگ ایرانی هستند.
به این اهداف و خود ایران، سریعا و به شدت حمله خواهد شد. آمریکا دیگر هیچ تهدیدی را برنمیتابد!
@Khaterateshohadaa
گفتن نگین #محرمانه است!
#فوق_سری:
۵۲ نقطه ی حیاتی که ترامپ تهدید به زدنش کرده!!!👆👆😁😂😅
@Khaterateshohadaa
آمریکا بسیار ترسوتر از آنی است که می پنداشتید...
هرگز پاسخ نداده و نخواهد داد.
@Khaterateshohadaa
نمایی از جمعیت گسترده ی تظاهراتکنندگان ضد آمریکایی در یکی از خیابانهای بغداد
@AkhbareFori
امام سجاد (علیه السلام):
الحمدلله الذی جعل اعداءنا من الحمقاء
خدا را شکر که دشمنان ما را از نادانان قرار داد.
@Khaterateshohadaa
امام علی(علیه السلام):
از احمق برحذر باش؛ زیرا انسان احمق اگر چه بدکار باشد،
خودش را نیکوکار می داند و نادانی اش را زیرکی،
وشر و بدی اش را خیر و خوبی می شمارد.
@Khaterateshohadaa
👆👆👆
الحق که دشمنان اسلام (انگلیس،آمریکا،اسرائیل و...)مصداق بارز
دو حدیث فوق هستند.
@Khaterateshohadaa
🌷عباس قلوه با آن هیکل درشت و سبیل های ناصرالدین شاهی اش فقط به درد
ترساندن بچه میخورد. مردم هم همه او را می شناختند. هر حرف مزخرفی میزد.
آن روز انگار شده بود سخنگوی رادیو لندن؛ می گفت:«همه ی این بدبختی ها واین جنگ و آتشی که روی سر مردم میریزد، به دلیل دخالت ایران در امور داخلی عراق بوده است.
دولت جمهوری اسلامی با همه سر جنگ دارد. به سفارت آمریکا که حمله کرد،با اسرائیلی ها که از اول سر جنگ داشت، حالا هم به بر و پای عرب ها افتاده. خوب معلوم است که بالاخره یکی خریت می کند و به این مملکت حمله می کند.»
یکی نبود به او بگوید:مردک! عایدی این زوزه ها که می کشی، به کیسه ی چه کسی می ریزد؟
چند روز از این قضیه گذشت. یک روز که بسیج محل اعزام داشت، محسن پسر
آقا سید از محل کسب عباس قلوه می گذشت. ناگهان عباس شروع کرد که:
«تورو خدا ببین بچه های مردم را دسته دسته به قتلگاه می فرستند. انگار نه انگار که یکی برای این دسته گل ها جان کنده تا بزرگشان کند.» بعد از آن هم حرف رکیکی زد.
محسن که ۱۶سال بیشتر نداشت، با شنیدن این حرف خونش به جوش آمد وبا
شهامت در مقابل او ایستاد و گفت:
«لازم نیست دل تو برای بچه های مردم بسوزد، اگر خیلی نگران بچه های مردمی که به جبهه می روند، کمی شهامت به خرج بده و بیا آنها را در جبهه ها ببین.
چرا مثل ترسوها این جا نشسته ای و دل مردم را خون می کنی؟
وضع بچه ها در جبهه از تو خیلی بهتره.»
تا آن روز کسی جرئت نکرده بود، اینطور جلوی عباس قلوه قد علم کند. عباس
قلوه هم مثل آدم های شوک زده، مات و مبهوت به سید محسن نگاه میکرد.
پس از این ماجرا عباس قلوه که غرورش در میان جمعیت شکسته شده بود،
کمتر میان جمع می رفت. مدت ها گذشت...
روزی که پیکر سید محسن را در محل تشییع می کردند، عباس قلوه به طرف آقا
سید رفت و در حالی که به پهنای صورت اشک می ریخت، به او گفت:
«آقا سید مرا حلال کنید. من شما و سید محسن را خیلی رنجاندم. وقتی آن روز برق چشم های سید محسن را دیدم، فهمیدم این بچه ها از جنس دیگری هستند. آن وقت بود که گفتم عباس، دیگر دوره ی شما گذشته. این بچه ها در جنگ زود بزرگ شده اند. برای همین دیگر توی محل بی سروصدا رفت و آمد میکردم.»
آقا سید هم او را بوسید و حلال کرد.
حالا دیگر مردم به او عباس آقا می گفتند. از آن زمان نماز جماعت عباس ترک
نشد و خودش می گفت: همیشه مدیون سید محسن هستم.
🌷براساس خاطره ای از شهید سید محسن حسنی
@Khaterateshohadaa
می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آن را می پذیرم، اما می گویم
👈 آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست👉
🌷شهید مصطفی چمران
@Khaterateshohadaa
سال دوم یک استاد داشتیم که گیر داده بود، همه کراوات بزنند.
موقع امتحان، چمران کراوات نزده بود، استاد ۲ نمره ازش
کم کرد. شد هجده، بالاترین نمره.
🌷براساس خاطره ای از شهید مصطفی چمران
@Khaterateshohadaa