eitaa logo
♥خــــــاطره شــــــهدا♥
414 دنبال‌کننده
269 عکس
19 ویدیو
11 فایل
♥هوالمحبوب♥ ■زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست■ ■این کانال حاوی داستان پرواز معراجی های انقلاب، دفاع مقدس، مدافع حرم و ... است■ ⛔ کپی از مطالب با ذکر "منابع" بلامانع است ⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 9⃣ ✍ به روایت همسر شهید 🍂شب شهادت روح‌الله یکی از اقوام به پدرم اطلاع داده بود، از نگرانی‌های پدرم و حالت مادرم مضطرب شدم و دلهره همه وجودم را گرفته بود که مادرم گفت همه نگرانی ما برای مادربزرگت است که بیمار است و مرا آرام کردند. 🍂از صبح مدام تلفن روح‌الله تماس‌های بی‌پاسخ از طرف دوستان و آشنایان داشت و پدرم که به مأموریت نرفت، من را هر لحظه نگران‌تر می‌کرد. خاله همسرم با من تماس گرفت و وقتی متوجه شده بود من از جایی خبرندارم تلفن را قطع کرد، پدر شوهرم زنگ زد و گفت: می‌گویند روح‌الله مجروح شده است. 🍂با پدرم تماس گرفتم و پدرم من را مطمئن کرد که روح‌الله مجروح شده، و من خودم را راضی کردم که حتماً همسرم مجروح شده است، پدرم و برادرم به محل کارم آمدند و من را به خانه بردند و شلوغی دم در و دیدن چشمان گریان اقوام و بغض مادر که در بغل من ترکید و اشک‌های مادر که روح‌الله آسمان‌نشین شد، دانستم که همسرم شهید شده است. 🍂مدتي كه سوریه بود ۵۴ روز مي‌شد. در روزهاي آخري كه مأموريتش تمام شده بود، ساكش را جمع كرده بود تا برگردد. شهيد قدير سرلك را مي‌بيند كه مي‌خواستند بروند تا لوازم بياورند. روح‌الله با او همراه مي‌شود. با ماشين مي‌روند و وسايل را برمي‌دارند. هنگام برگشت وقتي روح‌الله از ماشين پياده مي‌شود ناگهان ماشين را منفجر مي‌كنند. بر اثر انفجار هر دو شهيد مي‌شوند و چيزي از جسم‌شان نمي‌ماند. 🍂معراج شهدا خيلي حالم بد بود و اصلاً متوجه اطرافم نبودم. نمي‌دانم چطور آن لحظات برايم گذشت. خيلي لحظات سختي بود. وقتي رسيديم به معراج كمي معطل شديم تا او را آوردند. هنگام ورود من از بالاي سرش وارد شدم. چيزي از جسمش نمانده بود. اگر نمي‌گفتند او روح‌الله است نمي‌شناختمش. فقط سرش را به من نشان دادند. ولي با همه اين جراحات من به جز زيبايي چيزي نديدم. صورت روح‌الله به من آرامش داد و از اضطراب‌ها و پريشاني‌هايم كم شد. 🍂 خودروی روح الله و شهید قدیر سرلک روز چهارشنبه 13 آبان سال 94 ساعت سه بعد از ظهر در شهر حلب سوریه در روستای «تل عزان» مورد اصابت موشک کورنت اسرائیلی قرار می‌گیرد و در مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیدند. پیکر مطهر شهید قربانی در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است. ادامه دارد منبع: https://www.mashreghnews.ir/news/624538/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%AD%D8%A7%D8%AC%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%B4-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
همسر #شهید_روح_الله_قربانی: "نمی دانم چه شد که لنز دوربین این آخرین لحظه را ثبت کرد. با تمام دفعات قبل متفاوت بود رفتنت، کاش می دانستم که دیگر نمی آیی... 19 شهریور 94 ساعت 12:42" @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 0⃣1⃣ ✍ به روایت همسر شهید 🍂این پیامک را روح‌الله‌ برایم فرستاده بود: بايد كه رسم و راه دلم را عوض كنم/ شد كه هيچ، نشد نگاه دلم را عوض‌ كنم/ يا بايد آن حبيب بيايد شكار دل/ يا من چراگاه دلم را عوض كنم/ با اين سليقه هيچ نصيبم نمي‌شود/ بايد‌خواهي نخواهي دلم را عوض كنم.... 🍂روح‌الله من، راه و رسم دلش را چه زيبا عوض كرد و رفت... 🍂هواي دلم ارديبهشتي است. گاهي ابري و گاهي آفتابي است. ياد خاطراتت دلم را گرم مي‌كند و سرماي فراق تا مغز استخوانم فرو مي‌رود. چشمان آسمان به جاي من مي‌بارد. درست مثل همان روز كه اهالي محله تو را روي دستانشان بردند من ايستاده‌ام پشت پنجره. آن روز تمام قد چشم شده بودم. دلم مي‌خواست از پشت همه پنجره‌هاي اكباتان نگاهت كنم. 🍂خاطرات آن روز پاييزي را هيچ باران بهاري پاك نمي‌كند. خاطرات رفتن تو و ماندن من. من يعني زينب فروتن. عروس 25 ساله روح‌الله قرباني. 🍂شهيد مدافع حرم كه 13آبان 1394 در حوالي شهر حلب سوريه به شهادت رسيد. نامم زينب است و چند ماهي است كه غم از دست دادن همسري مهربان را با توسل به اين نام تاب آورده‌ام. همسري كه حسين(ع)‌گونه شهيد شد و من مانده‌ام كه آيا همچون زينب(س) تاب مي‌آورم؟ 🍂آقا روح‌الله قبل از شهادتت گفتي هر وقت دلم برايت تنگ شد روضه حضرت علي اصغر(ع) برپا كنم، روضه حضرت علي اكبر(ع) بخوانم. گفتي با پدر و مادر و برادر جمع شوم و چه بهتر كه همسايه‌ها هم بيايند با هم روضه بخوانيم قول دادي كه اين‌گونه آرام شوم. اين چند ماه چپ رفتم و راست آمدم دلم تنگت شد. آمدم و همه را جمع كردم و روضه خوانديم. اما آنقدر دلم تنگت است كه مي‌خواهم همانجا گوشه دلم برايت حسينيه‌اي علم كنم. هر لحظه روضه بخوانم تا شايد آرام شوم. 🍂هواي دلم ارديبهشتي است.‌ گاه سيلاب اشك‌هايم روي ‌گونه‌هايم شلاق مي‌زنند و‌ گاه تابش لبخند گرم تو از پشت قاب چوبي همه دلتنگي‌هايم را ذوب مي‌كند... ادامه دارد منبع: https://www.mashreghnews.ir/news/563812/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D8%AD%D8%B1%D9%85 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 1⃣1⃣ ✍ به روایت عباس عبد فروتن پدر همسر شهید 🍂آقا روح‌الله نزدیک به چهار سالی بود که با ما فامیل شدند. روحیات خاص دامادم از همان بدو ازدواج ایشان یک روحیه جهادی بود. بعد از اینکه از دانشگاه افسری امام حسین(ع) فارغ‌التحصیل شده بود، در یگان مشغول به کار شد. اهل کار اداری و دفتری نبود. فرمانده‌اش از دوستان بنده بود. پدر شهید بزرگوار هم از فرماندهان سپاه بودند. به همین خاطر او با جنگ مانوس بود. 🍂زمانی که شهید در یگان مشغول شد از همان ابتدا با مسائل عملیاتی و جهادی سر و کار داشت. شهید روح‌الله دو بار به سوریه اعزام شده بود. فرمانده روح‌الله آقای حاج رحیمی بود که می‌گفت روح‌الله همیشه در کارهای رزمی نفر اول و پیشتاز بود. آقای حاج رحیمی گفت من به روح‌الله گفتم باید به یگان دریایی بروی روح‌الله به یگان دریایی رفت و غواصی را تعلیم دید و به محض اینکه از دوره آموزشی برگشت مجددا به من گفت که من باید به منطقه بروم. 🍂به هر واسطه‌ای که بود مسئولین خود را متقاعد کرد که باید حتما به سوریه برود. فرمانده ی روح‌الله به من می‌گفت که ما در سوریه هر کاری می‌خواستیم انجام بدهیم روح‌الله نفر اول بود. روحیه خستگی ناپذیر و شجاعی داشت. 🍂دوستان روح‌الله تعریف می‌کنند که اگر در منطقه مشکلی پیش می‌آمد و درگیری به وجود می‌آمد روح‌الله با روحیه بسیار خونسرد پشت بیسیم صحبت می‌کرد. علیرغم مشکلاتی که در منطقه پیش می‌آمد روح‌الله آرامش عجیبی داشت و با خونسردی کامل با مسائل برخورد می‌کرد. 🍂یکی از دوستان آقا روح‌الله می‌گفت من می‌خواستم روح‌الله را سمت شمال حلب پیش خودم ببرم اما روح‌الله قبول نکرد گفت آن منطقه خیلی ساکت است اینجا درگیری بیشتر است و من همین جا می‌مانم. 🍂چهار روز قبل از شهادتش برای احوالپرسی با من تماس گرفت. به روح‌الله گفتم برگرد و به ما سری بزن اما گفت حاجی من دیگه برنمی‌گردم شما دعا کن من اینجا شجاع باشم. 🍂ماموریت روح‌الله تمام شده بود. فرمانده‌اش می‌گفت من به روح‌الله گفتم روح‌الله نفر جایگزین شما آمده تو خودت را آماده کن که باید به تهران برگردی. می‌گفت روح‌الله التماس می‌کرد و من را قسم می‌داد که بذار یک ماه دیگر هم بمانم حتی به خانمش زنگ می‌زد می‌گفت تو دعا کن که با ماندن من موافقت کنند شما نمی‌دانید که اینجا بچه‌ها چطور غریبانه شهید و مظلوم می‌شوند اگر بدانی خودت از من می‌خواهی که بمانم، فرمانده روح‌الله می‌گفت که با ماندنش موافقت نشد و روح‌الله ساکش را برای برگشتن به تهران آماده کرده بوده اما آن هدفی که روح‌الله دنبال می‌کرد برایش مقدر شده بود و روح‌الله به درجه رفیع شهادت رسید. 🍂حضرت آقا فرمودند که ما مدعیان صف اول بودیم از ته مجلس شهدا را چیدند، حضرت آقا فرمودند جوان‌های امروز اگر بیشتر از جوان‌های دوران دفاع مقدس نباشند کمتر نیستند چهره جوان‌ها امروز فوق‌العاده باتقوا و بصیر بچه‌های حزب‌اللهی آماده شهادت هستند. کسانی که از منطقه برمی گردند از مظلومیت مردم منطقه خیلی صحبت می‌کنند که چطور مردم به دست نامردهای تکفیری کشته می‌شوند همه تاکید می‌کنند که امروز خط مقدم ما سوریه است. اگر ما امروز جلوی دشمن را در سوریه نگیریم فردا به مرزهای ما خواهند آمد. خط قرمز ما امروز در سوریه، عراق و یمن است. طراحی دشمن بر این است که این مناطق را تصرف کند و بعد از آن به سمت مرزهای جمهوری اسلامی ایران بیاید. ادامه دارد منبع: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/02/16/1718697/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%86%D8%AA%DB%8C%D8%AC%D9%87-%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D9%88%D8%AF 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
شش ماه خودسازی ... هفت ماه انتظار و دیدار ارباب @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 2⃣1⃣ ✍ به روایت حسین عبد فروتن برادر همسر شهید 🍂روح‌الله همیشه درگیر موضوع شهادت بود اما دوست نداشت خیلی دیده شود. به من می‌گفت اگر من شهید شدم اجازه ندهید درباره من فیلم بسازند. 🍂روح‌الله همیشه درگیر کار بود. همیشه دوست داشت یاد بگیرد و تجربه کند. روح‌الله کسی بود که کمتر با اطرافیانش رفت و آمد می‌کرد. اما وقتی با کسی همراه می‌شد با تمام وجود برای آن فرد مایه می‌گذاشت. 🍂خیلی سختگیر بود. دوست داشت به دوستان و کسانی که به آنها اعتماد دارد آن چیزهایی را که می‌داند آموزش دهد. 🍂آن زمانی که با هم بودیم من متوجه رفتارهای خاص روح‌الله نبودم. فکر می‌کردم این کارها خیلی سخت است. اما الان که روح‌الله شهید شده فهمیدم که افراد کاردرست با افراد معمولی واقعا فرق دارند روح‌الله با دیگران فرق داشت آن زمان من نفهمیدم که چرا روح‌الله فرد خاصی بود. 🍂روح‌الله هیچ وقت پشت سر دیگران حرف نمی‌زد، هیچ وقت حرف زور را قبول نمی‌کرد، بر اصول و اعتقاداتش محکم بود و ایستادگی می‌کرد حتی اگر به ضررش تمام می‌شد باز هم از اصولش کوتاه نمی‌آمد. خیلی مواقع در دفاع از حرف حقش چوب می‌خورد اما از آن حرف حق کوتاه نمی‌آمد بر عقیده به حق خود مستحکم بود. 🍂پیکر روح‌الله وضعیت خوبی نداشت سوخته بود یکی از دوستان روح‌الله وقتی پیکر شهید را دید شروع کرد به‌گریه کردن. می‌گفت روح‌الله عاشق این طور شهید شدن بود. 🍂سی چهل روز قبل از شهادت شهید رسول خلیلی، عروسی روح‌الله بود. شهید خلیلی در عروسی روح‌الله شرکت داشت، رسول خلیلی از بچه‌های نیروی قدس بود. وقتی رسول شهید شد روح‌الله جای رسول قرار گرفت. پیکر رسول خلیلی را برای تشییع به محله شهید محلاتی آورده بودند. خیلی شلوغ شده بود. روح‌الله با صدای بلند به یکی از دوستانش می‌گفت که فلانی مردم چرا‌گریه می‌کنند؟ رسول خلیلی به من گفته بود که وقتی او را تشییع می‌کنند هیچ کس نباید مشکی بپوشد و‌گریه کند،‌ گریه فقط برای ائمه است. ادامه دارد منبع: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/02/16/1718697/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%86%D8%AA%DB%8C%D8%AC%D9%87-%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D9%88%D8%AF 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
#شهید_رسول_خلیلی و #شهید_روح_الله_قربانی @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 2⃣1⃣ ✍ به روایت همرزم شهید 🍂بهش گفتم علی (روح الله) نزدیک 60 روزه که اینجایی، بسه دیگه نمیخوای برگردی؟ تو صورتم نگاه هم نکرد، همونجوری که داشت کارشو انجام میداد جواب داد: کجا برم، ناموسم اینجاست زن و بچه ی شیعه، ناموس شیعه تو الفوعه و کفریا و نبل و الزهرا تو محاصره است، اونا ناموس منند، کجا بذارم برم. چند روز بعد پیکر پاک و سوخته اش رو برگردوندند ... ✍وصیت نامه شهید بسم الله الرحمن الرحیم اشهد ان لااله الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله و الائمه المعصومین من ذریته الحسین الی حجه الله ان ... انهم و الحجه علیهم. ان الدین حق و کتاب الحق و المیزان حق لاریب فیه. همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم و بقیه دوستانم؛ اگر شهید شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی (ص) که می گفتند منتهی فضل الهی، تقوی است. شهادت خوب است اما تقوی بهتر است. تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند، فکر نکنم مال یک روز باشد. شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می گفت پی ساختمان، فنداسیون آهن است. چیزی که نمی دانید، عمل نکنید. ادای کسی را در نیاورید. بدون علم درست، وارد کاری نشوید؛ مخصوصا دین. اول واجبات، بعد مستجبات موکد، مثل کمک به پدر و مادر و دور و بری ها؛ نه حج و کربلا صدبار بدون این کارها. هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و سیدالشهدا (ص)، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها. مادر، از تو متشکرم وقتی تحلم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شوم. وقتی بابام عراق و سوریه و اردوگاه و جنگ و کمیته و بوسنی، پاکستان و افغانستان، جنوب، غرب و شرق بود و تو ما را بزرگ کردی، تنها و سخت. ان شاءالله همیشه پیرو بی بی باشی. ان شاءالله با شهادتم شفاعتت کنم. دوست دارم وقتی که بهم شیر می دادی، وقتی که بهم نماز یاد می دادی، وقتی می فرستادیم هیئت پابرهنه، وقتی می فرستادیم ایستگاه صلواتی، وقتی که باهام درس هایم را مرور می کردی، ازم می پرسیدی که هیچ مادری این کارها را نمی کرد یا هیچ مادری تنهایی نمی کرد یا هیچ کدوم روزی 50 بار نمی کرد. به زینب گفتم مثل تو غضروف نخوره و استخوان میک بزنه و گوشتا رو دهن ما بذاره، باشه که ان شاءالله دو روز سایه اش بیشتر بالای سر ما باشد. سر خاک مادرم بروید. علی و فائزه شما دو تا مخصوص. حالم نداشتید بروید، حاجت بگیرید آروم شوید. من را کنار مادرم دفن کنید که هر چی دارم از مادر و پدرم است. بابا را همون جا بگذارید. خواهرم را هم همین طور تا همه دور هم باشیم ان شاءالله امام زمان (عج) هممون را با هم قبول کند. خوبی مامان، سختی تو و زحمت های بابا و ... زینب منم پیش من خاک کنید. عشقم که سخت ترین موقع ها به دادم رسید، آرومم کرد، قبولم کرد، دوستم داشت همه چیز. من دوست دارم. یادم باشه که چند روز بیشتر زنده نیستم و چند باری بیشتر پیش نمیاد که کسی از من چیزی بخواد و منم بتونم کمکش کنم و بعد من با کمال میل به آخرت این کار را بکنم. باشه که خدا هم خوشش بیاد. من اونی نیستم که بگم برای خدا کاری می کنم. بیشتر برای خوف و عقاب. ولی نمی دانم پدر و مادرم چکار کردن، خدا چی می خواست. حضرت زهرا (ص) چی دوست داشته که امام علی (ص) و بچه هایش و رسول الله (ص) این جوری تو دلم هستن. شاید خیلیشم به خاطر چیزهایی که تو زندگی ازشون گرفتم. (همه وصیت نامه هاشون را خوش خط می نویسن ولی من خوش خط نبودم که بخواهم خط خوش نشان بدهم) دوست داشتم از همون اول لاتی تا کرده بودم و اون چند روز آقاجونی هم نداشتم.... پایان منبع: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/02/16/1718697/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%86%D8%AA%DB%8C%D8%AC%D9%87-%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D9%88%D8%AF 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada