❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_طیب_حاج_رضایی
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت: 5⃣1⃣
✍آخرین ملاقات در زندان
🌙بیژن می گوید: بعد از دادگاه تجدیدنظر، روز پنجشنبه بود که ما توانستیم اجازه ملاقات بگیریم در همان پادگان عشرتآباد. ایشان را دیدیم که با هم رفتیم داخل یک اطاق که ایشان گفت کار ما دیگر تمام است الآن دارند ما را از اینجا میبرند به هنگ یک زرهی ـ در خیابان عباس آباد ـ شما دیگر کاری از دستتان برنمیآید. پدرم روی من و خواهرم را بوسید. مادرم از حال رفت، پدرم رو کرد به من و گفت: «تو پسر بزرگ من هستی، باید از مادرت مواظبت کنی و نباید بگذاری در زندگی به خانواده سخت بگذرد.» بعد، از جیبش یک مقداری شکلات درآورد و ریخت کف دستم...
بیست دقیقهای مادرم نشسته بود و گریه میکرد. ناگهان آنهایی که آنجا بودند آمدند در میان ناباوریها، به پدرم گفتند آقا بفرمایید برویم.
🌙یکی دو روز از این دیدار گذشت، تلفن زنگ زد که برویم او را ببینیم، مجدداً چند نفری شدیم و رفتیم به محل هنگ زرهی، بعد از ساعتها انتظار و پیادهروی داخل همان حوضخانه قبلی رفتیم. البته این بار داخل آن اتاق نشدیم. ساعت 11 صبح بود که ایشان را آوردند پشت پنجرهای که کمی بالا بود و ما پایین بودیم. از همان جا صحبت کردیم، او گفت: «میخواستم برای آخرین بار شما را ببینم.» باز مادرم شروع کرد به گریه کردن، پدرم قلم و کاغذ خواست، البته یک سری شفاهی چیزهایی را گفت. مثلاً خواهر بزرگترم تازه عقد کرده بود، که گفت برای او حتماً جهیزیه آبرومند تهیه کنیم. به مادرم گفت دیگر دنبال کار من نباش.
خودکار را به دست گرفت و حدود شش سطری روی یک کاغذ سفید نازک وصیت خود را نوشت و همه امور مربوط به خودش را به مادرم واگذار کرد، دستش را دراز کرد که کاغذ را بدهد. مادرم با دیدن این صحنه، از حال رفت و روی زمین افتاد ، من دستم را دراز کردم و برگه را گرفتم، ایشان گفت بابا، این برگه را بگیر و مواظب باش که گم نشود و خراب هم نشود، در فرصت مناسب حتماً این را به مادرت بده که بخواند لازمش میشود...»
ادامه دارد
منبع:
http://22bahman.ir/show.php?page=post&id=11012
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_طیب_حاج_رضایی
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت: 6⃣1⃣
✍محکوم به اعدام
🌙بیرون از زندان غوغایی بود. طرفداران طیب هر کاری که میتوانست موجب آزادی او شود، انجام دادند. «آیتالله بهبهانی» نیز همراهیشان کرد، اما رژیم میخواست با کشتن طیب زهر چشمی از مردم بگیرد تا دیگر «حسینی صفت و خمینی یار» نباشند.
🌙حکم اعدام طیب صادر شد به جرم دروغین «گرفتن پول از آقای اسماعیل رضایی» که او هم از «جمال عبدالناصر مصری» گرفته تا علیه شاه و به نفع خمینی در کشور مصرف کند؛ دادگاهی سیزده جلسه برای چهارده نفر محکوم پانزده خرداد که به اعدام محكوم مي شوند. او متهم رديف دو است ولي به متهم رديف اول تبديل مي شود به اعدام محكوم مي شود، بعد از مدتي دادگاه دوم تشكيل مي شود. بعد از تحقيقات مجدد در شرايط شور دادگاه طيب به سه سال و حاج اسماعيل رضايي به دو سال محكوم مي شوند.
🌙قبل از قرائت حكم نصيري تلفن مي كند به دادگاه نظر را مي خواهد، ... نصيري مي گويد نه اين حكم را صادر نكنيد. تلفن مي زند به شاه ... شاه تلفني با دادگاه تماس مي گيرد. نتيجتاً حاج اسماعيل رضايي و طيب به اعدام محكوم مي شوند. لذا اعدام شهيد طيب رضايي به دستور شاه بود نه نصيري و ديگران.
🌙شادروان طيب در دادگاه فرمايشي ضمن مدافعات خود در حالي كه انگشت هاي ناخن كشيده خود را به هيئت دادرسان نشان مي داد اظهارداشت دستگاه حاكمه با وارد آوردن چنين شكنجه هاي وحشيانه اي از من مي خواست كه دامان پاك مرجع تقليدي را لكه دار ساخته به دروغ اقرار كنم كه روز پانزده خرداد از ايشان پول گرفته ام تا آشوب به پا كنم. ولي حقيقت اين است كه من در زندگي خود جنايات بسياري مرتكب شده ام. ولي هيچگاه حاضرنيستم كه بخاطر چند صباحي بيشتر زيستن چنين جنايتي بكنم و به يك مرجع تقليد تهمت بزنم.
🌙طیب باید آخرین دفاع را میکرد. محکم ایستاد و گفت: من در عمرم خیلی گناه کردهام و از خیلی چیزها گذشتهام. اما انقلاب آیتالله خمینی یک قیام دینی است. اینجا دیگر نمیتوانم گذشت کنم. چون از دینم نمیتوانم بگذرم.
🌙طيب در شرايط دشوار گزينش مرگ و زندگي حق را انتخاب كرد. او تسليم نشد و ثابت قدم بسوي چوبه دار رفت. آنگاه كه فرمانده جوخه در موقع قرائت فرمان اعدام نام او را اشتباه خواند. او با صدايي رسا در حالي كه به چوبه اعدام بسته شده بود خطاي او را تصحيح كرد و نام و فاميل خود را پرافتخار اعلام داشت.
🌙 بیژن می گوید: بعدازظهرآخرين روز از حيات پدرمان، ايشان درخواست كرده بود كه مادرم و آن يكي عيالشان به ديدنش بروند و ما هم بيرون پادگان منتظر مانديم. شب شد و گفتند اينها را ساعت 4 صبح به ميدان تير ميبرند. صبح شد و ما هرچه منتظر مانديم كسي را نياوردند. ما خوشحال بوديم كه وقتي هوا روشن ميشود، ديگر كسي را براي تيرباران نميبرند، چون هميشه محكومين را در گرگ و ميش هوا اعدام ميكردند. صبح ميآيند و سوارشان ميكنند و ميبرند. ظاهراً مرحوم حاج اسماعيل خيلي ناراحتي ميكرده.
🌙پدرم ميگويد: حاجي بگذار كارشان را بكنند و زودتر خلاص بشويم و برويم! حاج اسماعيل داد ميزند: دارند ما را ميكشند. تو عجب دل سختي داري. فكر ميكني ما برگشتي هم داريم؟ پدرم ميگويد: چه داد بزني، چه نزني، راه برگشتي نيست! آنها را كه به چوب ميبندند، حاج اسماعيل رضايي فرياد ميزند: چشمهاي مرا ببنديد، من نميتوانم بدون چشمبند تحمل كنم! يك دستمال ابريشمي در جيب پدر من بود. آن را بيرون ميآورند و از وسط پاره ميكنند. يك قسمت را روي چشم پدرم و قسمت ديگر را روي چشم حاج اسماعيل ميبندند و مراسم اعدام انجام ميشود و تير خلاص را ميزنند...
ادامه دارد
منبع:
http://ebratmuseum.ir/portal/Home/
--------------
http://www.jahannews.com/news/563339/
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
لحظه شهادت #شهید_طیب_حاج_رضایی و دوستش در روز 11 آبان 42
@khatere_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تحول #شهید_طیب_حاج_رضایی
🔵کاری که جذبه الهی با او کرد...
⚫️شنیدنی است ...
⚪️کاش عاقبت کار ما هم شبیه طیب باشد...
@khatere_shohada
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_طیب_حاج_رضایی
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت: 7⃣1⃣
✍بعد از اعدام
🌙 بیژن می گوید: ما با زورِ مردمي كه آنجا حاضر بودند، همان روز جنازه را گرفتيم و برديم مسگرآباد. چون غسالخانه تهران و قبرستان مركزي در مسگرآباد بود كه الان تبديل به پارك شده است. ساعت 8 و 9 صبح بعد از چند شب كه نخوابيده بودم، در هال منزل خوابيده بودم كه ديدم صداي گريه ميآيد. ساعت 6-5:30 از پادگان آمده بودم، به اين اميد كه امروز پدرم را نميكشند و با خيال راحت خوابيده بودم. با صداي گريهاي بيدار شدم و ديدم مرحوم مادربزرگم روي پله نشسته است و دارد گريه ميكند. پرسيدم: چرا گريه ميكنيد؟ گفت: بلند شو مادر! بابات را كشتند. من سراسيمه بلند شدم و از خيابان پاك خودم را رساندم به ميدان خراسان و ديدم كربلاست. اولاً يك ماشين هم رد نميشد و مردم پياده و با دوچرخه داشتند به طرف ميدان خراسان ميرفتند تا به طرف مسگرآباد سرازير شوند.
🌙امير حاجرضايي كارشناس نامدار ورزش فوتبال ايران، و برادرزاده طيب حاجرضايي می گوید: «شنبه 11 آبان، ساعت 5 صبح، عموي من اعدام شد. صحنه خيلي بدي بود. ما كه در مراسم نبوديم، اما جسد را كه تحويل دادند و ديدم، ديگر متوجه نشدم چطور شد و فقط متوجه شدم كه مرا بلند كردند. چيزي حدود 17، 18 تا گلوله خورده و تمام رگ و پياش بيرون زده بود. تمام بدنش شكافته شده بود و چشمهايش را بسته بودند.
بنده خدا اسماعيل رضايي افتاده بود و تير خلاص را توي دهانش زده بودند، اما عموي من با صورت به زمين خورده بود و صورتش هم خون آلود بود و تير خلاص را به شقيقهاش زدند. تا جايي هم كه يادم ميآيد، غسال مدام پنبه توي سوراخ تيرها ميكرد. همه جاي بدن او سوراخ سوراخ شده بود و شمايل شهيدگونهاي داشت. به هر حال نفهميدم چه كسي مرا از غسالخانه بيرون برد. نشسته بودم و ميديدم كه دارند طبق وصيتش در شاه عبدالعظيم، كنار مادرش، خاكش ميكنند. شايد اگر پدرم زنده بود، درباره همه چيز اطلاعات كامل داشتم و حرف ميزدم. پدر اينها چند تا زن داشت، ولي فقط پدر و عموي من تني و از يك مادر بودند. نامشان طيب و طاهر بود. حسين رمضان يخي در اوايل انقلاب يك گوشه مرد. اينها يكي يكي در انزوا و بيخبري و تنگدستي كارشان تمام شد، چون دورهشان تمام شده بود. دورهاي شده بود كه وقتي يكي از اينها حرف ميزد، به او ميگفتند: گنده شما كه طيب بود، آن بلا سرش آمد، شما حرف حسابتان چيست؟! با كشتن طيب، عصر اينها به پايان رسيد.
🌙به دنبال اعدام طیب و حاج اسماعيل رضايي هم رزم ديگرش در سحرگاه يازدهم آبان ماه 1342 موج خشم و اندوه سراسر حوزه علميه قم را فرا گرفت. يك روحاني جوان در بين نماز جماعتي كه در مسجد فيضيه برپا مي شد بپا خاست و به روح بزرگ شادروان طيب حاج رضايي و حاج اسماعيل رضايي كه جان باختند ولي ننگ و رسوايي مورد پيشنهاد شاه را نپذيرفتند درود فرستاد و از نمازگزاران خواست كه براي آنان طلب مغفرت كنند و نماز ليله الدفن بجا آورند.
🌙در سوگ اين دو رادمرد حوزه علميه قم يك روز تعطيل اعلام كرده و طي اعلاميه اعدام ايشان را بشدت محكوم نمود. اينكار اثر بسزايي در ميان همه طبقات بجا گذاشت. زيرا سابقه نداشت كه تا آنروز حوزه عمليه قم براي يك مقامي غير روحاني درسهاي خود را تعطيل نمايد. متعاقب اين امر در شهر هاي تبريز، اصفهان و تهران نيز به مناسبت اعدام اين دو مجالس و مراسمي برپا گرديد...
🌙محبوبیت آن دو پس از شهادت، به قدری بالا رفت که ساواک، مجبور شد با پخش شب نامه هایی، به مخدوش کردن چهره آن ها بپردازد؛ اما این مسأله، تأثیری بر ارادت مردم به حرّ انقلاب نداشت.
سید تقی درچه ای نقل می کند: « در شب اول شهادت طیب، در تمام کتابخانه های عمومی قم، مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه، کتابخانه حضرت معصومه علیها السلام و کتابخانه های دیگری که دایر بود، پانزده هزار نفر از روحانیون، برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فکر نمی کنم برای هیچ آیت اللهی، در شب اول قبر، پانزده هزار نماز وحشت خوانده شده باشد».
ادامه دارد
منبع:
http://ebratmuseum.ir/portal/Home/
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
امیر حاج رضایی و بیژن حاج رضایی، برادرزاده و فرزند #شهید_طیب_حاج_رضایی
@khatere_shohada
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_طیب_حاج_رضایی
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت: 8⃣1⃣
✍وصیت نامه
🌙 درباره وصاياي طيب در يادمانهاي او سخناني متفاوت و حتي متناقضي بيان شده است. آنچه به عنوان وصيتنامه او در برخي آثار درج شده، همان است كه در واپسين لحظات حيات به قاضي عسگر املا كرده است. او در آن وصيت آورده است:
«در حال سلامت و عقل سالم، بدون فشار از طرف كسي مبادرت به نوشتن اين وصيتنامه مينمايم. اول محمد بن عبدالله(ص) رسول خدا را، بعداً فاطمه زهرا و حضرت عليبن ابيطالب و 11 فرزندش را به شهادت ميطلبم و از آنها ياري ميخواهم در قيامت. ثلث دارايي اينجانب را اول 30 هزار تومان سهم امام (ع) و سهم سادات بدهيد. 10 سال نماز و روزه بخريد. مرا در مكان شريف حضرت شاهزاده عبدالعظيم الحسني دفن نماييد كه فرمودند: «من زار عبدالعظيم به ري كم زار حسين به كربلا» هركجا مقدور شد خريداري و دفن كنيد. شبهاي جمعه براي من دعاي كميل بخوانيد. من خيلي مايل به دعاي كميل ميباشم. از تمام اقوام و دوستان و بازماندگانم خداحافظي مينمايم و همگي را به خدا ميسپارم تا روز قيامت. 20 هزار تومان جهت احداث يك مدرسه با نظارت آقاي... ساخته شود رضيت بالله.»
🌙 شخصی بنام حسین شمشاد که به دلیل خوش هیکل بودن به او شمشاد میگفتند که ایشان هم از زندانیان15 خرداد سال 1342 بود فکر میکرد به خاطر پدرم زندانی شده و قدری از پدرم ناراحت بود. اما یک روز مانده به اعدام پدرم فهمیده بود که اشتباه میکند و در زندان پدرم را در آغوش گرفته بود و ازش حلالیت طلبید. پدرم در گوش شمشاد گفته بود که مطلبی را میگویم یادت نرود.
حاج مهدی نراقی تعریف میکرد که بعد از پیروزی انقلاب زندانیان پانزده خرداد به دیدار امام راحل رفتند در آخر جلسه حسین شمشاد به امام خمینی(ره) میگوید من پیغامی برای شما دارم. (طیب حاج رضایی گفت من دیگر امام را نمیبینم ولی شماها ایشان را خواهید دید. اگر امام را دیدی به ایشان بگویید طیب ندیده شما را خرید اما همه شما را دیدند و خریدند.) در آن لحظه اشک از چشمان امام(ره) جاری شد و فرمود که حقیقتا طیب حاج زمانی حر دیگری بود برای اسلام و یک آزاد مرد بود.
🌙ویژگی خاص مرحوم طیب كه همه ی دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطی گری او بود. زمانی كه او به شهادت رسید، خانواده های بسیاری كه تحت سرپرستی او بودند دچار مشكل شدند...
🌙کاش آنقدر که از عشق شیرین و فرهاد گفتهاند و از عشق زلیخا به یوسف نوشتهاند، از عشق «طیب» به «حسین فاطمه» هم میگفتند! عشق زلیخا کجا و عشق طیب کجا؟ به خاطر اربابش از بیراهه برمی گردد. گناهانش را کنار میگذارد. غلام حلقه به گوش عاشق(ع) حسین میشود. تمام ابهت و عزت و شرفش را به پای حسین فاطمه(ع) میریزد. مقابل هر کس که کوچکترین اعتراضی به معشوقش کند، طغیان میکند و
کاش طیب میشدیم و از گناهان پاک پاک...
کاش مثل طیب حُر، یا حسین جان! سینه چاک...
سر به راهش مینهادیم و غلامش میشدیم....
یعنی ای فرزند زهرا(س) من کنارت ذره خاک...
پایان
منبع:
http://22bahman.ir/show.php?page=post&id=11012
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب "رادمرد"، از مجموعه "دانستنیهای انقلاب اسلامی برای جوانان"؛ نویسندگان: علی اكبر مسگر و مجتبی غفوری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
📖کتاب "طیب در گذر لوطیها"، مؤلف: سینا میرزایی، انتشارات مدیا
📖کتاب "طیب"، کاری از گروه شهید ابراهیم هادی، انتشارات شهید ابراهیم هادی
📖کتاب "پهلوانان نمیمیرند"، نویسنده: مهدی محمدیسرشت، انتشارات محراب
📖کتاب "آزاد مرد؛ شهید طیب حاج رضایی"، به همت مرکز بررسی اسناد تاریخی، انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 1
✍ تولد وكودكی
🔅به سال 1336 ه.ش. در یكی از محلههای مستضعفنشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام كوی كلم، در خانوادهای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد كه او را حسین نامیدند.
🔅از همان آغاز، كودكی باهوش و مودب بود. در دوران كودكی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا كرد.
🔅از آنجا كه والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند كه معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچهها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – میرفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی كه داشت، اذانگو و مكبر مسجد شد.
ادامه دارد
منبع:
http://fakeh.blogfa.com/
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 2
✍ فعالیتهای سیاسی – مذهبی
🔅حسین در زمان فراگیری دانش كلاسیك، لحظهای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا كرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوهها و كتب اسلامی نشان داد.
🔅در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نكشید كه او را به همراه عدهای دیگر بالاجبار به عملیات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسین از این كار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام میخواند. وقتی دوستانش علت را سئوال كردند در جواب گفت: «این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را كامل خواند.»
🔅در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار كردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تكاپوی كار انقلاب و تشكل انقلابیون محل بودند.
ادامه دارد
منبع:
http://fakeh.blogfa.com/
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 3
✍ پیروزی انقلاب اسلامی
🔅شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در كمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای كردستان بود و لحظهای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی كه در این زمینه داشت، مسؤولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مإموریتی به آن خطه داشت.
🔅دشمن كه هر روز در فكر ایجاد توطئهای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله كردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی كه به كردستان رفت، بعد از رشادتهایی كه در زمینه آزاد كردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاكتیكی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت كه قوی ترین گردان آن زمان محسوب میشد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر كردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.
ادامه دارد
منبع:
http://fakeh.blogfa.com/
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 4
✍ دفاع مقدس
🔅شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یكسال خدمت صادقانه در كردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی كه مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشكیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به «خط شیر» معروف شد) منصوب گشت.
🔅خطی كه نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانهای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت كرد. این در حالی بود كه رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امكانات تداركاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچههای رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشكلات بر آنها نشد بلكه هر لحظه آماده شركت در عملیات و جانفشانی بودند.
🔅در عملیات شكست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را كه عراقی ها با نصب آن دو پل بر روی رود كارون، آبادان را محاصره كرده بودند، به تصرف درآورد.
🔅شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه های رملی و محاصره كردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود كه تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت.
ادامه دارد
منبع: http://fakeh.blogfa.com
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شوخی جالب #شهید_حسین_خرازی
🔵ببینید ...
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 5
✍ دفاع مقدس
🔅در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود 15 كیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشكرهایی بود كه از رود كارون عبور كرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.
🔅از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشكر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشكر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.
🔅در عملیات خیبر كه توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقبنشینی و ترك موضع خود نشد، تا اینكه در این عملیات یك دست او در اثر اصابت تركش قطع گردید و پیكر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.
🔅از بیمارستان یزد – همانجایی كه بستری بود – به منزل تلفن كرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بكشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین روزها كه مرخص شدم خودم به دیدارتان میآیم.
ادامه دارد
منبع: http://fakeh.blogfa.com
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 6
✍ دفاع مقدس
🔅 در عملیات والفجر 8 لشكر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یكی از بهترین یگانهای عمل كننده، لشكر گارد جمهوری عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و كارخانه نمك كه جزو پیچیدهترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.
🔅در عملیات كربلای 5 در جلسهای با حضور فرماندهان گردانهاو یگانها از آنان بیعت گرفت كه تا پای جان ایستادگی كنند و گفت: هركس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شركت نكند، زیرا كه این یكی از آن عملیات های عاشقانه است و از حسابهای عادی خارج است.
🔅لشكر او در این عملیات توانست با عبور از خاكریزهای هلالی كه در پشت نهر جاسم – از كنار اروندرود تا جنوب كانال ماهی ادامه داشت – شكست سختی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود كه علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یكی از دژهای شرق بصره بود كه در كنار هم قرار داشتند.
🔅هدایت نیروهای خط شكن در میان آتش و بیاعتنایی او به تركشها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار كرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد...
ادامه دارد
منبع: http://fakeh.blogfa.com
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 7
✍ شهادت
🔅 او با آنكه یك دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوقالعادهاش هیچگاه احساس كمبود نمیكرد و برای تأمین و تدارك نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی مینمود.
🔅در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمیشد به پشت جبهه انتقال یابد.
🔅در عملیات كربلای 5 ، زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این كار شد، كه در همان حال خمپاره ای در نزدیكی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملكوت اعلی پرواز كرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. سردار دلا وری كه همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می رفت.
🔅در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود.
او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبههای ها بود و وقتی به خط مقدم میرسید گویی جان دوبارهای مییافت؛ شاد میشد و چهرهاش آثار این نشاط را نمایان میساخت.
🔅شهید خرازی پرورش یافته مكتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفتهاش آنچنان از زلال مكتب حیاتبخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود كه كمترین شائبه سیاستبازی و جاهطلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمییافت.
این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی كه داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شكوفههای سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف كرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
ادامه دارد
منبع: http://fakeh.blogfa.com
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 8
✍ خصوصیات شهید
🔅شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت میكرد.
🔅روزهای عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشكر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینهزنی و عزاداری میپرداخت و مقید بود كه شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.
🔅او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت كمنظیری داشت. با همه مشكلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود.
🔅حساسیت فوقالعادهای نسبت به مصرف بیتالمال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش میكرد و میگفت: وسایل و امكاناتی را كه مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه میكنند و به جبهه میفرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه میگفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل مینشست.
🔅حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت كادرهای كارآمد غافل نبود.
🔅نیمههای شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشكر سركشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آنها را كنترل میكرد. گاه، اگر پتوی كسی كنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او میكشید.
🔅او به وضع تداركات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی میكرد...
ادامه دارد
منبع: http://fakeh.blogfa.com/
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی
✫⇠قسمت: 9
✍ خصوصیات شهید
🔅شهید خرازی یك عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترك نمیشد.
🔅او معتقد بود هرچه میكشین و هرچه كه به سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
🔅دقت فوقالعادهای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان میآورد كه سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.
🔅دائماً به فرماندهان ردههای تابعه سفارش میكرد كه در امور مذهبی برادران دقت كنند.
همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجیها، خاكی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بیپیرایگی از ویژگیهای او بود.
🔅رهبر معظم انقلاب و فرمانده كل قوا در مورد ایشان میفرمایند:
او (حسین خرازی) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود كه با ذخیرهای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانهروزی برای خدا و نبرد بیامان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.
درود بر او و بر همه همسنگرانش كه خود نامش حسین بود و لشكرش نیز همنام مولایش امام حسین(ع).
ادامه دارد
منبع: http://fakeh.blogfa.com
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada