eitaa logo
♥خــــــاطره شــــــهدا♥
408 دنبال‌کننده
269 عکس
19 ویدیو
11 فایل
♥هوالمحبوب♥ ■زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست■ ■این کانال حاوی داستان پرواز معراجی های انقلاب، دفاع مقدس، مدافع حرم و ... است■ ⛔ کپی از مطالب با ذکر "منابع" بلامانع است ⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_احمد_اعطایی @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 5⃣1⃣ ✍وصیت نامه شهید بعد از شهادت به وحدانیت خداوند(جل جلاله) و به رسالت رسول گرامی اسلام حضرت محمد(صل الله علیه و آله) و به ولایت امیر المومنین علی علیه الـسلام و امامت اولاد معصوم ایشان علیهماسـلام چند جمله ای عرض می کنم: سلام علیکم: اینجانب احمد اعطایی فرزند حبیب الله،عبد گنهکار خدا به خدمت شما وصیت می کنم به شرح ذیل: مامان و آقا جان سلام؛ مامان جان ،آقا جان، صبـور باشید و آرام. افتخـار کنید به این هدیه ای که فدای راه رفته اولاد حـضرت رسول کردید. سر بالا بگیرید و فخر بفروشید که نان و لقمه تان،تلاشتان ثمر داده و جان پسر شما فدای این راه شد. دنباله رو و دسـت بوس رهبر انقلاب باشـید و همیشه ارادتمند نسبت به حضرت امام خـامنه ای(مدظله العالی).حـلالم کنید.دست بوستان هستم.مـلتمس دعایتانم.آقا جان، مامان جان،فراموشم نکنید.از دعـای سر نمازتان محرومم نکنید. رفقا و دوستان عزیز سلام؛ بعد از شهادتین به وحدانیت خداوند و رسـالت رسول گرامی اسلام و ولایت امیر مومنان و اولاد ایشان و به حقانیت قرآن و بر پایی معاد و سوال و جواب که تمـاما حق اند و وعـده الهی در پیش.شـما را دعوت می کنم به تقوا و ترک معصیت . از شما قبل از همه چیز در خواست دارم ، درخـواستی عاجزانه که مرا حلال کنید و از تقصیرات منِ بنده حقیر خدا بگذرید. از شما دوستان در خــواست دارم اگر حقوقی بر عــهده بنده دارید به وصی من(رضا دانشوری) و یـا بـه خانواده ام رجوع وآن را مطالبه کنید و یا اگر مـقدورتان است،گذشت کنید. بگذریم... از شما می خواهم به جان امام زمانمان مهدی موعـود(عجل الله تعالی علیه) پشت ولایت را خالی نکنید. گـوش به امر رهبر انـقلاب و دنباله رو ایشان ، هر چه امر می کننـد بی چون و چرا بپذیـرید ، کـه والله سعادتتان در همین است . امام عزیزمان فرمودند: پشـتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین حضرت آیت الله امـام خــامنه ای باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق، او ولی و صاحب ماست. از هم سبقت بگیرید در ترک معصیت و گناه و در انجام فریض الهی و واجبات . اگر کسی میـانتان با علت یا بدون علـت تفرقه انداخت آگاهـانه یا نا آگاهانه صحبتهایـی کرد که باعـث دوری شما از هم می شود ،با تدبیر و تفکر به جا دفع شر کنید. برایم هیئت و روضه اهل بیت علیهما سلام زیاد برگزار کنید. حلالم کنید. محتاج دعای خیر شمایم. برادر کوچکتان احمداعطایی ادامه دارد... منبع: http://yadvareh95.blogfa.com/tag/%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%A7%D8%B9%D8%B7%D8%A7%DB%8C%DB%8C 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
#شهید_احمد_اعطایی @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 6⃣1⃣ ✍دلنوشته خواهر شهید برای برادرش تقدیم به احمد آسمانی‌ام: دلم، به وسعت همه آسمان گرفته است. بیسیم یادگاریت را که برای محمدعلی نگه داشته‌ایم، چند ماهیست که دست من است، برمی‌دارم تا از زمین به آسمان بیسیم بزنم ..کجایی مرد آسمانی؟ همه آرزوی محمدعلی و محمدحسین. مرد خانه! آه جگرسوز همسرت، در نبود مرد خانه‌اش قلبم را می‌فشرد. سوسوی نگاه‌های به انتظار نشسته ربابت، همه توانم را برده است‌. از خونه آبجی به خونه احمد!!! بردار بیسیم را برادر، جواب بده…از خاک به افلاک …کجایی دلاور؟ کجایی پسر خوب بابا کریم! دست‌های پدرم، در انتظار بوسه لب‌های توست. چشم‌های خیره مانده محمدعلی، در انتظار صدای «بابایی احمد» است. آخر یادت هست داداش؟! می‌گفتی چقدر چشمات قشنگه ..!! دیگر صدای موتورت، برای این که محمد را ببرد و بچرخاند، به گوشش نمی‌رسد. خیلی وقت است رخش زمینی‌ات، به جای تو در پارکینگ، هنگام ورود و خروج، استقبال و بدرقه‌ام می‌کند. آخ احمدم! کجاست آغوش مهربانت برادر، که در امتداد بوسه‌های شیرین محمد حسین بفشارد سینه تنگ کوچکش را؟ آخر محمدحسین، دیگر تو را خوب شناخته، روی تمام دیوارهای خانه‌مان پر است از بابایی احمد وخنده‌های دلفریبش. بابایی که، لمس نوازش‌های زمینی‌اش را با خود برد و حسرتش را تا دیدار در قیامت، بردل دو دردانه‌اش گذاشت و قلب‌های عزیزانش را مالامال از رنج دوری کرد، تا امثال محمدها در آغوش پدرانشان، آرام بگیرند و از بودن‌های پر محبت پدران خود، عکس یادگاری داشته باشند. بگذار«عباس» خطابت کنم برادر! چون فقط زمانی می‌توانم در هجمه دلواپسی‌های نبودنت آرام بگیرم، که یادم می‌آید علمدار شدی و آبروداری کردی. داروی این روزهای سخت ندیدنت، این شعر است که زیر لب زمزمه می‌کنم و آرام می‌گیرم: این گل را به رسم هدیه، تقدیم نگاهت کردیم حاشا اینکه از راه تو، لحظه ای برگردیم... "یازینب" پایان منبع: http://kabotaransham.blogfa.com/post/2 📢 برای کودکانتان 📖کتاب "بازی دفاع"، جلد ششم از مجموعه کتاب کودک مدافعان حرم، مولف : علی اکبر قلیچ خانی، انتشارات شهید کاظمی 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
#شهید_احمد_اعطایی @khatere_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 1⃣ ✍کودکی 🌳شهید گرانقدر محمدعلی رجائی در سال 1312 هجری شمسی در خانواده ای متدین در شهرستان قزوین چشم به جهان گشود. 🌳پدر بزرگوار او مرحوم کربلائی عبدالصمد در بازار به شغل علاقبندی(تکمه فروشی و وسایل خرازی) روزگار میگذرانید و از اعضای ثابت انجمن منتظرین امام زمان(ع) قزوین به شمار میرفت. کربلائی عبدالصمد با همیاری دوستان دیگر بازاری خود که عموماً از افراد متدین و متعهد بودند با پرداخت مبالغ مختصری به دوام جلسات و بقای این انجمن کمک میکردند . 🌳نقش این انجمن در دورانی که روسها در قزوین حضور داشتند و افکار غیر مذهبی و مارکسیستی خود را در بین جوانان ترویج مینمودند در جهت مصونیت از آسیبپذیری جوانان قزوین بسیار حساس بود. مرحوم کربلائی عبدالصمد در چنان مرحلهای از تدین قرار داشت که رژیم پهلوی(اول) را رژیمی غاصب و معامله با مأموران دولت پهلوی را حرام میدانست مثلاً اگر ناچار میشد جنسی را به مأمور دولت بفروشد وجه آن را با بقیه پولهای خود مخلوط نمیکرد بلکه در جایی مستقل نگه میداشت تا در مصارفی مانند پرداخت عوارض و مالیات... آن را به خود دولت برگرداند. 🌳روزي از روزها وقتي محمدعلي هنوز خيلي كوچك است و در حياط خانه بازي مي كند متوجه مي شود كه همه فاميل سراسيمه به خانه آنها مي آيند و صداي گريه هايشان بلند مي شود و با نگاه هايي محزون به او مي نگرند و زير لب مي گويند: «يتيمي تو چهار سالگي خيلي زود است!» 🌳مادر شهید رجائی زنی پاکدامن و متدین بود که در بین اعضای فامیل از شخصیت و احترام خاصی برخوردار بود. پس از درگذشت شوهر در سال 1316 دامان پاک و پرمهر این بانوی فداکار کانون تربیت شهید رجائی گردید. 🌳شهید رجائی پس از مرگ پدر آنگونه که در خاطرات خود گفته است، با نظارت دائی و مساعدت برادر بزرگ خود دوران حساس طفولیت را سپری کرد. از همان آغاز با علاقه و استعدادی که از خود نشان میداد به همراه برادر بزرگ خود در جلسات و هیئتهای مذهبی عزاداری نوجوانان محلی که در آن زندگی میکرد، شرکت می کرد. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 2⃣ ✍کودکی 🌳در ایام عزاداری سالار شهیدان بارها دیده میشد این نوجوان کم سن و سال با جثه لاغر و ضعیفی که داشت در پیشاپیش صفوف نمازگزاران میایستد و به مردمی که به خوبی پدر او را میشناختند خطاب میکند که مردم من محمد یتیم هستم و پس از آنکه حال و هوای مجلس را دگرگون میکرد دفترچه کوچک نوحه خود را در میآورد و برای مردم نوحه میخواند. 🌳از همان آغاز خصوصیات منحصر بفردی که در او دیده میشد، شخصیتی قابل توجه را در اذهان برای وی در آینده ترسیم مینمود. 🌳فوت پدر، خانواده را دچار تنگی و سختی معیشت کرد تا جای که محمدعلی که دوران تحصیل ابتدایی خود را در دبستان ملی فرهنگ میگذرانید ناچار شد در این دوره بجای اینکه مانند سایر همسن و سالهای خود به بازیها و سرگرمیهای دوران کودکی بپردازد، در مغازه یکی از بستگان نزدیک خود در بازار قزوین ضمن تحصیل به کار مشغول شود، که این امر تا پایان دوره تحصیلات ابتدایی او ادامه داشت. 🌳محمدحسین، برادر بزرگ شهید رجائی از دوران شاگردی برادر خود در بازار قزوین خاطره عجیبی دارد که حاکی از ظهور تدریجی ابعاد برجسته شخصیت شهید رجائی است، وی می گوید: «صاحب مغازهای که برادرم شاگردی او را میکرد به دلیل کمی سن و یتیم بودن وی، گاهی با او رفتاری از روی ترحم داشت اما محمدعلی که نمیخواست با او رفتار ترحم آمیزی بشود، این رفتارها را نمیپسندید و عکس العمل نشان میداد.» 🌳گاهی هم که از برخی اعضای فامیل چنین رفتاری را میدید به اعتراض میگفت: من میدانم چون پدرم را از دست داده و یتیم هستم این برخوردها را با من میکنید.» ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 3⃣ ✍نوجوانی 🌳دوران نوجوانی و جوانی شهید رجائی آکنده از نکات جالب است. به رغم آنکه محیط رشد وی یک محیط مذهبی بود اما در میان هم سن و سالهای او رفتار ناپسند شیوع فراوان داشت و محمدعلی جدا از آنکه در هیچ یک از اعمال و رفتار ناپسند همسالان خود مشارکت نکرد، بلکه تلاش نمود با فراهم کردن وسایل ورزش باستانی، توجه آنها را به ورزش معطوف نماید. 🌳اوقات فراغت او به درس و مطالعه میگذشت، به نحوی که اهتمام او به مطالعه دروس زبانزد اعضای فامیل بود. بارها دیده میشد در محافل گرم و صمیمی خانوادگی کتاب درسی خود را میگشود و بیاعتنا به حوادث اطراف خود که معمولاً برای یک نوجوان جذاب است، مشغول مطالعه یا انجام تکالیف درسی خود میگردید. 🌳شهید رجائی برخی دیگر از اوقات فراغت خود را به زیارت امامزاده شاهزاده حسین و دیگر بقاع متبرکه قزوین اختصاص میداد. وی با درآمد مختصری که از بازار بدست میآورد در روزهای جمعه دوچرخهای کرایه میکرد و با هم سن سالهای خویشاوند خود از صبح تا بعدازظهر به تفریح و زیارت میپرداخت. 🌳از عادت خوب او در این دوران آن بود که روزهای جمعه بر تربت پدر و برادرش که در نزدیکی شاهزاده حسین مدفون شدهاند حاضر میشد و فاتحه میخواند و برای آنها طلب آمرزش و رحمت میکرد. 🌳در این دوران مادر شهید رجائی با فداکاری هر چه تمامتر فرزندان خود را تربیت میکرد. شهید رجائی از این دوران و فداکاری مادرش چنین گفته است: «مادرم با تلاش و کوشش و حفظ شدید حیثیت خانوادگی در بین همه فامیل، ما را با یک وضع آبرومندانهای اداره میکرد و برای اداره زندگیمان به کارهای خانگی که آن موقع معمول بود نظیر شکستن و هسته کردن بادام و گردو و فندق و از این قبیل کارها میپرداخت.تنها دارایی قابل ملاحظه ما یک منزل کوچک بود که زیرزمینی داشت . مادرم با تلاش پیگیر در آن زیرزمین اقدام به پاک کردن پنبه و هسته کردن بادام و گردو و ... می نمود و زندگیمان را به طرز آبرومندانهای اداره میکرد. اغلب اوقات سرانگشتانش ترک داشت وقتی علت آن را میپرسیدند اظهار میکرد در اثر شستن ظروف و لباس و کارهای منزل چنین شده است.» ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 4⃣ ✍مهاجرت به تهران . 🌳سختی معیشتی که خانواده به شدت با آن درگیر بود باعث شد برادر بزرگ شهید رجایی به تهران عزیمت نماید و برادر کوچک و مادر خود را در قزوین نگه دارد. 🌳در سال 1326 که محمدعلی چهارده ساله بود تصمیم گرفت برای ادامه کار در بازار به تهران عزیمت کند. او با مادرش به تهران آمد و در منزلی که برادرش اجاره کرده بود ساکن شد. 🌳پس از استقرار با کمک و راهنمایی برادرش به شاگردی در بازار تهران پردخت. ابتدا در یک مغازه آهن فروشی و سپس بلورفروشی کار میکرد و با در آمدی که داشت به همراه مادرش گذران زندگی مینمود. وی همزمان با کار در بازار به ادامه تحصیلات خود که بطور موقت رها کرده بود پرداخت. 🌳شهید رجائی در بازجوئیهای خود از این دوران به تشریح سخن گفته است: «شبها به جلسات قرآن میرفتم. در چهاردهسالگی یا پانزده سالگی به دبستان ملی حمدیه (گذرقلی) کلاس شبانه جامعه تعلیمات اسلامی رفتم.» «در جامعه تعلیمات اسلامی که آقای ناصح خمسی مدیر بود و دانش آموزانی را که سواد ششم ابتدایی داشتند تعلیم می داد و برای تبلیغ و جمعآوری اعانه به مساجد و اجتماعات میبرد، من هم دراین برنامه شرکت میکردم و چون تا اندازهای برگتر شده بودم مطالب در من تأثیر بیشتری میکرد. مدتی در این برنامه بودم که گردانندگان مدرسه اقدام به تأسیس گروه شیعیان کردند. مرکز این گروه جنوب پاکشهر طبقه دوم ساختمان قو بود. من چند جلسه آنجا رفتم.» 🌳دوران دستفروشی شهید رجایی در همین سال هاست که وی با یکی از دوستان و بستگان نزدیک خود به نام محمد شیروانی به صورت مشارکتی اقدام به خرید ظروفی از جنس روی، نظیر کتری، قابلمه و بادیههای آلومینیومی و فروش آنها در محلات و خیابانهای جنوب شهر نمود و تلاش کرد با درآمدهای حاصله از آن زندگی خود و مادرش را اداره کند. 🌳شهید رجایی در همین خصوص میگوید: "دست فروشی من مصادف شد با دوران حکومت رزم آرا، او روزی تصمیم گرفت دست فروشان سبزه میدان را جمع کند و ما هم جزء آنها بودیم که از این طریق امرار معاش می کردیم و این مسأله باعث شد که بساط کاسبی ما هم جمع شد کم کم به فکر کار جدید افتادم". ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 5⃣ ✍ورود به نیروی هوایی 🌳شهیدرجائی در این ایام (1328) با مشورت برادر و یکی از نزدیکان خود، تصمیم گرفت به نیروی هوایی وارد شود. چون با مدرک ششم ابتدایی می‏توانست به صورت پیمانی (گروهبانی) به استخدام نیروی هوایی درآید. 🌳او از این رهگذر می‏توانست با حقوقی که دریافت می‏کرد هم تغییری در سطح زندگی خود و مادرش ایجاد نماید و هم این فرصت را می‏یافت که در این دوران 5 ساله به صورت شبانه به تحصیلات خود ادامه دهد و در آخرین سال خدمت پیمانی به دریافت دیپلم ریاضی دبیرستان آذر نائل شود. 🌳شهید رجائی درباره خود نوشته است: «دراین موقع وارد نیروی هوایی شدم و پس از گذراندن دوره آموزشگاه به تحصیل شبانه برای ادامه تحصیل پرداختم، ولی وجود کار روزانه و تحصیل شبانه تمام وقتم را گرفته بود به جز ایام تابستان که فرصت جلسات مذهبی را پیدا می‏کردم.» 🌳سه ماه از دوره آموزشی گروهبانی را گذرانده بود که گروه فداییان اسلام را شناخت و ضمن حضور در ارتش مخفیانه با فداییان اسلام شروع به همکاری نمود. وی یکی از مریدان حضرت آیت الله طالقانی بود و به طور مرتب در جلسات درس ایشان شرکت می کرد. 🌳رجایی پس از طی دوره آموزشی و دریافت درجه گروهبان سومی در کنار فعالیت های نظامی به تحصیل ادامه داد. در مدت 5 سال خدمت در ارتش که مدت 4 سال در نیروی هوایی و یکسال در نیروی زمینی ارتش بود، دوره متوسطه را در رشته ریاضی با تحصیل شبانه به اتمام رساند. 🌳قبل از سال 1334 شهید رجایی به همراه عده ای دیگر از همکارانش به علت فعالیت های مذهبی از نیروی هوایی تصفیه شدند و به نیروی زمینی ارتش انتقال یافت. علی رغم میل با طنی اش جهت خدمت در نیروی هوایی هرگز نتوانست به نیروی هوایی بازگردد و ناگزیر مجبور به استعفا شد. 🌳شهید رجایی در این خصوص می گوید":در نیروی هوایی مدت 5 سال ماندم که در این 5 سال یک سال در آموزشگاه بودم و 4 سال دیگر را در کنار کارم به تحصیل می پرداختم و آن موقع هر سه سال یک بار می شد امتحان داد که من دیپلم گرفتم و و بعد از 4 سال اول نیروی هوایی که واقعه 28 مرداد 1332 اتفاق افتاد من به همراه عده زیادی از کارکنان نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی و یک سال آنجا ششم ریاضی را میخواندم که تمام شد در آن یک سال بچه هایی که با ما تبعید شده بودند خیلی مبارزه کردند برای این که مجدداً برگردیم به نیروی هوایی. مسؤلین نیرو زیاد علاقه مند به بازگشت ما به نیروی هوایی نبودند، آخر ناچار شدند بگویند هر کس که نمی خواهد بماند، استعفا بدهد. ما هم از این فرصت استفاده کرده و در سال 1334 از نیروی هوایی استعفا کردیم... ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 -------------- http://www.aja.ir/portal/home/?news/90913/90915/91728/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%B4%D8%AF 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 6⃣ ✍آشنایی با آیت الله طالقانی. 🌳شهید رجایی در سال 1328 با آیت الله طالقانی آشنا شد و در جلسات ایشان که در منزل یک نانوا در خانی آباد برگزار می شد، شرکت کرد. همچنین در مسجد هدایت نیز خدمت آیت الله طالقانی می رسید و قریب هفده سال تحت تعلیمات مذهبی و اعتقادی ایشان بود. 🌳آنگونه که از اسناد و بازجوئیهای شهید رجائی در ساواک برمیآید، وی در دوران خدمت پیمانی در نیروی هوایی با مسجد هدایت و مرحوم آیت الله طالقانی که شب ها دراین مسجد جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی داشت آشنا گردید. 🌳وی مینویسد: «شب های جمعه به این مسجد میرفتم و در جلسات سخنرانی و تفسیر آقای طالقانی شرکت میکردم. شرکت کنندگان عموماً دانشجو یا فارغ التحصیل بودند.» 🌳در دوران آموزشگاه در نیروی هوایی با شخصی بنام عباس اردستانی آشنا شد و در جلسات بحث با عناصر فریب خورده فرقه گمراه بهائیت حضور مییافت و با تقویت مطالعات خود سعی در هدایت برخی افراد وابسته به این فرقه را داشت. او سعی میکرد به این مباحثات جنبه سیاسی بیشتری بدهد. 🌳وی در بازجوئیهای خود نوشته است: «هر جلسه که شرکت میکردم احساس میکردم که از نظر اعتقادی قویتر شدهام. مطالعه کتاب کینیاز دالگورکی مرا روشن کرد که آنها (بهائیها) ابتدا ساخته روسها و بعدها مورد استفاده انگلیسی ها هستند. از اینجا کینه انگلیسی ها در دلم پیدا شد و بعدها با جریان ملی کردن نفت در زمان دکتر مصدق این کینه به اوج خود رسید.» ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 7⃣ ✍آشنایی با فدائیان اسلام. 🌳در این دوران با فدائیان اسلام مرتبط شد و در سخنرانی های آتشین آنها که بصورت نیمه مخفی و گاه علنی برگزار میشد حضور مییافت. پس از دستگیری شهید نواب صفوی و یاران وفادارش وی با اینکه یک فرد نظامی بود به ملاقات نواب صفوی در زندان می رفت. 🌳وی علت گرایش خود را به سمت فدائیان اسلام را اینگونه بیان می کند که: «ما همانموقع که مصدق در اوج قدرت بود جذب اولین شعار فدائیان اسلام شدیم که می گفتند: همه کار و همه چیز تنها برای خدا، اسلام برتر از همه چیز و هیچ چیز برتر از اسلام نیست و... بالاخره این که احکام اسلام موبه مو باید اجرا شود، ما را که زمینه ي مذهبی داشتیم، کاملا جذب کرده بود و به دنبال آن شعارها بودیم. 🌳مهندس محمد به فروزی که از دوستان قدیمی و دوران نیروی هوایی شهیدر جایی است در این باره گفته است: «با اینکه سرهای ما تراشیده بود که حکایت از نظامی بودن ما میکرد ولی ابایی از این نداشتیم که شناسایی و مجازات بشویم و به ملاقات سران فدائیان اسلام میرفتیم.» 🌳شهیدرجائی در خاطرات خود پس از انقلاب دراین باره گفته است: «با فدائیان اسلام با اینکه در ارتش بودم و خطرناک بود همکاری میکردم، افکار آنها را خوب پسندیدم و در یک جمله میتوانم بگویم که آنچه امروز در بالاترین سطح فعالیتهای مذهبی مطرح میشود آن موقع فدائیان اسلام مطرح میکردند.» 🌳آنچه از شهید رجایی در دروان نیروی هوایی دیده میشود نمونه یک جوان متدین آگاه است، برادرش گفته است: «یک روز محمد تعریف میکرد وقتی من سرنگهبان میشدم چون میدیدم هم دورهایهای من در آسایشگاه قمار بازی میکنند و به نصیحت من مبنی بر ترک این فعل حرام توجهی ندارند برای اینکه عملاً مانع کار حرام آنها بشوم زودتر از وقت مقرر خاموشی آسایشگاه را اعلام میکردم .» 🌳درابتدای خدمت به دلیل صداقت و اطمینانی که در او مییافتند وی را به نظارت بر کار آشپزخانه گماشتند. خواهرش گفته است: یک روز برادرم میگفت: «بعضی افراد که دست های ناپاکی داشتهاند از او میخواستند در ازای دریافت مبلغ زیادی در برابر سوءاستفاده آنها در حیف و میل اجناس مربوط به آشپزخانه سکوت کند، ولی او دست رد بر سینه آنها زد و آن مبلغ زیاد را نپذیرفته و با دقت هر چه تمامتر بر کار خود پافشاری نموده است.» 🌳در آخرین سال خدمت وقتی با 200 نفر از همدورهایهای خود به نیروی زمینی (پادگان جی) منتقل گردید به دلیل اعتراض به این انتقال اجباری از خدمت در نیروی هوایی و ارتش استعفا داد . 🌳دوران 5 سالهای(1333 1328) که شهید رجایی به عنوان یک درجه دار در نیروی هوائی ارتش خدمت میکرد مصادف بود با شکلگیری نهضت مقاومت ملی ومبارزات مردم مسلمان ایران به رهبری آیت الله ابوالقاسم کاشانی و جریان نهضت ملی شدن نفت که دکتر محمد مصدق سکاندار آن بود و نیز فعالیت مستمر و ترورهای انقلابی فدائیان اسلام که منجر به دستگیری و محاکمه و شهادت آنان گردید. 🌳در این ایام شهید رجائی به طور مستمر در مسجد هدایت که در جلسات سخنرانی آن، شخصیتهای دینی سخنرانی میکردند و کسانی مانند دکتر یداللهسحابی، مهندس مهدی بازرگان و دیگر سران نهضت مقاومت ملی به عنوان شنونده در جلسات تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی حضور داشتند شرکت داشت و از همین رهگذر بود که در سطح بالاتری از جریانات سیاسی وارد گردید. 🌳مهندس محمد به فروزی که از دوستان قدیمی وی و قاری قرآن اکثر جلسات مسجد هدایت بوده است میگوید: «در بازگشت مرحوم آیت الله کاشانی به تهران که جمعیت زیادی برای استقبال ایشان به فرودگاه مهرآباد رفته بودند و بازار تهران هم به همین مناسبت بکلی تعطیل شده بود، من و آقای رجایی نیز از جمله کسانی بودیم که در فرودگاه حضور داشتیم.» 🌳آنگونه که از متن اسناد ساواک استفاده میشود، وی در جریان ملی شدن نفت از آنجایی که این حرکت را یک حرکت ضد استعماری و ضد انگلیسی میدانست، از کسانی بود که راه مصدق را تأیید میکرد. این علاقه سالها پس از درگذشت دکتر مصدق ادامه داشت و طبق اسناد ساواک وی از جمله کسانی بود که در بعضی از سالها برای بزرگداشت سالگرد مرگ او به احمدآباد میرفت. 🌳همزمان با این ایام مبارزات مردم مصر به رهبری جمال عبدالناصر در حال گسترش است که شهید رجایی نیز با روحیه پرشوری که داشت اخبار این نهضت را تعقیب میکرد. وی آنگونه که در متن بازجوئیهایش آمده است از مرگ جمال عبدالناصر بهشدت متأسف و برای تسکین خود در سفارت مصر درتهران حضور یافت و دفتر یادبودی را که به این منظور تهیه شده امضا نمود. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 8⃣ ✍ ورود به عرصه معلمی 🌳شهید رجائی پس از انصراف از خدمت در ارتش (1333) با تأثیر پذیری از سخنان آیتالله طالقانی که شغل معلمی را رسالت انیباء میدانست، به حرفه آموزگاری روی آورد و به صورت آموزگار پیمانی به شهرستان بیجار رفت و به تدریس انگلیسی پرداخت. 🌳تابستان دو سال بعد(1335) در کنکور شرکت کرد و در دانشسرای عالی، دانشکده علوم و دانشکده پست و تلگراف قبول شد که تحصیل را در دانشسرای عالی ادامه داد. 🌳وی در ایام نوروز سال سوم تحصیل در دانشکده علوم به همراه سایر دانشجویان برای گردش علمی به شهرهای آبادان و خرمشهر و اهواز رفت و از مناطق و تأسیسات نفتی بازدید نمود. دوستانی که با وی دراین سفر بودهاند میگویند: او در هر فرصت ممکن سعی میکرد به روشن نمودن ذهن و فکر دانشجویان کمک کند. 🌳از جمله یکبار به یکی از دانشجویان که روی یک لوله حاوی نفت نشسته بود گفت: «شما در برابر میلیونها بشکهای که از زیر پایتان توسط این لولهها به خارج می رود فقط این حق را دارید که روی این لوله بنشینید! و به لیرههایی که به انگلستان میرود نگاه کنید.» 🌳شهید رجائی در سال 1338 این دوران سه ساله را با موفقیت پشت سر گذرانید و چون طبق معمول میبایست خدمت تدریس خود را در شهرستان ادامه دهد به ملایر و پس از آن به خوانسار رفت. وی از دوران تدریس خود در خوانسار در بازجوئی هایش چنین نوشته است: «یک سال در آنجا(خوانسار) خدمت کردم محیط بسیار بدی بود. هر چه تلاش میکردی نتیجه صفر بود و شاگردان فقط از زاویه نمره به معلم مینگریستند. خسته و مأیوس شدم و در پایان تحصیل به تهران مراجعت کردم.» 🌳سرخوردگی شهید رجائی از این دوران وی را بکلی از خدمت معلمی ناامید کرد. بدین منظور تصمیم گرفت در آزمون فوق لیسانس در رشته آمار شرکت نماید تا بدین وسیله رشته و شغل خود را تغییر دهد. وی در همان سال در کنکور دانشکده علوم در رشته آمار قبول شد و به تحصیلات خود ادامه داد. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 9⃣ ✍دوران تدریس در دبیرستان کمال 🌳از نتایج و آثار مثبت حضور مستمر شهید رجائی در مسجد هدایت و جلسات تفسیر شبهای جمعه مرحوم آیتالله طالقانی، آشنایی وی با اساتید دانشگاه نظیر مهندس مهدی بازرگان که در دانکشده فنی دانشگاه تهران تدریس میکرد و نیز دکتر یدالله سحابی مسؤل گروه زمینشناسی دانشگاه تهران میباشد. 🌳وی در بازجوئی های خود نوشته است: در اثر رفت و آمد به مسجد هدایت کم کم اسمی از مدرسه کمال به میان آمد و من چون علاوه بر تحصیل در دانشگاه فرصتهای دیگری هم داشتم و نیز نیاز مادی هم وجود داشت، نامهای به عنوان رئیس دبیرستان کمال نوشتم که اگر مایل باشند در آنجا تدریس کنم. رئیس دبیرستان کمال آقای دکتر سحابی به مسافرت رفته بود و آقای مهندس بازرگان جواب نامه مرا از طرف ایشان فرستاد و جواب مثبت بود. برای مذاکره حضوری دعوت شدم و پس از مذاکره با ایشان قرار شد هر چه فرصت اضافی داشتم برای آنها کار کنم.» (1339) 🌳به دلیل تبحر و تسلطی که شهید رجائی در تدریس ریاضی از خود نشان میداد بشدت مورد علاقه دکتر یدالله سحابی که علاوه بر برخورداری از سمت استادی دانشکده علوم ریاست دبیرستان را هم بر عهده داشت قرار گرفت. این علاقه متقابل باعث گردید در سال بعد که نهضت آزادی ایران توسط مرحوم آیتالله طالقانی ، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، رحیم عطایی و چند تن دیگر تأسیس شد، وی با علاقه تمام به عضویت نهضت درآید. آنگونه که از اسناد ساواک برمیآید، وی پس از عضویت ماهانه مبلغ 300 ریال حق عضویت به باشگاه نهضت پرداخت نموده و در جلسات عمومی سخنرانی اعضای نهضت نیز حضور مییافته است. 🌳پس از این ایام که مجدداً علاقه به معلمی در او تقویت گردید دوران تلخ گذشته را فراموش نمود و طی نامه ای تقاضای بازگشت به خدمت و انتصاب مجدد نمود. با وساطت دکتر یدالله سحابی که با مدیر کل وقت فرهنگ تهران روابط دوستی نزدیکی داشت، با درخواست وی موافقت گردید که در قم یا قزوین به خدمت خود ادامه دهد. وی قزوین را که در آن متولد شده و با اوضاع و احوال آن آشنایی تمام داشت انتخاب و ساعات موظف تدریس خود را طی سه روز در این شهر میگذارنید و باقی اوقات را کماکان در دبیرستان کمال خدمت میکرد. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 0⃣1⃣ ✍عضویت و فعالیت در نهضت آزادی ایران 🌳پس از رحلت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی در فروردین 1340 جبهه ملی دوم پیشنهاد مهندس مهدی بازرگان مبنی بر برگزاری مجلس ترحیم جهت آن مرجع عالیقدر را با این استدلال که این امر مربوط به یک یا چند نفر از اعضای جبهه است و از طرف حزب یا گروه یا جمعیتی ارائه نشده رد نمود، این امر باعث شد اعضای مذهبی جبهه نظیر مرحوم آیتالله طالقانی، دکتر یداللهسحابی، مهندس مهدی بازرگان و... از جبهه کنارهگیری و نهضت آزادی ایران را تأسیس نمایند. 🌳جلسات اولیه نهضت در مسجدی واقع در دروس در شمال تهران و یا در محل دفتر نهضت در خیابان کاخ که به کلوپ نهضت معروف بود، تشکیل میگردید.در این مراکز سخنرانان مذهبی درباره مسائل دینی و سیاسی متناسب با شرایط موجود سخنرانی میکردند. 🌳شهید رجائی با توجه به علاقه شدیدی که به شرکت در این گونه جلسات(که در آنها آمیزهای از مسائل دینی و سیاسی به مخاطبین که عموماً نسل جوان و دانشگاهی بودند ارائه میشد) داشت، با رغبت تمام به عضویت نهضت در آمد (1341) و در مجالس مختلف آن شرکت مینمود زمینه این رغبت، آشنایی قبلی او با سران نهضت در مسجد هدایت و دبیرستان کمال بود که به تدریج به صورت یک همکاری که تا سالهای بعد ادامه داشت درآمد. 🌳مقارن این ایام شهید رجایی که احساس میکرد جان تشنه او تنها با شرکت در جلسات نهضت آزادی سیراب نمیشود در مجالس مذهبی متعددی که در نقاط گوناگون تشکیل میشد حضور مییافت که از آن جمله جلسات هفتگی عصرهای جمعه در منزل آقای شیبانی در فخرآباد و مجلس ماهانهای که در خیابان ژاله در کوچه قائن برگزار میشد بود. در این جلسات، سخنرانان برخلاف سایر مجالس به طرح موضوعات تحقیقی برای حضار که اکثراً دانشجو بودند میپرداختند. در مجالس ذکر شده استاد شهید مطهری، خلیل کمرهای، محمدابراهیم آیتی، علی گلزاده غفوری و...سخنرانی مینمودند. 🌳حضور مستمر شهید رجائی(در ایامی که به قزوین نمیرفت) در دبیرستان کمال باعث شد رئیس دبیرستان، دکتر یداللهسحابی زمینه همکاری و فعالیت بیشتری را برای شهید رجایی فراهم نماید، تا جائی که پس از دستگیری سران نهضت در سال 1341 ایشان به همراه یکی دیگر از همکاران خود به نام عباس صاحب الزمانی بصورت مشترک دبیرستان را در غیاب دکتر سحابی اداره میکردند و در ملاقاتهایی که با او در زندان داشتند نسبت به روند امور دبیرستان از وی کسب تکلیف میکردند. 🌳با آغاز جلسات محاکمه سران نهضت آزادی، شهیدرجائی با توجه به علاقهای که به سران دستگیر شده به خصوص مرحوم آیت الله طالقانی داشت، در حد امکان در جلسات محاکمه آنها که اوائل حضور در آن برای عموم بلامانع بود، شرکت میکرد. بعدها که برای حضور افراد غیر وابسته به زندانیان مانع ایجاد شد، ایشان از طریق فرزند ارشد مرحوم آیت الله طالقانی که در دبیرستان کمال شاگرد او بود اخبار دادگاه را به دقت دنبال میکرد. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 1⃣1⃣ ✍ازدواج 🌳شهید رجائی در مرداد سال 1341 که در آستانه سی سالگی بود با یکی از بستگان خود ازدواج کرد و با خرید منزل کوچکی در نزدیکی دبیرستان کمال در نارمک زندگی جدید خود را آغاز نمود. ✍به روایت همسر شهید 🌳آقای رجایی فرد عاقلی بود و پخته و سنجیده حرف می‌زد. در ابتدای نامزدی ما چون یك معلم ساده بود و در آن زمان خرید طلا و جواهر برای همسر رسم بود، ایشان كه وضع مالی خوبی نداشت این قضیه را جوری مطرح نمی‌كرد كه اثر بدی داشته باشد كه چون پول ندارد نمی‌تواند اینها را بخرد. 🌳موارد ضروری را می‌خرید و در مورد طلا و جواهر می‌گفت، اینها باشد بعد برویم با فرصت و وقت مناسب و با سلیقه یكدیگر بخریم. من هم كه می‌فهمیدم، دلم به حال او می‌سوخت و از طرفی هم خوشم ‌می‌آمد كه چنین عزت نفس و مناعت طبعی دارد. به جز این، رسم بود كه چند قواره پارچه و كیف و چند چیز دیگر بخرند كه ایشان هر وقت به منزل می‌آمد دو سه قلم از این چیزها را می‌گرفت و به خانه می‌آورد. این برخوردها نشان می‌داد كه خیلی در مسائل مادیش با تدبیر و برنامه است. 🌳آقای رجایی در اداره امور منزل به خصوص از لحاظ اقتصادی با تدبیر خاصی عمل می‌كرد. او اصولاً فرد قانعی بود و لزومی نمی‌دید برای بعضی از نیازهای حتی ضروری، خودش را به آب و آتش بزند و مثل بعضی‌ها قرض بگیرد و برای خانه چیزی تهیه كند. تدبیرش این بود كه در حد ممكن وسایل رفاهی خانواده را فراهم كند. روش او این بود كه اگر امكانی نداشت، صبر و قناعت را پیشه می‌كرد. این رفتار و تدبیر مرا دلگرم و امیدوار می‌كرد، چون می‌دیدم به میزانی كه وضع حقوقی‌اش بهتر می‌شود، به همان اندازه و نه بیشتر در رفاه خانواده تغییراتی می‌دهد. 🌳در تمام مدتی كه من با او زندگی كردم، كمتر پیش می‌آمد كه در خانه از من چیزی بخواهد. بارها او را می‌دیدم بلند می‌شد و می‌رفت آب می‌خورد و دوباره به اتاق برمی‌گشت. گاهی هم اگر چیزی را كه می‌خواست پیدا نمی‌كرد، باز نمی‌گفت مثلاً یك لیوان به من بدهید، می‌گفت، «مثل اینكه لیوان نیست.» 🌳 قبل از سال 1347 كه آقای رجایی فرصت بیشتری داشت، هفته‌ای یك بار با هم صحبت می‌كردیم كه چه روشی را باید در خانه و زندگی روزمره خود انتخاب كنیم تا در تربیت و روحیه بچه‌ها تأثیر مثبت داشته باشد. در این نشستهای هفتگی، ما روشهای منفی خودمان را هم نقد می‌كردیم. 🌳قبل از ازدواج، یعنی در مرحله خواستگاری و صحبت‌های مقدماتی،‌ خیلی صادقانه و خالصانه با من برخورد كرد، طوری كه خیلی از خصوصیات خودش را برای اینكه من آگاهانه این وصلت را انتخاب كنم برایم مطرح كرد، یعنی وظیفه خود می‌دانست من از همه چیز او با اطلاع باشم. یادم هست یكی از خصوصیت‌های خود را عصبانی بودن می‌دانست. من بعد متوجه شدم این مسئله در آن حدی نبود كه او می‌گفت، چون هیچ وقت عصبانیت خود را ظاهر نمی‌كرد، بلكه در اینگونه مواقع عكس‌العمل او رفتار خیلی خشك، اما متین بود. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 ------------------- http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/8Shahrivar/87/Rajaei/Nagofte.aspx 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
عاتقه صدیقی یا پوران رجایی (متولد ۱۳۲۲ در قزوین)، همسر #شهید_محمدعلی_رجایی @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 2⃣1⃣ ✍به روایت همسر شهید 🌳یك بار كه برای خرید لباس بچه‌ها با آقای رجایی به خیابان رفته بودیم،‌ از صبح تا ظهر او را به در مغازه‌ها می‌بردم تا بلكه بتوانم لباس دلخواهم را پیدا كنم. رفتار او در اینگونه مواقع به رغم مشغله زیادی كه داشت، سكوت محض بود. با سكوتی كه می‌كرد مرا وادار می‌كرد در خرید عجله بكنم و با حالت تسلیمی كه در مقابل من نشان می‌داد، می‌خواست به من بفهماند كه چقدر از دست من دلخور است، اما بدون اینكه كوچك‌ترین اخمی بكند یا حرفی را به زبان بیاورد،‌ نشان می‌داد كه دارد مرا تحمل می‌كند. همین سكوتش مرا وادار می‌كرد از خود بپرسم، چرا من باید كاری بكنم كه او مجبور شود رفتار مرا تحمل كند، در حالی كه اگر كار به صحبت و جدل می‌كشید، من هیچ وقت به این مسئله فكر نمی‌كردم. 🌳آقای رجایی در منزل،‌ عقایدش را به من تحمیل نمی‌كرد و در دیدگاه‌هایی كه داشت به من سخت نمی‌گرفت. در عین آزادی دادن به ما، اگر كاری بر خلاف نظرش انجام می‌شد، یا می‌گفت نكنید یا طوری وانمود می‌كرد كه برایش مهم نیست. روش او این بود كه در زندگی روی نقاط مشترك خود با من تكیه می‌كرد. گاهی در شرایط خاصی محبت یا ناراحتی خودش را با خواندن یكی دو بیت شعر به ما تفهیم می‌كرد. 🌳مهم‌ترین مسئله در نظر او روابط مشترك من با او بود. من و او در مورد تربیت بچه‌ها روزهای شنبه هر هفته كه بچه‌ها هنوز در خواب بودند می‌نشستیم و روش‌هایمان را در برخورد با بچه‌ها ارزیابی می‌كردیم. هر كس قیافه ظاهری او را می‌دید فكر می‌كرد آدم خشك و متكبری است، اما اگر با او زندگی می‌كرد، می‌فهمید نه اینطور نیست و خیلی افتاده و با محبت است. 🌳آقای رجایی خیلی رعایت همسایه‌ها را می‌كرد و عملاً به ما می‌آموخت كه احترام آنها را نگه‌ داریم. او می‌گفت، «ما باید طوری با همسایگان برخورد كنیم كه اذیت و آزاری از ما نبینند.» مثلاً می‌گفت سطل خاكروبه را در كوچه نگذارید و ... ایشان به خصوص با اهل محل كه به مسجد می‌رفتند، ملاطفت و نظر خاصی داشت و حتی با بچه‌های آنها با گرمی و صمیمیت برخورد می‌كرد. 🌳آقای رجایی خیلی مهمان دوست بود و با اینكه حقوق یك معلم ساده را داشت، اما سالی چند بار مهمان دعوت می‌كرد، مخصوصاً چون مرحوم پدرشان در 28 ماه رمضان فوت كرده بودند، هر سال به یاد ایشان به فامیل، افطاری می‌داد كه این رسم تا آخر عمرشان ادامه داشت. 🌳آقای رجایی واقعاً قدرشناس بود. اگر كسی خدمتی هر چند كوچك به او می‌كرد، همیشه به فكر بود كه به نوعی آن را جبران كند. چون در بدو ورود به تهران تا یك سال مانده به ازدواج در منزل برادر بزرگش مستقر شده بود و می‌گفت به دلیل اینكه با زن برادرم نامحرم بودم، او خیلی محدود می‌شد و من مزاحم او بودم، وقتی منزلی در نارمك خرید و ازدواج كرد، پسر بزرگ برادرش را دو، سه سالی پیش خود آورد و از او نگهداری كرد و بر درس و تحصیل او مراقبت نمود. با اینكه او با من نامحرم بود و تازه ابتدای زندگی مشترك ما هم بود، اما از جهت علاقه‌ای كه مرحوم مادرش به این فرزند داشت و همانطور كه من حدس می‌زدم به نشانه قدرشناسی از آن سالها كه او در خانه برادرش بود، او را به منزل خود آورده بود تا از این طریق كمكی به برادرش كرده باشد. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 ---------------- http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/8Shahrivar/87/Rajaei/Nagofte.aspx 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 3⃣1⃣ ✍به روایت همسر شهید 🌳آقای رجایی در عین حال كه فرد قاطعی بود، ولی در عین قاطعیت، مؤدب بود و احترام همه را رعایت می‌كرد. نسبت به افراد مسن خیلی احترام می‌كرد. همان احترامی را كه به پدر و مادرشان می‌‌گذاشت، برای پدر و مادر من هم قائل بود. هیچگاه ندیدم حرفی كه باعث رنجش خاطر آنها بشود، بزند. 🌳آقای رجایی اهل محاسبه بود و در كارهای كوچك و بزرگ دقیقاً محاسبه می‌كرد. مثلاً وقتی عده زیادی از افراد فامیل و نزدیكان از ایشان سئوال می‌كردند كه شما چرا با مشغله‌ای كه دارید، برای خودتان ماشین نمی‌خرید؟ پاسخ می‌داد، «ماشین داشتن مایه دردسر است و به جای اینكه ماشین برای ما باشد با مشكلاتی كه پیش می‌آورد، ما در خدمت او قرار می‌گیریم!» بعد به شوخی می‌گفت، «ولی الان همه ماشین‌های تهران مال ماست. هر جا كه بخواهیم برویم و تا دستمان را بلند می‌كنیم، فوری جلوی ما می‌ایستند و ما را سوار می‌كنند و تا هر جا كه بخواهیم می‌برند...! با این حساب چرا خودمان را به دردسر بیندازیم. پول می‌دهیم و دردسر نمی‌كشیم.» واقعاً حساب كرده بود كه نداشتن ماشین برای او بهتر از داشتن است. 🌳انگیزه و علت اصلی تشكیل جلسه فامیلی كه آقای رجایی مبتكر آن بود این بود كه ایشان احساس می‌كرد در بین جوانان فامیل كه كم هم نبودند، رفت و آمد خانوادگی زیادی وجود ندارد. بر این اساس پیشنهاد كرد هر 15 روز یك بار، جوانهای فامیل دور هم جمع بشوند و همدیگر را ببینند و صرف دیدار باشد. تدریجاً كه این جلسات ادامه پیدا كردند، پیشنهاد كرد برای اینكه صاحبخانه كه این جلسه را تشكیل می‌داد به خاطر شام و پذیرایی به زحمت نیفتند پذیرایی ساده بكنیم تا به دلیل سبكی هزینه‌ها و زحمات، جلسات بعدی ادامه پیدا كند. خود ما در اولین جلسه‌ای كه در منزلمان تشكیل شد، لوبیا چیتی دادیم. بعد به تدریج جلسات را به سمت قرائت قرآن، خواندن احادیث، طرح مسائل سیاسی و اجتماعی جهت داد. 🌳روش آقای رجایی برای بیدار كردن بچه‌ها برای نماز صبح با توجه به اینكه در سن نوجوانی معمولاً خواب بچه‌ها قدری سنگین است و به خصوص خواب صبح كه شیرین هم هست، این بود كه بالای سر بچه‌ها می‌ایستاد و با شوخی و با صدای بلند می‌گفت، بلند صحبت نكنید كه بچه از خواب بیدار می‌شود! بچه‌های ما بین 6 تا 10 سال سن داشتند و چون خودشان هم مایل بودند و ذوق داشتند، لذا بلند می‌شدند. تأكید آقای رجایی این بود كه قبل از اینكه آفتاب بزند، آنها بیدار شوند. اگر می‌دید آنها بیدار نمی‌شوند، بالای سر آنها می‌نشست و با محبت و شوخی شانه‌های آنها را مالش می‌داد و با آنها حرف می‌زد كه با لطافت و ملایمت بیدار شوند و بنشینند. بعد كه بلند می‌شدند شانه آنها را می‌گرفت و آنها را تا نزدیك دستشویی همراهی می‌كرد و قبل از رسیدن به دستشویی با شوخی یك ضربه ملایم با كف دست به پشت آنها می‌زد! با این روشهای بسیار عاطفی و توأم با مهر و محبت می‌خواست فرزندانش به نماز عادت كنند و از این امر هم خاطره تلخی نداشته باشند. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 --------------- http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/8Shahrivar/87/Rajaei/Nagofte.aspx 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada