eitaa logo
♥خــــــاطره شــــــهدا♥
404 دنبال‌کننده
269 عکس
19 ویدیو
11 فایل
♥هوالمحبوب♥ ■زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست■ ■این کانال حاوی داستان پرواز معراجی های انقلاب، دفاع مقدس، مدافع حرم و ... است■ ⛔ کپی از مطالب با ذکر "منابع" بلامانع است ⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :2⃣6⃣1⃣ در اوايل سال ۱۳۹۳ داعش توانست در عراق براي خودش زمينه نفوذ را فراهم كند.سپس شهر موصل و چندين منطقه ديگر با خيانت نيروهاي وابسته به صدام، به اشغال داعش درآمد.آنان هزاران شيعه و سني را تنها به جرم مخالفت با نظرات داعش اعدام كردند. اوضاع عراق عجيب و غريب شد. آيت الله سيستاني حكم جهاد صادر كرد.صدها زن و مرد شيعه و سني آماده مبارزه با داعش شدند.هادي در اين ايام در حوزه نجف مشغول تحصيل بود. با اعلام حكم جهاد، از مسئولين نيروهاي مردمي(حشد الشعبي) تقاضا كرد كه با اعزام او به جبهه نبرد با داعش موافقت كنند.اما مسئول نيروها كه از دوستان هادي بود با اعزام او مخالفت كرد.او سال قبل نيز از آنها خواسته بود كه براي دفاع از حرم، به كشور سوريه اعزام شود اما مخالفت شده بود.اينبار تقاضاي مكرر او جواب داد. هادي توانست خود را به جمع نيروهاي مردمي برساند.او از زماني كه در ايران بود، در كارهاي هنري فعاليت داشت. توليد فيلم و عكس از برنامه هاي شهدا و ... از كارهاي او بود. حالا همين برنامه ها را در غالب نيروهاي مردمي عراق آغاز كرده بود.تهيه فيلم، خبر و عكس از نبردهاي شجاعانه نيروهاي مردمي... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :3⃣6⃣1⃣ تهيه فيلم، خبر و عكس از نبردهاي شجاعانه نيروهاي مردمي.هادي هرجا قدم مي گذاشت از شهدا مي گفت.از ابراهيم هادي، از شهيد دين شعاري و... او براي رزمندگان و فرماندهان حشدالشعبي از خاطرات شهيدان دفاع مقدس مي گفت و آنها را با فرهنگ شهادت آشنا مي كرد.آنها تشنه فرهنگ انقلابي بسيجيان ما شده بودند...اين عطش باعث شد كه فرماندهان حشدالشعبي از هادي بخواهند،براي تهيه چفيه و پيشاني بند و پرچم راهي ايران شود.آنها مبلغي حدود صد ميليون تومان در اختيار هادي قرار دادند تا براي تهيه اين اغلام به ايران برگردد.آن قدر در عراق به او اعتماد پیدا کردند که این مبلغ پول را به او دادند و خواستند،هر چه سريعتراین اقلام فرهنگی به کسانی که در خط مقدم جنگ علیه داعش هستند برسد. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :4⃣6⃣1⃣ هادي در زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد به عنوان يك الگو مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت.او هميشه تصوير مقام معظم رهبري را بر روي سينه داشت.همين كار باعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه عراقي بودند همين كار را انجام دهند.او به مسائل معنوي بسيار توجه مي كرد. نمازشب و اخلاص او مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت.در راستای همین تأثیرگذاری بود که بحث چفیه و پیشانی بند را مطرح کرد...در راستای همین تأثیرگذاری بود که بحث چفیه و پیشانی بند را مطرح کرد. فرماندهان حشدالشعبی که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد ميلون تومان پول به ایران فرستادند.او اجازه داشت هر طور که می خواهد خرج کند.اما هادی رعایت می کرد که از آن پول برای خودش خرج نکند. گاهی آن قدر رعایت می کرد که بیسکوئیت را جایگزین وعده غذایی می کرد!با اینکه پول زیادی برای خرید اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترین جنس ها را بخرد... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :5⃣6⃣1⃣ با اینکه پول زیادی برای خرید اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترین جنس ها را بخرد.دقت می کرد که برای ریال به ریال این پول که توسط مردم عراق تهیه شده زحمت بکشد تا بیهوده هدر نرود.برای مثال برای تهیه چفیه از تهران به یزد رفت تا از كارخانه و ارزان تر تهیه کند.پیشانی بندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه می آورد تا خواهرانش آنها را بریده و آماده کنند. او سعی می کرد کاری که انجام می دهد، به نحو احسن باشد. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :6⃣6⃣1⃣ خواهرش مي گفت:‌ گاهی از نجف زنگ می‌زد می‌گفت به چیزی نیاز پیدا کرده، ما سریعا برایش تهیه می‌کردم و می‌فرستاديم.ماه رمضان که آمده بود آلوچه و چیزهای ترش خریده بودم. رفت آن‌ها را آورد سر سفره تا با آن‌ها افطار کندمی‌گفت: آنقدر در نجف چیزهای شیرین خورده‌ام كه الان دوست دارم چیزهای ترش بخورم.به خاطر همین از این خوردنی‌های ترش برایش به نجف می‌فرستادم.آخرین باری که به تهران آمد، ايام عرفه و تقريباً آبان ماه سال 1393 بود...رفتار و اخلاق هادي خيلي تغيير كرده بود. احساس مي كرديم خيلي بزرگتر شده.آن دفعه با مقدار زيادي پول نقد آمده بود! هر روز صبح از خانه بيرون مي رفت و شبها بر مي گشت.بعد هم به دنبال خريد لوازم مورد نياز نيروهاي مردمي عراق بود. طراحي پرچم، تهيه چفيه و سربند و ... از كارهاي او بود.مقدار زیادی پارچه زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کردیم و آنها را بریدیم. پارچه ها باريك باريك شد.هادی اسامی حضرت زهرا(س) را رویشان چاپ کرد و از آن‌ها سربندهای قشنگی درآورد. همه آن سربندها را با خودش به نجف برد... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :7⃣6⃣1⃣ مقدار زیادی پارچه زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کردیم و آنها را بریدیم. پارچه ها باريك باريك شد.هادی اسامی حضرت زهرا(س) را رویشان چاپ کرد و از آن‌ها سربندهای قشنگی درآورد. همه آن سربندها را با خودش به نجف برد.در آخرین حضورش در تهران، حدود هشتاد نفر از بچه های کانون مسجد به مشهد رفتند.در آن سفر هادی هم حضور داشت، زحمات زیادی کشید. او یکی از بهترین نیروهای اجرایی بود.اين مشهد آخرين خاطره رفقای مسجدی با هادي رقم زده شد.هادی وقتی در نجف مشغول درس و کار بود؛ مانند دیگر جوانان این توانایی را در خودش دید که تشکیل خانواده دهد و مسئولیت خانواده جدیدی را به دوش بگیرد.به اطرافیان گفته بود اگر مورد خوبی سراغ دارند به او معرفی کنند.هادی هم مثل همه ملاک‌هایی برای انتخاب همسر در ذهنش داشت.ملاک‌های او بر خلاف خیلی از جوانان نسل جدید، ملاک‌های خاص و خدایی بود... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :8⃣6⃣1⃣ ملاک‌های او بر خلاف خیلی از جوانان نسل جدید، ملاک‌های خاص و خدایی بود.دیدگاهش دنیوی نبود. او به فراتر از این چیزها می‌اندیشید.هادی دلش می‌خواست همسرش حجاب کامل داشته باشد.مي گفت دوست ندارم همسرم به شبکه‌های اجتماعی و تلويزيون و... وابستگی غلط داشته باشد.هادي اخبار را پيگيري مي كرد اما به رادیو و تلویزیون وابستگی و علاقه نداشت.وقتش را پاي سريال ها و فيلم ها تلف نمي كرد.مي گفت خيلي از اين برنامه ها وقت انسان را هدر مي دهد. از نظر او زندگی بدون این‌ها زبیاتر بود. چند جایی هم در نجف برای خواستگاری رفته بود اما...بار آخر با پدرش صحبت كرد و گفت:‌ بايد عيد نوروز با من به نجف بياييد.آنجا رفته ام خواستگاري و از من خواسته اند با خانواده ات به خواستگاري بيا.روزهاي آخر كارهاي خودش را هماهنگ كرد. حدود هزاران چفیه برای حشد الشعبی خرید.چندين هزار پرچم و پیشانی بند هم طراحی و چاپ کرد و با خودش برد.وقتي هادی رفت یک وصیت‌نامه‌ با دست خط کاملاً معمولی که پاک‌نویس هم نشده بود در داخل كمد پيدا كرديم... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :9⃣6⃣1⃣ وقتي هادی رفت، یک وصیت‌نامه‌ با دست خط کاملاً معمولی که پاک‌نویس هم نشده بود در داخل كمد پيدا كرديم. در آنجا نوشته بود:حجاب‌های امروزی بوی حضرت زهرا(س) نمی‌دهد حجابتان را زهرایی کنید.پیرو خط ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید به آن چیزی که می‌خواهید می‌رسید همانطور که من رسیدم. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :0⃣7⃣1⃣ راوے : خواهرشهید در اين سالهاي آخر ماه رمضان را به ايران مي آمد.هميشه با ورود به ايران ابتدا به مشهد مي رفت و موقع بازگشت به نجف هم به مشهد مي رفت.در شبهاي ماه رمضان با هم به مسجدالشهدا و مجلس دعاي حاج مهدي سماواتي مي رفتيم.برخي شبها نيز با هم به مسجدارك و مجلس دعاي حاج منصور مي رفتيم. چه شبها و روزهايي بود. ديگر تكرار نمي شود.هادي در كنار كارهاي حوزه و تحصيل به كارهاي هنري هم مشغول شده بود...يادم هست كه در رايانه شخصي او تصاوير بسيار زيبايي ديدم كه توسط خود هادي كار شده بود.تصاوير شهدا كه توسط فتوشاپ آماده شده بود.بودن در آن روزها كنار هادي براي ما دنيايي از معرفت بود.در اين آخرين سفر رفتار و اخلاق او خيلي تغيير كرده بود. معنوي تر شده بود.يك شب از برادرم سوال كردم چطور اينقدر تغيير كردي؟ ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :1⃣7⃣1⃣ راوے : خواهرشهید يك شب از برادرم سوال كردم چطور اينقدر تغيير كردي؟ گفت: كتابي هست به نام معراج السعاده. واقعاً اگر كسي مي خواهد به معراج برسد يا به سعادت برسد بايد هر شب يك صفحه از اين كتاب را بخواند.بعد كتاب خودش را آورد و از روي كتاب براي ما مي خواند و مي گفت به اين توصيه ها عمل كنيد تا به سعادت برسيد.مثلاً يك شب مي گفت: سعي كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدن باشد.هر حرفي مي خواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه...؟!بي دليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت هاي ما به گناه و دروغ و ... ختم مي شود.شب بعد در مورد شوخي و خنده زياد حرف زد. اينكه در شوخي ها كسي را مسخره نكنيم. افراد را به خاطر لهجه و ... مورد تمسخر قرار ندهيم.البته خودش هم قبل از همه، اين موارد را رعايت مي كرد.شب ديگر در مورد اين صحبت كرد كه در كوچه و خيابان سرتان را بالا نگيريد...با صداي بلند در جلوي نامحرم حرف نزنيد. سعي كنيد سر به زير باشيد.اگر با نامحرم زياد و بي دليل صحبت كند، حيا و عفت او از دست مي رود.گوهر يك زن در حيا و عفت اوست. روز بعد به ميدان انقلاب و پاساژ مهستان رفت تا مقداري وسايل لازم براي عراق را تهيه كند.آن شب وقتي به خانه آمد يك هديه براي ما آورده بود. كتاب معراج السعاده را به ما هديه داد.هنوز اين كتاب را داريم و به توصيه هادي آن را مي خوانيم و سعي در عمل كردن آن داريم. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :2⃣7⃣1⃣ راوے :سیدکاظم ودوستان عراقی شهید این را بارها مشاهده کردم که شخصیت های فرهنگی و افرادی که کار فرهنگی به خصوص در مسجد را تجربه کرده باشند، در هر کار و مسئولیتی وارد شوند، دیدگاه ها و تفکرات فرهنگی خودشان را بروز می دهند.هادی نیز همینگونه بود. او در زمینه کارهای فرهنگی و اردویی تجربیات خوبی داشت.در همان ایامی که در کنار رزمندگان عراقی با داعش مبارزه می کرد، برخی طرح های فرهنگی را ارائه کرد که نشان از روحیه بالای فرهنگی او بود.یکبار پیشنهاد داد برای یکی از مراسمات عید، برای رزمندگان حشدالشعبی هدیه تهیه کنیم...ما هم اینکار را به خود هادی واگذار کردیم. او هم با مراجعه به چندین مرکز فرهنگی هدیه خوبی تهیه کرد.هادی در کل سه بار به مأموریت های نظامی حشدالشعبی اعزام شد. در عملیات آزادسازی منطقه بلد در کنار نیروهای خط شکن بود.فرمانده او با آنکه علاقه خاصی به هادی داشت، اما خیلی از دست او عصبانی می شد! می گفت این پسر خیلی مهربان و دلسوز است اما ترس را نمی فهمد... در مقابل نیروهای داعش بدون ترس جلو می رود.هر چه می گوییم مراقب باش اما انگار متوجه نمی شود، این رزمنده شجاعانه جلو می رود و راه را برای بقیه نیروها باز می۰ کند.هادی نه ترس را می فهمید و نه خستگی را ...یکبار فرمانده محور، جلوی خود هادی این حرف ها را زد...هادی وقتی این مطالب را شنید گفت: جلوی دشمن نباید ترس داشت، ما با شهادت ازدواج کرده ایم.هادی به عنوان تصویر بردار به جمع آنها پیوسته بود، او تصاویر و فیلم های خاصی را از نزدیکترین نقطه به سنگر تکفیری ها تهیه می کرد.از دیگر کارهای او رساندن آب و تغذیه به نیروهای درگیر در خط مقدم بود.اما مهمترین کار فرهنگی هادی، برگزاری نمایشگاه دستاوردهای حشدالشعبی در ایام اربعین بود... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :3⃣7⃣1⃣ راوے :سیدکاظم ودوستان عراقی شهید اما مهمترین کار فرهنگی هادی، برگزاری نمایشگاه دستاوردهای حشدالشعبی در ایام اربعین بود.هادی اصرار داشت کارهای فرهنگی رزمندگان عراقی به اطلاع مردم و شیعیان رسانده شود.لذا راهپیمایی اربعین را بهترین زمان و مکان برای این کار تشخیص داد. واقعاً هم تفکر فرهنگی او جالب بود.هادی یک چادر در نیمه راه نجف به کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر نبرد با داعش را با چینش مناسب در مقابل دید زائران کربلا قرار داد.برادر ناجی می گفت: هادی برای این نمایشگاه خیلی زحمت کشید. کار عقب بود و کاروان ها از راه می رسیدند...هادی گفت که شبها کمتر بخوابیم و کار را به نتیجه برسانیم.طی چند شبانه روز هادی بیش از سه ساعت نخوابید. کار به خوبی انجام شد و مخاطب بسیاری داشت.اما همین که نمایشگاه آغاز شد، هادی به نجف برگشت! او عاشق گمنامی بود و نمی خواست کسی بفهمد این نمایشگاه مهم کار او بوده.بعد از تجربه موفق این نمایشگاه، به سراغ سید کاظم آمد. هادی طرح جدیدی برای برگزاری نمایشگاه دستاوردهای نبرد با داعش در نجف آماده کرده بود...هادی می خواست در یک فضای مناسب، کار فرهنگی را گسترش دهد.اعتقاد داشت که تصاویر و فیلم های این مبارزه مقدس برای آیندگان ثبت شود و همزمان باید به دید عموم مردم رسانده شود.هادی روی این طرح خیلی کار کرد. اما مسئولین حشدالشعبی با این دلیل که نیرو و شرایط برگزاری این نمایشگاه را ندارند، طرح را به تعویق انداختند.تا اینکه هادی برای بار آخر راهی مناطق عملیاتی شد...اما مهمترین کار فرهنگی که از هادی دیدم مربوط می شد به کاری که به خاطر آن به ایران برگشت.هادی تعداد زیادی چفیه و پیشانی بند با نام مقدس یافاطمه الزهرا(س) آماده کرد و با خودش به عراق آورد.او می دانست بهترین کار فرهنگی برای رزمندگان، پیوند دادن آنان با حضرات معصومین، به خصوص مادر سادات حضرت زهرا(س) است. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :4⃣7⃣1⃣ راوے :دوستان عراقی شهید اولین بار که ایشان را دیدم با یک خودرو به سمت نجف برمی گشتیم. موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسیدیم.هادی به راننده گفت: نگه دار تعجب کردیم. گفتم: شیخ هادی اینجا چکار داری؟ گفت: می خواهم بروم وادی السلام. گفتم: نمی ترسی؟ اینجا پر از سگ و حیوانات است. صبر کن وسط روز برو توی قبرستان.هادی برگشت و گفت: مرد میدان نبرد از این چیزها نباید بترسد. بعد هم پیاده شد و رفت.بعدها فهمیدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده.هادی مرد مبارزه بود. او در میدان رزم، دست از اعتقاداتش بر نمی داشت.همیشه تصویر مقام عظمای ولایت بر روی سینه داشت. برای رزمندگان عراقی صحبت می کرد و آنها را از لحاظ اعتقادی آماده می کرد.یادم هست به جمعی از رزمندگان می گفت: لحظه شهادت نام مقدس یاحسین(ع) را به زبان داشته باشید تا خود آقا بالای سرتان بیاید.کل وسایل همراه هادی، در تمام مدت حضور در میادین نبرد، فقط یک ساک دستی کوچک بود...تعلقات او از تمام دنیای مادی بریده شده بود.در دوران نبرد خیلی کم غذا می خورد، می گفت: شاید بقیه رزمندگان همین را هم نداشته باشند.کم می خوابید و به واقع خودش را برای وصال آماده کرده بود.هادی در خط نبرد هم وظیفه روحانی بودن و مبلّغ بودن خود را رها نمی کرد.در آنجا هم، وظیفه هرکس را به آنها متذکر می شد. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :5⃣7⃣1⃣ راوے :محمدرضاناجی از موسسه اسلام اصیل با هادی آشنا شدم.بعد از مدتی از موسسه بیرون آمد و بیشتر مشغول درس بود. ما در ایام محرم در مسجد هندی نجف همدیگر را می دیدیم.بعد از مدتی بحران داعش پیش آمد. هادی را بیشتر از قبل می دیدم. من در جریان نمایشگاه فرهنگی با او همکاری داشتم.یک روز می خواستم به منطقه عملیاتی بروم که هادی را دیدم. او اصرار داشت با من بیاید. همان روز هماهنگ کردم و با هادی حرکت کردیم.او خیلی آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پیدا کرده.در آنجا روی یک کاغذ نوشته بود: عاشق مبارزه با صهیونیست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او برای دوستانش فرستاد... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :6⃣7⃣1⃣ راوے :محمدرضاناجی او خیلی آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پیدا کرده.در آنجا روی یک کاغذ نوشته بود: عاشق مبارزه با صهیونیست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او برای دوستانش فرستاد...بعد از چند روز راهی شهر شیعه نشین «بلد» شدیم.این شهر محاصره شده بود و تنها یک راه مواصلاتی داشت. این مسیر تحت اشراف تک تیراندازهای داعش بود. هرکسی نمی توانست به راحتی وارد شهر بلد شود.صبح به نیروهای خط مقدم ملحق شدیم. هادی با اینکه به عنوان تصویربردار آمده بود، اما یک سلاح در دست گرفت و مشغول شد.چند تصویر معروف را آنجا از هادی گرفتیم. همانجا دیدم که هادی، پیشانی بندهای زیبای یازهرا(س) را بین رزمندگان پخش می کند.آن روز در تقسیم غذا بین رزمندگان کمک کرد. خیلی خوشحال و سرحال بود.می گفت: جبهه اینجا حال و هوای دفاع مقدس ما را دارد. این بچه ها مثل بسیجی های خود ما هستند.هادی مدتی در منطقه عملیات بلد حضور داشت. در چند مورد پیشروی و حمله رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبی را از خودش به یادگار گذاشت... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :7⃣7⃣1⃣ راوے :محمدرضاناجی هادی مدتی در منطقه عملیات بلد حضور داشت. در چند مورد پیشروی و حمله رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبی را از خودش به یادگار گذاشت.در آن ایام همیشه دوربین در دست داشت و مشغول فیلم برداری و عکاسی بود.یک روز من را دید و گفت: آنجا را ببین. یک دکل مخابراتی هست که پرچم داعش بالای آن نصب شده. بیا برویم و پرچم را پایین بکشیم.گفتم شاید تله باشد. آنها منتظرند ببینند چه کسی به این پرچم نزدیک می شود تا او را بزنند. در ثانی، شما تجربه بالا رفتن از دکل داری؟ این دکل خیلی بلند است. ممکن است آن بالا سرگیجه بگیری. خلاصه راضی شد که این کار را انجام ندهد.عملیات بلد تمام شد و این شهر آزاد شد. هادی تقاضای اعزام به سامراء داشت...رفتم و کار اعزام او را انجام دادم. با او راهی منطقه سامراء شده و به زیارت رفتیم.سه روز بعد با هم به یک منطقه درگیری رفتیم. منطقه تحت سیطره داعش بود. من و برخی رزمندگان، خیلی سرمان را پایین گرفته بودیم. واقعاً می ترسیدیم.هادی شجاعانه جلو می رفت و فریاد می زد: لاتخاف، لاتخاف ماکوشیئ ... نترس نترس چیزی نیست.ما آنقدر جلو رفتیم که به دشت باز رسیدیم. از صبح تا عصر در آنجا محاصره شدیم. خیلی ترس داشت. نمی دانستیم چه کنیم اما هادی خیلی شاد بود! به همه روحیه می داد.عصر بود که راه باز شد و برگشتیم. از آنجا با هم راهی بغداد شدیم...بعد هم نجف رفتیم و چند روز بعد، هادی به تنهایی راهی سامراء شد.ما از طریق شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم.یک شب وقتی با هادی صحبت می کردم گفت: اینجا اوضاع ما بحرانی است! من امروز در یک قدمی شهادت بودم.او ادامه داد: یک انتحاری پشت سر ما در میان نیروها منفجر شد. من بالای پشت بام خانه بودم که بلافاصله یک انتحاری دیگر در حیاط خانه خودش را منفجر کرد و...چند روز بعد هادی به نجف برگشت. زیاد در شهر نماند و به منطقه مقدادیه رفت. از آنجا هم راهی سامراء شد... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :8⃣7⃣1⃣ راوے :محمدرضاناجی چند روز بعد هادی به نجف برگشت. زیاد در شهر نماند و به منطقه مقدادیه رفت. از آنجا هم راهی سامراء شد.دو تن از دوستانم با او رفتند.دوستان من چند روز بعد برگشتند. با هادی تماس گرفتم و گفتم: کی برمی گردی؟گفت: انشاالله مصلحت ما شهادت است!من هم گفتم این هفته پیش شما می آیم تا با هم فیلم و عکس بگیریم.اما چند روز بعد، روز دوشنبه بود که از دوستان شنیدم که هادی شهید شده. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :9⃣7⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی چند روزي بود كه هادي را نمي ديدم. خبري از او نداشتم. نمي دانستم براي جنگ با داعش رفته. در مسجد هندي همه از او تعريف مي كردند. از اخلاق خوب لب خندان و مهمتر اينكه با لوله كشي آب، در منزل بيشتر مردم يك يادگار از خودش گذاشته بود. يكي دوبار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت.توي گوشي نام او را به عنوان «ابراهيم تهراني» ثبت كرده بودم. خودش روز اول گفته بود من را ابراهيم صدا كنيد.بچه تهران هم بود. براي همین شد ابراهیم تهراني.تا اينكه يك روز به مسجد آمد. خوشحال شدم و سلام عليك كرديم.... گفتم: ابراهيم تهروني كجايي نيستي؟مي دانستم در حوزه علمیه هم او را اذيت كرده اند. او با دوچرخه به حوزه و براي كلاس مي رفت، اما برخي افراد با اينكار مخالفت مي كردند.با اينكه درس و بحث او خوب بود و حسابي مشغول مطالعه بود، اما چون در كنار درس مشغول لوله كشي بود، بعضي ها مي گفتند يك طلبه نبايد اين كارها را انجام دهد!خلاصه آن روز كمي صحبت كرديم. من فهميدم كه براي جهاد به نيروهاي حشدالشعبي ملحق شده.آن روز در خلال صحبت ها احساس كردم در حال وصيت كردن است... نام دو سيد روحاني را برد و گفت: من به دلايلي به اين دو نفر كم محلي كردم. از طرف من از اين دو نفر حلاليت بطلب.بعد يكي از اساتيد خودش را نام برد و گفت: اگر من برنگشتم حتماً از فلاني حلاليت بطلب. نمي خواهم كينه اي از كسي داشته باشم و نمي خواهم كسي از من ناراحت باشد.مي دانستم آن شيخ يكبار به مقام معظم رهبري توهين كرده بود و ...او همينطور وصيت كرد و بعد هم رفت. يك پيرمرد نابينا در محل داشتيم كه هادي با او رفيق بود. او را تر و خشك مي كرد. حمام مي برد و...هميشه هم، او را با خودش به مسجد مي آورد. هادي سراغ او رفت و با هم به مسجد آمدند.بعد از نماز بود كه ديگر هادي را نديدم. تا اینکه... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :0⃣8⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی بعد از نماز بود كه ديگر هادي را نديدم. تا اينكه هفته بعد يكي از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام كرد.من به اعلاميه او نگاه كردم. تصوير خودش بود اما نوشته بود: "شيخ هادي ذوالفقاري" اما من او را به نام ابراهيم تهراني مي شناختم.بعدها شنيدم كه يكي از دوستان شهيد او « » نام داشت و هادي به او بسيار علاقمند بود.خبر را در مسجد اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر هادي چند روز بعد به نجف آمد. همه براي تشييع او جمع شدند. وقتي من در خانه گفتم كه هادي شهيد شده همه خانواده ما ناراحت شدند.همسرم گفت: مي خواهم به جاي مادرش كه در اينجا نيست در تشييع اين جوان شركت كنم.بسيار مراسم باشكوهي برگزار شد.من چنين تشييع باشكوهي را كمتر ديده ام. پيكر او در تمام حرمين طواف داده شد و اينگونه باشكوه در ابتداي وادي السلام به خاك سپرده شد.از آن روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در منزل ما براي شيخ هادي فاتحه خوانده نشود. هميشه به ياد او هستيم. لوله كشي آب منزل ما يادگار اوست.يادم نمي رود. يك هفته بعد از شهادت، خوابش را ديدم. در خواب نمي دانستم هادي شهيد شده. گفتم: شما كجايي، چي شد، نيستي؟گفت: الحمدلله به آرزوم رسيدم. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :1⃣8⃣1⃣ اين اواخر كمتر حرف مي زد.زماني كه از تهران برگشته بود بيشتر مشغول خودسازي بود.از خودش كمتر مي گفت.به توصيه هاي كتب اخلاقي بيشتر عمل مي كرد.هادي عبادتها و مسائل ديني را به گونه اي انجام مي داد كه در خفا باشد.كمتر كسي از حال و هواي او در نجف خبر داشت. او سعي مي كرد خلوت خود را با مولاي متقيان اميرالمومنين(ع) حفظ كند.هادي حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس مي گرفت و با آنها بگوبخند داشت،اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده مي شد...شماره همراه خود را عوض كرد. مي گفت مي خواهم بيشتر در خلوت خودم باشم.آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت. هادي پس از صحبت هاي معمول به او گفت:"نمي خواي صداي من رو ضبط كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من حرف بزني!"به يكي از دوستان طراح هم گفته بود:"من چهره جذاب و خوبي ندارم، اگه توانستي يه طرح قشنگ از عكس هاي من آماده كن! بعدها به درد مي خوره!"با اينكه بارها در عمليات هاي گروه هاي مردمي از طرف سپاه بدر عراق شركت كرده بود،اما وصيت نامه اش را قبل از آخرين سفر نوشت! درست در روز ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، يعني يك هفته قبل از شهادت.وصيت نامه كاملي نوشت كه توصيه هاي بسيار خوبي در آن داشت. عجيب اينكه بيشتر درخواست هاي او كه در وصيتنامه آورده بود به طرز عجيبي اجرا شد.او بعد از تكميل وصيتنامه راهی مقر نيروهاي مردمي شد.اينقدر عجله داشت كه سجاده اش در اتاق او همينطور باز ماند!بعد هم با دوستانش عازم گرديد. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :2⃣8⃣1⃣ آنها در عمليات پاكسازي مناطق اطراف سامراء حضور فعال داشتند.نيروهاي مردمي در چند عمليات قبلي با كمك مشاوران ايراني توانسته بودند مناطق مهمي نظير را از دست داعش پاكسازي كنند.هادی به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود ۲۰ کیلومتر جلوتر از حرم عسکریین در سنگرها حضور داشتند.آنها بيشتر شب‌ها را به حرم مي آمدند و آنجا می‌خوابیدند.هادي هم كه موقعيت خوبي پيدا كرده بود از فضاي معنوي حرمين سامراء به خوبي استفاده مي كرد. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :3⃣8⃣1⃣ راوی : سیدروح الله میرصانع هادي سه بار براي مبارزه با داعش راهي منطقه سامراء شد.او با نيروهاي حشدالشعبي همكاري نزديكي داشت. دفعه اول حدود بيست روز طول كشيد و كسي خبر نداشت.چند بار به او زنگ زدم اما حرف خاصي نمي زد. نمي گفت كه كجا رفته تا اينكه برگشت و تعريف كرد كه در مناطق نبرد با داعش مشغول مبارزه بوده.بار دوم زمان كمتري را در مناطق درگيري بود. وقتي به نجف برگشت به منزل ما آمد.خيلي خوشحال شدم. به هادي گفتم: چه خبر؟ توي اون مناطق چيكار مي كني؟! هادي مي گفت: خدا ما رو براي جهاد آفريده، بايد جلوي اين آدم هاي از خدا بي خبر بايستيم.بعد ياد ماجرايي افتاد و گفت:اين دفعه نزديك بود شهيد بشم، اما خدا نخواست! باتعجب پرسيدم: چطور؟!هادي گفت:توي سامراء مشغول درگيري بوديم.نيروهاي انتحاري داعش قصد داشتند با فريب نيروهاي ما خودشان را به محدوده حرم برسانند.در يكي از روزهاي درگيري، يكي از نيروهاي داعش خودش را تا نزديك حرم رساند اما يكباره لو رفت!چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي انتحاري وارد يك ساختمان شد.ما محاصره اش كرديم.من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم.آن نيروي داعشي موضع گرفته بود و مرتب شليك مي كرد.اما در واقع محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون مي آمد به درك واصل مي شد.بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد ... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :4⃣8⃣1⃣ راوی : سیدروح الله میرصانع بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم.يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم.چند دقيقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ...خشاب را برداشتم و آماده شدم كه وارد ساختمان شوم.يكباره صداي مهيب انفجار من را به گوشه اي پرت كرد.عامل انتحاري داعش كه فهميده بود نيروهاي ما گلوله ندارد از مخفيگاه خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي ما رساند و بلافاصله خودش را منفجر كرد ...️چند لحظه بعد وارد ساختمان شدمن فقط چند ثانيه با شهادت فاصله داشتم.زنده ماندن من خيلي عجيب بود.ديوارهاي داخل ساختمان خراب شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود.پيكرهاي پاره پاره شهدا همه جا ريخته بود. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :5⃣8⃣1⃣ بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر، رفتار و كردار آنها تغيير مي كرد.شايد براي خود من باور كردني نبود!با خودم مي گفتم: شايد فكر و خيال بوده، شايد مي خواهند از شهدا موجودات ماورائي در ذهن ما ايجاد كنند. اما خود من با همين چشمانم ديدم كه در روز آخري كه هادي در نجف بود چه اتفاقاتي افتاد!بار آخري كه مي خواست براي مبارزه با داعش اعزام شود همه چيز عوض شد! ...او وصيت نامه اش را تكميل كرد. به سراغ وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه كه دوست داشت به ديگران بخشيد!چند تا چفيه زيبا و دور دوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد.از تمام كساني كه با آنها رفت و آمد داشت حلاليت طلبيد.يك دوستي داشت كه در كنار مسجد هندي مغازه داشت. هادي به سراغ او رفت و گفت:اگر بر نگشتم از فلاني و فلاني براي من حلاليت بگير!حتي گفت: برو و از آن روحاني كه با او به خاطر اهانت به رهبر انقلاب درگير شده بودم حلاليت بطلب..نمي خواهم كسي از دست من ناراحت باشد.شب آخر به سراغ پيرمرد نابينايي رفت كه مدتها با او دوست بود. پيرمرد را با خودش به مسجد آورد.با اين پيرمرد هم خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد.براي قبر هم كه قبلاً با يك شيخ نجفي صحبت كرده بود..و يك قبر در ابتداي وادي السلام از او گرفته بود. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :6⃣8⃣1⃣ برخي دوستان، هادي را بارها در كنار مزار خودش ديده بودند كه مشغول عبادت و دعا بود!!هادي تكليف تمام امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آماده سفر شد. معمولاً وقتي به جاي مهمي مي رفت بهترين لباس هايش را مي پوشيد.براي سفر آخر هم بهترين لباس ها را پوشيد و حركت كرد...برادر حمزه عسگري از دوستان هادي و از طلاب ايراني نجف مي گفت:‌"صورت هادي خيلي جوش مي زد. از دوران جواني دنبال دوا درمان بود"پيش يكي دو تا دكتر در ايران رفته بود و دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوش هاي صورتش ايجاد نشد.آخرشب بود كه با هم صحبت كرديم. هادي حرف از رفتن و شهادت زد. بعد گفتم:"راستي، ديگه براي جوشهاي صورتت كاري نكردي؟"هادي لبخند تلخي زد و گفت:‌"يه انفجار احتياجه كه اين جوش هاي صورت ما رو نابود كنه!"دوباره حرف از شهادت را ادامه داد.معمولاً وقتي به جاي مهمي مي رفت بهترين لباس هايش را مي پوشيد.براي سفر آخر هم بهترين لباس ها را پوشيد و حركت كرد...من هم به شوخي گفتم:"هادي تو شهيد شو، ما برات يه مراسم سنگين برگزار مي كنيم."بعد ادامه دادم:يه شعر زيبا هست كه مداح ها مي خونن، مي خوام توي تشييع جنازه تو اين شعر رو بخونم.هادي منتظر شعر بود كه گفتم:"جنازه ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب حسين ..."😭هادي خيلي خوشش آمد. عجيب بود كه چند روز بعد، درست در زمان تشييع، به ياد اين مطلب افتادم.يكباره مداح مراسم تشييع شروع به خواندن اين شعر زيبا كرد."جنازه ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب حسين ..."😭 ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada