هدایت شده از سید مجید پورطباطبایی
نه، با خوشحالی، انتقاد می شنید. گاه چنان سریع می پذیرفت و حرف یا رفتار خود را تغییر می داد که حیرت آور بود. بحث با او پر فایده بود؛ خوب می شنید، دقیق نقد میکرد، با دید جامع و با توجه تام به مبانی دینی و با فکری خلاق، طرحها و حرفهای تازه و بدیع،عرضه می کرد و با این همه آماده پذیرش انتقاد نیز بود.
با این که از حیث تحصیلات آکادمیک بیش از 6 کلاس درس نخوانده بود ، و زبان انگلیسی هم نمی دانست ، بر افکار اندیشمندان مشهور جهان مسلط بود . درجلد اول کتاب مسوولیت وسازندگی که در سال 1356 منتشر شده است ، آراء کارل پوپر در باره فرضیه "ابطال پذیری"را مورد بررسی و نقد قرار داده است ،در حالی که اصل این نظریه در زبان فارسی را عبدالکریم سروش در سال 1373 در یک فصلنامه فارسی ترجمه و منتشر کرده بود .اولین ترجمه کتاب "وجود و زمان " هایدگر دو سال پس از وفات ایشان در ایران منتشر شده است ، ولی این کتاب در آثار مرحوم عین صاد مورد بررسی ونقد قرار گرفته است.دلیل این احاطه بر فکر و اندیشه روز دنیا را می توان در ارتباط گسترده با دانش آموختگان و دانشجویانی که در غرب به تحصیل مشغول بودند ، جست و جو کرد.
به دوستان و معاشرین، به میزان سعی اشان در حاجات مؤمنین و پای بندی اشان به دین، ارزش میداد و حرمت می نهاد، که دیگران به او وقعی نمی نهادند. اگر پرس و جو می کردی به همین ملاک و میزان، می رسیدی. عناوین و اعتبارات و امکانات افراد در این میان به حساب نمی آمد.وی همیشه می گفت :
«ازنظر بنده فردی که رتبه و نمره اش در اخلاقیات و دین ورزی نمره 2 بوده و امروز نمره 11 می گیرد بر فردی که در آغاز برخوردم نمره اش 15 بوده و هنوز هم در همان رتبه باقی مانده است رجحان دارد. آن فرد اول رو به رشد و تکامل است ، ولی این فرد دوم راکد و ایستا ، چون آب در مرداب ، این نفر دوم حتی از نظر من عقب مانده است.»
در برخوردها مراقب بود تا در دل دوستان، چنان بزرگ نشود که مانعی در برابر استقلال شخصیت و تفکر آنان باشد.بسیاری از شوخی ها و مزاحها و یا بی اعتنایی ها و جدایی ها و حتی برخوردها و درگیری ها او در این جهت بود و این را تنها کسانی که از نزدیک با مشی و روش او آشنا بودند در مییافتند و جهت و هدف این برخوردها را که گاه عجیب می نمود، می فهمیدند.به شدّت از مُرید و مُراد بازی فرار می کرد.خیلی از افراد مخالف انقلاب و نظام چون لطف الله میثمی، ابوالحسن بنی صدر ، و حتی نهضت آزادی در او طمع کردند ، ولی پاسخ متین ، محکم و در عین حال دندان شکن او که با نام « پاسخ به نهضت آزادی » منتشر شده است .
صفایی در سالهای پیش از انقلاب معتقد بود که بنای اسلامی، پایههای اسلامی میخواهد و انسانهایی با تربیت اسلامی می توانند بار این بنا را بهدوش کشند. از این رو نگران ترویج اندیشههایی از قبیل افکار سید قطب بود؛ چرا که این اندیشهها را شعارهایی می دانست که بدون زمینهسازی سر داده شده است. صفایی در سالهای پیش از انقلاب، گفته بود:
«وقتی ولی فقیه از نجف پیام مبارزه میدهد، وظیفه هرکس بر مبنای ظرفیتش متفاوت است. یکی سرباز است و از پادگان فرار می کند، دیگری می تواند جایی را به آشوب بکشد و کسانی هم موظفند نیروهایی را تربیت کنند که انقلاب به آنها نیاز دارد.[جعفرشیرعلی نیا ،هفته نامه پنجره، ۱۳۹۱، شماره۵۰.]
در اوایل پیروزی انقلاب، از او ایراد گرفته بودند که مبارز و انقلابی نیست؛ چرا از مسایل سیاسی سخن نمی گوید و نمی نویسد یا این که چرا در سرتاسر کتابهایش، یکبار هم واژه امپریالیسم دیده نمی شود. صفایی گفته بود که در منابع فکریش، وسواس داشته تا از التقاط در امان باشد؛ حتی تأکید کرده بود در کلماتی که فکرش را مشغول می کنند، سعی کرده است کلمههای متون اسلامی باشد.[ جعفر شیرعلی نیا، هفته نامه پنجره، ۱۳۹۱، شماره۵۰.] باز گفته بود که امام خمینی(ره) را بهخاطر ظرفیتش و ایمانش و بهخاطر اینکه بر شرق و غرب دروازه نمی گشاید، می تواند دوست داشته باشد. زمانی که فشارها بر وی بیشتر شده بود، گفته بود که:
«این که من برای انقلاب چه کردهام و یا پیش از انقلاب چه کردهام، داستانش بماند، که مثل ویولون زدن آن رند است که صبح صدایش درمی آید» .
در جای دیگری هم جملهای گفته بود که بعدها این کلام او شهرتی یافت :
«در برابر ضعفها و مشکلات توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است و تکمیل رسالت ما است[جعفر شیرعلی نیا، ،هفته نامه پنجره، ۱۳۹۱، شماره۵۰. [
نظامهای اسلامی از نظر او عبارتند از: نظام فکری، عرفانی، اخلاقی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزایی و قضایی. این نظامها همه عرصههای حیات را پوشش میدهند و راه را روشن میکنند. او در هیچ یک از این عرصهها دین را محتاج دیگران و وامدار این و آن نمی دانست.
از نظر صفایی، عمده ترین امتیاز انسان از دیگر حیوانات ، نحوه ترکیب اوست.ترکیب خاصی از غرائز ، فکر و سنجش که برای انسان ، آزادی و خودآگاهی و.
هدایت شده از سید مجید پورطباطبایی
.. را به ارمغان آورده است . این ترکیب خاص، این امکان را به وجود می آورد که آدمی با آن که در ابتدای تولد، در پایین تربن سطح توانایی است، گوی سبقت از سایر حیوانات برباید و سر از افلاک بیرون کشد .[محمدرضا شرفی، سیدمهدی سجادی، محمد قربانعلی، ، فصلنامه علوم تربیتی در اسلام، زمستان1394.]
بیش از پنجاه وپنج اثر مکتوبی که از او در زمینههای دینی، تربیتی، نقد و شعر بر جای مانده، از گستردگی و عمق مطالعات و تتبعاتش حکایت میکند. غالب کتاب هایش با نام «عین-صاد» که مخففی از نام و نام خانوادگیاش بود و هم،به معنای «چشم جلوگیر»!منتشر شده اند. سه عنوان دیگر نیز در دست زیر چاپ است . برای رعایت اختصار فقط به دو سه عنوان از این آثار اشاره می شود. این آثار در ذیل عناوینی چون: "روش ها "،" دیداری تازه با قرآن"،"تفسیر قرآن"،"مباحث عاشورایی"؛"مباحث کلامی"،"مباحث اجتماعی"،"مباحث حکومت دینی"،"مباحث حوزوی"،"مسائل اسلامی"،"اخلاق و سیر و سلوک"،"دعا"،"امامت و ولایت"،"نهج البلاغه"،"درس هایی از انقلاب"، "تاریخ معاصر" :
مسؤلیت و سازندگی: دغدغه اصلی این کتاب، روش تربیتی اسلام است و در آن از مسئولیت و زیربناها، تربیت و مفهوم آن، مربی و ویژگی هایش، روش تربیتی و شناخت، جهان بینی اسلامی، استعدادها، انواع روحیه و روش برخورد با هر یک از آنها گفت وگو شده است. صفایی، بر تفاوتهای عرفان و سیر و سلوک اسلامی با تصوف خانقاهی و خراباتی تأکید می کند؛ تفاوتهایی که در مبانی و اهداف سلوک عارفانه و صوفیانه وجود دارد و به اختلاف در شیوهها و روشها می انجامد. سلوک با سکوت و تأمل آغاز می شود. این درنگ و تأمل برای بیرون آمدن از جریان حرکت غریزی و برای زمینهسازی انتخاب آگاهانه انسان است. این، نقطهٔ شروع سیر و نطفهٔ حدوث تولدی تازه است. تأمل در خود و مسیری که تحت حاکمیت نفس و شیطان و خلق و دنیا طی می کنیم، زمینهساز سنجش میان اهداف و راهها و انتخاب است. با انتخاب هدف و راه، تلاش برای هجرت از وضع موجود به وضع مطلوب و درگیری و جهاد برای رفع موانع، آغاز می شود و این اولِ راه عشق است. با قوتگرفتن عشق و اشتیاق سالک، ابتلاءِ او سنگینتر می شود؛ تا آدمی را متوجه کند که دنیا معبر است؛ نه مقصد؛ تا دل نبندد و با شهودِ ضعف و عجز خویش، به توکل و توسل به او محتاج شود و با او پیوندی نزدیکتر برقرار کند.
انسان در دو فصل: این کتاب به تربیت انسان در دو مرحلهٔ پیش از بلوغ و پس از بلوغ نظر دارد. در فصل اول به محیطهای تربیتی، شکلهای تربیت، عوامل تربیت و وسایل تربیت توجه دارد. در فصل دوم هم، انسان را در چهار حوزه معرفت، احساس، عمل و علوم ارزیابی می کند.
استاد و درس ؛ ادبیات و هنر :در این کتاب ، علاوه بر بررسی و نقد کتاب های هنرچیست ؟تولستوی، و جامعه شناسی هنر ،امیرحسین آریانپور به چگونگی شکل گیر هنر در هنرمند اشاره می شود و تأکید می شود. و در بخش هایی از کتاب به توضیح و تفسیر اجمالی سبک و دیدگاه نویسندگانی چون داستایوسکی و... پرداخته شده است . [این کتاب بسیار مهجور مانده است ولی در نوع خود بی بدیل است]
ذهنیت و زاویه دید در نقد و نقد ادبیات داستانی:
در این کتاب ، نویسنده ضمن توضیح نظرات خود :«از چند نویسنده مذهبی که بگذریم [اشاره به ویکتورهوگو ، و ایگنا تسیو سیلونه در دانه زیر برف و ماجرای پیشوای شهید]به طور کلی نویسندگان غربی و شرقی ضد مذهب و یا لامذهب بودند و در آزادی الحادی زندگی می کردند و طندگی را طرح می ریختند ،و یا به نوعی عدالت انسانی و حتی عرفان آزاد و اخلاق عقلی روی می آوردند و از مذهب بودائی و ودائی الهام می گرفتند( مثل نیکوس کازانتزاکیس، هرمان هسه، و کارلوس کاستاندا) در ایران هم همین خصلت بی دینی و یاضد دینی تمام فضای ادبیات تقریبا صد ساله ما را پوشانده است ، از آخوند زاده و مراغه ای و طالبوف گرفته تا میرزاآقاخان و محمد قلی زاده و دشتی و جمال زاده ، و نیما ، و صادق هدایت، بزرگ علوی تا ب] آذین و طبری ، و صادق چوبک و جلال آل احمد تا بهرام صادقی و فریدون تنکابنی، و غلامحین ساعدی و تقی مدرسی و درویش و احمد محمود و نیر محمدی و گا آرا تا عباس پهلوان، میرصادقی، و دانشور و اسماعیل فصیح و دولت آبادی و افغانی، و براهنی ، و شاملو و نصرت رحمانی و نادر پور تا صمد بهرنگی و نادر ابراهیمی و گلشیری و بیژن مفید و نسیم خاکسار، و سیاوش کسرائی و قدسی قاضی نور و اصغر الهی ...من در این نوشته به دنبال آن فلسفه و بینش مشهد و منظر و معیار هستم..».(ر.ک:ذهنیت و زاویه دید درنقد و نقد ادبیات داستانی ،صص5-10 ) به بررسی و نقد آثاری چون صد سال داستان نویسی در ایران (حسن میرعابدینی)، سووشون(سیمین دانشور)، ، کلیدر (محمود دولت آبادی )[ نسخه مورد بررسی ایشان چاپ چهاردهم کتاب بود ، که بعد از تأکید آن مرحوم بر نشر مستقیم الحاد و بی خدایی از طرف دولت آبادی از زبان قهرمانان کتابش، دولت آبادی کتاب خود را در چاپ پا
هدایت شده از سید مجید پورطباطبایی
نزدهم مورد ویراستاری قرارداد و تمامی موارد الحادی مستقیم کتاب را به نوعی جرح و تعدیل کرد) ،رازهای سرزمین من( رضا براهنی)، زمستان 62( اسماعیل فصیح)، صدسال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز) ،سگ و زمستان بلند،وطوبی و معنای شب (هر دو از شهرنوش پارسی پور)، ، یکلیا و تنهایی او،کتاب آدم های غایب، آداب زیارت ( هر سه از:تقی مدرسی)پرداخته است.
درسهایی از انقلاب: مجموعهای است متشکل از سه جلد ، که هر کدام به عنوان کتابی مجزا،تحت عناوین:
انتظار(بینش بنیادی،راه انبیاء،انتظار،مدیریت وتشکل)،
تقیه(مفهوم،اهداف،ابعاد،اثر،فقه،موارد،احکام)،
قیام(مفهوم،فضیلت،آثار،انواع،مبانی،اهداف،موانع)
به زیور چاپ آراسته شده.در این مجموعه از چهار مرحله انقلاب اسلامی و مفاهیم هر یک سخن گفته شده است.سه گام: بینات؛ یعنی روشن گری ها، انتظار؛ یعنی آماده باش، تقیه؛ یعنی پنهان کاری و نفوذ، تو را به گام نهایی؛ یعنی جهاد و قیام راه می دهند.
روابط متکامل زن و مرد: این مجموعه به: ازدواج و ارزش آن، اثر ازدواج و وظایف همسران، به تساوی زن و مرد در نقش و ارزش نه شغل، نابرابری در ارث و دیه زن و مرد، به حجاب و آزادی روابط، زیربنا و وسعت و مقدار حجاب وبرخورد، به ارتباط زن و مرد بر اساس خداسالاری نه زن سالاری و مردسالاری، توجه شده و مورد ارزیابی قرار گرفتهاند.
نامههای بلوغ: نامههای بلوغ، گرچه پنج نامه و وصیت او به فرزندان خود در هنگام بلوغ است و مخاطب، آنها هستند نویسنده به وضعیت انسان در این دوره اشاره کرده و سعی میکند آگاهی هایی را ارائه کند.
و با او با نگاه فریاد می کردیم: این کتاب مجموعهای است از اشعار او که در آن، وضعیت فکری و اعتقادی و آرمانی او به تصویر کشیده شده است.[این مجموعه شامل : عناوین «و با او با نگاه فریاد می کردیم»،«آرامش»،«تابوت»،«وداع»،«پیروز»،«شعرهای شهادت» که همگی در زمان حیات ایشان به صورت مستقل منتشر شده اند و شعر بلند «تو به من آموختی » که بعد از وفات ایشان در میان دست نوشته هایشان پیدا شد ،است.
خط انتقال معارف: این کتاب برگردانی است از سخنرانی استاد در شب های قدر رمضان 1376در جوار امام رضا علیه السلام. در طلیعه سخن ایشان می گوید:«دغدغه ای که مدتی است گرفتارش هستم و بنا دارم آن را مطرح کنم این نکته است که ما حمل امانت و ادای امانت نکرده ایم...حرف در این است که این بچه هایی که در دامن ما بزرگ شده اند و بچه های خود ما هستند، چرا با احساس ما، با معرفت ما، با اعتقاد ما گره نخورده اند و با این همه بیگانه اند. در جمع های ما، با اشک ها، و با خنده ها ی ما بیگانه اند . گریه کردن های مارا نمی فهمند. در جمع ما می آیند، مأنوس و سر گرم هم می شوند، ولی بین ما و آن ها فاصله است...چه چیزی در تو آمده که فرزند تو ازآن بیگانه است؟ این بصیرت را چه کسی باید منتقل می کرد؟ ...چه چیزی را باید تحصیل می کردی که نکردی؟ و چگونه باید تبلیغ می کردی؟ دغدغه ی من این است که ما این خط انتقال معرفت را پاسداری نکرده ایم . خط می گویم و نه نقطه؛ منظورم از خط مجموعه از کارها و فعالیت هایی است که باید انجام می شده و نشده است..»
اشتیاق به دوست و جستجوی رضای او و ثبات و آرامش را در حالات و رفتارش می دیدیم به واقع بهشتی بود بر فراز کوهسار، بدون بارش و ریزش امکانات نیز، لطافت روحی و نزدیکی و انسش با خدا، او را توان باروری میداد خدایش رحمت کناد که با دستی خالی و بدور از هرگونه همراهی آغاز کرد و تهمت دشمنان و جفای بزرگان و نامردی دوستان و ناتوانی یاران، او را از راه بازنداشت، و رفت،در حالی که مسؤولیت خود را به پایان رسانده بود،حرف ها را گفته و حاملان آنرا ساخته بود. بر او افسوسی نیست، افسوس بر ما که در عصری و در برابر نسلی که به امثال او سخت محتاجاند به هزار و یک بهانه و عذر، از او بهره نبردیم و تا بود قدر او نشناختیم و پس از رفتن نیز از او تقدیری نکردیم.(امیر غنوی ، "بهشتی بر فراز کوهسار"، سایت موسسه لیله القدر)
آری، و سرانجام، در سحرگاه 21 تیرماه 1378، در راه زیارت مولا و محبوبش ،امام رئوف،حضرت رضا(علیه السلام) ـ که نزدیک به سی سال، ماههای عمر خود را با آن حضرت آغاز میکرد ـ به دیدار حقیقی نایل آمد و در سانحه تصادف همراه با دوستان و یارانش، مرحوم سید مهدی حسینی(عضو بخش فزهنگی بنیاد سینمایی فارابی )، مرحوم بهنام غلامی و مرحوم دکتر مهندس پیروز فر(طراح سازه های فلزی فرودگاه امام خمینی (ر5)، زائر همیشگی ثامن الائمه(علیه السلام) گشت ودر گلزار شهدای قم نزدیک مزار پسرش، شهید محمد صفایی حائری آرام گرفت.
هدایت شده از سید مجید پورطباطبایی
سید مجید پورطباطبایی:
سلام علیکم ، الان که این مطلب را در گروه استاد صفایی ایتا دیدم ، یاد کلنجار و چالش هفته قبل عقل حسابگر و دلم در هفته گذشته افتادم . صبح شنبه ساعت حدود 8 بود که با صدای بوق گوشی بیدار شدم . البته صدا ضعیف بود چون فقط سمعک گوش چپم داخل گوش بود . سمت راستی را در آورده بودم که وقتی به سمت راست می خوابم آسیب نببند . حضرت عیال زید عزها به طور معمول ساعت 6:30به سمت مقر حکومتی می تازند تا قبل از معلمان و دبیران حضور داشته باشند تا اخلاقا بتوانند نسبت به تاخیر بقیه حساسیت به خرج دهند. (چون مجتمع شان وضعیت ویژه ای دارد باید محتوای درسی هر 13 پایه از پیش از دبستانی تا کلاس دوازدهم را خودشان تولید کنند و بر روی سایت مجتمع قرار دهند . نمی توانند به شبکه شاد و تلویزیون و برنامه های متعارف تکیه کنند . چون زبان تدریس باید انگلیسی باشد )
بنده هم پس از رفتن ایشان گوشی ام برای حدود ساعت 9 آماده می کنم تا بیدار شوم و به دورکاری ام بپردازم . ما شصت سال به بالا ها نباید در محل پژوهشگاه حضور داشته باشیم مگر برای جلسات خاص که احضارمان می کنند. القصه ساعت 8 باصدای بیب گوشی بیدار شدم . عصبانی از این خروس بی محل چشمانم را باز کردم ، عینکم را زدم (وقتی سن بالا می رود هم ثقل سامعه می آید و هم ضعف دید ) پیامک را خواندم :"همکار گرامی برای دریافت سهمیه ماهی قزل آلا خود فردا یکشنبه بین ساعت 13:30 تا 15 در توقفگاه ماشین ساختمان معصومیه دفتر حاضر باشید، عدم حضور به معنای گذشتن از حق دریافت سهمیه است ". اقامتگاه تفریحی کشاورزی وسف که در منطقه کوهستانی فوردو قرار دارد یک دریاچه پرورش ماهی قزل آلا دارد که همه ساله نفری 5 کیلو از ماهی های ان به تمامی کارکنان دفتر تبلیغات اعم از، معاونان ، مدیران اعضای هیات علمی ، کارمند ، کارگر ، نیروی ساعتی شرکتی تعلق می گیرد و بقیه در بازار به فروش می رسد.
صبح روز بعد یکشنبه باحضرت عیال زید عزها هماهنگ کردم که بعد از ظهر منزل نیاید . بلکه محل کارم بیاید تا هم 22 نسخه از کتاب چاپ شده ام را تحویل بگیرم و هم به دنبال ماهی بروبم . نمی شد از ماهی گذشت با نرخ کیلویی 42 هرار تومان بازار.
القصه ساعت حدود 14 حضرت عیال زید عزها بنده را سوار کرده و به سمت معصومیه رفتیم.
ماهی ها را که تحویل گرفتیم از مسیر بلوار شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه به سوی شهرک فرهنگیان تاختیم . در میانه راه حضرت عیال زید عزها گفت :"خوب برویم ماهی ها را به خانم ک. بدهیم تا بین سه خانواده کم برخوردار تقسیم کند ". با دلخوری گفتم :"نه ، خودمان مصرف می کنیم ."ایشان گفت دیشب به آن بانوی محترم گفته است که امروز ماهی می آورد .کمی عصبانی شدم و اعتراض کردم که بدون هماهنگی با بنده درباره ماهی ها تماس گرفته است . حضرت عیال زید عزها با شماتت نگاهی به بنده انداخت و گفت :"مگر نه این که لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون " و بعد اضافه کرد :"اگر شیخ هم بود ، مثل تو رفتار می کرد . چه ادعایی داری که مثلا شاگرد شیخ بوده ای . این 8 سال همجواری مستقیمت با شیخ این چیزها را بهت یاد نداده است ؟ " . کناری ایستاد ، گوشی اش را در آورد، شماره آن خانم را گرفت تا بگوید که آوردن ماهی منتفی شده است ، اولین زنگ که خورد ، گوشی را از دستش گرفتم و ارتباط را قطع کردم . نادم و پشیمان و برافروخته از این غفلت که چرا مرتکب این اشتباه شده ام ، گفتم زنگ نزن ، برویم ماهی ها را تحویل بدهیم . در همین حین زنگ گوشی به صدا در آمد ، همان بانوی محترم بود ، عیال گفت:"زنگ زدم تا مطمئن شوم که خانه هستید تا ماهی را بیاورم ، الان تحویل گرفته ایم بهتر است که زود مصرف شود و نماند ، همین یکی دو ساعت قبل از اب گرفته شده اند ". همزمان با مکالمه ایشان عرق شرم بود که از پیشانی ام می ریخت . یاد شیخ افتادم که یکی از روزهایی که صبح به منزلمان رسیده بود ، زنگ در را زد ، کاری که هیچ موقع سابقه نداشت ، صبح ساعت 6 زنگ بزند . رفتم دم در . صدایش از داخل کتابخانه آمد که او بوده است زنگ زده است و گفت یکی از پیراهن هایم را به او بدهم . بعد توضیح داد که دیشب همسرش برایش یک قبا و پیراهن نو خریده بوده است . سر راه که می آمده با طلبه ای برخورد کرده که در اثر برخورد یک ماشین با او (برخورد جزیی بوده است ) قبا و پیراهنش بدجوری پاره شده است . در همان تاریکی صبح جیب های قبایش را خالی می کند و پیراهن و قبا را تن طلبه کرده و با لباس پاره اش کمی خون گوشه لب و پیشانی اش را پاک کرده و او را روانه کرده بود . حال از من پیراهنی می خواست تا بپوشد چون قرار بود تا قبل از ظهر کسی به دیدنش بیاید .
به هرجهت ماهی ها را به منزل آن بانوی محترم رساندیم و تحویل دادیم و بعد به خانه آمدیم ، بین بنده و حضرت عیال زید عزها سکوتی طولانی برقرار شده بود. تا وقتی که به خانه آمدیم تا یکی دو ساعت بعد
هدایت شده از سید مجید پورطباطبایی
هبچ کلامی بین مان رد و بدل نشد . هنوز پس از 6 روز که از ماجرا می گذرد یاد آن یکشنبه کذایی می افتم از خودم خجالت می کشم و این حدیث نفس برای آن بود تا اندکی از زیر فشار آن غفلت بیرون بیایم .
هدایت شده از سید مجید پورطباطبایی
پس از این که ماجرای فوق را برای برادرم فرستادم ، او حکایت زیر را از بزرگمردی شیخ برابم نوشت:👇
هدایت شده از سید مجید پورطباطبایی
،(برادرم که از بنده 12 سال کوچک تر است فرستادم ، برابم نوشت .او طبقه دوم منزل پدرم با فاصله دو سه خانه از منزل حاج شیخ زندگی می کرد):
"یادت هست که اوائل ازدواج وضعم خیلی قاراش میش بود . کار و کاسبی درستی نداشتم . یک روز که با صاحب کارم حرفم شده بود (آن موقع در یک دکان سیم پیچی موتور های الکترونیکی کار می کرد، فارغ التحصیل هنرستان در رشته برق بود)و از کار اخراجم کرده بود . بدون داشتن هیچ پولی به خانه آمدم ، ساعت حدود یک بعداز ظهر بود ، خجالت کشیدم دست خالی داخل خانه شوم ، آمدم خانه شیخ . حدود بیست نفر از بر و بچه ها نشسته بودند . برخی با هم شوخی می کردند . دو سه نفر هم مشغول بحث با حاج شیخ بودند . سلام کردم و همان دم در نشستم . شیخ یک نگاهی به من کرد و گفت :"چه خبرته مگه کشتی هایت را اب برده است که سگرمه هایت توی هم است ".تلاش کردم حال درونم را مشخص نکنم . شیخ بلند شد رفت داخل آشپزخانه یک قابلمه بزرگ روحی با درش آورد و سمت من آمد و گفت :"برای این که حالت خوب بشه ، امروز با بر و بچه ها می خواهیم مهمان تو باشیم . برو از حاج اسماعیل چلویی برایمان چلو قیمه یا قورمه سبزی بگیر."می دونی که حاج اسماعیل چلویی توی بازار مقصود شیخ بود .( خانه شیخ پشت بازار بود). قابلمه را گرفتم از در خونه شیخ زدم بیرون ، حالم گرفته شده بود ، چطور روم می شد جلوی اون جمع به شیخ بگویم حتی یک یک تومانی تو جیبم نیست . همین طور که توی فکر بودم حواسم نبود . پایم پیچ خورد ، قابلمه از دستم در رفت و به زمین افتاد ، درش باز شده بود ، دیدم ته قابلمه دو تا اسکناس پنجاه تومانی بود . اون موقع جاج اسماعیل قیمه یا قرمه اش پرسی 5 تومان بود . یک دفعه می خواستم بال در بیاورم و بر گردم داخل خونه شیخ دست و پایش را ماچ کنم . نمی دونستم چه کار کنم . یک کمی خودم رو جمع و جور کردم ، رفتم سراغ حاج اسماعیل و گفتم بیست پرس غذا توی قابلمه بکشد . حاج اسماعیل که با بابا جون رفیق بود مرا به نام می شناخت باخنده گفت :"حمید آقا اوقور به خیر مهمون دارید " .گفتم :"نه ، مال خونه شیخ اومدم غذا بگیرم ".حاج اسماعیل خودش رفت پشت دیگ و گعت "حالا که مال شیخ صفاییه باید چرب ترش کنم ". و دو یا سه کمچه (کفگیری که با آن برنج از دیگ در می آورد )بیشتر ریخت . گفتم :"حاجی جون میشه دو پرسش رو سوا تو ظرف خودت بریزی ، برا خونه خودم میخوام ظرفش رو عصری برات میاورم " . حاج اسماعیل هم همانطور که من خواستم عمل کرد ، ته دبگ مفصلی هم روی غذا گداشت .صد تومان را که به او دادم ، ده تومان پسم داد، گفتم :"حاجی جون مگه بیست پرس نبود"،گفت :"شیخ صفایی حسابس جداست ، جای دوری نمیره، برو سلام مرا به شیخ برسون ".دیگ را برداشتم همراه با دو پرس خودم . آمدم اول در خانه را باز کردم ، دو پرس غذا را روی پله گذاشتم و قابلمه غذا را به خانه شیخ آوردم . بچه ها سفره را انداخته بودند ، شیخ هم تعدادی پشقاب و قاشق آورده بود، گفت :"حمید بذار برات غذا بکشم ببر با عیالت باهم بخورید ، خوب نیست سر ظهر تنهاش بگذاری "، گفتم :" نه لازم نیست ، او نهار درست کرده و سریع از خانه شیخ زدم بیرون ".عصری که کسی نبود ، اومدم در کوچکه خونه شیخ رو زدم ، در رو خودش باز کرد ، خواستم ده تومان را بهش بدهم ،گفت:" مال خودت "و اضافه کرد:"وقتی دستت تنگه ، مهمونی بده ، خدا در رو به روت باز می کنه . همیشه توکلت به خدا باشه "و در را بست.
همه اش با خودم فکر می کردم ، اولا او از کجا فهمید من دستم تنگه؟ ثانیا چرا مستقیم پول را به من نداد و نگفت که برو غذا بخر؟ دیدم خیلی جلوی بچه ها بزرگم کرده است . این ده تومان را که پس نگرفت بیشتر برایم شیرین بود چون کمی به من کمک می کرد تا خودم را جمع و جور کنم."
هدایت شده از حیدری نیک
خداخیرتون دهدجناب آقای طباطبایی عزیز،ازاینکه خالصانه،متواضعانه وبدون تکلف،فضای گروه راباچنین خاطراتی ازاستاد،عطرآگین وقلوب مان رااززنده دلی چنین عالم وارسته جلاء می دهید سپاسگزارم
هدایت شده از وصال
سلام دوستان لطفا اگر فرصت کوتاهی برای مطالعه دارین بخشی از جلد3کتاب ردپای نور رو مطالعه بفرمائید.👇😊
هدایت شده از حیدری نیک
باعرض سلام خدمت بزرگواران گروه.باتوجه به لزوم موضع گیری مناسب درمسائل سیاسی جاری.شایسته است مبانی مرحوم استاددرمورد مذاکره بادشمن موردبررسی ومداقه قراردهیم
هدایت شده از حیدری نیک
تطهير با جارى قرآن ؛ ج1 ؛ ص296
اينها در رابطهى با مسلم و مؤمن، اما كافر، با او چگونه بايد برخورد داشت؟ آيا مىتوان با آنها به توافق رسيد؟ مىتوان از آنها دوست گرفت؟
مىتوان با آنها زد و بند كرد؟ پيمانها چه وقت بسته مىشوند و چه وقت شكسته مىشوند؟ آيا با تمامى كفار، در يك زمان، يك نوع برخورد بايد داشت؟ يا آنها هم مراتبى دارند؟
اينجا هم دست كم از بحث گذشته ندارد و نكته حساستر است كه طرف دشمن است و افراط و تفريط، عكسالعمل ناهنجارترى دارد؛ چون سايهى رأفت و رحمت پناهى ندارد كه تيغهى اعتقاد و مرز فكر و طرح و عمل، فاصل است؛ كه اينها يك جور فكر نمىكنند و يك نقشه ندارند.
پس كارهاشان يكى نيست حتى اگر يكى باشند. و اين است كه گذشت و صفايى نيست، حتى اگر ادعايش را داشته باشند.
در اين قسمت، زد و بندهاى گروهها و پيمانهاى كشورهاى اسلامى، توضيح مىخواهند؛ زد و بندهايى كه به انحراف و انحطاطها مىكشند و پيمانهايى كه در جهنم بسته مىشوند.
با توجه به مفهوم كفر و داستان چشم پوشى پس از يقين و آگاهى، ديگر جاى صلحى ميان مؤمن و كافر نيست. آنچه را كه تو مىخواهى و خدا مىخواهد، او مىشناسد و زير پا مىگذارد. تو با چنين همراهى به كجا خواهى رفت؟ تو با او، نه در فكر، نه در طرح، نه در عمل، نه در تاكتيك و نه در استراتژى نمىتوانى هماهنگ بشوى. و تو با او هيچ نقطهى مشتركى ندارى، نه در مبنا، نه در هدف. حتى در مبارزه با ظلم و استثمار هم نمىتوانى در مبنا و هدف و در نتيجه، در طرح و عمل يكى باشى، كه مبنا و هدف مبارزه با ظلم، در تلقى تو از ظلم اثر مىگذارد و در طرح مبارزه اثر مىگذارد و در عمل و مبارزه اثر مىگذارد.
هدایت شده از حیدری نیک
محمد اگر در مدينه با يهود قرار مىگذارد، در موضع قدرت است. و اگر در حديبيه با كفار پيمان مىبندد، پس از تفاهم است. و مادامى كه بار پيمان را مىكشند، آن بار را برمىدارد. و اين چنين پيمانى بيشتر يك آتش بس است، نه يك سازش و زمينهسازى براى مبارزه است، نه يك فاتحه خوانى بر تمامى ارزشها.
هدایت شده از حیدری نیک
تطهير با جارى قرآن ؛ ج1 ؛ ص303
آنها كه منتظر نرمش و ركون و تخفيف تو هستند، نبايد شاهد سستى ودو پهلويى تو باشند و در تو طمع كنند. و مسألهى ضعف و قدرت مطرح نيست كه حالا تمامى حرف را نزن كه مىرمند و زير بار نمىروند و تمام دين را تحمل نمىكنند. اين حرفها و توجيهها، انحرافهايى است كه با رنج مضاعف زندگى و مرگ همراه است و نصر و يارى خدا را از تو مىگيرد.
✅ انقلابِ پیامبران
📒 کتاب «بررسی»
👤 #علی_صفایی_حائری
▫️طراحی توسط یکی از حاضران
در طرح مطالعاتی #چشمه
🌿 @GeraFekr
هدایت شده از آکادمی لوحه
[ #عبودیت غایت است]
عبادتی که "مهمترین کارِ در لحظه" نباشد , #عبودیت نیست و
#عبودیت یعنی این که محرک ها و حرکت های تو کنترل شده باشد و محرکی جز الله نباشد
و از این گذشته با این که محرک الله است , در حرکت هایی که به خاطر اوست , حرکت ها بدون سنجش و از دم دست نباشد. که او حرکتی را می خواهد که مهمترین است و ضروری ترین.
تربيت كودک ص 19
بیستمین سالگرد عروج ملکوتی مرحوم علی صفایی حائری (ع_ص) 🌱
🌀 آکادمی رشد و توانمندسازی والدین و مربیان برای تربیت نسل ارزش آفرین
آکادمی لوحه
@lohe_academy
www.lohe.academy
#فرعون_درون
✨از هیچ گناهی دور نیستیم.ما همه فرعونیم فقط مصرهایمان فرق می کند. آن بقالی که شیر می فروشد هم اگر قانون بگذارد از پیش خودش که فلانی باید یکی ببرد و بهمانی تنها باید دوتا شیشه ببرد او هم فرعون محدوده خویش است.
✨اغترار به رحمت الهی هم نداشته باشیم که رحمت خدا به محسنین نزدیک است و واصل نیست. #اخبات #استاد_صفایی 🌷
#آقامیری
🌐@ali_shamlu🌐
چرا شیفته «عین صاد» هستم ؟
در طول این سالهای طلبگی ، شاید پرتکرارترین سوالی که پاسخ داده ام، این بوده که « چه شد که پس از سالها تحصیل دانشگاهی و کار صنعتی و... طلبه شدی». (شاید بد نباشد عرض کنم که بنده فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی امیرکبیر و کارشناسی ارشد مهندسی صنایع از دانشگاه علم و صنعت هستم و در 28 سالگی تحصیل حوزوی را آغاز کردم .)
این سوال یک جواب دارد و آنهم آشنایی من با نوشته ها و اندیشه های استاد «آیت الله علی صفایی حایری» است. در تمام سالهای دانشجویی، حتی لحظه ای به ذهنم خطور نکرده بود که ممکن است روزی لباس «طلبگی» بپوشم و «آخوند» شوم. تا اینکه استاد را شناختم و همه زندگی ام به هم ریخت...
یادم هست که مشغول آماده شدن برای آزمون دکتری بودم. آن سالها، سالهای ۸۶ و ۸۷، کتابخانه دانشگاه تهران تا ساعت ۱۲ شب باز بود و برای مطالعه آنجا میرفتم.
هر روز صبح کتاب آمار مهندسی جان فروند و یکی دو تا دیگر از منابع مهندسی صنایع را به همراه چند تا از کتابهای استاد توی کیفم میگذاشتم و کتابخانه می آمدم. شب، هنگام برگشتن به منزل، میدیدم که فقط کتابهای استاد را خوانده ام و تمام روزم به مطالعه و تفکر روی آنها گذشته است.
اولین تجربیات تبلیغی من در همین دوران و قبل از طلبگی شکل گرفت، که در جمعهای چند نفری، کتاب «رشد» ایشان را توضیح و شرح میدادم و آثار شگفت آنرا روی دوستانم میدیدم. از اینجا ایده طلبه شدن کم کم در ذهنم جدی شد و رسیدم به جایی که الان هستم.
در این هشت سال ، روزبروز بیشتر معتقد شده ام که نوشته ها و اندیشه های استاد، گنجینه ای بینظیر است. امروز اعتقاد جدی دارم که برای معرفی دین و پاسخ به هجمه ها و شبهه ها، و تبیین اینکه اصلا در دنیای پرآشوب و پرتحول امروز چه نیازی به دین داریم و زندگی دیندارانه چه برتری بر زندگی بدون دین دارد، هیچ مجموعه ای بیشتر از آثار ایشان راهگشا نیست، مخصوصا اگر با مخاطب دانشگاهی، اهل مطالعه و خوشفکر مواجه باشیم. و البته سلوک عملی پیامبرگونه و برخوردهای تربیتی و انسان ساز ایشان هم دنیایی دیگر است که جذابیتی، چه بسا بیشتر از اندیشه ایشان داشته باشد.
توضیح بیشتر این موضوع، و ویژگیهای نظام اندیشه ای استاد صفایی را در فایل صوتی زیر عرض کرده ام که اولین جلسه از سیر مطالعاتی آثار استاد است. امیدوارم نیازمندان واقعی، این مباحث بشنوند و منشا تحول برایشان باشد. انشاالله درباره این عالم ربانی و تئوریسین تربیت دینی، و همچنین درباره مسیر طلبگی در دنیای امروز بیشتر خواهم نوشت.
(آدرس yon.ir/QvBvA رو لمس کنید و صوت رو شنیده یا دانلود کنید. صوت بقیه جلسات هم به مرور در کانال قرار خواهد گرفت)
#صفایی_حایری
#طلبگی
#حوزه
🌐@ali_shamlu🌐
هدایت شده از شناخت مرحوم صفایی حائری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از شناخت مرحوم صفایی حائری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خب_که_چی؟؟ جرا اندیشه استاد صفایی؟؟
#استاد_صفایی کی بود؟ #کتاب_باز #حجه_الاسلام_شاملو #مشهور_آسمان 🌷👌