🔦 #هدایتها #221 #یونس 📖
🌴همه چیز آنجاست⛅دم خدا را ببینیم نه کدخدا⬅که بدون اذن الله آب از آب تکان نمیخورد، اگر مستحق بلا و بدبختی باشیم، خدا نخواهد، کل دنیا🌎 هم نمیتوانند کاری برایمان بکنند و اگر آدم شدیم و خدا برکت داد به کشورمان🇮🇷، کل دنیا هم قادر به دفعش نیستند👈«وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَارَآدَّ لِفَضْلِهِ»
🌴خدا اینهمه هزینه کرده برای هدایتمان،فدا کرده بهترین دوستانش را در این راه،⬅حالا مطمئن باشیم که سود و زیان پیروی از قرآن و اهل بیت، تماما به خود ما برمیگرده، 👌پس انصاف داشته باشیم و بعد اینهمه هزینه، به خودمان خسارت نزنیم با سربه هوایی هایمان👈«فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا»
🌴معنویات و رشد ارزشها در جامعه، کلید رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی و زمینه آرامش و امنیت پایدار است👈«اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم»👉در کشوری🇮🇷 که علمدار دینداری و قرآن است،این لایحه آسمانی، کجای میز مجلسیان و دولتی هاست؟❗😨روی میزشان یا زیر میز؟❗😏
🌴قبل از آنی که افقی به خدا تحویلمان دهند، خودمان عمودی و عاشقانه، بازگردیم به آغوش رحمت و مهربانی اش👈«إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ»
4_213466574760182563.mp3
6.67M
مناجات پایانی شب🌙
شب جمعه، شب کربلایی، بیمه کن خودت را با سلام بر شهیدان و ارباب غریب شان!
♨️عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت
بازرسان آژانس در خرداد ماه سال جاری در حالی که نقشه آزمایشگاههای اساتید دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت را در اختیار داشتندبه صورت محرمانه به بهانه این که در مقاله یکی از دانشجویان دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت از واژه سانتریفیوژ استفاده شده اقدام به بازرسی و نمونهبرداری از برخی از آزمایشگاههای دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت کردند‼️
بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: «یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمون ، یه جوون رعنای ایرانی بود و دهها نیروی تکفیری،👊یه جوان رعنای ایرانی بود و دهها داعشی تا دندان مسلح 💣که از چهار طرف محاصرهاش کردن و ناغافل به سمتش آتش گشودن😡...آتش باران تکفیریها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همونجای قبلی، روی خاک لاذقیه...اما بدون دست، بدون چشم... 😭با یک تن پر از ترکش... اسم این جوان حامد بود ؛ حامد جوانی»
وقتی پدر به دیدن پسرش به سوریه رفت دید تن پسرش جابهجا پر از ترکش 😔:« بعد از اون هرکسی از ایران زنگ میزد و ازشون میپرسید وضعیت حامد چطوره میگفتن برو مقتل حضرت ابوالفضل روبخوان.»😭
جانبازی حامد اما یه خاطره قدیمی رو در ذهن پدر زنده کرد ، یاد روزهایی افتاد که حامد میگفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم.»✌️
حالا حامد هم، دستهایش رو داده بود، تا بال دربیارود و بپرد سمت آسمان ... همان دستهایی که قطع شدنشان او رو در سوریه و بین غیرایرانیها معروف کرده بود به شهید ابوالفضلی😔