هدایت شده از خط ۵۷
💢 #روزگاری_که_خدمت_مُد_بود / قسمت دوم
محمد از ماشین پیاده شد و برای برداشتن نقشه ها و یادداشت ها وارد ساختمان شد.
داخل محوطه، سمت انبار های پادگان، جروبحث رانندگان کامیونها و پاسداران بالا گرفت. محمد کیف مدارکش را برداشت و لباس خاک گرفته اش را عوض کرد، با آنکه به تازگی کار طاقت فرسای بازدید ازخطوط منطقه را به اتمام رسانده بود. اما فرصت استراحت نداشت. قرار بود تا ساعتی دیگر جلسه مهمی با حضور او ، در ستادعملیات مشترک غرب برگزار شود.
از دفتر کارش خارج شد، کامیون های منتظر تخلیه بار، نظرشو جلب کرد.
به راننده لند کروز دست تکان داد، تا توقف کند بعد به سمت انبارها حرکت کرد. راننده کامیون سوم که قانع نشده بود انگار که فریاد رسی دیده باشد، معترضانه رو به محمد کرد و بلند گفت: «ای بابا اصلا فرمانده پادگان کیه؟ می خواهم ببینمش.«
ادامه دارد...
📚 برگرفته از کتاب #هجوم نوشته #حمید_نوایی_لواسانی
عضویت دررسانه مردم👇
🔹 eitaa.com/Khat57
🔸 sapp.ir/khat57
▪️ Gap.im/khat57