زندگی مانند یک آینه است
هنگامی که در آن لبخند بزنیم بهترین نتایج را به دست خواهیم آورد
👉@KhatKhat
زمانِ حال چیز خنده دارى است؛ اصولا نمىتواند وجود داشته باشد. به مجرد اینکه از آن آگاه مىشویم، سپرى مىشود و دیگر حال نیست. این طورى ما مدام در گذشته زندگى به سر مىبریم، حتى هنگامى که در حال رویاپردازى دربارهى آینده هستیم.
📕کتاب دیدن از سیزده منظر
*کالم مک کان*
👉@KhatKhat
بیست سال بعد بیشتر به خاطر کارهای نکرده ناراحت میشوید تا کارهایی که انجام داده اید!
👉@KhatKhat
چه بسیار انسان ها دیدم تنشان لباس نبود و چه بسیار لباس ها دیدم که انسانی درونش نبود!
*دکتر شریعتی*
👉@KhatKhat
اردوی جهادی بودیم ساعت نه صبح بود که به روستای تلمادره رسیدیم.
به خاطر باریدن برف هوا به شدت سرد بود.
متوجه شدم که محمد بلباسی در حال باز کردن بند پوتین است.
با تعجب پرسیدم : چکار میکنی؟
گفت : میخواهم وضو بگیرم.
گفتم : الان نه صبح، چه وقت وضو گرفتنه؟! اونم توی این سرما؟!
محمد وضو گرفت و همینطور که داشت جورابش را میپوشید گفت:
علامه حسن زاده میگه: تموم محیط زیست و تموم موجودات عالَم مثل گیاهان و دریاها همه پاکن و مطهرن، پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده روی این کره خاکی راه میریم باید پاک و مطهر باشیم و به زمین صدمه نزنیم.
👉@KhatKhat
ضرب المثل«گاهی به ادا گاهی به اصول، گاهی به خدا گاهی به رسول»
کسی که بیعقیده است و بنابر مصلحت رنگ عوض میکند و خود را با تغییر موقعیت و با هر عقیدهای هماهنگ و همسو میکند.
👉@KhatKhat
هنگامی که زندگی به شما صد دلیل برای گریه کردن میدهد به زندگی نشان دهید که هزار دلیل برای لبخند زدن دارید.
👉@KhatKhat
همه زندگی یک آزمایش است آزمایش های بیشتر شما را بهتر میکند.
*رالف امرسون*
👉@KhatKhat
فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی میکنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.
و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت میگیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.
📕 جاودانگی
👉@KhatKhat
داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند، برای انسان بودن باید شعور داشت.
👉@KhatKhat
مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را
مثل یک معجزه باور دارم
آخرین دانه کبریتم را
میکشم در این باد
هرچه باداباد
*سهراب سپهری*
👉@KhatKhat
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
میگفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام زمان(عج) را همیشه میخواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع میشد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب میشود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.
*پدر شهید بزرگوار امیر امیرگان*
👉@KhatKhat