داشت می گفت« حسین جان چه کنیم که این جا نمیتونیم برات عزاداری کنیم ؟ توی زندونیم. دست کفریم»
این را که گفت، زانوهایش را گرفت توی بغل و سرش را گذاشت روش.
شروع کرد نوحه خواندن، آهسته میخواند و گریه میکرد. گریه ام گرفت.
با هم گریه میکردیم.او سنی بود، من شیعه...
👉@KhatKhat
با دشمنِ دوستت دوست مشو که [با این کار] با دوستت دشمنی میکنی.
*امام علی(ع)*
👉@KhatKhat
هر کتاب دنیایی است جادویی و پر از نشانههای کوچکی که قادرند مردهها را زنده کنند و به زندهها زندگی جاودانه ببخشند.
*یوستین گاردر*
👉@KhatKhat
فکر کردن، شغل ذهن است،
خواب دیدن، تفریح آن…
📕کتاب بینوایان | ویکتور هوگو
👉@KhatKhat
يكى از شاگردان مرحوم شيخ رجبعلى خياط مىگفت بعد از فوت مرحوم شيخ ايشان را در خواب ديدم از او سوال كردم، در چه حالى؟ گفت: فلانى، من ضرر كردم! با تعجب گفتم: تو ضرر كردى، چرا؟ فرمود: زيرا خيلى از بلاها كه بر من نازل مى شد با توسل آنها را دفع مى كردم اى كاش حرفى نمىزدم چون الان مىبينم براى آنهايى كه در دنيا بلاها را تحمل مىكنند در اينجا چه پاداشى مىدهند.
👉@KhatKhat
لقمان حکیم گفت: من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم.
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم.
که هیچ دارویی بهتر از “محبت” نیست!
کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت: مقدار دارو را افزایش بده.
👉@KhatKhat
زندگی به من آموخت آنکه کام دیگری را تلخ میکند غیر ممکن است کام خودش شیرین باشد.
👉@KhatKhat
اغلبِ ما قدرتِ یک لمس،
یک لبخند، یک کلمهی محبتآمیز،
یک گوشِ شنوا، یک تعریفِ صادقانه،
یا کوچکترین توجه را دستکم میگیریم. درحالیکه همهیِ اینها قادرند یک زندگی را از این رو به آن رو کنند.
👉@KhatKhat
در شعب ابیطالب فاطمهی زهرا سلام الله علیها مثل یک فرشته نجات برای پیغمبر؛ مثل مادری برای پدر خود؛ مثل پرستار بزرگی برای آن انسان بزرگ، مشکلات را تحمّلکرد و غمگسار پیغمبر شد.
*رهبر معظم انقلاب اسلامی ، آیت الله خامنه ای (حفظه الله تعالی)*
👉@KhatKhat
آقا سلام روضه مادر شروع شد
باران اشک های مکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد
تا ریشه های چادر خاکی مادرت
آتش گرفت، روضه معجر شروع شد
فریادهای مادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد
این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد
وقتی رسید قصه به اینجای شعر من
ایام خانه داری دختر شروع شد
دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر شروع شد
*وحید محمدی*
👉@KhatKhat