eitaa logo
ختم و چله
1.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
25 فایل
ایدی مدیر👈 🆔 @Baghani ایدی کانال👈 🆔 @khatm_chele لینک پیام ناشناس به مدیر کانال👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17013351538880
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab03Ramazan1399[01].mp3
13.23M
مناجات شب هفدهم ماه مبارک 🌙 ویژه 🍃بازحلقه به گوش امده ام 🎤 در ماه رمضان شبی یک مناجات در کانال میزاریم التماس دعا دارم🙏🙏 ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالِ مخصوصِ شب قدر چیست؟! ✨امشب قبل از شرکت در مراسم شب قدر حتما این کلیپ را نگاه کنید. ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
4_5800861548138202608.mp3
1.74M
▪️ ویژه نامه 🎵 حتما حتما گوش. بدید کپی فقط با ذکر منبع ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ کلیپ «ما فقط یک حاجت داریم» 👤استاد 🔺 ویژه ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
5ca5d1f2463260de0db56685_2447327357808176383.mp3
3.5M
حتما گوش کنید. مثل همیشه . حتما . و برای دیگران هم بفرستید ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
Shab23Ramazan1393[01].mp3
3.27M
به سویت آمدم با روسیاهی (مناجات با خدا) ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
Shab23Ramazan1393[02].mp3
5.4M
بی سر و سامان توام یاعلی (روضه) ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
16_Motiee_joshan-19-13910517_(www.rasekhoon.net).mp3
18.14M
دعای جوشن کبیر - برادر میثم مطیعی _ ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
دعای جوشن کبیر.pdf
694.3K
متن کامل دعای کبیر به همراه ترجمه فارسی ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
Shab23Ramazan1393[03].mp3
14.9M
زشت و آلوده و خطاکارم (مناجات با خدا) ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
لیست برنامه های شب بیست و سوم ماه رمضان . در ⚫️کانال ختم و چله 🔻لینک مورد نظر را لمس کنید🔻👇👇👇 🔸اعمال مخصوص شب بیست و سوم ماه رمضان https://eitaa.com/khatm_chele/1501 20 نکته برای احیا شب قدر https://eitaa.com/khatm_chele/1502 دو تا فرصت عظیمِ ، گذشت ! آخریش هم در راهه! 💢 چکار کنم، آخرین فرصت رو، از دست ندم؟ یا ازش نهایتِ استفاده رو ببرم؟ 👇👇 https://eitaa.com/khatm_chele/1503 بعضیا حتی نمی تونن قَدَرِ یک انسان رو هم برای خودشون جذب کنند! اما بعضیا عُرضه دارن، تقدیرِ میلیونها انسان رو برای نامه ی تقدیرات خودشون جذب میکنند... چجوری میشه واقعاً ؟ 👇 https://eitaa.com/khatm_chele/1504 برای امام زمانم چه کنم؟ کلیپ «ما فقط یک حاجت داریم» 👤استاد 🔺 ویژه https://eitaa.com/khatm_chele/1505 اهمیت استغفار در شب های قدر https://eitaa.com/khatm_chele/1506 به سویت آمدم با روسیاهی (مناجات با خدا) https://eitaa.com/khatm_chele/1507 بی سر و سامان توام یاعلی (روضه) https://eitaa.com/khatm_chele/1508 دعای جوشن کبیر - برادر میثم مطیعی _ https://eitaa.com/khatm_chele/1509 متن کامل دعای کبیر به همراه ترجمه فارسی https://eitaa.com/khatm_chele/1510 زشت و آلوده و خطاکارم (مناجات با خدا) https://eitaa.com/khatm_chele/1511 https://eitaa.com/khatm_chele/1512 ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
ختم و چله
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پانزدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های #داعش نب
✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده: ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
ختم و چله
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_دوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همان
✍️ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🌙می‌خواهم این ؛ مهمان ویژه‌ی خدا باشــم.... 💥 چه کنم؟ ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
برخی از شب اول ماه تاکید بر دعای جوشن‌کبیر، در شب اول رمضان، بیش از شبهای قدر است🌟. ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
رمضانمـاهبندگۍ.mp3
2.48M
یعنی ذوب شدنِ گناهان...📿🌿 :) ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
الهـے بنده‌ی درمانده‌ات‌را‌ قبل‌مهمانی‌ببخش...💔 🌺اللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌺 🌷فرا رسیدن ماه ضیافت الهی، ماه عبادت و عبودیت، ماه نزول قرآن و شب های قدر مبارک باد🌺 ‎‎‌‌‎ ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
کانال ختم و چله در ماه رمضان هرشب قبل سحر 1⃣تند خوانی جزقران 2⃣راهکارهای زندگی موفق در جزء قران 3⃣دعا روز های ماه رمضان 4⃣و مناجات در کانال گذاشته میشود التماس دعا ⚫️کانال ختم چله 👇👇 🆔 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همانطور که ماه محرم ماه امام حسین است، ماه رمضان هم ماه امام زمان است... 🌙 ماه ماه امید برای ظهور و فرج امام زمان است. 👤 استاد ♡اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♡ =صَــــدَقِہ جاریِہ ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
کانال ختم و چله در ماه رمضان هرشب قبل سحر 1⃣تند خوانی جزقران 2⃣راهکارهای زندگی موفق در جزء قران 3⃣دعا روز های ماه رمضان 4⃣و مناجات در کانال گذاشته میشود التماس دعا ⚫️کانال ختم چله 👇👇 🆔 @khatm_chele
الهـے بنده‌ی درمانده‌ات‌را‌ قبل‌مهمانی‌ببخش...💔 🌺اللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌺 🌷فرا رسیدن ماه ضیافت الهی، ماه عبادت و عبودیت، ماه نزول قرآن و شب های قدر مبارک باد🌺 ‎‎‌‌‎ ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele