#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ختم جوان
بـزرگـت كـردم و خيرت نديدم
گلـي از گـلشن رويــت نچيدم
تو گل بـودي نه وقت چيدنت بود
جـوان بـودي نه وقت مردنت بود
عـزيـز مـن چه وقت رفتنت بود
چه وقت زير خاك خوابيدنت بود
عـزيـزم رفـتي و از مــا بريدي
بـه ســوي آسـمانها پر كشيدي
فلــك آخــر تـوانـم را گرفتي
ز دســتـم نـو جـوانم را گرفتي
خـدايـا بـي سرو سامانم امشب
اسيــر درد بـي پـايـانم امشب
گريز:
اگر شما ببينيد پدري كنار جسم بي جان جوانش ناله ميزند ، چه ميكنيد؟...
حتما به او تسليت مي گوييد ، اشك چشمانش را پاك مي كنيد ...
ولي بميرم براي پدري كه آمد كنار بدن پاره پاره ي علي اكبرش...
لالـه اش را ديـد پرپر روي خاك
قـطعه قـطعه ريز ريـز روي خاك
داد از كـف طـاقـت و از پـا فتاد
صورتــش بـر صـورت اكبر نهاد
گـل كــجا و صـدمه ي آهن كجا
من كــجا و خنده ي دشمن كجا
ديده بستي يا ز من دل كنده اي؟
دســت و پا زن تا ببينم زنده اي
كوفيان چه كردند؟ تسليت دادند؟ اشك چشمان حسين را پاك كردند؟ نه ، تا اين پدر صورت به صورت علي گذاشت صداي هلهلـه ي كوفيـان بلنـد شـد ،
ديدند بانويي مجلله از سوي خيمه ها آمد و زير بغلهاي حسين را گرفـت و بـه
خيمه برگرداند ، همه گفتند: اين زن را چه كسي مي شناسد؟ جواب آمد: ايـن
دختر علي ( زينب س) است...
مي خواهم بگويم اينجا زينب زير بغل برادر را گرفت ، اي كاش مَحرمي هم بود و زينب را تسليت ميداد ، كجا؟ آن زمان كه لب به رگهاي بريده ي حنجر برادر
گذاشته بود...
يـافـت آن گـل را ولي پرپر شده
پـاره پـاره پـيـكري بي سر شده
گفـت:آيـا يـوسـف زهــرا توئي
آن كـه مـن گم كرده ام آيا توئي
گرچه سر تا پاي تو بوسيدني است
ليـك يك جـا براي بوسه نيـست
#محمد_مبشری
@khatme14
#روضه_ختم_جوان
((روضه حضرت علی اکبر(ع)
به جهت ختم جوان))
خدا بچه هاتون رو براتون نگه داره،پسر بچه هرچی رشد میکته قدم برمیداره،تو زندگی موفقیت کسب میکنه بابا به خودش می باله،هی نگاه به قد وبالای بچش میکنه به رفیقاش میگه پسر منه،الحمدلله اول اینکه نوکر حسینِ،هم درس خوب میخونه،هم احترام مارو داره،بالاخره عصای پیریمونه....
آی جوونا! من امروز بهتون میگم: خیلی هواستون به باباهاتون باشه،بابا مریضم باشه باید دورش بگردی،هرکی رو میبینه میگه پسره منه ها،اون چیزی که بابا رو نگه میداره قرص و محکم راه رفتن پسرشه،میخوام یه خورده روضه ی بابا براتون بخونم،هواست باشه یه وقت زود جوابشو ندی،هواست باشه یه وقت دلشو نشکنی،هواست باشه یه وقت نه نیاری براش،دلش میشکنه به روش نمیاره،یه شبایی دلشو شکستی بلند صحبت کردی گفتی من خودم میدونم،اما همچین که خوابیدی خبر نداری بابا میاد نصفه شب بالاسرت،صورتت و میبوسه میگه: خدا هوا بچمو داشته باش،من ازش راضیم جوونی کرد به من اینجور گفت،صبح بلند میشی خبر نداری بابات چیکار کرده، باز با همون اخلاق از کنارش رد میشی،امروز جوونا بیاید جان علی اکبر یه کاری بکنیم،اکه مَردیین بیاین امشب یه کاری بکنیم،رفتیم خونه جلو همه بیوفتید به دست و پای بابا....
یه وقت دیدن از خیمه ها هی حسین زمین میخوره بلند میشه،هی میگه "ولدی علی"...من یه جمله روضه میخوام بگم،خدانکنه بابایی نفس نفس بزنه،هی میگفت: علی!پسرم! تا حالا نشده جواب باباتو ندی عزیزم....*
دست و پایی بزن و آهی بکش ای رفته ز هوش
*همه براش "وَ اِن یَکاد" میخوندن موقع رفتن،اما داشت برمیگشت اینطوری بود "اِرباً اِربا"گفت:بابا بلند شو ببین لشگر داره به من میخنده...
آی پدری که داغ جوان دیدی مادری که داغ اولاد دیدی ببخشید منو
بچه رو بغل گرفت دلش آروم نشد،عاقبت صورت رو صورت علی گذاشت،یه وقت حس کرد یه دستی اومد رو شونش،برگشت نگاه کرد دید خواهرش زینبِ،داداش بلند شو خدا صبرت بده...یه وقت صدا زد گفت: علی! بلند شو ببین عمه ات اومده وسط میدون،کسی قد وبالای زینب رو تا حالا ندیده....
بهترین لحظه برای یه بابا،اون لحظه ای که جوونش جلوش راه میره،بدترین لحظه برای یه بابا اون لحظه ای که جوونش جلو چند نفر زمین بخوره،بدتر از اون لحظه،لحظه ای است که یه بابا کتک خوردن بچش رو ببینه
#محمد_مبشری
@khatme14
#ترحیم_خوانی #چهلم_مادر
چهل روزه که من مادر ندارم
چهل روزه به داغش سوگوارم
چهل روزه دل من بی قراره
چهل روزه دو چشمم انتظاره
چهل روزه به قبرش می نهم سر
به یاد آخرین لبخند مادر
چهل روزه که مادر زیر خاکه
چهل روزه دل من چاک چاکه
چهل روزه شده کارم بهانه
چرا مادر نمی آید به خانه
چهل روزه گل کاشانه ام نیست
چهل روزه چراغ خانه ام نیست
چهل روزه غریب این دیارم
به جز مادر کسی را من ندارم
چهل روزه دم در می نشینم
که شاید روی مادر را ببینم
چهل روزه یگانه گوهرم نیست
چه سازم مرگ مادر باورم نیست
چهل روزه که دختر دل غمینه
ز داغ مادرش ماتم نشینه
چهل روزه پسرها ناله دارند
همه از داغ مادر غم گسارند
چهل روزه الا ای حی دادار
شدم در ماتم مادر عزادار
چهل روزه که بی دلبر شدم من
نه بی مادر که بی یاور شدم من
برای مادرم قرآن بخوانید
درون مجلسش تا می توانید
سرودم منکه یک شعر چهل روز
الهی کس نگردد خانمان سوز
✍️: #محمد_مبشری
@khatme14