eitaa logo
تجوید حفظ تفسیر تدبر ( ختم نور )
1.8هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
⚘﷽⚘ تقدیم محضر مولی صاحب الزمان علیه السلام #قرائت_تجوید_حفظ_تفسیر_تدبر #قرآن_ونهج_البلاغه با همکاری اساتید محترم تدبر، قرائت، تجوید و حفاظ کل قرآن کریم آیدی مدیر کانال⏬ @V012345 کانال های دیگر ما :کانال گیف استیکر⏬ https://eitaa.com/stikerrrr
مشاهده در ایتا
دانلود
1_971366639.mp3
16.24M
🌷 دعای کمیل 🎤 با صدای استاد : 💐 حاج محمود کریمی ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5888657525846314578.mp3
899.2K
👆 💢 پویش استغاثه جهانی 🔴 راس ساعت 21 🤲 دعا و توسل و التجا به نیت سلامتی و تعجیل فرج منجی عالم بشریت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘ای راز نگهدارِ دِل زار کجایی؟ ای برق مناجات شبِ تار کجایی؟ صحرای غمت پر شده از قافله عشق ای قافله را قافله سالار کجایی؟⚘ ‌‌‌‌‌‌ ‌ ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا شهیدامروز شهید حمید احسانی شهید مدافع حرم که صدای دخترش رانشنید...
شهید حمید احسانی از شهدای افغانستانی لشکر فاطمیون در سوریه و متولد سال 1372 در مشهد بود که آبان سال 92 در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) در منطقه زینبیه دمشق به شهادت رسید. همسر شهید احسانی آخرین تماس با همسرش و لحظه شنیدن خبر شهادت را چنین روایت می کند: همسرم نزدیک به 2 ماه در منطقه حضور داشت. هر هفته در حدود 3 دقیقه باهم ارتباط تلفنی داشتیم. یک هفته قبل از اینکه خبر شهادتش را بیاورند با من تماس گرفت. مدام می پرسید چیزی کم و کسری نداریم؟ سراغ دخترمان نادیا را می گرفت، انگار می دانست قرار است دیگر میانمان نباشد اما متاسفانه نتوانست صدای نادیا را بشنود. فردای آن روز که باز باهم صحبت کردیم دوباره سراغ نادیا را گرفت. موقع اذان بود اما نادیا به خواب رفته بود. این بود که نه من نه نادیا نتوانستیم درست و حسابی خداحافظی کنیم. هر روز که می گذشت یک قدم به آمدنش نزدیک می شدم، ولی انگار همه اقوام و نزدیکانم می دانستند که دیگر قرار نیست جسم شهیدمان برگردد و تنها روحش پیش ما می ماند.
عکسی مخصوص حجله شهادت بعد از تشییع شهدای فاطمیون در مشهد مقدس، شهید احسانی خوابی می‌بیند که تعبیر آن دعوت است؛ دعوتی که ختم به شهادت می‌شود. نرگس قبل از اذان صبح می‌بیند که حمید به نماز ایستاده است. از او می‌پرسد: چه شده؟ و حمید برایش تعریف می‌کند که خواب دیدم خانم زینب (س) آمده‌اند بالای سرم و می‌گویند تو هم می‌توانی بیایی. حمید در صبح همین سحر به همسرش خبر از نحوه شهادتش در روبروی حرم بی‌بی زینب (س) می‌دهد. نرگس جعفری می‌افزاید: صبح که شد، حمید رفت و برای صبحانه نان تازه خرید. سپس صورت دخترمان را بوسید. بیرون رفت و وقتی برگشت چند قطعه عکس آورد. یکی از عکس‌ها را روی قاب دیوار گذاشت و گفت: این آخرین عکس من است. بعد که من همین طور نگاهش می‌کردم، گفت: من به سوریه می‌روم و روبری حرم حضرت زینب (س) شهید می‌شوم و در یک روز بزرگ دفن می‌شوم. افتادن به پای مادر برای گرفتن رضایت حمید قبل از اعزام به سوریه، پیش مادرش می‌رود تا رضایت بگیرد. مادر رضایت نمی‌دهد. حمید به پای مادرش می‌افتد و می‌گوید: من بدون رضایت شما هم می‌توانم بروم، اما می‌خواهم راضی باشید. مادرش رضایت می‌دهد، اما می‌ماند راضی‌کردن نرگس خانم. وقتی حمید می‌بیند همسرش راضی نمی‌شود، به او می‌گوید: می‌دانم که آخرش من را حلال می‌کنی. نتوانست با دخترش خداحافظی کند حمید راهی سوریه می‌شود. حدود ۴۵ روزی که از رفتنش می‌گذرد، برای دخترش نادیا دلتنگی می‌کند. چند بار با تلفن تماس می‌گیرد تا بتواند صدای دردانه‌اش را بشنود، اما نادیا خواب است و فرصت کم. در این تماس‌ها حسرت شنیدن صدای نادیای یک ساله به دل پدر می‌ماند و او شهید می‌شود. نرگس جعفری ادامه می‌دهد: حمید موقع اذان مغرب و قبل از شهادتش تماس گرفت و گفت: می‌خواهم صدای دخترمان را بشنوم. نادیا خواب بود نشد صدایش را بشنود. صبح روز بعد هم که حمید تماس گرفت نادیا خواب بود. همسرم در آخرین تماس به من گفت: هر کاری در حق تو کردم، من را حلال کن. از او پرسیدم: چرا این حرف را می‌زنی؟ گفت: دوست داشتم بیشتر با تو زندگی کنم و فرزند دیگری داشته باشیم و با نادیا بزرگش کنیم، اما نمی‌شود. همان شب که با حمید تماس گرفتم تا صدای نادیا را بشنود، تلفن همراهش خاموش بود. 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا