eitaa logo
تجوید حفظ تفسیر تدبر ( ختم نور )
1.8هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
⚘﷽⚘ تقدیم محضر مولی صاحب الزمان علیه السلام #قرائت_تجوید_حفظ_تفسیر_تدبر #قرآن_ونهج_البلاغه با همکاری اساتید محترم تدبر، قرائت، تجوید و حفاظ کل قرآن کریم آیدی مدیر کانال⏬ @V012345 کانال های دیگر ما :کانال گیف استیکر⏬ https://eitaa.com/stikerrrr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصول و مبانی حفظ تکالیف درس آینده 🔸عزیزانی که به حفظ قرآن علاقه دارند ولی نمیتونن فرصت زیادی به این اختصاص بدن؛ 🔹یا اونهایی که میخوان حفظ قرآن رو شروع کنن ولی نمیدونن از کجا باید شروع کنن؛ 🔸یا اونهایی که نمیدونن مراحل حفظ قرآن به چه ترتیبی هست؛ 👈میتونن با ما همراه بشن 😊 👌هم با اهمیت حفظ قرآن آشنا میشید 👌هم مراحل حفظ قرآن رو یاد میگیرید 👌هم میتونید سوره های جزء ۳٠رواز سوره های آسان به مشکل به خوبی حفظ کنید. ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
4 جلسه تدریس 👆 ان شاء الله جلسات بعدی به حفظ سایر سور جزء30 قرآن کریم می پردازیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان( عجل الله )، هدیه به روح امام و شهدا و جمیع رفتگان و آمرزش گناهان و شفاے مریضان ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تفسیر قرآنی ┏━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━┛
4_5888657525846314578.mp3
899.2K
👆 💢 پویش استغاثه جهانی 🔴 راس ساعت 21 🤲 دعا و توسل و التجا به نیت سلامتی و تعجیل فرج منجی عالم بشریت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝از کوچه ما گر گذرت می افتد یک نیم نگاهی به در خانه ما کن عمریست که ما چشم به در گوش به زنگیم🏝 ‌‌‌‌‌‌ ‌ ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا شهیدامروز شهید اکبرچهره قانی ،شهیدی که بجای منچستربه سوسنگرد رفت...
«شهید اکبر چهره‌قانی» متولد روستای چهرقان و یکی از شهدای شاخص شهرستان کمیجان و استان مرکزی است. او نمونه بارز یک جوان برومند، شجاع و باهوش بود که تمام زندگی خود را وقف دفاع از اسلام و خاک وطن خود کرد. شهید «چهره‌قانی» در شعبان ماه سال ۱۳۳۷ به دنیا آمد، او پسر سوم خانواده و دارای هوش بسیار بالایی بود. پس از اخذ مدرک دیپلم تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل عازم انگلستان شود و برنامه‌ریزی لازم را هم برای این کار کرده بود به طوری که منزلی را در انگلیس اجاره کرد و اجاره بهای آن را هم از قبل پرداخت کرد. همین که خود را محیای رفتن کرد، حرکت های انقلابی مردم علیه رژیم پهلوی شروع و اوج گرفت و او را در آخرین لحظات از رفتن منصرف کرد. «اکبر» مبارزه با طاغوت را بر تحصیل بر انگلستان ترجیح داد و همواره می گفت «تا پیروزی انقلاب اسلامی این آب و خاک را ترک نخواهم کرد.» پس از پیروزی انقلاب، عشق به اسلام و انقلاب او را در مسیر دیگری قرار داد و جزو اولین گروهی بود که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از طی تعلیمات خاص نظامی زیر نظر شهید چمران، وارد نیروی ویژه نخست وزیری شد و از آن طریق در اغلب جنگ‌های کردستان به همراه دکتر چمران شرکت کرد تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد و اکبر روز ۷ مهر ۱۳۵۹ به همراه شهید دکتر چمران به خوزستان(اهواز) رفتند و رزمش را با دشمن در ستاد جنگ‌های نامنظم آغاز کرد. 
در آخرین حضور در حمله نیروهای اسلام برای شکست محاصره سوسنگرد به همراه دکتر «چمران» در پرخطرترین محور در حالیکه در محاصره تانک‌های دشمن قرار گرفته بودند و دکتر چمران از ناحیه پا مجروح شده بود، در دفاعی دلیرانه در مقابل دشمن ایستاد و از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شب تاسوعای حسینی (۲۶ آبان) سال ۵۹ به شهادت رسید. مقام معظم رهبری در گفت‌و گو با برنامه «خاطرات جبهه» سیمای جمهوری اسلامی ایران در سوم مهرماه ۱۳۶۳ بیان کردند: «علی الطلوع ۲۶ آبان ماه بود، شب عملیات جزو شب‌های خاطره‌انگیز من است. شب عجیبی بود. من بودم با چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام «اکبر» که از محافظان شهید چمران بود. یک پسر شجاع، خوش روحیه، متدین و جوان برازنده‌ای که فردای همان روز کنار چمران شهید شد.»  سوسنگرد به جای منچستر؛ روایتی از زندگی شهید «اکبر چهره‌قانی» «مجید یوسفی» یکی از جوانان خوش ذوق شهرستان کمیجان است که چندسالی می‌شود مشغول جمع آوری خاطرات و زندگی‌نامه شهدای این شهرستان است. او از سال ها قبل اطلاعات شهدای روستای «چهرقان» کمیجان را جمع آوری و در کتابی باعنوان «سیرت خوبان» به چاپ رساند. چندی قبل نیز زندگی‌نامه و خاطرات شهید «اکبر چهرقانی» را در کتاب «سوسنگرد به جای منچستر» را توسط انتشارات «ابراهیم هادی» به چاپ رساند.
شهید چمران در نوشته‌ای تأثیرگذار، احساس خود نسبت به همرزم شهیدش را به رشته تحریر درآورد. این نوشته چمران با عنوان «انسان‌های آزاده» در صفحه 45 کتاب «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست» آمده است. این کتاب که توسط بنیاد شهید چمران به چاپ رسیده، شامل روایت دکتر چمران از حماسه و رشادت رزمندگان اسلام در آزادسازی شهر سوسنگرد از دست دشمن بعثی است: «...با تانک‏‌ها درگیر شدیم. ۵۰ تانک و نفربر و صدها کماندوی عراقی در مقابل ما مشغول آرایش شدند. تانک‏‌ها در یک خط به سوی ما حرکت کردند و کماندوها در پشت سر تانک‏‌ها، مسلسل به دست به راه افتادند. رزمندگان ما که دیگر موشک آر.پی.جی۷ نداشتند، مشت‏‌ها را گره کردند و «الله ‏اکبرگویان» به سوی تانک حمله کردند. تانک نیز وحشت‌‏زده، جهت خود را تغییر داد و به سوی جنوب گریخت. من به دوستانم که حدود ۲۵ نفر بودند، توصیه کردم که همچنان آن تانک را دنبال کنند و خود نیز مدتی با آنها رفتم تا از حلقه محاصره ۵۰ تانک دشمن خارج شوند، ولی خود برگشتم؛ زیرا می‌‏خواستم که توجه دشمن را به خود جلب کنم تا از درگیری با دوستان ما منصرف شوند و لبه تیز حمله خود را متوجه ما کنند. من خوش داشتم که در این نبرد تنها باشم؛ بنابراین از دوستانم جدا شدم و به سرعت به سوی سوسنگرد حرکت کردم که در جهت دشمن بود.  خیلی سعی داشتم که اکبر عزیزم را همراه دوستان دیگرم بفرستم و خود تنها بروم؛ ولی اکبر پابه‌پای من می‌‏آمد. چندبار به او تذکر دادم که با دیگران برود. با لبخندی طعنه‌‏آمیز مرا ملامت‌کرد که چرا چنین درخواستی از او می‌‏کنم و مصمم‏‌تر مرا دنبال می‏‌کرد و لحظه‏ به‏ لحظه موضع دشمن را به من می‏‌گفت. ما از کناره جنوبی جاده سوسنگرد حرکت می‌‏کردیم و دشمن در طرف شمالی جاده قرار داشت و هر لحظه به جاده نزدیک‏‌تر می‌‏شد. اکبر سرک می‌‏کشید و می‏‌گفت: دشمن به فاصله صدمتری رسید؛ دشمن هم‌‏اکنون به پنجاه‏ متری ما رسیده است و هرچه دشمن نزدیک‌‏تر می‌‏شد، اکبر بشّاش‌‏تر و زنده‌‏تر می‌‏شد، مصمم‌‏تر و قوی‌‏تر می‌‏شد.  اکبر می‏‌دانست که شهید می‏‌شود، بال و پر درآورده بود، سخن از شهادت می‌‏گفت، اسم خدا بر زبانش جاری بود و از مبارزه حسینی تا شهادت افتخارآمیز و دشت کربلا و اصحاب حسین (ع) با خود حرف می‌‏زد.
من حرف‏‌های او را می‌‏شنیدم، ولی چندان توجهی به آنها نداشتم، زیرا خود من هم در چنین حالاتی سیر می‏‌کردم؛ من هم خود را برای آخرین مبارزه با کفار عالم و یزیدیان زمان آماده می‏‌کردم، من هم اوج گرفته بودم و احساس نمی‏‌کردم که بر زمین هستم، گویا بر ابرهای عرش اعلی پرواز می‏‌کردم. فقط کلماتی و جملاتی پراکنده که از لبان اکبر جدا می‏‌شد و از خدا و حسین و شهادت خبر می‏‌داد، در گوشه ذهنم جایگزین می ‏شد … سرانجام اکبر گفت: آمدند، به ۱۰ متری رسیدند، به پنج متری رسیدند؛ به من پیشنهاد کرد که در مجرای آب جاده سوسنگرد سنگر بگیرم. من نپذیرفتم و حتی فرصت استدلال نداشتم، ولی از ذهنم گذشت که اگر در مجرای آب جاده مستقر شویم، دشمن می‏‌تواند با یک نارنجک، یا یک توپ مستقیم تانک، ما را نابود کند. اکبر هم دلیل نخواست و همچنان به راه خود ادامه می‌‏دادیم، من می‌‏رفتم و اکبر مرا دنبال می‌‏کرد، تا بالأخره تانک‌‏های دشمن از جاده سوسنگرد بالا آمدند و در هفت یا هشت متری ما مستقر شدند و لوله مسلسل‌‏ها و توپ‏‌ها و موشک‏‌های خود را متوجه ما کردند.  کماندوها فوراً از روی جاده گذشتند و از سه طرف ما را محاصره کردند. ما به اجبار در همانجا بر زمین خوابیدیم و در کنار باریکه‌‏ای از خاک به ارتفاع ۵۰ سانتیمتر سنگر گرفتیم. تیراندازی شروع شد و توپ و موشک به سمت ما باریدن گرفت. من نیز مشغول مانور و حرکت بودم. گویی خواب و خیال بود. تانک‌‏ها و کماندوها فقط اشباحی بودند که در ذهنم می‌‏لولیدند و من نیز بدون اختیار و اراده خود، بر روی زمین می‏‌غلتیدم و می‌‏خزیدم و به اطراف تیراندازی می‌‏کردم و دیگر به اکبر توجهی نداشتم؛ فقط می‌‌دیدم که جز تیراندازی من صدای تیراندازی دیگری شنیده نمی‏‌شود و تقریباً یقین کردم که اکبر عزیزم به شهادت رسیده است.
اکبرم! برادرم! مهربانم! هم‏رزمم! هم‏سنگرم! شربت شهادت بر تو گوارا باد. تو می‏‌گفتی محافظ منی و نمی‏‌خواهی لحظه‏‌ای از من جدا شوی و گاه‏گاهی که تنها بیرون می‏‌رفتم، به‌شدت عصبانی می‌‏شدی و تندی می‌‏کردی. اکنون چگونه است که مرا تنها گذاشتی و در میان دشمنان خونخوار رها کردی و خود یکه و تنها به سوی عرش خدا پرواز کردی و در ملکوت ‏اعلی سکنی گزیدی؟ اکبر! به خاطر داری که از من گله می‏‌کردی که چرا دیگران را با خود به جنگ می‏‌برم و تو را نمی‌‏برم؟ آخر تو را دوست داشتم و نمی‏‌‌خواستم تو را به منطقه خطر ببرم. می‌‏دانستم که برای محافظین من و همراهانم خطراتی بزرگ وجود دارد و اکراه داشتم که دوستان دلبندم را به خطر بیندازم. تو فکر می‌‏کردی که تو را به قدر کافی دوست نمی‏‌دارم، در حالی که بین جوانان، بیش از حد، به تو ارادت داشتم. اکبر! تو از اولین جوانانی بودی که در کنار ما قرار گرفتی، تعلیمات نظامی آموختی، بهترین دوره‏‌های کماندویی را گذراندی، در سخت‌‏ترین نبردهای خرمشهر و کردستان شرکت کردی، حماسه‏‌ها آفریدی،‌ قدرت‏‌نمایی‌‏ها کردی، شهره شجاعت و فداکاری شدی و سرانجام با شهادت خود، این راه شرف و افتخار را به درجه کمال رساندی.  اکبر! تو می‌‏دانی که هر کس محافظ من شد، در صحنه‏‌های خطر، آماج تیر بلا گردید؛ «ناصر» فداکارم، «حجازی» کاردانم و «محسن» عزیزم که محافظ من شدند، هر یک به ترتیب از پا در آمدند. من دیگر نمی‌‏خواستم محافظی برای خود بگیرم، معتقد بودم که خدای بزرگ کفایت می‏‌کند؛ اما تو اصرار می‏‌کردی و مرا تنها نمی‌‏گذاشتی و می‏‌خواستی همیشه با من باشی و با جان خود از من محافظت کنی و در این راه، الحق، به عهد خود وفا کردی. تو رفتی و ما را داغدار کردی. تو رفتی و ما از نور وجود تو محروم شدیم. تو رفتی و ما را در غم و درد، تنها گذاشتنی؛ اما اطمینان داریم که تو در ملکوت ‏اعلی، در کنار اصحاب حسین (ع)، به زندگی جاوید خود رسیده‏‌ای و مشمول رحمت خدا شده‌‏ای، و امتحان سخت و خطرناک حیات را با بهترین نتیجه‏‌ها، با پیروزی به‌پایان رسانده‌‏ای و سرافراز و سعادتمند، در حلقه زنجیر تکامل حسینیان قرار گرفته‌‏ای و لوح سرنوشت خود را با خون شهادت گلگون کرده‌‏ای.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◦•●◉✿ اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ ✿◉●•◦: 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 ❣﷽❣ 🌺 🌺 🍃🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🍃 🌹 السلام 🌹 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ 🌺 الله 🌺 ✨"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"✨ 🌺 الله 🌺 ✨ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى✨ ❤️ ❤️ ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ 🌺 ✨« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» (ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)✨ 💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن💎 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛