eitaa logo
تجوید حفظ تفسیر تدبر ( ختم نور )
1.8هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
⚘﷽⚘ تقدیم محضر مولی صاحب الزمان علیه السلام #قرائت_تجوید_حفظ_تفسیر_تدبر #قرآن_ونهج_البلاغه با همکاری اساتید محترم تدبر، قرائت، تجوید و حفاظ کل قرآن کریم آیدی مدیر کانال⏬ @V012345 کانال های دیگر ما :کانال گیف استیکر⏬ https://eitaa.com/stikerrrr
مشاهده در ایتا
دانلود
«سرو در بند» زندگینامه و خاطرات دانشجوی شهید محمدرضا چمنی است  که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. شهید چمنی متولد نیشابور و دانشجوی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف بود. او در طول عمر 28 ساله‌اش فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و جهادی بسیاری انجام داد و  سرانجام در سال 1363، در عملیات عاشورا به شهادت رسید. در بخشی از این کتاب که خاطرات شهید از زبان خودش روایت می‌شود،‌ به ماجرای اسیری او در دست گروهک کومله اشاره می‌شود،‌ محسن عمادی رئیس موسسه شهید ابراهیم هادی در این باره می‌گوید:‌ شهید چمنی در اوایل جنگ با 6 پاسدار دیگر به کردستان می‌رود‌، در راه کومله‌ها آن‌ها را اسیر کرده و هر 6 پاسدار را شهید می‌کنند،‌ نوبت به او که می‌رسد،‌ فرصت می‌خواهد تا نماز بخواند‌،در همین هنگام شیخ کومله‌ها از راه می‌رسد و بحثی بین این دو بر سر وضوی صحیح پیش می‌آید،‌ شیخ از افرادش می‌خواهد تا وی را اعدام نکنند تا او بتواند اثبات کند که وضوی شهید چمنی اشتباه است. این مباحثات تا دو سال به طول می‌انجامد و محمد چمنی با بسیاری از شیخ‌های آن منطقه بحث می‌کند. در نهایت از او می‌خواهند با تعدادی از جوانان کرد که می‌خواهند کمونیست شوند،‌ صحبت کند. او موفق می‌شوند آن‌ها را از کمونیست برگرداند. پس از دو سال او را آزاد می‌کنند،‌ اما شهید چمنی می‌گوید: دو سالاز عمر من را هدر داده‌ایدف  بیایید یا من را مجاب کنید،‌ که شما مسیر درست را می‌روید،‌ یا من شما را مجاب می‌کنم. در نهایت او 140 کومله را به بانه می‌آورد و از سپاه برایشان امان‌نامه می‌گیرد.»
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: محمد پس از بازگشت از سفر جهادی با دانشجویان به سیستان و مشاهده محرومیت مردم آنجا و در زمان دانشجویی که در تهران بود، کوره‌ای اختراع کرد که با نفت سیاه یا مازوت و آب قابل استفاده بود. ابعاد تقریبی کوره 3 در 4 متر بود و در هر جایی قابلیت بهره‌برداری داشت. انگیزه‌ محمد از ساخت کوره این بود که نقاط محروم کشور که خانه‌هایی از گِل داشتند با استفاده از این کوره، خانه‌های آجری بسازند. طرز کار کوره به شکلی بود که از مخلوط شدن ماده‌ی سوختنی ارزان قیمت با آب، حالتی انفجاری پدید می‌آمد که حرارت بالایی تولید می‌کرد و در مدت زمان کوتاهی خشت خام را می‌پخت.  افراد زیادی برای خرید امتیاز کوره به محمد مراجعه کردند، ولی امتیاز کوره را به جهاد دانشگاهی داد تا رایگان در اختیار مردم محروم قرار گیرد. محمد در آن زمان، ایام دانشجویی را سپری می‌نمود و اوقات فراغت از درس، همچنین ساعاتی از شب را سرگرم کار بر روی کوره بود.او به خاطر جوشکاری بی‌وقفه، که غالباً بدون امکانات امنیتی بود، شب‌ها هنگام استراحت، سیب زمینی خام روی چشمانش می‌گذاشت تا درد چشم را التیام بخشد.با تصویب و شروع کار کوره، زمین خالی در پشت دانشگاه صنعتی شریف تهران، در اختیار محمد قرار گرفت تا تاسیسات اولیه کوره را در آنجا طراحی کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا شهید امروز شهیدی ازحماسه هویزه شهیدعلی اکبر رکابساز...
حماسه دانشجویان پیرو خط امام به فرماندهی حسین علم‌الهدی در ۱۶ دی سال ۱۳۵۹ در هویزه به وقوع پیوست. در این میان ۱۰۰ تن از دانشجویان، پاسداران و برادران جهادی در نبردی تن به تن در عملیاتی به منظور عدم پیشروی بیشتر دشمن و به عقب راندن آنان به شهادت رسیدند که پیکر‌های این شهدا هم اکنون در یادمانی به نام شهدای هویزه در نزدیکی این شهر هر ساله میعادگاه عاشقان و دلدادگان به شهداست. در ادامه روایت سه تن از شهدای هویزه را می‎خوانید. تابلوی استعمار نمی‎شوم دانش آموز شهید علی‌اکبر رکابساز اهل شهرستان دزفول و متولد سال ۱۳۴۰ بود که در سن ۱۹ سالگی در هویزه به شهادت رسید. خواهر این شهید درباره برادر خود گفته است: ۱۵ ساله بود. ابتدای نوجوانی که بچه‌ها معمولا خیلی به لباس و ظاهرشان می‌رسند. آن هم روز‌های قبل از انقلاب که فرهنگ، خلاصه می‌شد در خودباختگی نسبت به غرب و خیلی‌ها دنبال مد، مدل مو، لباس خارجی و... بودند. برادرمان از آلمان برایش یک دست لباس مارک‌دار «آدیداس» فرستاده بود. اما علی اکبر یک بار هم آن را نپوشید. خیلی اصرار کردیم که بپوش، مگر چه مشکلی دارد؟ رنگش را دوست نداری؟ از مدلش خوشت نمی‌آید؟ گفت: «نه، من تابلوی استعمار نمی‎شوم!» حسابی حواسش جمع بود؛ می‌دانست با لباس تَن هم می‌شود به جنگ استعمار رفت. آنقدر در جنگ می‌مانم تا کربلا آزاد شود دانش آموز شهید «اصغر پهلوان‌نژاد» دانش آموز سال دوم دبیرستان رشته اقتصاد و متولد سال ۱۳۴۲ بود که در دی ماه سال ۱۳۵۹ در کربلای هویزه به شهادت رسید. خواهر این شهید روایت کرده است: بار آخر قبل از رفتنش هر روز با بابا یکی به دو می‌کرد. بابا می‌گفت: تو سنت کم است. بمان پیش مادرت که من بروم. اصغر هم می‌گفت: «نه آقاجون من می‌روم و آنقدر در جبهه می‌مانم تا کربلا آزاد شود.» هیچ کدام حریف هم نشدند. اصغر که رفت. بابا هم رفت. بدون اصغر، همه جا برایش جبهه بود. هر جا مبارزه بود، حاج حسن پهلوان‌نژاد هم بود. مدتی هم در بعلبک، العین و... درلبنان مسوول توپ و پدافند بود. عید ما روزی است که مستضعفی در جهان نباشد شهید «مجید مهدوی» دانشجوی ترم سوم مهندسی پایه سبزوار متولد سال ۱۳۵۵ بود که وی نیز در کربلای هویزه همراه با شهید علم الهدی و یارانش به شهادت رسید. مادر این شهید درباره فرزندش گفته است: مجید را که باردار بودم، خیلی مراقبت داشتم. نماز هزار «قل هو الله» می‌خواندم و فرزندی سالم و صالح از خدا می‌خواستم. همین طور هم شد. مجیدم آنقدر خوب بود که خدا برای خودش برداشت! سرش درد می‌کرد برای خدمت. یکدفعه غیبش می‌زد، وقتی می‌آمد، تازه می‌فهمیدی در فلان کوره دهات، برق کشی می‌کرده؛ یا به فلان روستای محروم، آبرسانی. انگار قسم خورده بود که به همه خدمت کند. دلش می‌خواست می‌توانست ریشه فقر و محرومیت را بخشکاند. نزدیکی‌های عید نوروز برایش پارچه خریدم بدهد خیاط بدوزد. ندوخت؛ گفت: «عید روزی است که مستضعفی در جهان نباشد. عید روزی است که بی بضاعت و مستمندی نباشد.» لباس نو نمی‌پوشید.
در آرامگاه یادبود شهدای هویزه واقع در ۲۵ کیلومتری شرق شهر هویزه و در ۴۰ کیلومتری شهرستان سوسنگرد، پیکرهای مطهر شهدایی خفته اند که ساعت ۱۰ صبح ۱۵ دی ماه سال ۵۹ برگ زرینی از تاریخ هشت سال دفاع مقدس را رقم زدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان( عجل الله )، هدیه به روح امام و شهدا و جمیع رفتگان و آمرزش گناهان و شفاے مریضان ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛