🏴#مراسم_ختم
🏴#پدر
🏴#مادر
🏴#زمزمه
✍شاعر:حسین ایمانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
میکشد آتشِ غم زبانه
میشود بی تو تاریک و خانه
چشمِ من شد چشمهیِ غم
رفتی و دل غرقِ ماتم
من ندارم تکیهگاهی
بی تو اِی بابا در عالم
در عزایت سوگوارم
سر به خاکت میگذارم
ای پدر جان /۴/
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
میشود بی تو غمخانه خانه
میماند هر سویش یک نشانه
گرمیِ کاشانهیِ ما
روشنیِ خانهیِ ما
در تبِ سختی و غمها
میشدی پروانهیِ ما
در عزایت گریه کردم
آشنا با داغ و دردم
ای پدر جان /۴/
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مادر
قلبِ من خون شده از فراقت
عیدِ من فصلِ غم شد زِ داغت
یک بهارِ بی تو مادر
میرسد خاکم بر این سر
عیدِ امسالم ندارد
جز سیاهی رنگِ دیگر
بی تو کارم آه و زاریست
اشکِ غم از دیده جاریست
مادرم وای /۴/
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
ای گلِ پرپرِ خُفته برخیز
روزگارم مکن تو غمانگیز
شیر و اشکِ تو سِرشتم
شد حسینی سرنوشتم
روضه رفتی گریه کردی
تا کنی اهلِ بهشتم
رویِ قبرِ ..... تو نوشتهَست
مزدِ صبرِ .... تو بهشت است
مادرم وای /۴/
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اینکه مهمانِ این خاکِ سرد است
از غمِ کربلا گریه کردهَست
گریه کرده بهرِ زینب
از غمِ مشک و تب و لب
میهِمانش کُن تو آقا
بر سرِ خوانِ خود امشب
جانِ زهرا جانِ مولا
کُن شفاعت پدرِ ( مادرِ ) ما
یابنَ زهرا یاحسین جان /۴/
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
سبك: اله ی ناز
#تصنیف #برادر
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
آه ، مهــربان برادر ، نــور چـشمــان تر
رفتــي تــو از نظر ، برادر، برادر
مــرگ تــو را مــن باور ندارم
ســر بــروي تــربتت گـذارم
بـرادر ، بـرادر
🍁🍁🍁
آه ، چـــون ابر بهاران ، با دو چشم گريان
خونيــن شده جگر ، برادر، برادر
دانه دانه ي اشك من ريزد از ديده
پشتــم ز داغ مــــرگت خميده
بـرادر ، بـرادر
🍁🍁🍁
آه ، خانه شد سيه پوش ، چراغ دل خاموش
تـو بودي تاج سر ، برادر ، برادر
منـكه مي ميـرم از هجر رويت
سوزم چو شـمعي بر سر كويت
بـرادر ، بـرادر
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
سبك: شبيه سالار زينب (س)
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
رفتــي و بـردي - نور از ايــن خانه
بر تو ميــــنالم - مــن غــريبانه
روح و روانــــم
آرام جــانـــم
تــــاب و توانم
اي بـــــــرادر
🍁🍁🍁
گَرد غـــم روي - قـــلبم نشـسته
داغ برادر - پشتم شــكسته
روح و روانــــم
آرام جــانـــم
تــــاب و توانم
اي بـــــــرادر
🍁🍁🍁
مي چكد اشــكم - از غـم رويـــت
قلب من هــر دم - پر كــشد سويت
روح و روانــــم
آرام جــانـــم
تــــاب و توانم
اي بـــــــرادر
#تصنیف #برادر
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
سبك : دشتـي سه پنج روزه
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
چــهل روزه كـه بوي گــل نيومد
صـــداي چـهـچه بلبـل نيومـد
چــهل روزه بــه داغ تـو اسيرم
غـم چل ســاله گويي كرده پيرم
چـــهل روزه بـرادر را نـــديدم
گــلي از مــاه رخـسارش نچيدم
الهي خواهري در ايــــــن زمونه
غريب و بي كــــس و تـنها نمونه
شــده اين قلب من از غصه پـاره
كه داغ بـــرادر درمــــون نداره
شب جـــمعه كـنار قبرت اي جان
روم با قلب خــون و چشم گريان
سـه پنـج روزه دلم از غم شكسته
بـه راهـت مـادر زارت نـشــسته
بــرادر رفـتـنـت را بـاورم نيست
كــفن پـوشـيدنت را باورم نيست
تــو آرام دل و جــــــاني برادر
بــه هــر دردي تــو درماني برادر
خوش آنروزي كه با هم مي نشستيم
يــقين خــط جـدائي مي نوشتيم
خـدايـا بـي سـرو سـامانم امشب
اســيـر درد بـي پـايـانـم امشب
#تصنیف #دشتی #برادر
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین