eitaa logo
گالری خط ونقش
65 دنبال‌کننده
23 عکس
7 ویدیو
0 فایل
اجرای انواع تابلوهای خطی کالیگرافی ونقاشیخط آموزش تابلوهای دکوراتیو وکالیگرافی آموزش خط تحریری به شیوه ی نسخ ومعلی
مشاهده در ایتا
دانلود
جان باختن بینوای نابینا کنار قبر علی (ع) روایت شده: هنگامی که امام حسن و امام حسین (ع) از دفن پدر باز می‌گشتند نزدیک دروازة شهر کوفه کنار ویرانه ای، بینوای بیمار و نابینائی را دیدند که خشتی زیر سر نهاده و ناله می‌کند از او پرسیدند: کیستی و چرا این گونه گریه و ناله می‌کنی؟ او گفت: غریبی بینوا و نابینا هستم، نه مونسی دارم و نه غمخواری، یکسال است که من در این شهر هستم، هر روز مردی مهربان، و غمخواری دلسوز نزد من می‌آمد و احوال مرا می‌پرسید و غذا به من می‌رسانید و مونس مهربانی بود، ولی اکنون سه روز است او نزد من نیامده است و از حال من جویا نشده است. گفتند: آیا نام او را می‌دانی؟ گفت: نه. گفتند: آیا از او نپرسیدی که نامش چیست؟ گفت: پرسیدم، ولی فرمود: تو را با نام من چکار، من برای خدا از تو سرپرستی می‌کنم. گفتند: ای بینوا! رنگ و شکل او چگونه بود؟ گفت: من نابینایم، نمی دانم رنگ و شکل او چگونه بود. گفتند: آیا هیچ نشانی از گفتار و کردار او داری؟ گفت: پیوسته زبان او به ذکر خدا مشغول بود، وقتی که او تسبیح و تهلیل می‌گفت، زمین و زمان و در و دیوار با او همصدا و همنوا می‌شدند، وقتی که کنار من می‌نشست می‌فرمود: مِسْکینٌ جالَسَ مِسْکِیناً، غَرِیبٌ جالَسَ غَرِیباً. : «درمانده ای با درمانده ای نشسته، و غریبی همنشین غریبی شده است! ». حسن و حسین (ع) و (محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر) آن مهربان ناشناخته را شناختند، به روی هم نگریستند و گفتند: «ای بینوا! این نشانه‌ها که برشمردی، نشانه‌های بابای ما امیرمؤمنان علی (ع) است». بینوا گفت: پس او چه شده که در این سه روز نزد ما نیامده؟ گفتند: ای غریب بینوا، شخص بدبختی ضربتی بر آن حضرت زد، و او به دار باقی شتافت و ما هم اکنون از کنار قبر او می‌آئیم. بینوا وقتی که از جریان آگاه شد، خروش و نالة جانسوزش بلند شد، خود را بر زمین می‌زد و خاک زمین را بر روی خود می‌پاشید، و می‌گفت: مرا چه لیاقت که امیرمؤمنان (ع) از من سرپرستی کند؟ چرا او را کشتند؟ حسن و حسین (ع) هر چه او را دلداری می‌دادند آرام نمی گرفت. نمی دانم چه کار افتاد ما را * که آن دلدار ما را زار بگذاشت در این ویرانه این پیر حزین را * غریب و عاجز و بی یار بگذاشت آن پیر بی نوا به دامن حسن و حسین (ع) چسبید و گفت: شما را به جدّتان سوگند، شما را به روح پدر عالیقدرتان، مرا کنار قبر او ببرید. امام حسن (ع) دست راست او را، و امام حسین دست چپ او را گرفت و او را کنار مرقد مطهر امام علی (ع) آوردند، او خود را به روی قبر افکند و زاری بسیار کرد و گفت: «خدایا من طاقت فراق این پدر مهربان را ندارم تو را به حق صاحب این قبر جان مرا بستان». دعای او به استجابت رسید و هماندم در همانجا جان سپرد. ذرّه ای بود به خورشید رسید *** قطره ای بود به دریا پیوست امام حسن و امام حسین (ع) از این حادثة جانسوز، بسیار گریستند، و خود شخصاً جنازة آن بینوای سوخته دل را غسل داده و کفن کرده و نماز بر آن خواندند و او را در حوالی همان روضة پاک، به خاک سپردند. [۱] ---------- [۱]: روضة الشهداء ص۱۷۲-۱۷۳. ......... سوگنامه آل محمد صلوات الله علیه وآله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا