حالا تمام حرف شب و روز زائـر است
یادش بخیر، هفته پیش این موقع کربلا...
#شب_جمعه
خط امین | سیدمجتبی میرافخمی
سلام بر سیده رقیه
درست یک هفتهی پیش بود...
زمانی که به این می اندیشدم که در جوار مضجع شریفتان ، بهترین فاطمیهی تمام زندگی من است
آن موقع که به این فکر میکردم که زودتر به ایران بازگردم که به اعزام فاتحین برسم یا بمانم که طوری با جمعی از مدافعانت ارتباط بگیرم، که باز مثل دفعهی قبل جا نمانم...
فکر نمیکردم هفتهی بعد وضعمان اینگونه باشد..
"میدانم که اکثرا حرفهایم ادعاست
میدانی که این یکی ادعا نیست"
اگر ممکن بود هزار بار خونم را پای حرمت میریختم ، که قدمهای منحوسشان "ولو با حفظ احترام" به حرمت باز نشود...
نه فقط من...
امروز در ایران و لبنان و عراق و افغانستان و... بسیجیانت بسيارند
مادرانی که به عشق شما فرزندانشان را بزرگ کردند و حالا حماسههایی در مقابل چشمان حیرت زدهی دیگران خلق میکنند...
[خبر آمد... ولی مادر از احوال حرم پرسید...
نپرسید از پسر هرگز میان بغض لرزانش...]
بانوان جوانی که صدها غصه ی دوری و دیدن بغض کودکشان و مشکل اقتصادی و طعنه از غریبه و آشنا را...
تحمّل... نه... با عشق حمل میکنند.
پدرانی که چشمان به در...
فرزندانی که چشمشان به آغوش گرم پدر دیگران...
خشک شد...
ولی باز طی این مسیر را نعمت و منت خدا برخود می دانند...
آری ما مال و آبرو و حتی جان را برای شما میخواهیم...
حالا که نشد چنین کنیم حالمان خیلی خراب است.
راست میگفت شاعر:
[روی دوش مرد گاهی... میشود سربار، سر...]
راستی گفتم احترام
حتی من که قلبم مرده است نمیپذیرم با احترام وارد حرمت شوند.
امّا
حالشان چگونه بود دختران امیرالمؤمنین ، وقتی پای اسلاف این عده به حرم باز شد ، ولی نه با احترام؟
این ملعونها جنابتان را "سیده رقیه" خطاب میکنند
حالشان چگونه بود وقتی دیگران که صدایت میکردند... ولی نه با احترام؟
چگونه بود وقتی در آن مجلس که نگویم نامش را، نگاه معصومتان در جست و جوی سرمبارک بابا به چشمان عمویتان افتاد؟ مجلسی که همه چیز بود بجز احترام...
آه...
الشام...
الشام...
الشام...
سلام بر شما...
و سلام بر حضرت عقیله، زینب، دختر و زینت علی...
که به آن منحوس فرمود:
"فکد کیدک، واسع سعیک فوالله لا تمحو ذکرنا فلن تمیت وحینا"؛ یزید:هر حیله ایی که داری به کار گیر و هر تلاش می توانی انجام ده، به خدا قسم که نمی توانی یاد ما را محو کنی و آیین و وحی ما را از بین ببری."
""لبیک یازینب""
#سیده_زینب
#سیده_رقیه
#دلنوشته
#شب_جمعه
#سوریه
________________
🆔@khatte_amin69
هدایت شده از خط امین | سیدمجتبی میرافخمی
سلام بر سیده رقیه
درست یک هفتهی پیش بود...
زمانی که به این می اندیشدم که در جوار مضجع شریفتان ، بهترین فاطمیهی تمام زندگی من است
آن موقع که به این فکر میکردم که زودتر به ایران بازگردم که به اعزام فاتحین برسم یا بمانم که طوری با جمعی از مدافعانت ارتباط بگیرم، که باز مثل دفعهی قبل جا نمانم...
فکر نمیکردم هفتهی بعد وضعمان اینگونه باشد..
"میدانم که اکثرا حرفهایم ادعاست
میدانی که این یکی ادعا نیست"
اگر ممکن بود هزار بار خونم را پای حرمت میریختم ، که قدمهای منحوسشان "ولو با حفظ احترام" به حرمت باز نشود...
نه فقط من...
امروز در ایران و لبنان و عراق و افغانستان و... بسیجیانت بسيارند
مادرانی که به عشق شما فرزندانشان را بزرگ کردند و حالا حماسههایی در مقابل چشمان حیرت زدهی دیگران خلق میکنند...
[خبر آمد... ولی مادر از احوال حرم پرسید...
نپرسید از پسر هرگز میان بغض لرزانش...]
بانوان جوانی که صدها غصه ی دوری و دیدن بغض کودکشان و مشکل اقتصادی و طعنه از غریبه و آشنا را...
تحمّل... نه... با عشق حمل میکنند.
پدرانی که چشمان به در...
فرزندانی که چشمشان به آغوش گرم پدر دیگران...
خشک شد...
ولی باز طی این مسیر را نعمت و منت خدا برخود می دانند...
آری ما مال و آبرو و حتی جان را برای شما میخواهیم...
حالا که نشد چنین کنیم حالمان خیلی خراب است.
راست میگفت شاعر:
[روی دوش مرد گاهی... میشود سربار، سر...]
راستی گفتم احترام
حتی من که قلبم مرده است نمیپذیرم با احترام وارد حرمت شوند.
امّا
حالشان چگونه بود دختران امیرالمؤمنین ، وقتی پای اسلاف این عده به حرم باز شد ، ولی نه با احترام؟
این ملعونها جنابتان را "سیده رقیه" خطاب میکنند
حالشان چگونه بود وقتی دیگران که صدایت میکردند... ولی نه با احترام؟
چگونه بود وقتی در آن مجلس که نگویم نامش را، نگاه معصومتان در جست و جوی سرمبارک بابا به چشمان عمویتان افتاد؟ مجلسی که همه چیز بود بجز احترام...
آه...
الشام...
الشام...
الشام...
سلام بر شما...
و سلام بر حضرت عقیله، زینب، دختر و زینت علی...
که به آن منحوس فرمود:
"فکد کیدک، واسع سعیک فوالله لا تمحو ذکرنا فلن تمیت وحینا"؛ یزید:هر حیله ایی که داری به کار گیر و هر تلاش می توانی انجام ده، به خدا قسم که نمی توانی یاد ما را محو کنی و آیین و وحی ما را از بین ببری."
""لبیک یازینب""
#سیده_زینب
#سیده_رقیه
#دلنوشته
#شب_جمعه
#سوریه
________________
🆔@khatte_amin69
#شب_جمعه
📸 ۱:۲۰ | به وقت حاج قاسم
بخشی از نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترشان: خود را سرباز در خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است.
✍آیا ما هم اینگونهایم؟
#مکتب_سلیمانی
🆔@Kayhan_online
🆔@khatte_amin69