دخترم خیلی خستهام.
سیسال است که نخوابیدهام امّا دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند.
وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس است، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟
نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟
نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم.
#حاج_قاسم🤍
-چرا میجنگم؟
خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛
مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
#حاج_قاسم 🤍
دختر عزیزم، شما در خانهی من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید.
چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است.
پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم.
چگونه میتوانم بمانم در حالی که همهی قافلهی من رفته است و من جا ماندهام.
#حاج_قاسم🤍
-چرا میجنگم؟
▫️تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن.
خود را سرباز در خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم.
نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعهی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه...
بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زنِ بچه به سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطّی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است میجنگم.
#حاج_قاسم 🤍
-چرا میجنگم؟
💠 آنان به فضل و رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده شادمانند و دلشادند به حال آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوستهاند و بعداً در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که بیمی بر آنان نیست و غمی نخواهند داشت.
-آلعمران، ۱۷۰-
#حاج_قاسم 🤍
وَ سَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا -سورهی مریم﴿۱۵﴾-🌱
#حاج_قاسم 🤍
💠 سردار، برای دیدن نوههای دوقلویش، به بیمارستان آمدند...
سلام و احوالپُرسی ساده و صمیمی حاج قاسم یخ پرستاران را آب کرد و در چشم بر هم زدنی، همهی پرستاران بخش، دور ایشان حلقه زدند.
قرار شد عکس یادگاری بگیریم.
دقت نظر سردار برای من خیلی جالب بود. همهی پرستاران بخش اطراف ایشان جمع شدند و آماده برای گرفتن عکس.
هنوز عکس یادگاری ثبت نشده بود که سردار به انتهای سالن اشاره کردند.
یکی از نیروهای خدماتی، در حال تِی کشیدن سالن بود. سردار، ایشان را صدا کردند و گفتند شما هم در عکس یادگاری ما باشید.
-- به نقل از دکتر محمّد ترکمن
#حاج_قاسم 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجاست داغ تو را التیام فرمانده؟
#حاج_قاسم 🤍
آه! مرگ خونین من!
عزیز من!
زیبای من!
کجایی؟
مشتاق دیدارت هستم...
وقتی بوسه انفجار تو،
تمام وجود مرا در خود محو میکند،
دود میکند و میسوزاند.
چقدر این لحظه را دوست دارم.
آه... چقدر این منظره زیباست.
چقدر این لحظه را دوست دارم.
در راه عشق جان دادن خیلی زیباست...
خدایا!
۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم.
برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام.
زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام.
چقدر این منظره زیباست!
چقدر این لحظه را دوست دارم...
#حاج_قاسم 🤍
▫️ سردار سلیمانی در پاسخ به نامهی ابوخالد فرماندهی کل گردانهای عزالدین قسام فلسطین:
💠 دفاع از فلسطین مصداق واقعی دفاع از اسلام و قرآن است و هر کس ندای شما را بشنود و به یاری شما نشتابد مسلمان نیست. (مهر ۱۳۹۸)
#حاج_قاسم 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راستی قاسم سلیمانی کی بود؟!
چی داشت که ما نداشتیم؟!
#حاج_قاسم 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"حُبُّ الْمَهْدي، حُبُّالله عَزَّ وَجَلّ"
#حاج_قاسم 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 برادران، خواهران!
جامعهای صالح میشود که افراد صالح بر آن حاکم شوند. افراد منزّه جامعه را منظّم میکنند...
#حاج_قاسم 🤍🇮🇷
و یقین دارم با آمدن بهار جانها، تو نیز خواهی آمد عزیزِ جان...🌱
#حاج_قاسم 🤍
سردار به همراهی آن یار میآید
ای اهل حرم، میر و علمدار میآید
#حاج_قاسم 🤍
"حاج قاسم، همیشه به دهان مرگ میرفت؛ میرفت خطوط مقدم...
در جنگ ۳۳روزه، جولای سال ۲۰۰۶، از تهران آمد دمشق. بعد با ما تماس گرفت و گفت:
من میخواهم بیایم ضاحیهی جنوبی، پیش شما.
ما گفتیم: یعنی چه؟!
اصلاً چنین چیزی امکان ندارد؛
همهی پلها را زدهاند؛
راهها بستهاند؛
هواپیماهای جنگی اسرائیل، هر هدفی را میزنند؛ وضعیت، کاملاً جنگی است؛ اصلاً نمیشود به ضاحیه و بیروت رسید.
امّا حاج قاسم اصرار کرد و گفت: اگر ماشین نفرستید، خودم راه میافتم و میآیم!
پافشاری کرد و خودش را رساند به ما، و تمام مدت هم کنار ما ماند."
-به نقل از شهید سیّدحسن نصرالله
#حاج_قاسم