•مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید
•چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید
•چشم او رفت سیاهی و حرم را گم کرد
در پیِ چشم ترش چشم ترم تیر کشید
•دست بر شانهام انداخت و دیدم مادر
کمرش خم شده، من هم کمرم تیر کشید
•بعد هر ضربه که آن روز به مادر میخورد
رشتههای رگ قلب پدرم تیر کشید
•مادرم گفت که از حادثه کوچه به بعد
بند بند بدنم گل پسرم تیر کشید
-محمد کیخسروی
#یا_فاطمة_الزهراء 🖤
•این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان
•خورشید من به جانب مغرب روان مشو
قدری دگر به خاطر این آسمان بمان
•مهمان نُه بهار علی پا مکش ز باغ
نیلوفر امانتیِ باغبان بمان
•ای دل شکسته، آهِ تو ما را شکسته است
ای پَر شکسته، پَر مکش از آشیان بمان
•دیگر محل به عرض سلامم نمیدهند
ای همنشین این دل بیهمزبان بمان
•راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان
•روی مرا اگر به زمین میزنی بزن
امّا بیا به خاطر این کودکان بمان
•در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
-محسن عربخالقی
#یا_فاطمة_الزهراء🏴