آیا با این سبک پیشنهادیِ جدید از #شروط_ضمن_عقد موافقید؟
سلام به همه مخاطبان محترم
پسر ۲۵ ساله ای هستم و تصمیم به #ازدواج دارم
نمی خواستم از خودم بیوگرافی بنویسم چون متن طولانی می شد ولی مجبور شدم توضیحاتی بدم چون به اصل سوال مربوط میشه
من یک سال سربازی رفتم و مدرک ارشد رو هم اخیراً دریافت کردم، به وضعیت مالی خانواده م توجهی ندارم چون نمی خوام از اون ها کمکی بگیرم
امّا خودم وضعیت مالی معمولی و نسبتاً خوبی برای شروع زندگی دارم ولی شغلم طوری هست که ان شاء الله تا کمتر از ده سال دیگه پیشرفت بسیار زیادی میکنم و امکان مهاجرت هم خواهم داشت
تمایل دارم زودتر ازدواج کنم
فرد مذهبی نیستم ولی به اصول کلی دین اعتقاد دارم، به اصطلاح رایج روشنفکر دینی هستم
مهمترین معیارهای من برای ازدواج، بعد از اینکه هر دو طرف از ظواهر یکدیگر (چهره، اندام، تن صدا، تیپ، رفتارهای اولیه، نوع صحبت و حتی طرز راه رفتن) خوش مون اومد برای من؛
۱- صمیمیت و راحتی کنار هم
۲- نزدیکی علایق
۳- نزدیک بودن مبانی اصلی فکری
۴- نزدیک بودن اعتقاد دینی
۵- سلامتی نسبی روانی و در نهایت
۶- نزدیک بودن میل و کشش جنسی و عاطفی هست
یعنی مسائلی مثل وضعیت مالی طرف و رشته و... مهم نیست، البته برام مهمه ۷- تحصیلات داشته باشه
ضمناً مورد آخری که برام مهم هست
۸- گذشته طرفمه
مواردی مثل دوستی اجتماعی یا دوستی مجازی اصلاً برام مهم نیست و اینها رو طبیعی می دونم. منظور من از دوستی، رابطه عاطفی جدی هست
خوب، خودم #دوست_اجتماعی با رعایت حدود زیاد داشتم ولی رابطه عاطفی جدی نداشتم، یعنی نخواستم داشته باشم
۹- عاشق شدن هم برام مهم نیست، چون دست خود آدم نیست، خود منم عاشق شدم، چیزی که مهم هست گذر زمان و از بین رفتن اون حس هست
۱۰- نزدیک بودن فرهنگ خانوادهها مهمه امّا برای من جزء معیارهای اول نیست، صرفاً در این حد که تفاوت فاحشی وجود نداشته باشه برام اهمیت داره
۱۱- در خصوص پوشش طرف؛
حقیقت این هست که اعتقاد دارم خودش این حق رو داره پوشش مناسب رو انتخاب کنه، امّا دیدگاه من مبتنی بر عرف منطقه ست
مثلاً اگه خارج از کشور بودیم، می تونه بدون روسری و مانتو بیرون بیاد، چون عرف و فرهنگ اونجاست و منم مشکلی ندارم
امّا وقتی اینجا هستیم انتظار دارم به عرف کلی احترام بذاره چون خلاف اون باشه زیر نگاه اطرافیان قرار می گیریم
تصور نشه خانواده ما سنتی هستن، نه، معمولی هستن
به طور کل با پوشش محترمانه (غیر زننده) موافقم و گفتم اگه خارج از کشور بودیم معلوم بودن مو و دست و نپوشیدن مانتو برام مهم نبود، ولی قطعاً پوشیدن لباس زننده برام خط قرمز هست
خوب این کلیات و جزئیاتی بود که از خودم دادم و بریم برای متن اصلی سوال
من تصمیم دارم تمامی حقوق از جمله حق اشتغال، حق تحصیل، حق خروج از کشور، حق حضانت از فرزند و نهایتاً حق طلاق رو به همسرم بدم
انتظار کارِ خونه از همسرم ندارم و فکر چگونگی تهیه غذا و نظافت منزل رو کردم
همچنین انتظار جهیزیه هم از خانواده محترم همسرم ندارم
نفقه وظیفه من هست
حتی اگه همسرم بیرون خونه کار کرد هم انتظار ندارم درآمدش رو خرج زندگی کنه
خرج #عروسی و طلا هم سر جاش و اون هم وظیفه من هست
امّا خوب طبیعتاً هر کسی وقتی امتیازی میده امتیازی هم می خواد
من به مهریه اعتقادی ندارم ولی به خاطر فرهنگ، عرف، قانون و شرع، حداکثر ۱۴ سکه تمام به عنوان مَهر قبول و پرداخت میکنم
همچنین به #تنصیف_اموال اعتقادی ندارم و اون رو بدتر از _مهریه می دونم، چون با بالاتر رفتن ضریب ثروت یکی از طرفین (غالب اوقات مرد)، میزان سرمایه ای که از دست میده هم بالاتر میره
امّا نشستم و فکر کردم، دیدم کمتر دختری با این شرایط حاضر به ازدواج میشه (در حالی که تمامی حقوق رو بهش دادم و واقعاً حقی نموند که نداده باشم!)
پس مجبور شدم در شرط تنصیف اموال هم اصلاحاتی ایجاد کرده و اون رو به شروط ضمن العقد اضافه کنم
#طلاق یا از جانب دختر هست یا از جانب پسر، یا با دلیل متقن هست یا بدون دلیل
اون پیشنهاد جدیدی که در متن سوال ذکر کردم اینجاست؛
۱- اگه درخواست طلاق از جانب دختر و بدون دلیل متقن بود، ۱۰ درصد اموال من به او برسه، و ۵۰ درصد اموال او به من برسه
۲- اگه درخواست طلاق از جانب دختر با دلیل متقن و همراه با مدرک بود، ۵۰ درصد اموال من به او و ۱۰ درصد اموال او به من برسه
نکته: همه دلایل متقن از جمله خیانت، دست به زن، اعتیاد، بیماری روانی جدی و سایر دلایل متقن باید در عقدنامه ذکر بشن تا معیار "دلیل متقن" و "بهانه جویی" مشخص باشه
۳- اگه درخواست طلاق از جانب پسر و بدون دلیل متقن بود، ۵۰ درصد اموال من به او و ۱۰ درصد اموال او به من برسه
۴- اگه #درخواست_طلاق از جانب پسر و با دلیل متقن و همراه با مدرک بود، ۱۰ درصد اموال من به او و ۵۰ درصد اموال او به من برسه
دلیل متقن هم برای منِ پسر عبارتست از خیانت (مهمترین دلیل)، تدلیس حین عقد و چند مورد دیگه
نکته آخر: اگه دلیل متقن طوری بود که دست خود فرد نبود و بعد ازدواج ایجاد شد، مثلاً بیماری جسمی یا نازائی، اینجا به درخواست دهنده طلاق، ۲۰ درصد از اموال فرد مقابل و ۲۰ درصد هم از اموال خودش به او می رسه
روی درصد ها نشستم و فکر کردم!
این متن عقد از لحاظ حقوقی فکر میکنم معتبر باشه چون به ذات عقد نکاح آسیبی وارد نشده
در نهایت این رو اضافه کنم بنیان فکری من، لیبرالیسم هست، من به تک محوری و آزادی فردی اعتقاد دارم
چیز هایی که نوشتم همگی بر مبنای این مانیفست بود
طرفدار لیبرالیسم، کثرت گرایی و پلورالیسم هستم و از هر چیزی که به سوسیالسم، وحدت و جامعه گرایی ختم بشه بیزارم
تمام تلاشم رو کردم عدالت و برابری برقرار بشه
کمتر پسری هست بگه انتظار کار خونه هم ندارم
ازدواج برام مهم و شیرین هست ولی هدف اصلی و نهایی زندگیم نیست، اصلاً ازدواج هدف نیست، نتیجه ازدواج می تونه هدف باشه
از صمیم قلبم از شما ممنونم که این مطلب رو خوندید و وقتی که گذاشتید برای من خیلی محترم هست و نمی دونم چطوری از شما قدردانی کنم
فقط نگید خیلی با حساب و کتاب نوشتم
خوب این رو که قرار نیست هر لحظه به لحظه زندگی اجرا کنیم، این فقط متن عقدنامه ست و طبیعیه باید رسمی و دقیق نوشته بشه
نمی شه که هم حق طلاق داده بشه هم مهریه هم سایر حقوق و هم تنصیف اموال، ما نگاه مون باید برابری باشه، نه که از زن ستیزی برسیم به #مرد_ستیزی
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19410
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
از جنس خانم متنفرم
سلام
من خیلی وقته بعد چندین شکستی که خوردم از جنس زن متنفر شدم و حالم از هر دختری که شما بگید چه خوش اخلاق چه بد اخلاق چه زیبا چه غیر زیبا چه با دین چه بی دین از همه به هم می خوره و بدم میاد.
بیشتر همکلاسی هام وقتی ازم کمک می خوان ردشون میکنم و هر وقت بهم زنگ می زنن که کی دانشگاه میری و وایسا در دانشگاه با هم بریم تو کلاس و ... من به دروغ میگم جایی ام دیر میرسم چون از جنس دختر زده شدم واقع برای آینده ام میترسم.
اون همه احساس دل رحمی و ... رو دیگه ندارم و سیاه سیاه عین یخچال سردم بهم نگید سنت بالاتر بره بهتر میشی من الآن ۲۵ ساله هستم و قطعاً تو سن ۳۰ سالگی رمق الآن رو ندارم این رو خوب می دونید.
بیشتر کارها با موقعیت و امنیت شغلی خوب رو از دست دادم چون که دختر اون جا کار میکرد نرفتم چون تحمل نداشتم.
الآن هم مطمئناً خیلیها پا میشن کامنت می ذارن که تو فلانی بهمانی و ... از الآن بگم من نظر ندادم دارم واقعیت زندگیم رو میگم.
حتی روانشناسی ام رفتم ۱۵ جلسه، دیگه داشت به روانپزشکی میرسیدم امّا واقعاً چرا؟،
اعتراف کنم که بدجور عقدهای شدم و هیچ جوره هم عوض نمی شم
اکر کسی اطراف تون این شکلیه بگین؟
تهش چی شد؟
چه اتفاقی افتاد؟
خوب شد یا نه؟
چون من قرآن رو باز کردم و رو به آسمون گفتم خدا به همین قرآن قسم و بعد از این قسم به مادرم قسم که هیچ دختری رو تو قلبم جا نمی دم تا وقتی زنده ام، شاید حرف هام رو باور نکنید و خیلی خنده دار به نظر شما مخاطبان برسه ولی من قلبم خیلی بی رحم و سیاه شده بغض زیادی هر روز تو گلومه ولی اصلاً گریه م نمی گیره موهای اطراف سرم سفید داره میشه پوستم چروک داره میشه
اعتراف و حقیقت تلخه ولی باید بگم اگر حتی دختر کوچولو حتی یک ساله از نداشتن شیر گریه کنه و من کمکی ازم بر بیاد هیچ جوره برام مهم نیست
متاسفم که این جوری شد ولی من تصمیمم رو گرفتم فقط منتظرم عمرم چه بد چه خوب تمام شه
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19409
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
چه جوری #دخترانه رفتار کنم؟ دختر بودن چه شکلیه؟
سلام من دختر نوجوونی هستم (دبیرستان)
همیشه سعی کردم دختر قوی باشم چون پدرم اکثراً سر کار هست سعی کردم کار هام رو خودم انجام بدم و از هیچکس کمک نگیرم البته حرف اطرافیانم هم بی تاثیر نبود هر وقت خواستم یه کم عشق کنم احساساتم رو بروز بدم با دوستانم بیرون برم گفتن نههه! درست رو بخون درسته که آدم باید برای اهدافش تلاش کنه امّا به هر حال آدمیزاد نیاز داره بیرون بره با اطرافیانش صحبت کنه خب منم دل دارم دیگه صبح تا شب خونه ام اصلاً زیادی عاقل و منطقی بودم دوست دارم مثل دخترهای دیگه یه اوقاتی مثل بچهها باهام رفتار کنن نازم بکشن... نه اینکه احساساتم سرکوب کنن
اطرافیانم من رو یه جور دیگه می بینن نیاز جنسی که هیچی از نظر اینها من نیاز عاطفی ام ندارم ولی از لحاظ مادی هوام رو دارن
برعکس دخترها من اکثراً منطقی ام خیلی ها بهم میگن باید تو دادسرا.. کار کنی یه اوقاتی دوست دارم احساساتی رفتار کنم تصمیم بگیرم امّا چطوری؟
جدیداً عاشق کارهای نظامی شدم اگه جنسیتش رو داشتم قطعاً اول تلاش میکردم وارد نیرو مسلح میشدم بعد از طریق ان نوپو (یگان ویژه ضد تروریست) همیشه عملیات هاشون رو می بینم نگرانم مگه دخترم این جوری میشه؟
می خوام یه رشته رزمی شروع کنم جودو بوکس ... به نظرتون بدتر روحیم مردونه نمی شه؟ دیگه خسته شدم میشه بگین چه جوری باید روحیم رو دخترونه تر کنم؟ کمک کنید
پ. ن = نمی تونم پیش مشاور برم
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19405
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
چه چطور نسبت به عقاید همکلاسی هام بی تفاوت باشم؟
سلام علیکم!
قضیه اینه که جو کلاس ما خیلی منفی عه!...یه عده دختر دبیرستانی هستن که هیچ چهارچوبی ندارن!منظورم اینه که دقیقاً هر چی خزعبلات و شایعه و چرت و پرت و از این حرف هاست اینها می زنن..
از طرفی میگن وقتی شما می خوای امر به معروف و نهی از منکر کنی و با کلاً حرفی بزنی به طرف ببین نقطه مشترک شما و اون طرف چیه؟
نقطه مشترک تون قانون عه؟! قرانه؟ انسانیته؟ از همون مورد وارد شو و باهاش حرف بزن!
ولی همکلاسیهای بنده هیچ چارچوبی ندارن که باهاشون حرف زد. یا چارچوب شون بی بی سی و ... یا مثلاً هر چی تو اینستاگرام میشنون رو قبول می کنن حالا تو بیا بگو دروغه! مگه باور می کنن؟
خلاصه هر وقت حرفی می شنوم که می زنن خیلی اعصابم خورد میشه و کلاً یک جورایی به خاطر مذهبی بودنم طرد میشم...
منم بعداً وقتی میام این طرف یکسره تو ذهنم جواب شون رو میدم چون تو واقعیت بهم گوش نمی کنن یا چون همه همزمان با هم هستند نمی تونم بگم و...
یکسره تو ذهنم در حال جواب دادن به شبهه هاشونم و حرفهایی که می زنن و دلیل و مدرک آوردن!
واقعاً همه ش دارم بی دلیل اعصاب خودم رو خورد میکنم! چطور باید بی تفاوت باشم!؟ نسبت به حرف هاشون... نسبت به طرد کردنم ... ، نسبت به شبهه هاشون؟، اصلاً باید چطور رفتار کنم؟
من خودم همیشه یه دفتر دارم که وقتی بقیه مشغول حرف زدن تپش چیز میز مینویسم و حواسم رو پرت میکنم ولی واقعاً بعضی اوقات عصبی میشم... همه ش حرف هاشون میاد تو ذهنم بی خردی هاشون زودباور بودنشون تو رسانه.. ببخشید این قدر طولانی شد شرمنده.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19398
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
از انجام خ ا خسته شدم واقعاً
سلام وقت بخیر
دوستان لطفاً کمک کنید
پسر 25 ساله ای هستم، من خیلی خ ا میکنم و به شدت هم خودم در عذابم و اذیت میشم کل انرژیم رو می گیره، کمر درد میگیرم و بعد از هر بار خ ا مجدد بعد یک الی دو ساعت میلم تشدید میشه ورزش هم میکنم، فیلم و سریال سانسور شده و دوبله شده ام می بینم. امّا نمی دونم چرا این قدر باز میلم زیاده چون واقعاً خسته شدم.
بعداً ممکنه برای تشکیل فرزند برای من مضر باشه اسپرم ها نابالغ بشن یا هر چیز دیگه ای که از اینترنت خوندم اصلا میلم بچه گونه نیست؟، واقعاً غریزه وحشتناکی درونمه و خسته شدم حتی ممکنه تو زندگی زناشویی برای آینده م مشکل ساز بشه این حجم از میل جنسی.
لطفاً راهنمایی چیزی اگر هست بهم بگید
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19394
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
خیلی بین منو همسرم تفاوت وجود داره
سلام
دخترم و 31 ساله هستم. یک سالی میشه که عقد کردم که ای کاش اصلاً #ازدواج نمیکردیم. خیلی بین منو همسرم تفاوت وجود داره. اون آرومه ولی من نقطه مقابلشم. اون اهل مداراست ولی شخصیت من طوریه که اصلاً اجازه نمی ده برای یه مرد غرورم رو کنار بذارم. این هم بگم که تا حلا هر چی به دست آوردم از تلاشم و بسنده نکردنم به کم بوده که همین موتور محرکی شد تا تو دبیرستان المپیادی بشم و به پزشکی برسم.
همسرم طلافروشی داره. تا حالا چندین بار اختلاف نظر داشتیم که کار به دعوا کشیده و من هم شخصیتم اجازه نمی ده که قدم پیش بذارم و رابطه رو درست کنم و تا حالا هر قدمی بوده از سمت اون بوده. شخصیتم رو نمی تونم کاریش بکنم.
مثلاً اون بار دعوا داشتیم و مشتی حرف بارش کردم که یه سکوتی کرد و فقط دور شد ولی یک ساعت بعدش دوباره اومد و سر صحبت رو باز کرد. خیلی اوقات میگم زیادی دارم بهش سخت میگیرم ولی کمی بعدش به دلیل صحبت هامون که فکر میکنم میگم نه حقش بود.
من خودم طوری هستم که وقتی با کسی قهر میکنم شاید سالها نمی خوام ببینمش ولی اون همه ش سر صحبت رو باز می کنه و نمی زاره قهرمون طولانی شه که اون هم یا با حرف زدن یا با آماده کردن میوه پوست کنده و خوردنیهای دیگه.
شاید بگید پس این کار رو نکن ولی اگه من ناراحتیم رو فریاد نزنم اصلاً آروم نمی شم. و همین غر زدن و فریاد منو آروم می کنه. اگه تو خودم بریزم دپرس میشم. حتی بعضی اوقات میگم که تا هنوز اول کاره #طلاق بگیرم و نه خودم رو اذیت کنم و نه اون رو.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19392
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
دختری با شرایط من چطور باید صبوری کنه و با نیازهای شدیدش کنار بیاد؟
سلام
من دختری هستم ۱۸ سال و ۵ ماه. امروز وقتی خیلی ذهنم درگیر شد و داشتم به شدت اذیت می شدم اتفاقی این سایت رو پیدا کردم و با دیدن اینکه همه خیلی صریح راجع به مشکل خودشون که درون شون مخفیه اینجا صحبت می کنن و نظرات دیگران رو میشنون خیلی خوشم اومد و من هم تصمیم گرفتم مشکلم رو در بین بگذارم.
من تا همین الآن همیشه خودم رو از دوستی با جنس مخالف و رل زدن چه مجازی چه حضوری یا حتی چت محروم کردم و همیشه خواستم دختر خوبی باشم. یک بار در ۱۴ سالگی دچار اشتباه شدم و با یک پسر چت می کردم امّا فقط در حد چت ساده بود پدر مادرم بهم شک کردن و خیلی بهم فشار آوردن و تنبیه کردن و کلاً گوشیم رو جمع کردن. من از اون موقع حتی سراغ چت هم نرفتم نه فقط به خاطر ترس، خودم هم خواستم خودم رو پاک نگه دارم.
(این رو بگم از نظر زیبایی هم مشکلی ندارم. چاق هم نیستم فقط باید امسال حسابی ورزش کنم تا به اندام ایده آلم برسم.)
ولی دچار گناه کبیره بدی (خودارضایی) شدم اون هم از سن خیلی کم وقتی بچه بودم حتی زمانی که راجع به رابطه جنسی اطلاعات نداشتم دچار این کار بودم تا همین الآن که شدیدتر هم شده حدود ماهی ۳ یا ۴ بار میشه که کنترل خودم رو از دست میدم و این کار رو انجام میدم وقتی تموم میشه این قدر احساس گناه، افسردگی، سرافکندگی میکنم که زجرش این قدر زیاده که اون لذّت در لحظه قطرهای از دریای زجر بعدشه...
هزار بار توبه شکستم و از خودم احساس خجالت میکنم پدر مادرم هم روح شون خبر نداره از این احساس نیاز من و فقط به فکر درس خوندن من برای کنکور امسال که میشه کنکور دومم هستن و اون قدر هم روشن فکر نیستن که بشه نیازهام رو باهاشون در بین بگذارم و فقط باعث میشه دیگه روم حساب نکنن
من تا الآن از لحاظ هوس رابطه با جنس مخالف خودم رو نگه داشته بودم امّا الآن که به این سن رسیدم واقعاً دلم می خواد عاشق شم و عاشقی کنم این قدر آدم احساساتی هستم که خیلی زود هم وابسته میشم و دل کندن برام سخته...
ولی نه میشه یک آدم درست حسابی پیدا کرد که همیشگی بشه و بعد یک مدت دور نندازم و نه میشه با وضع سخت گیری های خانواده م من با پسری ملاقاتی داشته باشم. حدود یک ماهه دارم دیوونه میشم و انگار یک حس نیاز عجیب و غریب به داشتن یک همدم جنس مخالف و حتی داشتن رابطه به من هجوم آورده خیلی روزها خواب می بینم عاشق یکی شدم خیلی همدیگه رو دوست داریم و می خوایم ازدواج کنیم این قدر در خواب حس شادمانی و انرژی زیادی دارم که دوست ندارم بیدار شم.
امّا بیدار میشم و می بینم هیچ کدوم از اون خوشحالی و قلب پر جوش و خروشم واقعیت نداره و خیلی حس تنهایی میکنم. بعد یک سال تو خونه برای درس خودم رو حبس کردنم. مقداری حس افسردگی هم سراغم اومده و آزمونها نشون میدن افسردگی دارم ولی هنوز باید دست و پنجه نرم کنم و یک سال دیگه هم تلاش کنم.
حالا با این همه مشکلاتی که دارم این رویابافی ها و حس نیاز به یک نفر مخالف هم روی مشکلاتم اضافه شده و دارم خفه میشم. چطور باید خودم رو کنترل کنم. کی نوبت من می رسه تا کی خودم رو برای کسی که هنوز نیومده و معلوم نیست کی بیاد پاک نگه دارم این قدر از جنس مخالف به خاطر زشتی که همیشه خانواده م درباره این کار میدونستن و می دونن فرار کردم که الآن حس میکنم خیلی دوست دارم با یکی دوست شم که به ازدواج تبدیل شه نه دوستی موقتی...
ولی اصلاً مهارت صحبت کردن و جذب کردن جنس مخالف رو ندارم حتی اگه به اجبار تا قبولی دانشگاهم صبر کنم باز هم نمی تونم کسی رو تحت تاثیر قرار بدم و دست و پام رو گم میکنم.
واقعاً اگه همین جور فرار کنم و به خاطر حرف خانواده م به این اشتباه دوستی نزدیک نشم آیا اصلاً اون حس عشق رو می تونم تجربه کنم؟ اون آدمی که قراره یک روزی با هم باشیم از کجا بفهمم کی و کجا قراره ببینمش تا کی باید صبر کنم و این حس نیاز لعنتی به عشق یا نیازهای جنسی رو تا کی باید تحمل کنم...
در آخر به نظرتون برم مشاوره و اینها رو در بین بگذارم؟ چون خیلی خجالتی هستم و از طرفی میترسم تا خانواده م بویی از این مسائل ببرن چون می دونم خوب باهاش کنار نمیان. اگه افراد سن من یا پایینتر تجربه دارن، مشاورها چیزی از مشکلات مون به خانواده مون نمیگن حتی کوچک؟ چون خیلی میترسم و تجربه ندارم.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19391
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
چند ماه پیش مامان دوستم فوت کرد. من حسودیم شد. ای کاش مامان من میمرد. الآن تو فکر مهاجرتم. می خوام از ایران برم. با دانشگاه آزاد میشه رفت خارج؟ یا فقط با دانشگاههای درجه یک میشه؟ هر روز بیشتر از روز قبل مطمئن میشم. می خوام فرار کنم. الآن دیگه عقده ایی شدم. عقدهی رشته ایی که هیپ وقت بهش نرسیدم و حسرت نابودم کرد. و دوم خواستگار نداشتنی که از اللن تا آخر عمر نابودم خواهد کرد.
احساس میکنم یه چیزی از درون داره نابودم می کنه. الآن سال هاست هر روز چشمم گریونه که بهم گفتن تو خواستگار نداری. هر روز تو تختم گریه میکنم. برام خیلی سنگین بود. نمی تونم این موضوع رو هضم کنم. یک دفعه جهان جلوی چشمم تاریک شد. مغزم تکون خورد. دلم برای روزهای قبل از اینکه این جمله رو بشنوم تنگ شده. حتی یک لحظه از ذهنم نمیاد بیرون. از همه بدم میاد. از خودم هم بدم میاد خواهشاً یه کم منو دلداری یا راهنمایی کنید. ممنون که خوندید.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19386
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
با #خواستگار نداشتنم چه کار کنم؟ مهاجرت کنم؟
سلام
یک راست میرم سر اصل مطلب. من دو بار دیگه اینجا پست گذاشتم. نویسنده پستهای از خواهرم متنفرم همه رو عاجز کرده و از دست خانواده م زندگیم داره نابود میشه هستم.
حقیقتش این هست که به غیر از شما هیچ کسی رو ندارم. لطفاً اگه میشه این دو تا پست رو بخونید که بدونید اوضاع من و خانواده م به چه شکلی هست.
امّا الآن می خوام راجع به موضوع دیگه ای صحبت کنم. اول از همه بگم با توجه به شرایط خیلی سختی که داشتم و از شما خواهش میکنم این دو تا پست رو بخونید که متوجه شرایط من بشید، باید بگم امسال بر خلاف میلم مجبور بودم برم دانشگاه آزاد شهرمون که بیشتر از این تو خونه نمونم. واقعاً دارم تا مرز جنون میرم.
موضوعی که می خوام راجع بهش صحبت کنم و مادر و خواهرم به هزار طریق تو روم کوبوندن، خواستگار نداشتنم هست. الآن من ۲۴ سالم تموم شده. نمی دونم باید چه کار کنم؟
خواهشاً نگید برو پیشرفت کن و از این صحبتها. همه ی اینها رو خودم می دونم. درد من پیشرفت و تحصیل و این چیزها نیست. نگید الآن دیگه دخترها شوهر نمیکنند و دوره زمونه عوض شده. مشکل من الآن خواستگار نداشتنه.
مادرم از سنین پایینتر بارها و بارها به روم آورده که تو خواستگار نداری. تو به درد نمیخوری. هر کی نگات کنه می دونه به درد نمیخوری. همه از در و همسایه و فامیل و دوست و آشنا خواهرتو می خوان. تو رو هم همه میشناسن ولی حتی یک نفر هم تو رو نمی خواد.
از این حرفهای مادرم دلم شکسته، غرورم نابود شده. باورم شده که هیچکس منو نمی خواد. البته خب حقیقت رو گفته. مگه غیر اینه؟ خب هیچ کی از من خوشش نمیومده و مطمئنم که نخواهد اومد. هر وقت برای خواهرم خواستگار میاد امکان نداره جفت شون و مخصوصاً مادرم منو نچزونه.
الآن نمی دونم باید چه کار کنم. جلوی همه سمت خواهرم رو می گیره انگار من مردم. خب مشخصه خواهرم فقط به چشم میاد. بعد از اینکه خواستگار نداشتن رو به روم آورد، من دیگه آدم سابق نشدم. دلم شکست. اصلاً مردم. از کل هستی قطع امید کردم. اصلاً یه جوری شدم. منزوی افسرده و گوشه گیر شدم.
شما باید اون دو تا پست رو که قبلاً نوشتم بخونید که بدونید رفتارشون با من به چه شکل هست. سن بالام و دانشگاه نرفتنم تا الآن اوصاعمو بد تر کرده. امسال تازه دارم میرم دانشگاه. به آرزوم که نرسیدم. خیلی خیلی وحشت دارم که نکنه الآن که دارم میرم دانشگاه اون جا هم مورد پسند کسی نباشم. از خصوصیات ظاهریم قدم ۱۷۵ و وزنم ۶۵ هست. لاغرم. اصلاً چاق و گنده نیستم. قیافه م خوبه. ای کاش میشد عکس بذاری. حتی حاضر بودم عکسم بدم. امّا دیگه هیچ اعتماد بنفسی ندارم. نکنه خواستگاری نداشته باشم؟
من اصلاً نمی دونم پسند شدن و پیشنهاد داشتن چه جور حسی هست؟ الآن دیگه دارم مطمئن میشم کسی منو نمی خواد. چه جوریه که بقیهی دخترها هم به موقع دانشگاه رفتن و هم هزار جور عاشق و خواستگار دارن. من چرا اینجوری نیستم؟
فکر میکنم تو کل ایران فقط من اینجوریم! مهمونی و عروسی هم سال به سال هیچ جا دعوت نمی شیم. امّا تصمیم گرفتم همونم نرم. چون مطمئنم اون جا هم مثل دفعههای قبل یکی از خواهرم خواستگاری می کنه و باز هم مامانم منو متلک بارون می کنه و میگه تو رو هم دیدن ولی باز هم اون رو خواستن. من خیلی از خواهرم خوشگل ترم و خوش اخلاق تر. امّا چون مامانم ازم متنفر هست فقط با اونه که اون رو بخوان. الآن تکلیف من چیه؟ حتی یک دونه خواستگارم نداشتم.
به مامانم میگم من مگه کجا رفتم؟ من مگه اصلاً دانشگاه رفتم؟ کی منو دیده؟ مامانم میگه تو هر روز میری پیاده رویی تو ساختمونم همه تو رو می شناسن فامیلاهم همه تو رو دیدن ولی تو خواهان نداری. از مادرم متنفرم. در صورتی که خود مامانم میره پارک محله به معرف شماره میده بعد همون رو می کوبه تو روم که بزرگه خواستگار داره. الآن تکلیف من چیه؟؟ زشت نیست؟ تو دانشگاهم که از همکلاسی هام بزرگ ترم. وحشت دارم از اینکه نکنه مامان بابام بگن این دانشگاهم رفت اون جا هم کسی نخواستش.
من حالم اصلاً خوب نیست. مامانم ۶ ماهه حتی یک کلمه باهام حرف نزده. به همه گفته این دختر من نیست. اگه وقتی ۱۸ سالم بود مامانم مرده بود من این همه سختی و عذاب نمیکشیدم. برادرمم اذیت می کنه. همین الآن که دارم این متن رو مینویسم مادر و خواهرم چند بار سر بچه عربده کشیدن. از جفت شون متنفرم که برادرم رو اذیت می کنن. من یک دختر شاد و پرانرژی و با اعتماد به نفس بودم ولی سال هاست که دیگه نیستم.
آیا نگاه نکردن به صورت خانم ها بی احترامی محسوب می شود؟
سلام، پسری دانشجو هستم ،بین ۲۰ تا ۲۵ سال.
مشکلی که من دارم اینه که موقع صحبت با خانم ها به صورتشان نگاه نمی کنم، علتش هم یکی اینه که به شدت خجالتی هستم و دوم این که گرایش های دینی من رو از این کار منع می کنه. (ولی دلیل اول قوی تره)
سوال من اینه که آیا این کار باعث ناراحت شدن خانم ها می شود و این را بی احترامی و توهین به خودشان تلقی می کنند.
از خانم ها خواهش می کنم با هر دید گاه و سلیقه ای که دارن نظرشون رو بگن. و آقایون هم اگر نظر و تجربه مفیدی در این زمینه دارند ،مطرح کنند.
ممنون.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19634
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
از کجا دختر پیدا کنیم برای #ازدواج؟
سلام دوستان
یه سوال اساسی داشتم و اون هم اینه که از کجا دختر پیدا کنیم برای ازدواج؟
شخص خودم رو میگم که مذهبی هستم و خب در دوران دانشگاه چه کارشناسی چه ارشد سن و پس اندازی نداشتم که جرات کنم برم به یه دختر #پیشنهاد_ازدواج بدم.
الآن که سربازیم تموم شده و چند سالی دارم کار می کنم و آینده نگر تر شدم واقعاً موندم از کجا دختر مورد علاقه م رو پیدا کنم؟ من دوست ندارم از فامیل و آشنا باشه. نسبت به ازدواج فامیلی با احترام به همه شمایی که با فامیل ازدواج کردید من شخصا حس خوبی ندارم.
واقعیتش من تو یه سایت همسریابی هم عضو شدم و توی این هشت ماهه واقعاً با موارد خوبی آشنا شدم که با اطلاع خانواده سر قرار هم رفتیم و بعدش به نتیجه نرسیدیم. ملاک بعدی بنده هم اینه که خودم انتخاب کنم نه خانواده م و اینکه با رعایت حریم ها یه مدتی آشنا بشیم. مثلا شش ماه کافه و رستوران ببینیم و اخلاق همدیگه رو موشکافی کنیم ببینیم به درد هم می خوریم بعدش نامزد کنیم.
ممنون از همه تون
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19628
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
نظرتون در رابطه با تاثیر کار حرام و #گناه بر تاخیر #ازدواج چیه؟
سلام دوستان
چند وقت پیش یه صوتی از آقای قرائتی رو گوش کردم.
میگه برای شما مثلا فلان قدر روزی تعیین شده، حالا میایی نمازت رو به تاخیر میندازی، کسب و کار می کنی و سود می کنی به جاش یکی که مشتری بوده میاد کلی وقتت رو می گیره و نمی خره بیشتر از فلان روزی نصیبت نمی شه
یا مثلا قراره فلان سال از عمرت رو از راه حلال با همسرت باشی وقتی گناهی می کنی ازدواجت به تاخیر می افته.
و آخرش هم یه داستان خیلی جالب رو از دختری که واسطه ازدواجش امام رضا شد تعریف کردن.
دوستان نظرتون در این باره چیه؟
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19621
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
#پوشش تک فرزند دختر در خانه پدر
سلام درباره پوشش دخترها در خونه پدری قبل ازدواج حرفهایی زیادی زده شده امّا اکثراً کلی گویی بوده و من جواب سوالاتم رو نگرفتم، از طرفی آدم اگه نخواد در چارچوب مشخصی زندگی کنه اصلاً این سوالات براش پیش نمیاد پس خواهش میکنم اگه سؤالم مسخره هم هست منو مسخره نکنید.
من ۱۶ ساله هستم و دخترم تا قبل از اینکه این سوالات برام پیش بیاد تو خونه خیلی لباس باز میپوشیدم و راحت بودم و خدا رو شکر پدرم هیچ مشکلی نداشته و کلاً به نظرم انسان عاقل و فهمیده ای هست ولی خب الآن عذاب وجدان پیدا کردم میگم نکنه گناه باشه یا هر چی مثلاً تاپ و دامن کوتاه یا ساپورت پوشیدم امّا نظرات رو می خوندم یکی گفته من جلوی پدرم روسری دارم از طرفی یکی هم گفته من با لباس زیر هم گشتم.
من سؤالم اینه مگه نمیگن یه دختر باید تو خونه خودش رو نشون بده مگه نمیگن باید محبت ببینه راحت باشه یا هر چی، خب وقتی فرهنگ #خانواده یه طوری که کسی ناراحت نمی شه و حتی تشویقت می کنه تو خونه راحت باشی امّا بیرون پوشیده چرا میگن لباس باز پوشیدن جلوی پدر بی حیاییه یا #حرمت_پدر نگه نداشتی.
من واقعاً خیلی برام سواله.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19371
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
#حجاب
پسری که دوستت داره امّا میترسه ...
سلام وقت بخیر
بنده ۳ سال پیش با یه آقایی آشنا شدم، البته قبلش همدیگه رو میشناختیم و من بهشون علاقه داشتم امّا چیزی بهشون نگفتم.
ایشون خیلی تلاش کردن که به من نزدیک بشن و بتونن دل منو به دست بیارن و به خواسته شون هم رسیدن و صریحاً گفتن که قصدشون آشنایی بیشتر برای #ازدواج هستش.
من هم قبول کردم. داشتیم حرف میزدیم که بحث از وابستگی شد ایشون به یکباره نظرشون عوض شد و گفت که دوست معمولی باشیم من از وابستگی میترسم! و این رو که گفتن خیلی من شوکه شدم واقعاً و فشار زیادی بهم وارد شد چون ایشون خیلی زیاد به من توجه میکردن و رفتارهای ایشون جوری بود که جدی بودن ایشون رو میرسوند...
و اینکه ایشون میخواستن کلاً قطع کنن رابطه رو من هم این قدر حالم بد شده بود که احساسم رو بهش گفتم و ایشون هم خیلی شوکه شد که چرا من این همه سال علاقه م رو ازشون مخفی کردم و چیزی نگفتم.
طبق گفته خودشون وقتی من حسم رو بهشون گفتم ایشون دل شون لرزیده و اینکه با من صحبت کردن و قسم خوردن که منو دوست دارن امّا شرایط ازدواج رو ندارن و نمی تونن قولی به من بدن واقعاً.
من اول حرف شون رو باور نکردم چون توی عرف میگن که پسری که اینجوری حرف بزنه داره بهونه میاره. ایشون خیلی خیلی تلاش کردن که منو قانع کنن امّا من حرف شون رو باور نمیکردم.
ایشون خودشون خیلی پیگیر منه حتی با وجود گذشت ۳ سال و کاملاً معلومه که هر روز حواسش به منه! مثلاً یه بار نت نداشتم و نتونستم آنلاین بشم چند روز دیدم با یه خط دیگه زنگ زدن وقتی صدای منو شنیدن و خیال شون راحت شد دیگه زنگ نزدن.
یه موضوع دیگه اینکه من یه خطی دارم که فقط خانواده م و این آقا شمارش رو دارن و اینکه بعضی اوقات یکی به این خطم پیام میده که کاملاً مشخصه منو میشناسه و من یقین دارم که همین آقا هستن که به من پیام میدن چون این خط من دست کسی نیفتاده و از طرز صحبت کردن ایشون هم معلومه که آشناست.
و اینکه الآن باورم شده که ایشون واقعاً دوستم دارن ولی به خاطر شرایط شون عقب وایسادن و می ترسن وابسته بشیم و نتونیم به هم برسیم. من بهشون حق میدم چون حسن نیت شون برام ثابت شده امّا خب بعضی اوقات یه حرفهایی می شنوم مبنی بر اینکه مردها کافیه یکی رو بخوان و دیگه برای شون مسائل مالی مهم نیست.
یا مثلاً می شنوم که میگن مردان اگر هزار تومن پول همداشته باشن باز میرن خواستگاری. و دوستانم خیلی بهم فشار میارن و میگن این آقا سرکارت گذاشته... الآن مساله اینه که اصلاً چنین چیزی امکان داره؟ صریحاً از خودشون پرسیدم منو می خوای یا نه ولی اصلاً جوابی نمی ده... نه میگه آره نه میگه نه. مگه نه گفتن برای یه پسر کاری داره. خودشون میگن چون هم من هم تو هر دو نفرمون احساساتی هستیم اگر با هم باشیم و نشه هر دو نفر مون ضربه می خوریم.
از طرفی به ایشون حق میدم امّا عرف چیز دیگری میگه و من واقعاً موندم چطوری فکر کنم.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19369
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
نگاه جدید در #انتخاب_همسر
یه مورد هست که دختر و پسرهای ما باید بیشتر حواس شون رو جمع کنن.
اول خانمها؛
فکر کنید مورد زیر اومده #خواستگاری، کدومش رو انتخاب میکنید (در ذهن من کلاً 10 سطح در نظر گرفتم که سطح 10 یعنی عالی از نظر مادی و اخلاقی و هر چه بیاید پایینتر یعنی ضعیف تر)
پسر الف در شرایط منفی ۲ بوده از نظر مالی و تونسته به سطح مالی مثبت ۴ در سن ۲7 سالگی دست پیدا کنه، پسر به هم در شرایط مثبت ۷ بوده از نظر مالی و در سن ۲7 سالگی هنوز همون مثبت ۷ هست.
فرض کنید که پسر الف اومده خواستگاری شما و شما هم ۲۴ تا ۲۶ سال سن داری، با خودت میگی خب، میانگین جامعه الآن مثبت ۵ هست از نظر مالی، بعد من بیام با یه این #ازدواج کنم که شرایطش مثبت ۴ هست؟؟؟ حواب منفی میدی و تمام.
یا حتی نمی ذاری که بهت پالس مثبت بده که بعداً جرأت کنه بیاد خواستگاری، خیلی اوقات دخترها باید این شجاعت رو به پسر بدن که بیاد خواستگاری، و بهش اطمینان بدن!
در نتیجه چی میشه؟ شما یک پسر خوب رو از دست دادی چون نابینایی و نمیبینی! پسر هم خودش هنوز قدر خودش رو نمی دونه و یه 7 سال دیگه که موفق تر میشه، می فهمه که سرش به تنش میرزه!
در واقع بعضی از کیسهای ازدواج هستند که در آینده نزدیک شرایط شون از شما و خانواده تون بهتر میشه، نباید این موارد رو از دست بدید و کوتهبین باشید، باور کنید که عشق فقط برای 25 سالگی نیست و توی 40 سالگی هم عشق هست، حتی 80 سالگی!
حالا دخترها چه کار می کنن، میکن ما شانس نداشتیم و یا اینکه خدا نخواسته، چون منتظرن اون سطح ۷ بی عرضه بیاد بگیردشون، دو سال بعد هم میرن تو نی.. سایت و میگن که شوهر ما فلان و فلان.
خب بریم سراغ آقایون؛
دیگه مثال نمی زنم، همون مثال بالا نشون میده شرایط رو، حواس تون باشه که منطق، شجاعت و ادب یک دختر می تونه در کنار زیبایی ظاهری فراتر از تصورات هر مردی باشه، اینها چیزهایی هستند که انتظار میره یک دختر کسب کرده باشه، کلاً برای انتخاب برید دنبال صفتهایی که می تونه کسب کنه، نه بگید که شغلش درآمد زا نیست! آخه توی این دنیایی که برای مردان مناسبتر هست در زمینه درآمد زایی، چرا چنین انتظاری دارید؟ علاوه بر این اگر هم بگید پول خانواده ش زیاده، این اشتباهه، چون این دختر که هیچ نقشی در کسب کردن این پول نداشته!
مثل یارگیری فوتبال می مونه، شما داری هم تیمی خودت رو انتخاب میکنی، توی فوتبال توجه میکردی که چه کسی باباش پولدار تره یا درسش بهتر و یا بدتره؟ یا اینکه به این توجه میکردی که چه کسی استعدادهای لازم برای فوتبال رو داره که بتونه همراه تو باشه.
الآن هم همینه، یه نفر رو انتخاب کن که خودش یه سری توانایی ها رو کسب کرده باشه، نه اینکه تنها کاری که کرده اینه که توی یه خانواده پولدار بدنیا اومده (که البته این مورد هم کار خودش نبوده!)
اگر انتخابت یه نفر باشه که تواناییهای مختلف برای زندگی کردن رو داشته باشه و هدفش در زندگی با هدف شما یکی باشه، اون موقع هست که تیم شما این مسیر رو با عشق طی می کنه!
اون وقت انتخاب هامون رنگ و بوی دیگهای می گیره، یه نگاه تازهتر شکل می گیره که افراد رو با پول و موقعیت هاشون در نظر نمی گیریم، بلکه به شرایط فرد و کارهایی که اون کرده توجه می کنیم!
می دونستید با انتخاب افراد با این نگاه و ازدواج با آنها می تونید باعث بشید که پتانسیل چند برابری پیدا کنند؟ اون موقع فکر میکنید از هم تیمی خودتون راضی هستید؟ دقیقاً همون موقع هست که میگن بعد از ازدواج دوباره عاشقش شدم!
بسیار خب، انتقادات شما راهنمای بنده هست و کمک می کنه زوایای تاریک این نگاه رو بیشتر بدونم، با هر لحنی که بگید بنده می خونم و نظر میدم، متن بنده هم کم اشتباه نداره، هدفم این بود که بتونم این نگاه رو انتقال بدم تا شاید اگر در هر سنی هستید و هنوز کیس مورد نظر رو پیدا نکردید، با تغییر نگاه بتونید به کیس های جدیدتری برای ازدواج فکر کنید و یا از خواستگاران انتخاب کنید.
سپاس
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19365
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
با 36 سال سن تا حالا #خواستگاری نرفتم
من پسری هستم که 36 ساله هستم و ظاهر و چهره معمولی دارم... با اینکه پسر با احساسی هستم ولی هیچ وقت دنبال دوستی با دختر نبودم چون که همیشه دوست داشتم #عشق و احساسم مال زن آیندهام باشه نه هر دختری...
ولی متأسفانه تا این سن نتونستم به دخترها اعتماد کنم و یه دختر مثل خودم پیدا کنم... احساس میکنم تو #ازدواج به بنبست خوردم
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19360
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
خواستگارانم بعد تحقیق، دیگه پیداشون نمی شه
سلام وقت بخیر
من دختری ۲۷ ساله هستم ارشد خوندم و شغلم معلمی هست. از ۱۷ سالگی تا به حال خیلی #خواستگار داشتم همه آنها هم تمایل به #ازدواج با من داشتن امّا بعد از تحقیقات از همسایه و آشنا فرار می کنن میرن!
مشکل خانواده من این هست که برادرم سابقا اعتیاد داشته امّا حالا ده ساله ترک کرده و مشکل بعدی اختلاف شدید خانوادگی والدینم هست که تحت هیچ شرایطی با هم خوب نیستن. والدینم همیشه توی دادگاه پاسگاه هستن همیشه پلیس خبر می کنن کلاً آبرویی اینجا نداریم. همسایهها از دست والدینم آسایش ندارن همه ازشون می ترسن پدرم دائماً با همسایهها درگیر میشه.
خواستگاران منم خیلی ذوق ازدواج دارن امّا بعد تحقیق دیگه پیداشون نمی شه بعضی ها هم بهم گفتن که توی تحقیق خیلی پشت سرتون بدگویی کردن ولی گفتن خود دختره خوب و پاکه امّا خانواده ش وحشی و بی آبرو هستن.
منم سنم داره بالا میره نگران هستم دیگه حوصله خونه پدری رو هم ندارم و اینکه پدرم یک آدم لجباز و بدخلق هست حاضر به نقل مکان و جابجایی نیست میگه لذّت می برم مجرد موندی عمراً بذارم ازدواج کنی و شرایط جابجایی اصلاً نداریم.
رفتم مشاوره و ایشون گفتن که خودت به خواستگارت مشکلاتت رو بگو امّا خواستگاران من همه شون خانواده خودشان رو به رخ من میکشن و کلاس می ذارن من چطور توی روی آنها بگم که چنین والدینی دارم بعداً طعنه میشه. و کلاً از بیان این مسائل خجالت می کشم.
همسایهها هم خیلی حسودن لذّت میبرن بدگویی کنند و علاوه بر آن کلی دروغ دیگه هم میگن.
از این وضعیت خسته شدم احساس سرخوردگی دارم که همه خواستگاری هام ناموفق هستن و دیگه از ازدواج دلسرد شدم.
همه خواستگارامم غریبه هستن اول خودم رو می بینن بعد جلو میان البته محل کارم زنانه ست هیچ مردی نیست که بخوام خودم آشنا بشم.
به نظرتون با این مشکل چه کار کنم؟
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19357
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
از بیرون خیلی #خوشبخت به نظر میرسم اما...
سلام دوستان روز تون بخیر
دختری هستم ۲۱ ساله. با عقایدی تقریباً مذهبی.
از بیرون خیلی خوشبخت به نظر میرسم به خاطر #ازدواج خوب و #خانواده خوب و اهدافی که بهش رسیدم، من در ۱۸ سالگی ازدواج کردم با پسری که تقریباً آرزوی تموم دخترهای اطرافم هست..حالا چی شد که من بعد سه سال پشیمونم و این ازدواج زود برام معضل شده.
باید بگم محبوب بودن فرد مورد نظر از طرف جامعه اصلاً کافی نیست... و هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت، قبل اینکه به خود شناسی نرسیدید ازدواج نکنید. من بعد سه سال تازه دارم خودم رو کشف میکنم. حالم خیلی بده، افسردگیهای شدیدی رو تجربه کردم و در آخر هیچ راه حلی پیدا نکردم و تسلیم شدم... (((ببینید این شاخه به شاخه پریدن هام رو، خودم هم نمی فهمم چی میگم)))
رابطه من با همسرم یک رابطه معمولیه و گاهی اوقات اون قدر سرد میشم که با خودم میگم از فوتش ناراحت نخواهم شد (من آدم به شدت احساسی هستم)
نمی دونم چه اتفاقی برام افتاده، خیلی خسته م، از طرفی احساس ناشکری میکنم. خلاصه که از بیرون انگار همه چیز زندگیم سرجاشه ولی از درون بسیار نابودم و تنها دلخوشی این روزهام قبولی تو رشته مورد نظرم هست، حتی نمی دونم مشکلم چیه الآن
ازدواج زودم؟
نبود علاقه؟
وجود تشنه عشق؟
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19358
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
من هم دلم می خواست #همدم داشته باشم. #مادر بشم ...
سلام عزیران خانواده برتر
من ۲۷ ساله هستم، حقیقتش توی زندگیم کلاً یک #خواستگار و یک مورد #ازدواج بیشتر نداشتم. نمی خوام از خودم تعریف کنم ولی ایراد خاصی ندارم، سنگین هستم، قیافه ی خوبی دارم، اخلاقم هم خوبه.
خواستگار اولی که متأسفانه اول آمار اموال مون رو درآوردن بعد دیدن پولدار نیستیم و وضع مون متوسطه رفتن و نیومدن. تا اینکه پارسال از طریق یکی از آشنایان یه مورد به من معرفی شد، در حضور همون آشنا همدیگر رو دیدیم.
ظاهراً جوون سنگینی بود و خیلی از نجابت و سلامت اخلاقیش تعریف می کردن. فقط خیلی خیلی کم حرف بود. من قبل از دیدنش، خانواده و برادرم رو کاملاً در جریان قرار داده بودم، با اینکه که هنوز نه به بار بود نه به دار، کلی تو دلم رو خالی کردن که ما نگران هستیم و شرایطش فلانه.
خلاصه من این آقا رو دیدم، جوون سالمی به نظر می اومد فقط کم حرفیش باعث شد توی ذوقم بخوره، با این وجود با خودم گفتم صرفاً به خاطر چنین چیزی سریع قضاوت و ردش نکنم.
فردای اون روز، اون واسطه گفتن که این آقا خیلی از شما خوش شون اومده و علت کم حرفی شون هم به خاطر حیا و خجالت بوده. چون اهل دختر بازی نبودن. گفتن اگه دختر خانوم مایل هستن با هم یه مدت آشنا بشیم.
منم اینها رو با برادرم مطرح کردم، متأسفانه کلی بهونه آورد که از نظر خودش منطقی بود ولی از نظر من واهی، مثلاً میگفت: پسره معاشرت بلد نیست، خونه ش خارج از شهره، یا ممکنه مسئولیت مادرش هم گردنت بیفته و فلان. حتی شده با یه آدم با وضع مالی خیلی پایین ازدواج کن ولی داخل شهر باشه.
تا تونست توی دلم رو خالی کرد.
البته می دونم منو خیلی دوست داره و از روی دلسوزی میگفت، ولی به نظرم داشت سخت می گرفت.
از یک طرف اون واسطه همه ش اصرار میکرد و از طرفی خودم هم همسر همین برادرم رو واسطه کردم گفتم بهش بگه حداقل بذاره من یه مدت با این آقا آشنا بشم، نهایتاً اگه از هم خوش مون نیومد هر کدوم میریم دنبال زندگی مون دیگه.
امّا با این حال برادرم با حالت تمسخر پشت تلفن گفت: این دختره چرا این قدر هول و دست پاچه ست!
من هم که اینها رو شنیدم، به غرورم برخورد و دیگه اصرار نکردم و جواب رد دادم. چون اگه سر خود با پسره ادامه میدادم بعدها اگه ازدواج سر نمیگرفت هزار تا سرکوفت میخوردم.
متأسفانه الآن که فکر میکنم می بینم بزرگترین اشتباهم این بود که، همون اول کاری و قبل از اینکه با اون آقا بیشتر آشنا بشم، همه چی رو کف دست برادرم گذاشتم.
کاش ذرهای میفهمید من هم انسانم، احساس و عاطفه و نیاز دارم. انگار می خواد از من یه ربات بسازه، میگه یا با موقعیت خیلی خیلی عالی ازدواج کن یا تا ابد مجرد بمون و فقط برو سر کار و پول در بیار.
ولی من می خواستم سروسامون بگیرم، اگه ازدواج بده چرا خودش ازدواج کرده، ،. به خدا از اون هایی نیستم که بخوام به هر قیمتی یا با هر آدم بدی ازدواج کنم امّا به نظرم نباید خیلی دنبال مورد ایده آل و آنچنانی بود، والا تو اقوام مون به پسرهای بدتر از اون پسره زن دادن و دارن خرج شون رو هم میدن. چرا آخه من باید یه مورد خوب رو از دست بدم صرفاً چون خونه ش تو شهر نیست.
الآن اون آقا ازدواج کرده و من تنهام.
شاید اگه میذاشتن باهاش آشنا بشم الآن سر خونه و زندگی خودم بودم، ولی باید برم دنبال کار و برای چندر غاز تو بیرون جون بکنم چون دیگه از حرف بقیه خسته شدم، از نظر دیگران یه دختر یا باید ازدواج کنه یا بره سر کار.
می دونم سر کار رفتن خوبه ولی من ترجیحم خونه داری بود. همه ی دوستانم ازدواج کردن، بعضی هاشون حتی بچه هاشون به سن مدرسه رسیدن. من هم دلم می خواست همدم داشته باشم. مادر بشم ...
از طرفی هم اهل دوست پسر و روابط خارج از چهارچوب هم نیستم. می دونم هم، احتمالاً دیگه، موقعیت ازدواج برام پیش نمیاد، چون پدر و مادرم جدا شدن و پدر خوبی ندارم و سال هاست رهامون کرده.
باز صد رحمت به برادرم، چون پدرم خیلی خیلی بد تر از اون بود. کاش منم مثل خواهر بزرگ خدا بیامرزم تو بچگی می مردم و راحت می شدم.
از من که گذشت، امیدوارم بقیه با خوندن درد و دلم دخترهای خانواده شون رو درک کنن. نمی گم به هر آدم بدی که از راه رسید دختر بدین یا به دختر یا خواهرتون فشار بیارین که ازدواج کنه.
ولی حداقل یه فرصت شناخت بهشون بدین.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19355
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
چرا باید #ازدواج نکردن رو تحمل کنم؟
من یه دختر ۳۵ ساله هستم که ازدواج نکردم یعنی هیچ وقت برام نشد و نمی شه نمی دونم چرا خدا بعضی آدمها رو انگار برای درد کشیدن آفریده ناراحت میشم وقتی می بینم همکارم که ۳۰ سالشه در شرف ازدواج هست و نصف من هم عرضه نداره، ناراحت میشم وقتی می بینم هیچ وقت شرایط برای من جور نشد به من نگید قسمت نبود نه من این حرف رو چرت می دونم، آقایون به نظر من منطقی ازدواج می کنن تا احساساتی، هیچ پسری نمیاد با دختر بزرگتر از خودش ازدواج کنه.
برای خودم و خانواده م متاسف هستم که شرایط ازدواج رو برای من جور نکردن یه طوری رفتار نکردن که کسی بیاد سمت ما، از خواهرم گلایه دارم. شاکی هستم به نظر من بدون ازدواج آدمها هیچی نیستن. چون مسئولیتی ندارن. ازدواج یعنی رشد، بزرگ شدن، مسئولیت داشتن، خیلی شادیها رو تجربه کردن، که خدا هیچ وقت هیچ وقت در اختیار من نذاشت.
چرا، نمی دونم لعنت به این زندگی، من جور دیگه ای میخواستم امّا نشد، من دو تا همکارم رو می بینم که با هم ازدواج کردن به خودم لعنت می فرستم، چرا برای من نشد هیچ وقت، شاید بگید حس حسادت هست آره اون هم هست، آخه من هیچ وقت زندگی به کامم نبود و نیست.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19352
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
از آشنایی های غلط چگونه نجات یافتید؟
تجربیات خودتون را از آشناییهای غلط و اشتباه در امر #ازدواج بگید.
چه کار کردید تا از این آشناییهای مسموم جان سالم بدر بردید. گاهی ما در دوران دانشجویی افراد سمجی داشتیم زمان های طولانی به بهانههای مختلف ول کن ما نبودن. یا در جاهای دیگه اجتماع.
داستان ها شون تعریف کنید با چه ترفندهایی وارد میشدن چه رفتارهای دور از اخلاقی یا کلامی گستاخانه ازشون دیدین و شما چه کردید تا این دامها خود را رهانیدید. البته بحثم صرفاً پسرها نیست می تونن دخترها هم چنین باشن.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19346
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
لذّت با هم بودن رو به خاطر مسائل مادی برای همیشه از بین نبرید.
یه نکتهای وجود داره در مورد #ازدواج دختر خانوم ها؛
تو فرهنگ ما عرف بر اینه که معمولاً آقا یا هم سن خانوم باشه یا بزرگتر باشه، البته مواردی هم وجود داره که این رو نقض می کنه امّا عرف بر اینه که خانوم یا همسن باشه یا کوچکتر از آقا که خب بنا به دلایل متعددی این عرف معمولاً درسته، پس با احتساب این عرف میشه ی نظریه ای داد.
وقتی یه خانوم 20 سالشه، طیف خواستگارانش از 20 سال هست تا حدود 35 سال، همین خانوم وقتی که 25 سالش میشه طیف خواستگاراش طبق همون عرف میشه 25 تا 40، و وقتی میشه 30 سالش طیف خواستگاراش از 30 تا 45 سال و به بالا هست.
امّا چند تا نکته طلایی وجود داره که خیلی مهمه؛
اول اینکه باز هم میگم معمولاً!!! آقایونی که بخوان بین 20 تا 24 سالگی ازدواج کنند معمولاً همیشه به سراغ دختران خیلی کم سن و سال نمیرن! یعنی معمولاً اینطوره یه آقایی که 24 سالشه معمولاً تو محدوده سنی خودش و یه کم کمتر تا 18 به بالا دنبال ازدواجه البته معمولاً!!
پس خانومی که 18 سال سنش هست برای همین درصد زیادی از آقایون 20 تا 30 به دنبال او هستند.
امّا وقتی خانومی 28 سالش میشه گرچه سن ازدواجش مشکلی نداره امّا همون آقا پسر 28 ساله کمتر به سمت خانوم 28 میان و دنبال 18 تا 25 هستند، این مسئله با بالا رفتن سن به مرور بیشتر هم میشه و هر چه سن خانوم بالاتر میره احتمال ازدواج با یه آقای همسن پایینتر میاد.
یعنی یه خانوم 32 ساله می تونه با یه آقای 32 تا 40 سال ازدواج کنه ولی آقایون 32 ساله معمولاً تمایل بیشتر به ازدواج با دخترانی بین 24 تا 28 دارند.
در کنار اون، چند مسئله دیگه مطرح میشه؛
وقتی آقایی سنش میره بالا به دلایل متعددی که خیلیها بهتر از من می دونید اعم از اقتصادی و روحی و فرهنگی و... تمایل به ازدواج کمتر میشه در آقایون و خیلی از آقایونی که مثلاً به دلایل اقتصادی تو 35 سالگی امادگی ازدواج رو نداشتند احتمالاً تو همون 35 سالگی هم ندارند و یا به کل از چرخه ازدواج منصرف میشن یا صبر میکنند تا مساعد شدن شرایط که خود این می تونه تو سالهای آیندهی سری رو آماده ازدواج کنه و ی سری رو از چرخه ازدواج منصرف کنه.
از طرفی ممکنه این آقا بنا به دلایلی ازدواج ناموفق داشته و خب خیلیها با این شرایط کنار نمیان!
پس ی نکتهای به دست اومد از این حرفها !
گرچه معمولاً هر خانومی خواستگار همسن و به بالا می تونه داشته باشه امّا دقیقاً به همون دلایل بالا به شدت احتمال میاد پایین، و خب آقایونی هم که تو سن بالا هستند ممکنه تمایل شون به ازدواج با دختران با سن خیلی کمتر باشه.
این جمع بندی نتایجی رو به نظر من در برداره؛
اولاً اینکه گرچه همیشه زندگی روی اصول و قواعد پیش نمی ره امّا معمولاً درصد بیشتری رو در بر می گیره.
پس باید توجه داشت که ازدواج دختر خانوم معمولاً ی چیزی مثل تابع نمایی می مونه که با افزایش سن به صورت خطی کم نمی شه! بلکه احتمالش به شدت افت می کنه
این رو عرض کردم تا اگر احیاناً خانوادههای محترمی هستند که نظر من رو می خونند به چند نکته توجه کنند؛
اگر شمای دختر خانوم یا خانوادهی محترم دختر خانوم میبینید دختر خانوم تون خواستگار خوبی از هر لحاظ داره و صرفاً مشکلات مادی مانع ازدواجه، اگه بقیه موارد مناسب بود می تونید اون آقا پسر رو مثل پسر خودتون بدونید و سعی کنید حمایتش کنید تا بتونه اون آقا هم کم کم رشد کنه و از طرفی دخترخانوم تون هم خوشبخت بشن
در ثانی هر چه تاخیر در ازدواج جوون ها بیشتر بشه احتمال به هرز رفتن و آلوده شدن بیشتر میشه یا اینکه مشکلات روحی زیاد.
تو همین خانواده برتر کلی دختر خانوم قریب به 30 یا بالا نظرات شون موجوده که به شدت اظهار گله کردند و خب شما تصور کنید با اضافه شدن خانوم های دیگه و بالا رفتن سن این عزیزان ممکنه بعضی ها به تجرد قطعی برسند یا خدای ناخواسته تن به ازدواج هایی بدن که قلباً و عمیقاً خوشحال نیستند و از روی ناچاریه
توصیه من به همه خانوادههای عزیز اینه که جوون ها رو کمک کنید واقعاً شرایط اقتصادی خیلی سخت شده! تامین زندگی دیگه به این سادگی نیست و حیفه این عزیزان مون نتونند ازدواج کنند.
توصیه دیگه من به آقا پسرها و دختر خانوم های عزیزه
یه مقداری میشه چشم پوشی کرد و لذّت با هم بودن رو به خاطر مسائل مادی برای همیشه از بین نبرد
امیدوارم همگی خوشبخت و شاد باشیم.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19344
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
چگونه رابطه ام را با #خدا صمیمی کنم؟
من دختری حدوداً ۱۶ سال هستم، #نماز می خونم، اکثراً واجبات رو هم به جا میارم، نه اینکه بگم اصلاً با #نامحرم صحبت نکردم یا برخورد نداشتم نه امّا رابطه صمیمی اصلاً نداشتم.
در رابطه با پوششم چند سال پیش #چادر سر میکردم امّا یه کم که گذشت چادر کنار گذاشتم بعد شلوار تنگ شد مانتو جلو باز شد یواش یواش شلوار آب میره!
جدیداً حال روحیم تغییر کرده از خودم بدنم روح ام بدم میاد درسته که نماز می خونم امّا به دلم نمیشینه الآن دارم با خودم فکر می کنم خدا چه جوری من رو تحمل می کنه منی که مرتکب #گناه ... شدم و هنوز ام ترک اش نکردم.
من در ایّام محرم حتی یک قطره اشک هم برای امام حسین نریختم، این قدر سنگ دل و ...
امّا من این نبودم دختری که من میشناختم عادت داشت بابت تموم داشتهها و نداشته هاش از خدا تشکر میکرد اکثراً شبها عادت داشت قبل خواب با خدا صحبت میکرد اون برای اهل بیت اشک میریخت امّا حالا چی؟ نسبت به بدنم یه حال بدی دارم میشه کمک ام کنید از این حال در بیام به خدا نزدیک تر بشم.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19345
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
من اگه دختر بودم از پسر خوب #خواستگاری می کردم!
یه دختر اگه خیلی #خانواده پر جمعیتی باشن نهایتاً تو خانواده شون ۵ تا پسر مجرد هست که برای #ازدواج باهاش تناسب سنی دارن، بین همسایهها و آشنایان و دوستان خانوادگی شون هم نهایت ۵ تا پسر مجرد هست می مونه توی کلاس دانشگاه و محل کار مثلاً ۴۰ تا پسر مجرد هست که این دختر را میشناسند که جمعاً میشه ۵۰ نفر از این تعداد (خیلی خوش بینانه در نظر بگیریم) فقط پنجاه درصد نسبت این دختر حس مثبتی داشته باشن میشه ۲۵ نفر و در بهترین حالت از این تعداد اگه نصف شون واقعاً این دختر را بپسندند و بخوان خواستگاری کنن، نهایتاً حدود ۱۰ نفر می مونه.
خب یه دختر در بهترین حالت فقط ۱۰ تا گزینه جدی برای انتخاب داره تازه هر ده تاش هم با هم که نمیان که بخواد با هم مقایسه شون کنه و انتخاب کنه، یه وقت اولی رو رد می کنه بعد می بینه موردهای بعدی خیلی سطح پایینتری دارن...
به هر حال... منظورم این بود که خیلی مهمه بتونید یه پسر خوب رو شناسایی کنید.
شاید من اگه دختر بودم هیچ وقت منتظر خواستگار نمی موندم شاید اصلاً خواستگار خوبی نیاد برای آدم....
فرضاً من بهترین دختر عالم باشم وقتی کسی از من خبر و اطلاعی نداره چطور بیاد خواستگاریم...
من که اگه دختر بودم خودم می رفتم یه مورد خوب پیدا می کردم و می گرفتم !، ولی به دور از شوخی، کاش این نصیحت منو همه دخترهای خوب! اینجا میدیدند...
دخترها خودشون هم باید فعال باشن مثلاً مثل حضرت خدیجه (س)
من که کاملاً شرح دادم یه دختر نهایتاً در حد بالا حدود ده تا خواستگار داره معلوم نیست که بین اینها پسر خوبی باشه یا نه وگرنه دختر مجبور میشه مجرد بمونه...، ولی خب خودش می تونه اقدام کنه، من نمی گم راه بیافته تو خیابون از همه خواستگاری کنه، نه، ولی بالاخره در طول مثلاً پنج سال می تونه یه مورد مناسب پیدا کنه، نمی تونه؟!
انواع پسرها رو که توی اون پیامم گفتم یادتونه؟! (ارائه ی نمای کلی از دنیای پسر ها به دخترها) اون فقط یه راهنمایی بود که بداهه به ذهنم رسید و نوشتم ولی شما خودتون به این موضوع فکر کنید معیارها و ملاک هاتون را مشخص کنید و دنبالش بگردین با مادرتون (اگه منطقیه) در بین بذارید یا با دوستان تون (متاهل ها بیشتر) واقعاً یه شوهر خوب ارزشش رو داره... من که پسرم واقعاً دلم می سوزه دخترها خودشون را در جایگاهی قرار دادن که فقط انتخاب شونده باشن....
شاید این پیام منو فقط چند تا تا دختر مجرد از شهرهای مختلف تو این سایت بخونن ولی همین هم برام کافیه شاید زندگی یک نفر رو متحول کنم (البته با این همه مطلبی که نوشتم دینمم به سایت ادا کردم چند برابر مطالبی که خونده بودم نوشتم برای بقیه!)
البته باید خیلی دقیق و ظریف عمل کنید تا یه مورد خوب پیدا کنید وگرنه از چاله می افتید توی چاه
نهایت نهایت نهایتش میخواهید از یه پسر که تشخیص دادید پسر خوبیه و درباره اش تحقیق کردین و... خواستگاری کنید، نهایتش اینه وگرنه هزار تا روش دیگه هست که خودتون بهتر بلدین که مجبور نباشید مستقیم خواستگاری کنید ولی مهم اینه که اون پسر رو پیدا کنید.
مثلاً شما اگه از گروه اول پسرهایی که گفتم خواستگاری کنید اون ها در مرحله اول میگن (برو خانوم مزاحم نشو!) منظورم اینکه فکر می کنن میخواهید ازشون سوء استفاده کنید! ولی اگه از شما خوش شون بیاد نه روی اون ها میشه به خانواده شون بگن یکی از من خوشش اومده نه جرأت دارن به خانواده بگن که خودشون از شما خوشش میاد....
یا اگه اشتباهاً از پسرهای گروه دوم خواستگاری کنید اینها از شما سوء استفاده می کنن و رهاتون می کنن
اگه از گروه سوم خواستگاری کنید اینها فاز فیلم سینمایی بر میدارن و یا به خاطر اینکه به دوست دخترشون خیانت نکنن! شما رو رد می کنن یا اگه قبول کنن میگن بیا فعلاً بریم رل بزنیم تا ببینیم چی میشه که در این مورد احتمالاً شما خودتون اگه عاقل و خوش شانس باشید از اخلاق طرف زده میشید و ولش میکنید
ولی از پسرهای گروه چهارم میشه خواستگاری کرد اون ها تحقیرتون نمی کنن و به پیشنهادتون فکر می کنن حالا جواب شون هر چیزی ممکنه باشه...
امّا مهم اینه که اول شما اون ها رو شناسایی کنید....
خیلی پرحرفی کردم ببخشید
دلم می خواد از نصیحتهایی که اینجا نوشتم اسکرین شات بگیرم و بذارم توی اینستاگرامم !!! ولی به نظرم صلاح نیست که همه دخترها این رو بدونن، احساس میکنم دخترهای اینجا سطح فکری بالاتری دارند....
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19342
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر