#خواستگارم میگفت عاشقمه ولی بعد از جواب منفیم تلاشی نکرد و رفت...
دوستان عزیز خانواده برتری سلام!
پیشاپیش ممنونم که پستم را می خونید...
راستش اوایل بهار بود که یه #خواستگار که به لحاظ تحصیلی و موقعیت اجتماعی مثل هم بودیم برام اومد. من از جلسه اول از ایشون خوشم اومد و ایشون هم همین طور.
بعد چندین جلسه صحبت به درخواست من رفتیم مشاوره پیش از #ازدواج. اون جا تو مشاوره گفتن بهتره با هم ازدواج نکنیم و کلاً من از ازدواج با ایشون ترسیدم و دو دلی سراغم اومد.
ولی خواستگارم بعد مشاوره همچنان پیگیر ازدواج با من بود و بهم میگفت خیلی دوستم داره و من همونی هستم که می خواد.
ولی من خیلی ترسیده بودم و با اینکه از ایشون خوشم می اومد و خصوصیات خوبی را در ایشون دیده بودم بهشون جواب رد دادم.
ایشون بعد جواب منفی من باز هم بارها تلاش کرد و باز هم باهام صحبت کرد و بهم اطمینان داد که می تونیم با هم خوشبخت بشیم ولی من باز هم بهشون جواب منفی دادم و گفتم می خوام عاقلانه تصمیم بگیرم و احساساتم را در تصمیمم درگیر نکنم...
کل پروسه آشنایی و مشاوره پیش از ازدواج ۴ ماه طول کشید و من جواب منفی دادم و بین عقل و احساس، عقل را انتخاب کردم.
ولی الآن به شدت ناراحت و دلتنگشم. بخصوص اینکه حرف ها و ابراز علاقههای ایشون همه ش تو ذهنم تکرار میشه و فکر میکنم شاید کسی مثل ایشون دیگه این قدر صادقانه خواهانم نباشه...
راستش دلم می خواست برای بدست آوردنم تلاش بیشتری کنه ولی با آخرین جوابی که بعد کلی کشمکش و تلاش ایشون دادم، ایشون دیگه پیگیر نشدن و رفتن...
الآن خیلی ناراحتم و حس پشمونی دارم.۳ ماهه که بهشون جواب رد دادم...خیلی دلم می خواد به خاطر همه صبر و پیگیری که تو ۴ ماه آشنایی داشت این بار من پا پیش بذارم و بهشون پیام بدم و بگم نظرم عوض شده ولی غرورم اجازه نمی ده...
گاهی اوقات با خودم میگم شاید خودش برگرده ولی بعدش میگم نه، دیگه بعد اون همه تلاش فکر نمیکنم امیدی براش باقی مونده باشه که برگرده...
نمی دونم چه کار کنم. ممنون میشم راهنماییم کنید...
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19420
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
با #خواستگار نداشتنم چه کار کنم؟ مهاجرت کنم؟
سلام
یک راست میرم سر اصل مطلب. من دو بار دیگه اینجا پست گذاشتم. نویسنده پستهای از خواهرم متنفرم همه رو عاجز کرده و از دست خانواده م زندگیم داره نابود میشه هستم.
حقیقتش این هست که به غیر از شما هیچ کسی رو ندارم. لطفاً اگه میشه این دو تا پست رو بخونید که بدونید اوضاع من و خانواده م به چه شکلی هست.
امّا الآن می خوام راجع به موضوع دیگه ای صحبت کنم. اول از همه بگم با توجه به شرایط خیلی سختی که داشتم و از شما خواهش میکنم این دو تا پست رو بخونید که متوجه شرایط من بشید، باید بگم امسال بر خلاف میلم مجبور بودم برم دانشگاه آزاد شهرمون که بیشتر از این تو خونه نمونم. واقعاً دارم تا مرز جنون میرم.
موضوعی که می خوام راجع بهش صحبت کنم و مادر و خواهرم به هزار طریق تو روم کوبوندن، خواستگار نداشتنم هست. الآن من ۲۴ سالم تموم شده. نمی دونم باید چه کار کنم؟
خواهشاً نگید برو پیشرفت کن و از این صحبتها. همه ی اینها رو خودم می دونم. درد من پیشرفت و تحصیل و این چیزها نیست. نگید الآن دیگه دخترها شوهر نمیکنند و دوره زمونه عوض شده. مشکل من الآن خواستگار نداشتنه.
مادرم از سنین پایینتر بارها و بارها به روم آورده که تو خواستگار نداری. تو به درد نمیخوری. هر کی نگات کنه می دونه به درد نمیخوری. همه از در و همسایه و فامیل و دوست و آشنا خواهرتو می خوان. تو رو هم همه میشناسن ولی حتی یک نفر هم تو رو نمی خواد.
از این حرفهای مادرم دلم شکسته، غرورم نابود شده. باورم شده که هیچکس منو نمی خواد. البته خب حقیقت رو گفته. مگه غیر اینه؟ خب هیچ کی از من خوشش نمیومده و مطمئنم که نخواهد اومد. هر وقت برای خواهرم خواستگار میاد امکان نداره جفت شون و مخصوصاً مادرم منو نچزونه.
الآن نمی دونم باید چه کار کنم. جلوی همه سمت خواهرم رو می گیره انگار من مردم. خب مشخصه خواهرم فقط به چشم میاد. بعد از اینکه خواستگار نداشتن رو به روم آورد، من دیگه آدم سابق نشدم. دلم شکست. اصلاً مردم. از کل هستی قطع امید کردم. اصلاً یه جوری شدم. منزوی افسرده و گوشه گیر شدم.
شما باید اون دو تا پست رو که قبلاً نوشتم بخونید که بدونید رفتارشون با من به چه شکل هست. سن بالام و دانشگاه نرفتنم تا الآن اوصاعمو بد تر کرده. امسال تازه دارم میرم دانشگاه. به آرزوم که نرسیدم. خیلی خیلی وحشت دارم که نکنه الآن که دارم میرم دانشگاه اون جا هم مورد پسند کسی نباشم. از خصوصیات ظاهریم قدم ۱۷۵ و وزنم ۶۵ هست. لاغرم. اصلاً چاق و گنده نیستم. قیافه م خوبه. ای کاش میشد عکس بذاری. حتی حاضر بودم عکسم بدم. امّا دیگه هیچ اعتماد بنفسی ندارم. نکنه خواستگاری نداشته باشم؟
من اصلاً نمی دونم پسند شدن و پیشنهاد داشتن چه جور حسی هست؟ الآن دیگه دارم مطمئن میشم کسی منو نمی خواد. چه جوریه که بقیهی دخترها هم به موقع دانشگاه رفتن و هم هزار جور عاشق و خواستگار دارن. من چرا اینجوری نیستم؟
فکر میکنم تو کل ایران فقط من اینجوریم! مهمونی و عروسی هم سال به سال هیچ جا دعوت نمی شیم. امّا تصمیم گرفتم همونم نرم. چون مطمئنم اون جا هم مثل دفعههای قبل یکی از خواهرم خواستگاری می کنه و باز هم مامانم منو متلک بارون می کنه و میگه تو رو هم دیدن ولی باز هم اون رو خواستن. من خیلی از خواهرم خوشگل ترم و خوش اخلاق تر. امّا چون مامانم ازم متنفر هست فقط با اونه که اون رو بخوان. الآن تکلیف من چیه؟ حتی یک دونه خواستگارم نداشتم.
به مامانم میگم من مگه کجا رفتم؟ من مگه اصلاً دانشگاه رفتم؟ کی منو دیده؟ مامانم میگه تو هر روز میری پیاده رویی تو ساختمونم همه تو رو می شناسن فامیلاهم همه تو رو دیدن ولی تو خواهان نداری. از مادرم متنفرم. در صورتی که خود مامانم میره پارک محله به معرف شماره میده بعد همون رو می کوبه تو روم که بزرگه خواستگار داره. الآن تکلیف من چیه؟؟ زشت نیست؟ تو دانشگاهم که از همکلاسی هام بزرگ ترم. وحشت دارم از اینکه نکنه مامان بابام بگن این دانشگاهم رفت اون جا هم کسی نخواستش.
من حالم اصلاً خوب نیست. مامانم ۶ ماهه حتی یک کلمه باهام حرف نزده. به همه گفته این دختر من نیست. اگه وقتی ۱۸ سالم بود مامانم مرده بود من این همه سختی و عذاب نمیکشیدم. برادرمم اذیت می کنه. همین الآن که دارم این متن رو مینویسم مادر و خواهرم چند بار سر بچه عربده کشیدن. از جفت شون متنفرم که برادرم رو اذیت می کنن. من یک دختر شاد و پرانرژی و با اعتماد به نفس بودم ولی سال هاست که دیگه نیستم.
خواستگارانم بعد تحقیق، دیگه پیداشون نمی شه
سلام وقت بخیر
من دختری ۲۷ ساله هستم ارشد خوندم و شغلم معلمی هست. از ۱۷ سالگی تا به حال خیلی #خواستگار داشتم همه آنها هم تمایل به #ازدواج با من داشتن امّا بعد از تحقیقات از همسایه و آشنا فرار می کنن میرن!
مشکل خانواده من این هست که برادرم سابقا اعتیاد داشته امّا حالا ده ساله ترک کرده و مشکل بعدی اختلاف شدید خانوادگی والدینم هست که تحت هیچ شرایطی با هم خوب نیستن. والدینم همیشه توی دادگاه پاسگاه هستن همیشه پلیس خبر می کنن کلاً آبرویی اینجا نداریم. همسایهها از دست والدینم آسایش ندارن همه ازشون می ترسن پدرم دائماً با همسایهها درگیر میشه.
خواستگاران منم خیلی ذوق ازدواج دارن امّا بعد تحقیق دیگه پیداشون نمی شه بعضی ها هم بهم گفتن که توی تحقیق خیلی پشت سرتون بدگویی کردن ولی گفتن خود دختره خوب و پاکه امّا خانواده ش وحشی و بی آبرو هستن.
منم سنم داره بالا میره نگران هستم دیگه حوصله خونه پدری رو هم ندارم و اینکه پدرم یک آدم لجباز و بدخلق هست حاضر به نقل مکان و جابجایی نیست میگه لذّت می برم مجرد موندی عمراً بذارم ازدواج کنی و شرایط جابجایی اصلاً نداریم.
رفتم مشاوره و ایشون گفتن که خودت به خواستگارت مشکلاتت رو بگو امّا خواستگاران من همه شون خانواده خودشان رو به رخ من میکشن و کلاس می ذارن من چطور توی روی آنها بگم که چنین والدینی دارم بعداً طعنه میشه. و کلاً از بیان این مسائل خجالت می کشم.
همسایهها هم خیلی حسودن لذّت میبرن بدگویی کنند و علاوه بر آن کلی دروغ دیگه هم میگن.
از این وضعیت خسته شدم احساس سرخوردگی دارم که همه خواستگاری هام ناموفق هستن و دیگه از ازدواج دلسرد شدم.
همه خواستگارامم غریبه هستن اول خودم رو می بینن بعد جلو میان البته محل کارم زنانه ست هیچ مردی نیست که بخوام خودم آشنا بشم.
به نظرتون با این مشکل چه کار کنم؟
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19357
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
من هم دلم می خواست #همدم داشته باشم. #مادر بشم ...
سلام عزیران خانواده برتر
من ۲۷ ساله هستم، حقیقتش توی زندگیم کلاً یک #خواستگار و یک مورد #ازدواج بیشتر نداشتم. نمی خوام از خودم تعریف کنم ولی ایراد خاصی ندارم، سنگین هستم، قیافه ی خوبی دارم، اخلاقم هم خوبه.
خواستگار اولی که متأسفانه اول آمار اموال مون رو درآوردن بعد دیدن پولدار نیستیم و وضع مون متوسطه رفتن و نیومدن. تا اینکه پارسال از طریق یکی از آشنایان یه مورد به من معرفی شد، در حضور همون آشنا همدیگر رو دیدیم.
ظاهراً جوون سنگینی بود و خیلی از نجابت و سلامت اخلاقیش تعریف می کردن. فقط خیلی خیلی کم حرف بود. من قبل از دیدنش، خانواده و برادرم رو کاملاً در جریان قرار داده بودم، با اینکه که هنوز نه به بار بود نه به دار، کلی تو دلم رو خالی کردن که ما نگران هستیم و شرایطش فلانه.
خلاصه من این آقا رو دیدم، جوون سالمی به نظر می اومد فقط کم حرفیش باعث شد توی ذوقم بخوره، با این وجود با خودم گفتم صرفاً به خاطر چنین چیزی سریع قضاوت و ردش نکنم.
فردای اون روز، اون واسطه گفتن که این آقا خیلی از شما خوش شون اومده و علت کم حرفی شون هم به خاطر حیا و خجالت بوده. چون اهل دختر بازی نبودن. گفتن اگه دختر خانوم مایل هستن با هم یه مدت آشنا بشیم.
منم اینها رو با برادرم مطرح کردم، متأسفانه کلی بهونه آورد که از نظر خودش منطقی بود ولی از نظر من واهی، مثلاً میگفت: پسره معاشرت بلد نیست، خونه ش خارج از شهره، یا ممکنه مسئولیت مادرش هم گردنت بیفته و فلان. حتی شده با یه آدم با وضع مالی خیلی پایین ازدواج کن ولی داخل شهر باشه.
تا تونست توی دلم رو خالی کرد.
البته می دونم منو خیلی دوست داره و از روی دلسوزی میگفت، ولی به نظرم داشت سخت می گرفت.
از یک طرف اون واسطه همه ش اصرار میکرد و از طرفی خودم هم همسر همین برادرم رو واسطه کردم گفتم بهش بگه حداقل بذاره من یه مدت با این آقا آشنا بشم، نهایتاً اگه از هم خوش مون نیومد هر کدوم میریم دنبال زندگی مون دیگه.
امّا با این حال برادرم با حالت تمسخر پشت تلفن گفت: این دختره چرا این قدر هول و دست پاچه ست!
من هم که اینها رو شنیدم، به غرورم برخورد و دیگه اصرار نکردم و جواب رد دادم. چون اگه سر خود با پسره ادامه میدادم بعدها اگه ازدواج سر نمیگرفت هزار تا سرکوفت میخوردم.
متأسفانه الآن که فکر میکنم می بینم بزرگترین اشتباهم این بود که، همون اول کاری و قبل از اینکه با اون آقا بیشتر آشنا بشم، همه چی رو کف دست برادرم گذاشتم.
کاش ذرهای میفهمید من هم انسانم، احساس و عاطفه و نیاز دارم. انگار می خواد از من یه ربات بسازه، میگه یا با موقعیت خیلی خیلی عالی ازدواج کن یا تا ابد مجرد بمون و فقط برو سر کار و پول در بیار.
ولی من می خواستم سروسامون بگیرم، اگه ازدواج بده چرا خودش ازدواج کرده، ،. به خدا از اون هایی نیستم که بخوام به هر قیمتی یا با هر آدم بدی ازدواج کنم امّا به نظرم نباید خیلی دنبال مورد ایده آل و آنچنانی بود، والا تو اقوام مون به پسرهای بدتر از اون پسره زن دادن و دارن خرج شون رو هم میدن. چرا آخه من باید یه مورد خوب رو از دست بدم صرفاً چون خونه ش تو شهر نیست.
الآن اون آقا ازدواج کرده و من تنهام.
شاید اگه میذاشتن باهاش آشنا بشم الآن سر خونه و زندگی خودم بودم، ولی باید برم دنبال کار و برای چندر غاز تو بیرون جون بکنم چون دیگه از حرف بقیه خسته شدم، از نظر دیگران یه دختر یا باید ازدواج کنه یا بره سر کار.
می دونم سر کار رفتن خوبه ولی من ترجیحم خونه داری بود. همه ی دوستانم ازدواج کردن، بعضی هاشون حتی بچه هاشون به سن مدرسه رسیدن. من هم دلم می خواست همدم داشته باشم. مادر بشم ...
از طرفی هم اهل دوست پسر و روابط خارج از چهارچوب هم نیستم. می دونم هم، احتمالاً دیگه، موقعیت ازدواج برام پیش نمیاد، چون پدر و مادرم جدا شدن و پدر خوبی ندارم و سال هاست رهامون کرده.
باز صد رحمت به برادرم، چون پدرم خیلی خیلی بد تر از اون بود. کاش منم مثل خواهر بزرگ خدا بیامرزم تو بچگی می مردم و راحت می شدم.
از من که گذشت، امیدوارم بقیه با خوندن درد و دلم دخترهای خانواده شون رو درک کنن. نمی گم به هر آدم بدی که از راه رسید دختر بدین یا به دختر یا خواهرتون فشار بیارین که ازدواج کنه.
ولی حداقل یه فرصت شناخت بهشون بدین.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19355
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
چرا #معشوقه خوبی هستم، ولی #همسر خوبی نه؟
سلام
برای من خیلی جالبه که اون پسرهایی که در یک نگاه #عاشق میشن و سریعاً هم #خواستگاری می کنن در اکثر مواقع دختره و #خانواده ش خیلی پولدار تر از پسره از آب در میان و نهایتاً پسر رد میشه. (مشابه پستی که اخیراً گذاشتن)
بعد ما دخترهایی که از نظر مالی معمولی هستیم هیچ وقت چنین اتفاقی برامون نمی افته و باید از هفت خوان رستم بگذریم تا پسره افتخار بده و بیاد خواستگاری.
به نظر شما هیچ ارتباطی بین این دو مقوله وجود نداره؟
ما هم ترم پایینی بودیم، دانشجو بودیم و الآن هم تو اجتماع هستیم ولی خبری از #خواستگار متناسب نیست و اون هایی هم که میان یه جورایی طاقچه بالا می ذارن. هر کسی جلو میاد قصدش فقط و فقط دوستیه.
فکر نکنید زشتم یا عیب و ایراد دارم یا آدم کمی هستم که دارم این رو میگم چون اگر اینجوری بود کلاً هیچ پسری سمتم نمی اومد.
من حتی از یه آدم معروف و خیلی پولدار #پیشنهاد_دوستی داشتم (که این جور آدمها با هر کسی ارتباط نمی گیرن) ولی تعداد خواستگارانم تو یک سال همیشه عددی بین صفر و یک بوده.
لطفاً به این سوال مهم پاسخ بدید:
چه چیزی باعث میشه پسرها به بعضی دخترها فقط به دید یک معشوقه نگاه کنن نه یک همسر مناسب؟
آرکتایپم آفرودیته و mbti هم ESTJ
به خودم میرسم، چهره ام جوریه که تو خیابون میرم حسادت دخترها رو تحریک میکنم و اکثر نگاهها سمت منه. قبلاً می خواستم مدل شم.
منتهی اگر اون پسرهایی که خودم باهاشون قطع ارتباط کردم کنار بذاریم در بقیه موارد همیشه طرف مقابل از ادامه دادن باهام طفره میره.
فعلاً تصمیمی برای ازدواج ندارم ولی می خوام بدونم چرا هیچ کدوم از روابط دوستیم به خواستگاری منجر نشده. (لطفاً نگید که اکثراً اینجوری نیست)
دیگه داره خیلی اعصاب خرد کن میشه که دوست پسرم BMW داشته باشه ولی خواستگاری که با منت می خواد بیاد پژو پارس.
که اونم اگر جواب مثبت بدی پیگیری نمی کنه و دود میشه میره هوا!
دلم میخواست روابط آزاد رو انتخاب میکردم که دیگه ناراحت نباشم ولی انگار نمی تونم، ممنون میشم کمکم کنید
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19338
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
#قبل_از_ازدواج
علی باش فاطمه ات می شوم
سلام وقت تون بخیر
میشه لطفاً بگید من اشتباه میکنم این جور افراد هستن یا نه واقعاً وجود ندارن؟
من شک داشتم برای اینکه این ها رو بگم ولی واقعاً گیج شدم.
من ۱۸ ساله هستم و یک ساله دنبال دینم بودم تا کامل بفهممش شاید خیلی چیزها مونده ولی برای منی که فقط #حجاب داشتن و هیچ نمی دونستم که چرا و ...
منی که تمام پلی لیست گوشیم آهنگ بود و یه دونه مداحی هم نداشتم یا مسجد نمیرفتم و تمام دوستانم #بی_حجاب چون از #باحجاب ها و #مذهبی_نما بودن شون خوشم نمی اومد، خیلی چیز بزرگیه.
خب خانواده م #مذهبی بودن ولی نه خیلی فقط #نماز و #محرم #نامحرم و حجاب و تمام همین البته به منم هیچ زوری نکردن طوری که الآن فقط من نوه با حجاب خانواده م.
ولی الآن یه سال من رسیدم به شهدا و کل گوشیم مداحی و زندگی کردن با اون ها و #نماز_اول_وقت و #چادر و کلی افراد با ارزش شناختن و ...
خب خانواده م خیلی کمک نکردن پوشیه می زدم میگفتن جلب توجه یا مجبور میکردم بیان مسجد یا هیئت ولی الآن خدا رو شکر وقتی ثابت قدم بودنم رو دیدن مامان و بابام همراهم شدن و خیلی مشتاق شدن.
اولش فکر میکردن من به خاطر درسم رو #دعا کردن یه مدت اینجوری شدم...
ولی الآن من سر یه موضوعات دیگه مشکل دارم خب من #خواستگار راه نمیدم چون میترسم اون ها هم اینجوری باشن چون آقا پسر خوب ندیدم (من آدم بد حجابی نبودم من تو کلاس با استاد مرد تنها بودم کلی یا تو جمع ۸ تا آقا پسر و من تنها دختر کلاس بودم ولی خب این اعتماد خانواده م بوده به من و من حتی دوست هم نشدم تا به حال) هر #پسر_مذهبی دیدم معلوم شده همه ش دنبال مخ زدنه یا به خیلی چیزها اعتقاد نداره.
همه شون دنبال #امام_حسین و عزاداری خب اگه واقعاً برای امام حسین متاسف هستید و ادعا دارید اگه بودید تو جنگ میرفتید چرا پیرو امام زمان نیستید، چرا با کارهامون اشک شون در میاریم.
خب من آدمی می خوام که تو زندگیم نداشتم کسی که مثل من رو همه احکام پافشاری کنه مثل معلوم نشدن مچ دست حتی یا مثل خیلیها روسری و کیف و چادر پر از جلب توجه، نخواد از من چون شیکه.
خب همه میگن این چادر پر از پولک اینها رو بپوش #روسری و کیف طلایی که ناخودآگاه تو رو جلب می کنه یا خیلیها جوراب نمیپوشند میگن مشکل نداره ولی داره من نمی خوام برای مردم شیک تو چشمی باشم نه ساده ترجیح میدم برای تو خیابون و جایی که نامحرم و این مشکل من با همه است.
شاید این افکارم به خاطر اینه که تو خانواده م آقایون غیرتی نیستن زیاد مثلاً پسر عمه م دست عمه م رو گرفت وسط برقصه، شوهر عمه م با اینک هر شب هیئت یا نماز اول وقت هیچ کاری نکرد.
خب برای من خیلی سخته چون فکر میکنم اگه برای کسی اهمیت داشته باشی همیشه روت غیرت داره و فقط برای خودش تو رو می خواد نه اینکه غیرت الکی و تعصبی! نه، غیرتی که نذاره دلت بشکنه.
من فکر میکنم پسری وجود نداره که حرف نباشه و عمل باشه مثل امام علی رفتار کنه کسی که عاشق امام علی باشه چون اگه باشه به تمام حرفها رفتارشون گوش میده ولی همه یا بد دهن هستند یا بد دل یا ...
می دونید الآن آقایون مثل خانمها مذهبی دنبال این هستند دستبند ست کنن جوراب کالج بپوشن، شلوار تنگ و ...
ولی خب اون دستبند باعث جلب توجه نمی شه تو مکانی که نامحرم هست؟ چرا فکر می کنن نگاه به نامحرم مال آقایونه نه دین همیشه گفته نگاه به نامحرم برای خانمها هم گناه
من وقتی دارم خانواده م رو مجبور میکنم #مهریه ۱۴ سکه یا عقد فقط تو معراج شهدا و لا غیر بدون مراسم یا حتی من با کار کردن خانم هم مخالفم ولی منم هدف های خیلی بزرگ قشنگی دارم ولی چون می دونم اون کار هیچ وقت حضرت زینب و فاطمه انجام نمیدادن منم نمی خوام انجام بدم و ...
خب چه جوری به خانواده م تضمین بدم اون فرد #خیانت نمی کنه مثل کلی مرد مذهبی اطراف مون تو زرد نیست!
می خوام بگم آقایون اگه واقعاً حرف های که اینجا خیلی از شما میزنین واقعی باشه اگه علی گونه باشید مطمئن باشید طرف مقابل تون سعی می کنه فاطمه باشه
التماس دعا
موفق باشید ان شاء الله، امیدوارم ببخشید اگر چیزی گفتم یه کم دلم پر بود ولی خواهشاً حواس تون به اون لقب حسینی بودن و وارث #حضرت_زهرا باشه اون ها خیلی مهم هستند
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19326
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
پیشنهاد صیغه پنهانی و طرح مسائل جنسی از سوی #خواستگار
با سلام
یکی از همکارانم از من #خواستگاری کردند. سادگی خاصی در رفتارشان بود و لذا قبول کردم که آشنا بشیم. (قبلش ارتباطمان در حد یک سلام بود). ابتدا گفتند که با خانواده مطرح نکنم که اگر به توافق رسیدیم آن وقت به خانوادهها بگیم. مخالفت کردم و با خانواده م در بین گذاشتم.
یکی دو هفته با هم در ارتباط بودیم بعد از چند روز مسائل جنسی را مطرح کردند. خیلی صریح و واضح و بی پرده. واقعاً احساس بدی داشتم و انتظارش رو نداشتم. از ایشان پرسیدم که چرا کل سوالات شما مربوط به این مساله است که گفتند سایر مسائل برای ایشان حل شده جز چند مساله که یکییش مساله جنسی است که خیلی برایشان مهم است.
بعد از یک هفته پیشنهاد کردند صیغه ایشان شوم به صورت پنهانی بدون اطلاع خانواده م. و به این مساله به شدت اصرار داشتند. مخالفت کردم. واقعاً شوکه بودم و خواستم جواب منفی بدم. عذرخواهی کردند گفتند که میخواستند من وابسته ایشان شوم و منو به دست بیارند.
دلیل دیگری هم مطرح کردند که چون ایشان دوست دارند ابراز علاقه کنند امّا من مانع می شدم و خواهش می کردم در فضای عاری از احساسات به شناخت هم بپردازیم و تصمیم بگیرند. مهریه یک سکه و انتظار دارند در مخارج زندگی کاملاً مشارکت داشته باشم. ممنون میشم نظرتون را بدونم.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19308
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
آیا #شوهرم #عشق سابقش رو فراموش کرده؟
سلام به کاربران عزیز
شوهرم در نوجوونیش وقتی تابستون ها میرفتن روستا، همون جا عاشق یه دختر دو سال از خودش کوچیکتر میشه و بیشتر به این خاطر که نسبت به بقیه دخترها زیباتر بود و بقیه پسرها هم ازش خوش شون می اومد. میگه با هم رابطه اصلاً نداشتیم حتی کلامی ...
فقط در حد نگاه بود و دختره و اهالی روستا می دونستند که شوهرم ازش خوشش میاد چون شوهرم به خواهراش گفته بود و تو روستا پخش شد.
خلاصه شوهرم گفت بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم اون خانم به دردم نمی خوره و خانمه ۱۵ سالش بود، #خواستگار براش میاد و جواب رد میده و پیغام می فرسته که منتظر شوهر منه.
خانواده شوهرمم گفتن هنوز بچه ست. اگه می خوای #ازدواج کنی به همون آقا جواب مثبت بده، خلاصه بعد از دو سال خانمه با همون خواستگارش ازدواج می کنه.
خانم به دوستاش گفت بین همه کسانی که ازم #خواستگاری کررن فقط شوهر منو دوست داشت و این به گوش شوهرم رسید...
شوهرم بعدش مادرشون فوت شدن و رفتن سربازی و تو سن ۲۳ سالگی اومدن دانشگاه و با هم همکلاسی شدیم و به قول خودش در نگاه اول عاشقم شد.
از ترم اول ازم خواستگاری کرد و من هیچ علاقهای بهش نداشتم تا بعد از دانشگاه بالاخره با یکی دو ماه ارتباط تلفنی بهشون اجازه خواستگاری دادم و اومدن خواستگاری و بعد از شش ماه ازدواج کردیم.
مشکل من اینه که خانواده ش خیلی از اون خانم تعریف می کنن جوری که انگار من در مقابل گزینههای دیگر ازدواج شوهرم خیلی پایینم.
در صورتی که وضع مالی ایشون خیلی بد بود و من به خاطر اخلاق و ادبش باهاشون ازدواج کردم... وگرنه از لحاظ مالی و تحصیلات و ظاهر چیزی کم ندارم. بعد از شنیدن جریان عشق سابق شون خیلی نسبت بهشون سرد شدم ولی شوهرم قسم خورد که اصلاً اون خانم رو دوست نداره و خانواده ش جور دیگه ای میگن...
به نظرتون شوهرم اون خانم رو فراموش کرده یا نه؟ عشق من محکمتر بود یا اون خانم؟ چون اون موقع که شوهرم عاشق اون خانم بود شرایط ازدواج نداشت که بخواد بهش برسه ولی خودش میگه خودم دختره رو نخواستم...
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19292
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
هر جا #دخترهای_خوشگل_تر از خودم رو می بینم غبطه می خورم
سلام
من 22 ساله هستم دانشجوی ارشد مهندسی در یکی از دانشگاه های تهران
نا امیدم
شاید بگین چرا
برای اینکه یه قیافه متوسط دارم و از این بابت خیلی دلم می گیره، تازه یه طرف صورتم کلی جوش زده یه جای سالم نمونده، دکترم رفتم قرصها رو می خورم خوبه قطع شون که میکنی باز هم همینه و دوباره جوش می زنم.
همیشه دخترهای خوشگلتر از خودم رو می بینم دلم می گیره و تو دلم حسرت و غبطه اون ها رو می خورم و میگم خوش به حال شون و میگم کاش منم مثل اون ها خوشگل بودم.
هیچ کسی منو دوست نداره، برای اینکه قیافه جذاب و خوشگلی ندارم و حتی #خواستگار هم ندارم.
ناامیدم همیشه، همه ش مثل افسرده ها رو تختم، قبلاً یکی از دوستانم یه سری کتاب برام معرفی کرد برای اینکه خودم رو بیشتر دوست داشته باشم ولی بی فایده ست.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19273
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
در #خواستگاری چطوری حرف بزنم که #خواستگار فرار نکنه؟!
سلام دوستان
خواهش میکنم راهنماییم بفرمائید (خصوصاً آقایون و کاربران قدیم که فقط تجربه دارن)!
اصلاً برادران بزرگوار شما وقتی میرید خواستگاری دختری، دوست دارید اون خانم به شما چی بگه و چی بشنوید؟
دختری هستم حدوداً 30 ساله، تحصیل کرده ام و #محجبه، اصلاً در بحث خواستگاری نمیدونم چه جوری باید صحبت کنم. خواستگار زیاد دارم، امّا پای صحبت که می رسه یا خودم بیشتر صحبت میکنم یا یه حرفی می زنم پسره فرار میکنه، مثلاً من دوست دارم همسرم تو کارهای منزل همیشه کمک حالم باشه، یا مشکلی که دارم جارو برقی نمی تونم بزنم چون کمرم خسته میشه. این رو چطوری و جلسه چندم بهش بگم که طرف نره؟!
از نکات منفی اخلاقی خودم فقط زود رنج و زود جوشم، بعد اینها رو بگم طرف میترسه، خواهش میکنم از ب بسم الله تا آخر یک جلسه مفید خواستگاری برام توضیح بدید در راه رضای خدا.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19265
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
تاثیر ظاهر منزل دختر خانم در دیدگاه #خواستگار
سلام حال تون خوبه ان شاء الله
فرض کنید دختر خانمی در سن #ازدواج هست و شرایط خوبی هم داره امّا یک مشکلی هست
خیلی دیدم مردم و اقوام و کلا همه میگن خوبه که منزل خانواده دختر یه مقدار مرتب و آراسته و شیک باشه البته منظور تجملات نیست ولی خودتون متوجه هستید دیگه ...
حالا تصور کنید این خانم منزل شون ظاهر خوبی نداشته باشه و فرسوده باشه هم چنین وسایل زندگی هم قدیمی باشه
طوری که خانواده از پذیرش مهمان و خواستگار فراری باشن و به بهانه های مختلف خواستگار ها رو رد کنن یا اگر خواستگار و مهمان بخواد بیاد خیلی دچار ناراحتی و خجالت بشن
در عین حال پدر خانواده هم وضع مالی شون خوب باشه امّا اصلاً نپذیرن که به ظاهر زندگی هم کمی اهمیت بده
چه کار باید کرد؟
صحبت کردن هم فایده نداشته
نظر آقایون چیه؟
وقتی وارد منزل میشن و ظاهر رو می بینن چقدر در نگاه شون به اون خانم تاثیر داره؟و چه برخوردی خواهند داشت؟
تصور کنید حتی محل مناسبی در منزل برای گفت وگوی دو نفره هم وجود نداشته باشه
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/19220
https://eitaa.com/khbartar
https://iGap.net/khbartar
https://rubika.ir/khbartar
#خانواده_برتر
پست های 20 تیر 1402 وبلاگ خانواده برتر
حس میکنم یکی از همکاران به ظاهر مذهبیم به من حسی داره
https://khbartar.blog.ir/post/20070
آقایون برای #ازدواج چقدر وضعیت مالی دختر براشون مهمه؟
https://khbartar.blog.ir/post/20069
آیا برای شخصی که به نظر گزینه مناسبی میاد حاضرید 2 سال صبر کنید؟
https://khbartar.blog.ir/post/20068
نظرتان درباره مشاغل ساختمانی چیه؟
https://khbartar.blog.ir/post/20067
چگونه به این زندگی ادامه دهم؟
https://khbartar.blog.ir/post/20066
لازمه به خواستگارانم بگم که ده سال قبل رابطه تلفنی با یه پسر داشتم؟
https://khbartar.blog.ir/post/20065
شغل خودتون رو معرفی کنید
https://khbartar.blog.ir/post/20064
خانمم کار میکنه و من یه کم رو محیط کارش حساسم
https://khbartar.blog.ir/post/20063
پیش اومده که بعضی پسران بهم بخندن
https://khbartar.blog.ir/post/20062
بعد از کنکور پیشنهاد می کنید چه کارهایی انجام بدیم؟
https://khbartar.blog.ir/post/20061
با خلاء عاطفی ناشی از نبودن شوهرم چطور سازگار بشم؟
https://khbartar.blog.ir/post/20060
به خاطر رنگ پوستم خواستگارانم منصرف میشن؟
https://khbartar.blog.ir/post/20059
مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها به پول امروز چقدر است؟
https://khbartar.blog.ir/post/20058
چگونه از اهداف دست نیافتنی دل بکنم؟
https://khbartar.blog.ir/post/20057
درخواست راهنمایی در مورد دوره های فنی و حرفه ای آشپزی
https://khbartar.blog.ir/post/20056
چه طوری عذرخواهی کنم تا قبولم کنه
https://khbartar.blog.ir/post/20055
احساس میکنم بدقیافه ام، اصلاً اعتماد به نفس ندارم...!
https://khbartar.blog.ir/post/20054
زشته که عروس در عقدش قرمز پر رنگ بپوشه؟
https://khbartar.blog.ir/post/20053
🌱https://eitaa.com/khbartar🌱
#ازدواج #مهریه #خواستگار #کنکور #عروس #عقد #رنگ_پوست #زن_شاغل