eitaa logo
خانواده برتر
1.1هزار دنبال‌کننده
248 عکس
451 ویدیو
0 فایل
کانال وبلاگ خانواده برتر https://khbartar.blog.ir معرفی مطالب پر بازدید و پر بحث خانواده برتر وبلاگ #خانواده_برتر به لطف خدا بیش از ۱۰ سال است که فعالیت دارد. #خواستگاری #ازدواج #انتخاب_همسر #همسرداری #حجاب #روابط_قبل_از_ازدواج
مشاهده در ایتا
دانلود
از انجام خ ا خسته شدم واقعاً سلام وقت بخیر دوستان لطفاً کمک کنید پسر 25 ساله ای هستم، من خیلی خ ا می‌کنم و به شدت هم خودم در عذابم و اذیت میشم کل انرژیم رو می گیره، کمر درد می‌گیرم و بعد از هر بار خ ا مجدد بعد یک الی دو ساعت میلم تشدید میشه ورزش هم می‌کنم، فیلم و سریال سانسور شده و دوبله شده ام می بینم. امّا نمی دونم چرا این قدر باز میلم زیاده چون واقعاً خسته شدم. بعداً ممکنه برای تشکیل فرزند برای من مضر باشه اسپرم ها نابالغ بشن یا هر چیز دیگه ای که از اینترنت خوندم اصلا میلم بچه گونه نیست؟، واقعاً غریزه وحشتناکی درونمه و خسته شدم حتی ممکنه تو زندگی زناشویی برای آینده م مشکل ساز بشه این حجم از میل جنسی. لطفاً راهنمایی چیزی اگر هست بهم بگید مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19394 https://eitaa.com/khbartar
خیلی بین منو همسرم تفاوت وجود داره سلام دخترم و 31 ساله هستم. یک سالی میشه که عقد کردم که ای کاش اصلاً نمی‌کردیم. خیلی بین منو همسرم تفاوت وجود داره. اون آرومه ولی من نقطه مقابلشم. اون اهل مداراست ولی شخصیت من طوریه که اصلاً اجازه نمی ده برای یه مرد غرورم رو کنار بذارم. این هم بگم که تا حلا هر چی به دست آوردم از تلاشم و بسنده نکردنم به کم بوده که همین موتور محرکی شد تا تو دبیرستان المپیادی بشم و به پزشکی برسم. همسرم طلافروشی داره. تا حالا چندین بار اختلاف نظر داشتیم که کار به دعوا کشیده و من هم شخصیتم اجازه نمی ده که قدم پیش بذارم و رابطه رو درست کنم و تا حالا هر قدمی بوده از سمت اون بوده. شخصیتم رو نمی تونم کاریش بکنم. مثلاً اون بار دعوا داشتیم و مشتی حرف بارش کردم که یه سکوتی کرد و فقط دور شد ولی یک ساعت بعدش دوباره اومد و سر صحبت رو باز کرد. خیلی اوقات میگم زیادی دارم بهش سخت می‌گیرم ولی کمی بعدش به دلیل صحبت هامون که فکر می‌کنم میگم نه حقش بود. من خودم طوری هستم که وقتی با کسی قهر می‌کنم شاید سال‌ها نمی خوام ببینمش ولی اون همه ش سر صحبت رو باز می کنه و نمی زاره قهرمون طولانی شه که اون هم یا با حرف زدن یا با آماده کردن میوه پوست کنده و خوردنی‌های دیگه. شاید بگید پس این کار رو نکن ولی اگه من ناراحتیم رو فریاد نزنم اصلاً آروم نمی شم. و همین غر زدن و فریاد منو آروم می کنه. اگه تو خودم بریزم دپرس میشم. حتی بعضی اوقات میگم که تا هنوز اول کاره بگیرم و نه خودم رو اذیت کنم و نه اون رو. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19392 https://eitaa.com/khbartar
دختری با شرایط من چطور باید صبوری کنه و با نیازهای شدیدش کنار بیاد؟ سلام من دختری هستم ۱۸ سال و ۵ ماه. امروز وقتی خیلی ذهنم درگیر شد و داشتم به شدت اذیت می شدم اتفاقی این سایت رو پیدا کردم و با دیدن اینکه همه خیلی صریح راجع به مشکل خودشون که درون شون مخفیه اینجا صحبت می کنن و نظرات دیگران رو میشنون خیلی خوشم اومد و من هم تصمیم گرفتم مشکلم رو در بین بگذارم. من تا همین الآن همیشه خودم رو از دوستی با جنس مخالف و رل زدن چه مجازی چه حضوری یا حتی چت محروم کردم و همیشه خواستم دختر خوبی باشم. یک بار در ۱۴ سالگی دچار اشتباه شدم و با یک پسر چت می کردم امّا فقط در حد چت ساده بود پدر مادرم بهم شک کردن و خیلی بهم فشار آوردن و تنبیه کردن و کلاً گوشیم رو جمع کردن. من از اون موقع حتی سراغ چت هم نرفتم نه فقط به خاطر ترس، خودم هم خواستم خودم رو پاک نگه دارم. (این رو بگم از نظر زیبایی هم مشکلی ندارم. چاق هم نیستم فقط باید امسال حسابی ورزش کنم تا به اندام ایده آلم برسم.) ولی دچار گناه کبیره بدی (خودارضایی) شدم اون هم از سن خیلی کم وقتی بچه بودم حتی زمانی که راجع به رابطه جنسی اطلاعات نداشتم دچار این کار بودم تا همین الآن که شدیدتر هم شده حدود ماهی ۳ یا ۴ بار میشه که کنترل خودم رو از دست میدم و این کار رو انجام میدم وقتی تموم میشه این قدر احساس گناه، افسردگی، سرافکندگی می‌کنم که زجرش این قدر زیاده که اون لذّت در لحظه قطره‌ای از دریای زجر بعدشه... هزار بار توبه شکستم و از خودم احساس خجالت می‌کنم پدر مادرم هم روح شون خبر نداره از این احساس نیاز من و فقط به فکر درس خوندن من برای کنکور امسال که میشه کنکور دومم هستن و اون قدر هم روشن فکر نیستن که بشه نیازهام رو باهاشون در بین بگذارم و فقط باعث میشه دیگه روم حساب نکنن من تا الآن از لحاظ هوس رابطه با جنس مخالف خودم رو نگه داشته بودم امّا الآن که به این سن رسیدم واقعاً دلم می خواد عاشق شم و عاشقی کنم این قدر آدم احساساتی هستم که خیلی زود هم وابسته میشم و دل کندن برام سخته... ولی نه میشه یک آدم درست حسابی پیدا کرد که همیشگی بشه و بعد یک مدت دور نندازم و نه میشه با وضع سخت گیر‌ی های خانواده م من با پسری ملاقاتی داشته باشم. حدود یک ماهه دارم دیوونه میشم و انگار یک حس نیاز عجیب و غریب به داشتن یک همدم جنس مخالف و حتی داشتن رابطه به من هجوم آورده خیلی روزها خواب می بینم عاشق یکی شدم خیلی همدیگه رو دوست داریم و می خوایم ازدواج کنیم این قدر در خواب حس شادمانی و انرژی زیادی دارم که دوست ندارم بیدار شم. امّا بیدار میشم و می بینم هیچ کدوم از اون خوشحالی و قلب پر جوش و خروشم واقعیت نداره و خیلی حس تنهایی می‌کنم. بعد یک سال تو خونه برای درس خودم رو حبس کردنم. مقداری حس افسردگی هم سراغم اومده و آزمون‌ها نشون میدن افسردگی دارم ولی هنوز باید دست و پنجه نرم کنم و یک سال دیگه هم تلاش کنم. حالا با این همه مشکلاتی که دارم این رویابافی ها و حس نیاز به یک نفر مخالف هم روی مشکلاتم اضافه شده و دارم خفه میشم. چطور باید خودم رو کنترل کنم. کی نوبت من می رسه تا کی خودم رو برای کسی که هنوز نیومده و معلوم نیست کی بیاد پاک نگه دارم این قدر از جنس مخالف به خاطر زشتی که همیشه خانواده م درباره این کار می‌دونستن و می دونن فرار کردم که الآن حس می‌کنم خیلی دوست دارم با یکی دوست شم که به ازدواج تبدیل شه نه دوستی موقتی... ولی اصلاً مهارت صحبت کردن و جذب کردن جنس مخالف رو ندارم حتی اگه به اجبار تا قبولی دانشگاهم صبر کنم باز هم نمی تونم کسی رو تحت تاثیر قرار بدم و دست و پام رو گم می‌کنم. واقعاً اگه همین جور فرار کنم و به خاطر حرف خانواده م به این اشتباه دوستی نزدیک نشم آیا اصلاً اون حس عشق رو می تونم تجربه کنم؟ اون آدمی که قراره یک روزی با هم باشیم از کجا بفهمم کی و کجا قراره ببینمش تا کی باید صبر کنم و این حس نیاز لعنتی به عشق یا نیازهای جنسی رو تا کی باید تحمل کنم... در آخر به نظرتون برم مشاوره و اینها رو در بین بگذارم؟ چون خیلی خجالتی هستم و از طرفی می‌ترسم تا خانواده م بویی از این مسائل ببرن چون می دونم خوب باهاش کنار نمیان. اگه افراد سن من یا پایین‌تر تجربه دارن، مشاورها چیزی از مشکلات مون به خانواده مون نمیگن حتی کوچک؟ چون خیلی می‌ترسم و تجربه ندارم. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19391 https://eitaa.com/khbartar
چند ماه پیش مامان دوستم فوت کرد. من حسودیم شد. ای کاش مامان من می‌مرد. الآن تو فکر مهاجرتم. می خوام از ایران برم. با دانشگاه آزاد میشه رفت خارج؟ یا فقط با دانشگاه‌های درجه یک میشه؟ هر روز بیشتر از روز قبل مطمئن میشم. می خوام فرار کنم. الآن دیگه عقده ایی شدم. عقده‌ی رشته ایی که هیپ وقت بهش نرسیدم و حسرت نابودم کرد. و دوم خواستگار نداشتنی که از اللن تا آخر عمر نابودم خواهد کرد. احساس می‌کنم یه چیزی از درون داره نابودم می کنه. الآن سال هاست هر روز چشمم گریونه که بهم گفتن تو خواستگار نداری. هر روز تو تختم گریه می‌کنم. برام خیلی سنگین بود. نمی تونم این موضوع رو هضم کنم. یک دفعه جهان جلوی چشمم تاریک شد. مغزم تکون خورد. دلم برای روزهای قبل از اینکه این جمله رو بشنوم تنگ شده. حتی یک لحظه از ذهنم نمیاد بیرون. از همه بدم میاد. از خودم هم بدم میاد خواهشاً یه کم منو دلداری یا راهنمایی کنید. ممنون که خوندید. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19386 https://eitaa.com/khbartar
با نداشتنم چه کار کنم؟ مهاجرت کنم؟ سلام یک راست میرم سر اصل مطلب. من دو بار دیگه اینجا پست گذاشتم. نویسنده پست‌های از خواهرم متنفرم همه رو عاجز کرده و از دست خانواده م زندگیم داره نابود میشه هستم. حقیقتش این هست که به غیر از شما هیچ کسی رو ندارم. لطفاً اگه میشه این دو تا پست رو بخونید که بدونید اوضاع من و خانواده م به چه شکلی هست. امّا الآن می خوام راجع به موضوع دیگه ای صحبت کنم. اول از همه بگم با توجه به شرایط خیلی سختی که داشتم و از شما خواهش می‌کنم این دو تا پست رو بخونید که متوجه شرایط من بشید، باید بگم امسال بر خلاف میلم مجبور بودم برم دانشگاه آزاد شهرمون که بیشتر از این تو خونه نمونم. واقعاً دارم تا مرز جنون میرم. موضوعی که می خوام راجع بهش صحبت کنم و مادر و خواهرم به هزار طریق تو روم کوبوندن، خواستگار نداشتنم هست. الآن من ۲۴ سالم تموم شده. نمی دونم باید چه کار کنم؟ خواهشاً نگید برو پیشرفت کن و از این صحبت‌ها. همه ی اینها رو خودم می دونم. درد من پیشرفت و تحصیل و این چیزها نیست. نگید الآن دیگه دخترها شوهر نمی‌کنند و دوره زمونه عوض شده. مشکل من الآن خواستگار نداشتنه. مادرم از سنین پایین‌تر بارها و بارها به روم آورده که تو خواستگار نداری. تو به درد نمیخوری. هر کی نگات کنه می دونه به درد نمیخوری. همه از در و همسایه و فامیل و دوست و آشنا خواهرتو می خوان. تو رو هم همه میشناسن ولی حتی یک نفر هم تو رو نمی خواد. از این حرف‌های مادرم دلم شکسته، غرورم نابود شده. باورم شده که هیچکس منو نمی خواد. البته خب حقیقت رو گفته. مگه غیر اینه؟ خب هیچ کی از من خوشش نمیومده و مطمئنم که نخواهد اومد. هر وقت برای خواهرم خواستگار میاد امکان نداره جفت شون و مخصوصاً مادرم منو نچزونه. الآن نمی دونم باید چه کار کنم. جلوی همه سمت خواهرم رو می گیره انگار من مردم. خب مشخصه خواهرم فقط به چشم میاد. بعد از اینکه خواستگار نداشتن رو به روم آورد، من دیگه آدم سابق نشدم. دلم شکست. اصلاً مردم. از کل هستی قطع امید کردم. اصلاً یه جوری شدم. منزوی افسرده و گوشه گیر شدم. شما باید اون دو تا پست رو که قبلاً نوشتم بخونید که بدونید رفتارشون با من به چه شکل هست. سن بالام و دانشگاه نرفتنم تا الآن اوصاعمو بد تر کرده. امسال تازه دارم میرم دانشگاه. به آرزوم که نرسیدم. خیلی خیلی وحشت دارم که نکنه الآن که دارم میرم دانشگاه اون جا هم مورد پسند کسی نباشم. از خصوصیات ظاهریم قدم ۱۷۵ و وزنم ۶۵ هست. لاغرم. اصلاً چاق و گنده نیستم. قیافه م خوبه. ای کاش می‌شد عکس بذاری. حتی حاضر بودم عکسم بدم. امّا دیگه هیچ اعتماد بنفسی ندارم. نکنه خواستگاری نداشته باشم؟ من اصلاً نمی دونم پسند شدن و پیشنهاد داشتن چه جور حسی هست؟ الآن دیگه دارم مطمئن میشم کسی منو نمی خواد. چه جوریه که بقیه‌ی دخترها هم به موقع دانشگاه رفتن و هم هزار جور عاشق و خواستگار دارن. من چرا این‌جوری نیستم؟ فکر می‌کنم تو کل ایران فقط من اینجوریم! مهمونی و عروسی هم سال به سال هیچ جا دعوت نمی شیم. امّا تصمیم گرفتم همونم نرم. چون مطمئنم اون جا هم مثل دفعه‌های قبل یکی از خواهرم خواستگاری می کنه و باز هم مامانم منو متلک بارون می کنه و میگه تو رو هم دیدن ولی باز هم اون رو خواستن. من خیلی از خواهرم خوشگل ترم و خوش اخلاق تر. امّا چون مامانم ازم متنفر هست فقط با اونه که اون رو بخوان. الآن تکلیف من چیه؟ حتی یک دونه خواستگارم نداشتم. به مامانم میگم من مگه کجا رفتم؟ من مگه اصلاً دانشگاه رفتم؟ کی منو دیده؟ مامانم میگه تو هر روز میری پیاده رویی تو ساختمونم همه تو رو می شناسن فامیلاهم همه تو رو دیدن ولی تو خواهان نداری. از مادرم متنفرم‌. در صورتی که خود مامانم میره پارک محله به معرف شماره میده بعد همون رو می کوبه تو روم که بزرگه خواستگار داره. الآن تکلیف من چیه؟؟ زشت نیست؟ تو دانشگاهم که از همکلاسی هام بزرگ ترم. وحشت دارم از اینکه نکنه مامان بابام بگن این دانشگاهم رفت اون جا هم کسی نخواستش. من حالم اصلاً خوب نیست. مامانم ۶ ماهه حتی یک کلمه باهام حرف نزده. به همه گفته این دختر من نیست. اگه وقتی ۱۸ سالم بود مامانم مرده بود من این همه سختی و عذاب نمی‌کشیدم. برادرمم اذیت می کنه. همین الآن که دارم این متن رو می‌نویسم مادر و خواهرم چند بار سر بچه عربده کشیدن. از جفت شون متنفرم که برادرم رو اذیت می کنن. من یک دختر شاد و پرانرژی و با اعتماد به نفس بودم ولی سال هاست که دیگه نیستم.
آیا نگاه نکردن به صورت خانم ها بی احترامی محسوب می شود؟ سلام، پسری دانشجو هستم ،بین ۲۰ تا ۲۵ سال. مشکلی که من دارم اینه که موقع صحبت با خانم ها به صورتشان نگاه نمی کنم، علتش هم یکی اینه که به شدت خجالتی هستم و دوم این که گرایش های دینی من رو از این کار منع می کنه. (ولی دلیل اول قوی تره) سوال من اینه که آیا این کار باعث ناراحت شدن خانم ها می شود و این را بی احترامی و توهین به خودشان تلقی می کنند. از خانم ها خواهش می کنم با هر دید گاه و سلیقه ای که دارن نظرشون رو بگن. و آقایون هم اگر نظر و تجربه مفیدی در این زمینه دارند ،مطرح کنند. ممنون. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19634 https://eitaa.com/khbartar
از کجا دختر پیدا کنیم برای ؟ سلام دوستان یه سوال اساسی داشتم و اون هم اینه که از کجا دختر پیدا کنیم برای ازدواج؟ شخص خودم رو میگم که مذهبی هستم و خب در دوران دانشگاه چه کارشناسی چه ارشد سن و پس اندازی نداشتم که جرات کنم برم به یه دختر بدم. الآن که سربازیم تموم شده و چند سالی دارم کار می کنم و آینده نگر تر شدم واقعاً موندم از کجا دختر مورد علاقه م رو پیدا کنم؟ من دوست ندارم از فامیل و آشنا باشه. نسبت به ازدواج فامیلی با احترام به همه شمایی که با فامیل ازدواج کردید من شخصا حس خوبی ندارم. واقعیتش من تو یه سایت همسریابی هم عضو شدم و توی این هشت ماهه واقعاً با موارد خوبی آشنا شدم که با اطلاع خانواده سر قرار هم رفتیم و بعدش به نتیجه نرسیدیم. ملاک بعدی بنده هم اینه که خودم انتخاب کنم نه خانواده م و اینکه با رعایت حریم ها یه مدتی آشنا بشیم. مثلا شش ماه کافه و رستوران ببینیم و اخلاق همدیگه رو موشکافی کنیم ببینیم به درد هم می خوریم بعدش نامزد کنیم. ممنون از همه تون مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19628 https://eitaa.com/khbartar
نظرتون در رابطه با تاثیر کار حرام و بر تاخیر چیه؟ سلام دوستان چند وقت پیش یه صوتی از آقای قرائتی رو گوش کردم. میگه برای شما مثلا فلان قدر روزی تعیین شده، حالا میایی نمازت رو به تاخیر میندازی، کسب و کار می کنی و سود می کنی به جاش یکی که مشتری بوده میاد کلی وقتت رو می گیره و نمی خره بیشتر از فلان روزی نصیبت نمی شه یا مثلا قراره فلان سال از عمرت رو از راه حلال با همسرت باشی وقتی گناهی می کنی ازدواجت به تاخیر می افته. و آخرش هم یه داستان خیلی جالب رو از دختری که واسطه ازدواجش امام رضا شد تعریف کردن. دوستان نظرتون در این باره چیه؟ مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19621 https://eitaa.com/khbartar
تک فرزند دختر در خانه پدر سلام درباره پوشش دخترها در خونه پدری قبل ازدواج حرف‌هایی زیادی زده شده امّا اکثراً کلی گویی بوده و من جواب سوالاتم رو نگرفتم، از طرفی آدم اگه نخواد در چارچوب مشخصی زندگی کنه اصلاً این سوالات براش پیش نمیاد پس خواهش می‌کنم اگه سؤالم مسخره هم هست منو مسخره نکنید. من ۱۶ ساله هستم و دخترم تا قبل از اینکه این سوالات برام پیش بیاد تو خونه خیلی لباس باز می‌پوشیدم و راحت بودم و خدا رو شکر پدرم هیچ مشکلی نداشته و کلاً به نظرم انسان عاقل و فهمیده ای هست ولی خب الآن عذاب وجدان پیدا کردم میگم نکنه گناه باشه یا هر چی مثلاً تاپ و دامن کوتاه یا ساپورت پوشیدم امّا نظرات رو می خوندم یکی گفته من جلوی پدرم روسری دارم از طرفی یکی هم گفته من با لباس زیر هم گشتم. من سؤالم اینه مگه نمیگن یه دختر باید تو خونه خودش رو نشون بده مگه نمیگن باید محبت ببینه راحت باشه یا هر چی، خب وقتی فرهنگ یه طوری که کسی ناراحت نمی شه و حتی تشویقت می کنه تو خونه راحت باشی امّا بیرون پوشیده چرا میگن لباس باز پوشیدن جلوی پدر بی حیاییه یا نگه نداشتی. من واقعاً خیلی برام سواله. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19371 https://eitaa.com/khbartar
پسری که دوستت داره امّا میترسه ... سلام وقت بخیر بنده ۳ سال پیش با یه آقایی آشنا شدم، البته قبلش همدیگه رو می‌شناختیم و من بهشون علاقه داشتم امّا چیزی بهشون نگفتم. ایشون خیلی تلاش کردن که به من نزدیک بشن و بتونن دل منو به دست بیارن و به خواسته شون هم رسیدن و صریحاً گفتن که قصدشون آشنایی بیشتر برای هستش. من هم قبول کردم. داشتیم حرف می‌زدیم که بحث از وابستگی شد ایشون به یکباره نظرشون عوض شد و گفت که دوست معمولی باشیم من از وابستگی می‌ترسم! و این رو که گفتن خیلی من شوکه شدم واقعاً و فشار زیادی بهم وارد شد چون ایشون خیلی زیاد به من توجه می‌کردن و رفتارهای ایشون جوری بود که جدی بودن ایشون رو میرسوند... و اینکه ایشون می‌خواستن کلاً قطع کنن رابطه رو من هم این قدر حالم بد شده بود که احساسم رو بهش گفتم و ایشون هم خیلی شوکه شد که چرا من این همه سال علاقه م رو ازشون مخفی کردم و چیزی نگفتم. طبق گفته خودشون وقتی من حسم رو بهشون گفتم ایشون دل شون لرزیده و اینکه با من صحبت کردن و قسم خوردن که منو دوست دارن امّا شرایط ازدواج رو ندارن و نمی تونن قولی به من بدن واقعاً. من اول حرف شون رو باور نکردم چون توی عرف میگن که پسری که این‌جوری حرف بزنه داره بهونه میاره. ایشون خیلی خیلی تلاش کردن که منو قانع کنن امّا من حرف شون رو باور نمی‌کردم. ایشون خودشون خیلی پیگیر منه حتی با وجود گذشت ۳ سال و کاملاً معلومه که هر روز حواسش به منه! مثلاً یه بار نت نداشتم و نتونستم آنلاین بشم چند روز دیدم با یه خط دیگه زنگ زدن وقتی صدای منو شنیدن و خیال شون راحت شد دیگه زنگ نزدن. یه موضوع دیگه اینکه من یه خطی دارم که فقط خانواده م و این آقا شمارش رو دارن و اینکه بعضی اوقات یکی به این خطم پیام میده که کاملاً مشخصه منو میشناسه و من یقین دارم که همین آقا هستن که به من پیام میدن چون این خط من دست کسی نیفتاده و از طرز صحبت کردن ایشون هم معلومه که آشناست. و اینکه الآن باورم شده که ایشون واقعاً دوستم دارن ولی به خاطر شرایط شون عقب وایسادن و می ترسن وابسته بشیم و نتونیم به هم برسیم. من بهشون حق میدم چون حسن نیت شون برام ثابت شده امّا خب بعضی اوقات یه حرف‌هایی می شنوم مبنی بر اینکه مردها کافیه یکی رو بخوان و دیگه برای شون مسائل مالی مهم نیست. یا مثلاً می شنوم که میگن مردان اگر هزار تومن پول هم‌داشته باشن باز میرن خواستگاری. و دوستانم خیلی بهم فشار میارن و میگن این آقا سرکارت گذاشته... الآن مساله اینه که اصلاً چنین چیزی امکان داره؟ صریحاً از خودشون پرسیدم منو می خوای یا نه ولی اصلاً جوابی نمی ده... نه میگه آره نه میگه نه. مگه نه گفتن برای یه پسر کاری داره. خودشون میگن چون هم من هم تو هر دو نفرمون احساساتی هستیم اگر با هم باشیم و نشه هر دو نفر مون ضربه می خوریم. از طرفی به ایشون حق میدم امّا عرف چیز دیگری میگه و من واقعاً موندم چطوری فکر کنم. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19369 https://eitaa.com/khbartar
نگاه جدید در یه مورد هست که دختر و پسرهای ما باید بیشتر حواس شون رو جمع کنن. اول خانم‌ها؛ فکر کنید مورد زیر اومده ، کدومش رو انتخاب می‌کنید (در ذهن من کلاً 10 سطح در نظر گرفتم که سطح 10 یعنی عالی از نظر مادی و اخلاقی و هر چه بیاید پایین‌تر یعنی ضعیف تر) پسر الف در شرایط منفی ۲ بوده از نظر مالی و تونسته به سطح مالی مثبت ۴ در سن ۲7 سالگی دست پیدا کنه، پسر به هم در شرایط مثبت ۷ بوده از نظر مالی و در سن ۲7 سالگی هنوز همون مثبت ۷ هست. فرض کنید که پسر الف اومده خواستگاری شما و شما هم ۲۴ تا ۲۶ سال سن داری، با خودت میگی خب، میانگین جامعه الآن مثبت ۵ هست از نظر مالی، بعد من بیام با یه این کنم که شرایطش مثبت ۴ هست؟؟؟ حواب منفی میدی و تمام. یا حتی نمی ذاری که بهت پالس مثبت بده که بعداً جرأت کنه بیاد خواستگاری، خیلی اوقات دخترها باید این شجاعت رو به پسر بدن که بیاد خواستگاری، و بهش اطمینان بدن! در نتیجه چی میشه؟ شما یک پسر خوب رو از دست دادی چون نابینایی و نمی‌بینی! پسر هم خودش هنوز قدر خودش رو نمی دونه و یه 7 سال دیگه که موفق تر میشه، می فهمه که سرش به تنش میرزه! در واقع بعضی از کیس‌های ازدواج هستند که در آینده نزدیک شرایط شون از شما و خانواده تون بهتر میشه، نباید این موارد رو از دست بدید و کوته‌بین باشید، باور کنید که عشق فقط برای 25 سالگی نیست و توی 40 سالگی هم عشق هست، حتی 80 سالگی! حالا دخترها چه کار می کنن، میکن ما شانس نداشتیم و یا اینکه خدا نخواسته، چون منتظرن اون سطح ۷ بی عرضه بیاد بگیردشون، دو سال بعد هم میرن تو نی.. سایت و میگن که شوهر ما فلان و فلان. خب بریم سراغ آقایون؛ دیگه مثال نمی زنم، همون مثال بالا نشون میده شرایط رو، حواس تون باشه که منطق، شجاعت و ادب یک دختر می تونه در کنار زیبایی ظاهری فراتر از تصورات هر مردی باشه، اینها چیزهایی هستند که انتظار میره یک دختر کسب کرده باشه، کلاً برای انتخاب برید دنبال صفت‌هایی که می تونه کسب کنه، نه بگید که شغلش درآمد زا نیست! آخه توی این دنیایی که برای مردان مناسب‌تر هست در زمینه درآمد زایی، چرا چنین انتظاری دارید؟ علاوه بر این اگر هم بگید پول خانواده ش زیاده، این اشتباهه، چون این دختر که هیچ نقشی در کسب کردن این پول نداشته! مثل یارگیری فوتبال می مونه، شما داری هم تیمی خودت رو انتخاب می‌کنی، توی فوتبال توجه می‌کردی که چه کسی باباش پولدار تره یا درسش بهتر و یا بدتره؟ یا اینکه به این توجه می‌کردی که چه کسی استعدادهای لازم برای فوتبال رو داره که بتونه همراه تو باشه. الآن هم همینه، یه نفر رو انتخاب کن که خودش یه سری توانایی ها رو کسب کرده باشه، نه اینکه تنها کاری که کرده اینه که توی یه خانواده پولدار بدنیا اومده (که البته این مورد هم کار خودش نبوده!) اگر انتخابت یه نفر باشه که توانایی‌های مختلف برای زندگی کردن رو داشته باشه و هدفش در زندگی با هدف شما یکی باشه، اون موقع هست که تیم شما این مسیر رو با عشق طی می کنه! اون وقت انتخاب هامون رنگ و بوی دیگه‌ای می گیره، یه نگاه تازه‌تر شکل می گیره که افراد رو با پول و موقعیت هاشون در نظر نمی گیریم، بلکه به شرایط فرد و کارهایی که اون کرده توجه می کنیم! می دونستید با انتخاب افراد با این نگاه و ازدواج با آنها می تونید باعث بشید که پتانسیل چند برابری پیدا کنند؟ اون موقع فکر می‌کنید از هم تیمی خودتون راضی هستید؟ دقیقاً همون موقع هست که میگن بعد از ازدواج دوباره عاشقش شدم! بسیار خب، انتقادات شما راهنمای بنده هست و کمک می کنه زوایای تاریک این نگاه رو بیشتر بدونم، با هر لحنی که بگید بنده می خونم و نظر میدم، متن بنده هم کم اشتباه نداره، هدفم این بود که بتونم این نگاه رو انتقال بدم تا شاید اگر در هر سنی هستید و هنوز کیس مورد نظر رو پیدا نکردید، با تغییر نگاه بتونید به کیس های جدیدتری برای ازدواج فکر کنید و یا از خواستگاران انتخاب کنید. سپاس مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19365 https://eitaa.com/khbartar
با 36 سال سن تا حالا نرفتم من پسری هستم که 36 ساله هستم و ظاهر و چهره معمولی دارم... با اینکه پسر با احساسی هستم ولی هیچ وقت دنبال دوستی با دختر نبودم چون که همیشه دوست داشتم و احساسم مال زن آینده‌ام باشه نه هر دختری... ولی متأسفانه تا این سن نتونستم به دخترها اعتماد کنم و یه دختر مثل خودم پیدا کنم... احساس می‌کنم تو به بن‌بست خوردم مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19360 https://eitaa.com/khbartar
خواستگارانم بعد تحقیق، دیگه پیداشون نمی شه سلام وقت بخیر من دختری ۲۷ ساله هستم ارشد خوندم و شغلم معلمی هست. از ۱۷ سالگی تا به حال خیلی داشتم همه آنها هم تمایل به با من داشتن امّا بعد از تحقیقات از همسایه و آشنا فرار می کنن میرن! مشکل خانواده من این هست که برادرم سابقا اعتیاد داشته امّا حالا ده ساله ترک کرده و مشکل بعدی اختلاف شدید خانوادگی والدینم هست که تحت هیچ شرایطی با هم خوب نیستن. والدینم همیشه توی دادگاه پاسگاه هستن همیشه پلیس خبر می کنن کلاً آبرویی اینجا نداریم. همسایه‌ها از دست والدینم آسایش ندارن همه ازشون می ترسن پدرم دائماً با همسایه‌ها درگیر میشه. خواستگاران منم خیلی ذوق ازدواج دارن امّا بعد تحقیق دیگه پیداشون نمی شه بعضی ها هم بهم گفتن که توی تحقیق خیلی پشت سرتون بدگویی کردن ولی گفتن خود دختره خوب و پاکه امّا خانواده ش وحشی و بی آبرو هستن. منم سنم داره بالا میره نگران هستم دیگه حوصله خونه پدری رو هم ندارم و اینکه پدرم یک آدم لجباز و بدخلق هست حاضر به نقل مکان و جابجایی نیست میگه لذّت می برم مجرد موندی عمراً بذارم ازدواج کنی و شرایط جابجایی اصلاً نداریم. رفتم مشاوره و ایشون گفتن که خودت به خواستگارت مشکلاتت رو بگو امّا خواستگاران من همه شون خانواده خودشان رو به رخ من میکشن و کلاس می ذارن من چطور توی روی آنها بگم که چنین والدینی دارم بعداً طعنه میشه. و کلاً از بیان این مسائل خجالت می کشم. همسایه‌ها هم خیلی حسودن لذّت میبرن بدگویی کنند و علاوه بر آن کلی دروغ دیگه هم میگن. از این وضعیت خسته شدم احساس سرخوردگی دارم که همه خواستگاری هام ناموفق هستن و دیگه از ازدواج دلسرد شدم. همه خواستگارامم غریبه هستن اول خودم رو می بینن بعد جلو میان البته محل کارم زنانه ست هیچ مردی نیست که بخوام خودم آشنا بشم. به نظرتون با این مشکل چه کار کنم؟ مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19357 https://eitaa.com/khbartar
از بیرون خیلی به نظر می‌رسم اما... سلام دوستان روز تون بخیر دختری هستم ۲۱ ساله. با عقایدی تقریباً مذهبی. از بیرون خیلی خوشبخت به نظر می‌رسم به خاطر خوب و خوب و اهدافی که بهش رسیدم، من در ۱۸ سالگی ازدواج کردم با پسری که تقریباً آرزوی تموم دخترهای اطرافم هست..حالا چی شد که من بعد سه سال پشیمونم و این ازدواج زود برام معضل شده. باید بگم محبوب بودن فرد مورد نظر از طرف جامعه اصلاً کافی نیست... و هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت، قبل اینکه به خود شناسی نرسیدید ازدواج نکنید. من بعد سه سال تازه دارم خودم رو کشف می‌کنم. حالم خیلی بده، افسردگی‌های شدیدی رو تجربه کردم و در آخر هیچ راه حلی پیدا نکردم و تسلیم شدم... (((ببینید این شاخه به شاخه پریدن هام رو، خودم هم نمی فهمم چی میگم))) رابطه من با همسرم یک رابطه معمولیه و گاهی اوقات اون قدر سرد میشم که با خودم میگم از فوتش ناراحت نخواهم شد (من آدم به شدت احساسی هستم) نمی دونم چه اتفاقی برام افتاده، خیلی خسته م، از طرفی احساس ناشکری می‌کنم. خلاصه که از بیرون انگار همه چیز زندگیم سرجاشه ولی از درون بسیار نابودم و تنها دلخوشی این روزهام قبولی تو رشته مورد نظرم هست، حتی نمی دونم مشکلم چیه الآن ازدواج زودم؟ نبود علاقه؟ وجود تشنه عشق؟ مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19358 https://eitaa.com/khbartar
من هم دلم می خواست داشته باشم. بشم ... سلام عزیران خانواده برتر من ۲۷ ساله هستم، حقیقتش توی زندگیم کلاً یک و یک مورد بیشتر نداشتم. نمی خوام از خودم تعریف کنم ولی ایراد خاصی ندارم، سنگین هستم، قیافه ی خوبی دارم، اخلاقم هم خوبه. خواستگار اولی که متأسفانه اول آمار اموال مون رو درآوردن بعد دیدن پولدار نیستیم و وضع مون متوسطه رفتن و نیومدن. تا اینکه پارسال از طریق یکی از آشنایان یه مورد به من معرفی شد، در حضور همون آشنا همدیگر رو دیدیم. ظاهراً جوون سنگینی بود و خیلی از نجابت و سلامت اخلاقیش تعریف می کردن. فقط خیلی خیلی کم حرف بود. من قبل از دیدنش، خانواده و برادرم رو کاملاً در جریان قرار داده بودم، با اینکه که هنوز نه به بار بود نه به دار، کلی تو دلم رو خالی کردن که ما نگران هستیم و شرایطش فلانه. خلاصه من این آقا رو دیدم، جوون سالمی به نظر می اومد فقط کم حرفیش باعث شد توی ذوقم بخوره، با این وجود با خودم گفتم صرفاً به خاطر چنین چیزی سریع قضاوت و ردش نکنم. فردای اون روز، اون واسطه گفتن که این آقا خیلی از شما خوش شون اومده و علت کم حرفی شون هم به خاطر حیا و خجالت بوده. چون اهل دختر بازی نبودن. گفتن اگه دختر خانوم مایل هستن با هم یه مدت آشنا بشیم. منم اینها رو با برادرم مطرح کردم، متأسفانه کلی بهونه آورد که از نظر خودش منطقی بود ولی از نظر من واهی، مثلاً می‌گفت: پسره معاشرت بلد نیست، خونه ش خارج از شهره، یا ممکنه مسئولیت مادرش هم گردنت بیفته و فلان. حتی شده با یه آدم با وضع مالی خیلی پایین ازدواج کن ولی داخل شهر باشه. تا تونست توی دلم رو خالی کرد. البته می دونم منو خیلی دوست داره و از روی دلسوزی می‌گفت، ولی به نظرم داشت سخت می گرفت. از یک طرف اون واسطه همه ش اصرار می‌کرد و از طرفی خودم هم همسر همین برادرم رو واسطه کردم گفتم بهش بگه حداقل بذاره من یه مدت با این آقا آشنا بشم، نهایتاً اگه از هم خوش مون نیومد هر کدوم میریم دنبال زندگی مون دیگه. امّا با این حال برادرم با حالت تمسخر پشت تلفن گفت: این دختره چرا این قدر هول و دست پاچه ست! من هم که اینها رو شنیدم، به غرورم برخورد و دیگه اصرار نکردم و جواب رد دادم. چون اگه سر خود با پسره ادامه می‌دادم بعدها اگه ازدواج سر نمی‌گرفت هزار تا سرکوفت می‌خوردم. متأسفانه الآن که فکر می‌کنم می بینم بزرگترین اشتباهم این بود که، همون اول کاری و قبل از اینکه با اون آقا بیشتر آشنا بشم، همه چی رو کف دست برادرم گذاشتم. کاش ذره‌ای می‌فهمید من هم انسانم، احساس و عاطفه و نیاز دارم. انگار می خواد از من یه ربات بسازه، میگه یا با موقعیت خیلی خیلی عالی ازدواج کن یا تا ابد مجرد بمون و فقط برو سر کار و پول در بیار. ولی من می خواستم سروسامون بگیرم، اگه ازدواج بده چرا خودش ازدواج کرده، ،. به خدا از اون هایی نیستم که بخوام به هر قیمتی یا با هر آدم بدی ازدواج کنم امّا به نظرم نباید خیلی دنبال مورد ایده آل و آن‌چنانی بود، والا تو اقوام مون به پسرهای بدتر از اون پسره زن دادن و دارن خرج شون رو هم میدن. چرا آخه من باید یه مورد خوب رو از دست بدم صرفاً چون خونه ش تو شهر نیست. الآن اون آقا ازدواج کرده و من تنهام. شاید اگه میذاشتن باهاش آشنا بشم الآن سر خونه و زندگی خودم بودم، ولی باید برم دنبال کار و برای چندر غاز تو بیرون جون بکنم چون دیگه از حرف بقیه خسته شدم، از نظر دیگران یه دختر یا باید ازدواج کنه یا بره سر کار. می دونم سر کار رفتن خوبه ولی من ترجیحم خونه داری بود. همه ی دوستانم ازدواج کردن، بعضی هاشون حتی بچه هاشون به سن مدرسه رسیدن. من هم دلم می خواست همدم داشته باشم. مادر بشم ... از طرفی هم اهل دوست پسر و روابط خارج از چهارچوب هم نیستم. می دونم هم، احتمالاً دیگه، موقعیت ازدواج برام پیش نمیاد، چون پدر و مادرم جدا شدن و پدر خوبی ندارم و سال هاست رهامون کرده. باز صد رحمت به برادرم، چون پدرم خیلی خیلی بد تر از اون بود. کاش منم مثل خواهر بزرگ خدا بیامرزم تو بچگی می مردم و راحت می شدم. از من که گذشت، امیدوارم بقیه با خوندن درد و دلم دخترهای خانواده شون رو درک کنن. نمی گم به هر آدم بدی که از راه رسید دختر بدین یا به دختر یا خواهرتون فشار بیارین که ازدواج کنه. ولی حداقل یه فرصت شناخت بهشون بدین‌. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19355 https://eitaa.com/khbartar
چرا باید نکردن رو تحمل کنم؟ من یه دختر ۳۵ ساله هستم که ازدواج نکردم یعنی هیچ وقت برام نشد و نمی شه نمی دونم چرا خدا بعضی آدم‌ها رو انگار برای درد کشیدن آفریده ناراحت میشم وقتی می بینم همکارم که ۳۰ سالشه در شرف ازدواج هست و نصف من هم عرضه نداره، ناراحت میشم وقتی می بینم هیچ وقت شرایط برای من جور نشد به من نگید قسمت نبود نه من این حرف رو چرت می دونم، آقایون به نظر من منطقی ازدواج می کنن تا احساساتی، هیچ پسری نمیاد با دختر بزرگ‌تر از خودش ازدواج کنه. برای خودم و خانواده م متاسف هستم که شرایط ازدواج رو برای من جور نکردن یه طوری رفتار نکردن که کسی بیاد سمت ما، از خواهرم گلایه دارم. شاکی هستم به نظر من بدون ازدواج آدم‌ها هیچی نیستن. چون مسئولیتی ندارن. ازدواج یعنی رشد، بزرگ شدن، مسئولیت داشتن، خیلی شادی‌ها رو تجربه کردن، که خدا هیچ وقت هیچ وقت در اختیار من نذاشت. چرا، نمی دونم لعنت به این زندگی، من جور دیگه ای می‌خواستم امّا نشد، من دو تا همکارم رو می بینم که با هم ازدواج کردن به خودم لعنت می فرستم، چرا برای من نشد هیچ وقت، شاید بگید حس حسادت هست آره اون هم هست، آخه من هیچ وقت زندگی به کامم نبود و نیست. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19352 https://eitaa.com/khbartar
از آشنایی های غلط چگونه نجات یافتید؟ تجربیات خودتون را از آشنایی‌های غلط و اشتباه در امر بگید. چه کار کردید تا از این آشنایی‌های مسموم جان سالم بدر بردید. گاهی ما در دوران دانشجویی افراد سمجی داشتیم زمان های طولانی به بهانه‌های مختلف ول کن ما نبودن. یا در جاهای دیگه اجتماع. داستان ها شون تعریف کنید با چه ترفندهایی وارد می‌شدن چه رفتارهای دور از اخلاقی یا کلامی گستاخانه ازشون دیدین و شما چه کردید تا این دام‌ها خود را رهانیدید. البته بحثم صرفاً پسرها نیست می تونن دخترها هم چنین باشن. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19346 https://eitaa.com/khbartar
لذّت با هم بودن رو به خاطر مسائل مادی برای همیشه از بین نبرید. یه نکته‌ای وجود داره در مورد دختر خانوم ها؛ تو فرهنگ ما عرف بر اینه که معمولاً آقا یا هم سن خانوم باشه یا بزرگ‌تر باشه، البته مواردی هم وجود داره که این رو نقض می کنه امّا عرف بر اینه که خانوم یا همسن باشه یا کوچکتر از آقا که خب بنا به دلایل متعددی این عرف معمولاً درسته، پس با احتساب این عرف میشه ی نظریه ای داد. وقتی یه خانوم 20 سالشه، طیف خواستگارانش از 20 سال هست تا حدود 35 سال، همین خانوم وقتی که 25 سالش میشه طیف خواستگاراش طبق همون عرف میشه 25 تا 40، و وقتی میشه 30 سالش طیف خواستگاراش از 30 تا 45 سال و به بالا هست. امّا چند تا نکته طلایی وجود داره که خیلی مهمه؛ اول اینکه باز هم میگم معمولاً!!! آقایونی که بخوان بین 20 تا 24 سالگی ازدواج کنند معمولاً همیشه به سراغ دختران خیلی کم سن و سال نمیرن! یعنی معمولاً اینطوره یه آقایی که 24 سالشه معمولاً تو محدوده سنی خودش و یه کم کمتر تا 18 به بالا دنبال ازدواجه البته معمولاً!! پس خانومی که 18 سال سنش هست برای همین درصد زیادی از آقایون 20 تا 30 به دنبال او هستند. امّا وقتی خانومی 28 سالش میشه گرچه سن ازدواجش مشکلی نداره امّا همون آقا پسر 28 ساله کمتر به سمت خانوم 28 میان و دنبال 18 تا 25 هستند، این مسئله با بالا رفتن سن به مرور بیشتر هم میشه و هر چه سن خانوم بالاتر میره احتمال ازدواج با یه آقای همسن پایین‌تر میاد. یعنی یه خانوم 32 ساله می تونه با یه آقای 32 تا 40 سال ازدواج کنه ولی آقایون 32 ساله معمولاً تمایل بیشتر به ازدواج با دخترانی بین 24 تا 28 دارند. در کنار اون، چند مسئله دیگه مطرح میشه؛ وقتی آقایی سنش میره بالا به دلایل متعددی که خیلی‌ها بهتر از من می دونید اعم از اقتصادی و روحی و فرهنگی و... تمایل به ازدواج کمتر میشه در آقایون و خیلی از آقایونی که مثلاً به دلایل اقتصادی تو 35 سالگی امادگی ازدواج رو نداشتند احتمالاً تو همون 35 سالگی هم ندارند و یا به کل از چرخه ازدواج منصرف میشن یا صبر می‌کنند تا مساعد شدن شرایط که خود این می تونه تو سال‌های آینده‌ی سری رو آماده ازدواج کنه و ی سری رو از چرخه ازدواج منصرف کنه. از طرفی ممکنه این آقا بنا به دلایلی ازدواج ناموفق داشته و خب خیلی‌ها با این شرایط کنار نمیان! پس ی نکته‌ای به دست اومد از این حرف‌ها ! گرچه معمولاً هر خانومی خواستگار همسن و به بالا می تونه داشته باشه امّا دقیقاً به همون دلایل بالا به شدت احتمال میاد پایین، و خب آقایونی هم که تو سن بالا هستند ممکنه تمایل شون به ازدواج با دختران با سن خیلی کمتر باشه. این جمع بندی نتایجی رو به نظر من در برداره؛ اولاً اینکه گرچه همیشه زندگی روی اصول و قواعد پیش نمی ره امّا معمولاً درصد بیشتری رو در بر می گیره. پس باید توجه داشت که ازدواج دختر خانوم معمولاً ی چیزی مثل تابع نمایی می مونه که با افزایش سن به صورت خطی کم نمی شه! بلکه احتمالش به شدت افت می کنه این رو عرض کردم تا اگر احیاناً خانواده‌های محترمی هستند که نظر من رو می خونند به چند نکته توجه کنند؛ اگر شمای دختر خانوم یا خانواده‌ی محترم دختر خانوم می‌بینید دختر خانوم تون خواستگار خوبی از هر لحاظ داره و صرفاً مشکلات مادی مانع ازدواجه، اگه بقیه موارد مناسب بود می تونید اون آقا پسر رو مثل پسر خودتون بدونید و سعی کنید حمایتش کنید تا بتونه اون آقا هم کم کم رشد کنه و از طرفی دخترخانوم تون هم خوشبخت بشن در ثانی هر چه تاخیر در ازدواج جوون ها بیشتر بشه احتمال به هرز رفتن و آلوده شدن بیشتر میشه یا اینکه مشکلات روحی زیاد. تو همین خانواده برتر کلی دختر خانوم قریب به 30 یا بالا نظرات شون موجوده که به شدت اظهار گله کردند و خب شما تصور کنید با اضافه شدن خانوم های دیگه و بالا رفتن سن این عزیزان ممکنه بعضی ها به تجرد قطعی برسند یا خدای ناخواسته تن به ازدواج هایی بدن که قلباً و عمیقاً خوشحال نیستند و از روی ناچاریه توصیه من به همه خانواده‌های عزیز اینه که جوون ها رو کمک کنید واقعاً شرایط اقتصادی خیلی سخت شده! تامین زندگی دیگه به این سادگی نیست و حیفه این عزیزان مون نتونند ازدواج کنند. توصیه دیگه من به آقا پسرها و دختر خانوم های عزیزه یه مقداری میشه چشم پوشی کرد و لذّت با هم بودن رو به خاطر مسائل مادی برای همیشه از بین نبرد امیدوارم همگی خوشبخت و شاد باشیم. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19344 https://eitaa.com/khbartar
چگونه رابطه ام را با صمیمی کنم؟ من دختری حدوداً ۱۶ سال هستم، می خونم، اکثراً واجبات رو هم به جا میارم، نه اینکه بگم اصلاً با صحبت نکردم یا برخورد نداشتم نه امّا رابطه صمیمی اصلاً نداشتم. در رابطه با پوششم چند سال پیش سر می‌کردم امّا یه کم که گذشت چادر کنار گذاشتم بعد شلوار تنگ شد مانتو جلو باز شد یواش یواش شلوار آب میره! جدیداً حال روحیم تغییر کرده از خودم بدنم روح ام بدم میاد درسته که نماز می خونم امّا به دلم نمیشینه الآن دارم با خودم فکر می کنم خدا چه جوری من رو تحمل می کنه منی که مرتکب ... شدم و هنوز ام ترک اش نکردم. من در ایّام محرم حتی یک قطره اشک هم برای امام حسین نریختم، این قدر سنگ دل و ... امّا من این نبودم دختری که من می‌شناختم عادت داشت بابت تموم داشته‌ها و نداشته هاش از خدا تشکر می‌کرد اکثراً شب‌ها عادت داشت قبل خواب با خدا صحبت می‌کرد اون برای اهل بیت اشک می‌ریخت امّا حالا چی؟ نسبت به بدنم یه حال بدی دارم میشه کمک ام کنید از این حال در بیام به خدا نزدیک تر بشم. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19345 https://eitaa.com/khbartar
من اگه دختر بودم از پسر خوب می کردم! یه دختر اگه خیلی پر جمعیتی باشن نهایتاً تو خانواده شون ۵ تا پسر مجرد هست که برای باهاش تناسب سنی دارن، بین همسایه‌ها و آشنایان و دوستان خانوادگی شون هم نهایت ۵ تا پسر مجرد هست می مونه توی کلاس دانشگاه و محل کار مثلاً ۴۰ تا پسر مجرد هست که این دختر را می‌شناسند که جمعاً میشه ۵۰ نفر از این تعداد (خیلی خوش بینانه در نظر بگیریم) فقط پنجاه درصد نسبت این دختر حس مثبتی داشته باشن میشه ۲۵ نفر و در بهترین حالت از این تعداد اگه نصف شون واقعاً این دختر را بپسندند و بخوان خواستگاری کنن، نهایتاً حدود ۱۰ نفر می مونه. خب یه دختر در بهترین حالت فقط ۱۰ تا گزینه جدی برای انتخاب داره تازه هر ده تاش هم با هم که نمیان که بخواد با هم مقایسه شون کنه و انتخاب کنه، یه وقت اولی رو رد می کنه بعد می بینه موردهای بعدی خیلی سطح پایین‌تری دارن... به هر حال... منظورم این بود که خیلی مهمه بتونید یه پسر خوب رو شناسایی کنید. شاید من اگه دختر بودم هیچ وقت منتظر خواستگار نمی موندم شاید اصلاً خواستگار خوبی نیاد برای آدم.... فرضاً من بهترین دختر عالم باشم وقتی کسی از من خبر و اطلاعی نداره چطور بیاد خواستگاریم... من که اگه دختر بودم خودم می رفتم یه مورد خوب پیدا می کردم و می گرفتم !، ولی به دور از شوخی، کاش این نصیحت منو همه دخترهای خوب! اینجا می‌دیدند... دخترها خودشون هم باید فعال باشن مثلاً مثل حضرت خدیجه (س) من که کاملاً شرح دادم یه دختر نهایتاً در حد بالا حدود ده تا خواستگار داره معلوم نیست که بین اینها پسر خوبی باشه یا نه وگرنه دختر مجبور میشه مجرد بمونه...، ولی خب خودش می تونه اقدام کنه، من نمی گم راه بیافته تو خیابون از همه خواستگاری کنه، نه، ولی بالاخره در طول مثلاً پنج سال می تونه یه مورد مناسب پیدا کنه، نمی تونه؟! انواع پسرها رو که توی اون پیامم گفتم یادتونه؟! (ارائه ی نمای کلی از دنیای پسر ها به دخترها) اون فقط یه راهنمایی بود که بداهه به ذهنم رسید و نوشتم ولی شما خودتون به این موضوع فکر کنید معیارها و ملاک هاتون را مشخص کنید و دنبالش بگردین با مادرتون (اگه منطقیه) در بین بذارید یا با دوستان تون (متاهل ها بیشتر) واقعاً یه شوهر خوب ارزشش رو داره... من که پسرم واقعاً دلم می سوزه دخترها خودشون را در جایگاهی قرار دادن که فقط انتخاب شونده باشن.... شاید این پیام منو فقط چند تا تا دختر مجرد از شهرهای مختلف تو این سایت بخونن ولی همین هم برام کافیه شاید زندگی یک نفر رو متحول کنم (البته با این همه مطلبی که نوشتم دینمم به سایت ادا کردم چند برابر مطالبی که خونده بودم نوشتم برای بقیه!) البته باید خیلی دقیق و ظریف عمل کنید تا یه مورد خوب پیدا کنید وگرنه از چاله می افتید توی چاه نهایت نهایت نهایتش می‌خواهید از یه پسر که تشخیص دادید پسر خوبیه و درباره اش تحقیق کردین و... خواستگاری کنید، نهایتش اینه وگرنه هزار تا روش دیگه هست که خودتون بهتر بلدین که مجبور نباشید مستقیم خواستگاری کنید ولی مهم اینه که اون پسر رو پیدا کنید. مثلاً شما اگه از گروه اول پسرهایی که گفتم خواستگاری کنید اون ها در مرحله اول میگن (برو خانوم مزاحم نشو!) منظورم اینکه فکر می کنن می‌خواهید ازشون سوء استفاده کنید! ولی اگه از شما خوش شون بیاد نه روی اون ها میشه به خانواده شون بگن یکی از من خوشش اومده نه جرأت دارن به خانواده بگن که خودشون از شما خوشش میاد.... یا اگه اشتباهاً از پسرهای گروه دوم خواستگاری کنید اینها از شما سوء استفاده می کنن و رهاتون می کنن اگه از گروه سوم خواستگاری کنید اینها فاز فیلم سینمایی بر میدارن و یا به خاطر اینکه به دوست دخترشون خیانت نکنن! شما رو رد می کنن یا اگه قبول کنن میگن بیا فعلاً بریم رل بزنیم تا ببینیم چی میشه که در این مورد احتمالاً شما خودتون اگه عاقل و خوش شانس باشید از اخلاق طرف زده میشید و ولش می‌کنید ولی از پسرهای گروه چهارم میشه خواستگاری کرد اون ها تحقیرتون نمی کنن و به پیشنهادتون فکر می کنن حالا جواب شون هر چیزی ممکنه باشه... امّا مهم اینه که اول شما اون ها رو شناسایی کنید.... خیلی پرحرفی کردم ببخشید دلم می خواد از نصیحت‌هایی که اینجا نوشتم اسکرین شات بگیرم و بذارم توی اینستاگرامم !!! ولی به نظرم صلاح نیست که همه دخترها این رو بدونن، احساس می‌کنم دخترهای اینجا سطح فکری بالاتری دارند.... مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19342 https://eitaa.com/khbartar
ارائه ی نمای کلی از دنیای به انواع پسرها رو اگه بخوام با مثال توضیح بدم کافیه یه لحظه به یه جمع که تعدادی پسر داخلش بوده فکر کنید مثلاً دانشگاه یا ... یه گروه از پسرها خیلی خیلی مظلوم و گوشه گیر اند و کم حرف چون اصلاً حرفی ندارن و توی هیچ موضوعی تخصص ندارن، خیلی ساده لباس می‌پوشند یه شلوار پارچه‌ای با پیراهن روی شلوار، کار خاصی هم بلد نیستن بیشتر دنبال درس خوندنن (که من فکر می‌کنم همون هم خوب انجام نمی‌دن) اصلاً تُن بالای صداشون رو کسی نشنیده آهسته میان آهسته میرن با کسی هم کاری ندارن بیشتر دنبال این هستند که یه جایی کارمند بشن و زندگی عادی داشته باشن اینها با دخترها حرفی نمی زنن در آخر هم در بیشتر موارد با اونی که مادرشون پسند کنه ازدواج می کنن البته زن اینها باید با عرضه باشه تا بتونه زندگیش رو جمع کنه وگرنه از اینها آبی گرم نمی شه.... (از ترس اینکه کامنتم ستاره دار بشه مثال نزدم که مثل چی هستن) گروه دوم این پسرها همون هفت خط‌ ها هستن.این ها هیچی از آداب اجتماعی نمی دونن کارهایی که مردم به بی فرهنگی میشناسن را انجام میدن تو جمع‌های پسرونه خیلی دم از مرام و رفاقت و این چیزها می زنن ولی پاش بیافته هیچ مرامی ندارن از همه نارفیق ترن و فقط به فکر خودشونن. عزت نفس پایینی دارن و بالا تو خیابون مردم از چشم چرونی و متلک هاشون امان ندارن، تو دانشگاه با کلاس و کمی موجه میشن و دنبال طعمه میگردن با دخترها گرم می گیرن اینها تجربه صدها دارن از اینکه باز هم به کسی پیشنهاد بدن و پس زده بشن هیچ ترس ندارن این گروه اصلاً نیستن و تعهدی ندارن، دائم دنبال علافی و خوش گذرونی اند) در آخر هم با یه دختر ساده یا حتی ممکنه کنن و بدبختش کنن... اینها مثل گرگن، گرگ واقعی گروه سوم پسرهایی که ابرو بر میدارن و خوشگل حرف می زنن دائم آدامس میجون و کلاً حالت‌های زنونه دارن حتی گاهی دیدم آرایش می کنن انگار از اینستاگرام دانلودشون کردی اینها هم نه مسوولیت پذیرن نه تعهد دارن نه هیچی. بیشتر تو کافی شاپ ها زندگی می کنن و توی یه دنیای غیر واقعی زندگی می کنن حتی عرضه پول در آوردن ندارن و از ددی و مامی پول می گیرن ولی اینها به یه دونه دوست دختر راضی میشن سعی می کنن مثلاً بهش خیانت نکنن و کلاً توی این داستانان اگر هم دوست دخترشون کات کنه افسرده میشن برخلاف گروه دوم که بلافاصله برای مورد بعدی اقدام می کنن.... این دسته از پسرها کلاً ازدواجی نیستن بیشتر دنبال روابط اند تا تو دنیای خیالی شون خوش باشن... اینها رو به فنچ تشبیه می‌کنم چون خوشگل مشکل اند و بیشتر دنبال عشق بازی و خاله بازی و ... گروه چهارم اند اینها کم حرف می زنن ولی اگه بخوان حرف برای گفتن زیاد دارن ساده و جنتلمنانه لباس می‌پوشند برای خودشون شخصیت قائل اند، اکثراً توی یه موضوع یا یه کار تخصص خوبی دارن مثل اون گروه اول نیستن، نگاه نافذی دارن، دوستان کمی دارن و کمتر به کسی افتخار می دن که باهاشون دوست بشه چون کمتر کسی استانداردهای اینها رو داره، اکثراً دنبال روابط و دوست دختری گذرا نمیرن اهل کارن و همت دارن حد و مرزهای مشخصی دارن فقط با دوستان صمیمی شون شوخی و خنده می کنن بسیار مسئولیت پذیر و پاش بیافته اِند مرام و معرفت، اگه هم باشن نور علی نور چون اهل هر کاری باشن بهش مقیدن. برنامه مشخصی دارن و می دونن هدف شون چیه مناعت طبع خاصی دارن با ادبن و آداب را رعایت می کنن شاید با دخترها حرف نزنن ولی وقتی هم حرف بزنن در کمال ادب و متانت اگه مذهبی باشن به دخترها نگاه نمی کنن یا خیره نگاه نمی کنن برخلاف دو گروه قبلی بعد از یه مکالمه کوتاه با دختر دنبال این نیستن که شماره اش رو بگیرن. سر کلاس با همکلاسی‌ها بحث‌های بچگانه نمی کنن در عوض با و دوستان شون خیلی خنده رو و خوش اند ولی توی جمع فقط به شوخی‌های ریز و زیرکانه اکتفا می کنن، پیشه نیستن ولی اگه بخوان ازدواج کنن خوب راهش رو بلدن. دوستان شون حتی پشتشون به دوستی با اینها گرمه، اینها مثل شیری هستن که خودشون خودشون را اهلی کرده اند ... گروه پنجم ... تلفیقی از ... من سعی کردم یه نمای کلی از دنیا پسرها به دخترهای خوبی که اینجا میان بدم که حساب کار دست شون باشه. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19341 https://eitaa.com/khbartar
چرا خوبی هستم، ولی خوبی نه؟ سلام برای من خیلی جالبه که اون پسرهایی که در یک نگاه میشن و سریعاً هم می کنن در اکثر مواقع دختره و ش خیلی پولدار تر از پسره از آب در میان و نهایتاً پسر رد میشه. (مشابه پستی که اخیراً گذاشتن) بعد ما دخترهایی که از نظر مالی معمولی هستیم هیچ وقت چنین اتفاقی برامون نمی افته و باید از هفت خوان رستم بگذریم تا پسره افتخار بده و بیاد خواستگاری. به نظر شما هیچ ارتباطی بین این دو مقوله وجود نداره؟ ما هم ترم پایینی بودیم، دانشجو بودیم و الآن هم تو اجتماع هستیم ولی خبری از متناسب نیست و اون هایی هم که میان یه جورایی طاقچه بالا می ذارن. هر کسی جلو میاد قصدش فقط و فقط دوستیه. فکر نکنید زشتم یا عیب و ایراد دارم یا آدم کمی هستم که دارم این رو میگم چون اگر این‌جوری بود کلاً هیچ پسری سمتم نمی اومد. من حتی از یه آدم معروف و خیلی پولدار داشتم (که این جور آدم‌ها با هر کسی ارتباط نمی گیرن) ولی تعداد خواستگارانم تو یک سال همیشه عددی بین صفر و یک بوده. لطفاً به این سوال مهم پاسخ بدید: چه چیزی باعث میشه پسرها به بعضی دخترها فقط به دید یک معشوقه نگاه کنن نه یک همسر مناسب؟ آرکتایپم آفرودیته و mbti هم ESTJ به خودم می‌رسم، چهره ام جوریه که تو خیابون میرم حسادت دخترها رو تحریک می‌کنم و اکثر نگاه‌ها سمت منه. قبلاً می خواستم مدل شم. منتهی اگر اون پسرهایی که خودم باهاشون قطع ارتباط کردم کنار بذاریم در بقیه موارد همیشه طرف مقابل از ادامه دادن باهام طفره میره. فعلاً تصمیمی برای ازدواج ندارم ولی می خوام بدونم چرا هیچ کدوم از روابط دوستیم به خواستگاری منجر نشده. (لطفاً نگید که اکثراً این‌جوری نیست) دیگه داره خیلی اعصاب خرد کن میشه که دوست پسرم BMW داشته باشه ولی خواستگاری که با منت می خواد بیاد پژو پارس. که اونم اگر جواب مثبت بدی پیگیری نمی کنه و دود میشه میره هوا! دلم می‌خواست روابط آزاد رو انتخاب می‌کردم که دیگه ناراحت نباشم ولی انگار نمی تونم، ممنون میشم کمکم کنید مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19338 https://eitaa.com/khbartar
انسان است عروسک نیست کنیم و این اصطلاح "سلیقه، " رو برای انتخاب دختر بر اساس ظاهر برداریم، دختر انسان هست عروسک نیست! شاید خیلی شنیده باشین در ، یا حتی فیلم‌های ایرانی که وفتی پسری، دختری رو انتخاب می‌کرد و بعد خانواده اش می‌فهمیدن در مورد اینکه در مورد اون دختر نظر بدن می‌گفتن برچسب سلیقه رو به کار می‌بردند. اگر دختره خوشگل بود می‌گفتن ای ول سلیقه پسره عالیه یا اگر دختر ظاهر آنچنانی نداشت می‌گفتن پسره چه بد سلیقه است حالا کاری به گذشته ندارم چون قدیم‌ها زن‌ها و دخترها انتخاب دیگه ای نداشتند و کل موفقیّت شون ذر کردن بود برای همین دختر خوشگل به کسی اطلاق می‌شد که توسط پسر خوش سلیقه انتخاب شده یا برعکس! ولی الآن و در قرن حاضر همه می دونیم که زن‌ها توانایی‌های علمی و هوشی و مهارتی و ... شون اثبات شده و شخصیت‌های مهم زن در دنیا و کشور وجود داره که تاثیر بسزایی در جامعه و جهان داشتند. سؤالم اینه که؛ وقتی زن هم مثل یک مرد انسان هست و دارای جنبه‌ها و بعدهای مختلف هست به طوری که می تونه سرنوشت یک کشور یا دنیا را تغییر بده، واقعاً چرا؟ چرا؟، باید صرفاً بر اساس فیزیک چهره باید قضاوت بشه؟ مگه زن یک کالاست یا عروسک هست که همه وجودش خلاصه در فیزیک ظاهرش باشه؟ که وقتی انتخاب شد توسط پسر مورد علافه اش به اون پسر برچسب خوش سلیقه یا بد سلیقه بخوره؟ بیاین فرهنگ سازی کنیم این برچسب‌ها و اصطلاحات توهین آمیز و جهان سومی رو از زندگی و جامعه مون حذف کنیم. من ببشتر حرفم روی پسرهاست و از خودشون شروع کنن اگر شما یک هستید و پسری رو تربیت می کنید بهش یاد بدید زن یک انسان هست نه عروسک و اگر دختری رو انتخاب کرد هی بهش نگین چه خوش سلیقه است یا بد سلیقه. چرا نباید سایز ویژگی‌های اخلاقی و هوشی و مهارتی دختر که مهم هم هست جزء سلیقه نباشه؟ مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19332 https://eitaa.com/khbartar
نام کاربری: متن نظر: به قول عزیز از دست رفته ای: از بیرون نمیشه چیزی رو تحمیل کرد که از درون به اون باور نداشته باشیم، و فقر فرهنگی رشد نخواهد کرد، مگر اینکه در ریشه های ما زنان بارور بشه... آدرس پست: https://khbartar.blog.ir/post/19332
نام کاربری: متن نظر: پسرها یه سری ویژگی ها تو همسری میخوان که خیلی براشون مهمه حتی اگر دقت کنی خیلی خانم ها با چهره معمولی ازدواج میکنن چون اون ویژگی هارو دارن. مثلا سرسنگین بودن، اینکه بدونن دختر اهل دوست پسر نبود و سرش به کار خودش بوده، زن زندگی بودن، حجب و حیا و ... آدرس پست: https://khbartar.blog.ir/post/19338