فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 #طبق_برنامه_پنج_شنبه_ها:
🌷🇮🇷#آشنایی_باشهدای_عزیز
🌹🕊 #شهید_ابراهیم_همت
💐یار امام زمان(عج) باید مثل شهید ابراهیم همت باشه☺️
🌷🕊تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۷
هدایت شده از ندای پاک فطرت
🌷امام حسن عسکری علیه السلام:
▪️مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.
▪️قبیح ترین و زشت ترین حالت و خصلت برای مؤمن آن حالتی است که دارای آرزوئی باشد که سبب ذلّت و خواری او گردد.
📎 وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۴
#حدیث
💠کانال ندای پاک فطرت
🆔 @nedayepakefetrat
📣 #طبق_برنامه_جمعه_ها:
💠 #نهج_البلاغه_خوانی
🌺 امام علی علیه السلام فرمودند: انسان نادان قبل از حرف زدن فکر نمیکنه و بدون فکر و دقت حرف میزنه!
📒 برگرفته از حکمت ۴۰ نهج البلاغه
🤝 #شیعیان_امام_علی_علیه_السلام
🌹
44.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 #طبق_برنامه_جمعه_ها:
✅#مهارتهای_زندگی 📽#انیمیشن
📺 این قسمت : آقای مستطاب و خانواده
🛑 رعایت #نکات_اخلاقی در #جمع👆
🌻
میگویند روزی یک نقاش بزرگ در عرض سه دقیقه یک نقاشی کشید
و قیمت هنگفتی بر روی آن گذاشت!
خریدار با این قیمت گذاری مخالفت کرد
و این قیمت را برای سه دقیقه کار ، منصفانه ندانست ...
نقاش بزرگ در پاسخ او گفت :
این کار در واقع در سی سال و سه دقیقه انجام گرفته ، سی سالی که به آموزش
و پیشرفت فردی و تجربه اندوختن
گذشت و تو ندیدی
به اضافهی این سه دقیقه که تو دیدی!
برخی افراد گمان میکنند
که افراد موفق از خوش شانسی ،
استعداد ذاتی ، یا نعمت الهی خاصی برخوردارند ، اما در واقع پشت هر موفقیت پایدار ، مدتها تلاش طاقت فرسا وجود دارد.
پیرمرد که تازه باز نشسته شده بود، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید.
یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسهها باز شد.
در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها، سه تا از پسرهای دبیرستانی در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف میزدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت میکردند و سروصداى عجیبی راه انداختند.
این کار هر روز تکرار میشد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد،
پیرمرد دنبال بچهها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت:
«بچهها شما خیلی بامزه هستید و من از این که میبینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار رو میکردم.
حالا میخوام لطفی در حق من بکنید؛
من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدوم از شما میدم که بیایید اینجا و همین جوری سر و صدا راه بندازید.
بچهها خوشحال شدند و با کمال میل قبول کردند و چند روزی به این کارشان ادامه دادند، تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت:
«ببینید بچهها، متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگیِ من اشتباه شده و من نمیتونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم، از نظر شما که اشکالی نداره؟»
بچهها گفتند:
«۱۰۰ تومن؟ اگه فکر میکنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی، ما نیستیم.»
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد…“