هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
#سلام_امام_زمانم❣
تـو را ندیـدنـ و مـردنـ ،
فقـط بہ ایـنـ معنـاسـت☝️
بہ بـاد رفتـہ..
تمـامـےّ عمـر ڪوتاهـم😔💔
#منتـظرانه
#سهشنبههایمهدوی💚
@emame_zamanam
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#یڪ_قول🙂👇
در جوانرود، طول خط ما با عراق حدود یكصد كیلومتر بود. تنها نیروی آنجا سپاه بود. غالب افراد آنهم مردم كرد منطقه تشكیل میدادند.🍃
ارتش عراق در آن منطقه از امكانات زیادی برخوردار بود و آتش سنگینی میریخت⚡️. در عوض، ما با حداقل تجهیزات دفاع میكردیم✌️. اكثر سلاحهای ما از نوع سبك بود و توپخانه هم پشتیبانیمان نمیكرد. مجموع این عوامل، ما را در شرایطی قرار داده بود كه ضعیف عمل میكردیم.😞
یك روز، در دیدار با #همت، قرار شد كه او سری به جوانرود بزند و وضعیت منطقه را از نزدیك بررسی كند.
وقتی آمد و از نزدیك شرایط سخت ما را مشاهده كرد، ناراحت شد و گفت: «تا حالا فكر میكردیم كه فقط پاوه محروم است، ولی الآن میبینیم كه از ما محرومتر هم هست!»☹️
قول داد در بازگشت به پاوه، امكانات مختلف از قبیل: توپخانه و سلاحهای سنگین بفرستد. بعد از اینكه خداحافظی كرد و رفت🚶، با خودمان گفتیم كه او هم مثل ما یك سپاهی است و دست و بالش بسته است. دلش به حال ما سوخت و قولی داد ولی مگر میتواند🙁 كاری بكند؟ اگر بتواند كاری كند، فكری به حال منطقه خودش میكند.😒
هنوز دو روز از رفتن او نگذشته بود كه دیدم دو تا دیدهبان👀 از توپخانه ارتش آمدند و در منطقه مستقر شدند تا آتش یگان خودی را روی دشمن هدایت كنند.👌 بعد هم یك دستگاه مینیكاتیوشا رسید. تعجب كرده بودم😨. باورم نمیشد كه او سر قولش بایستد و این كار را برای ما انجام دهد.در آن روزها، این مسأله طبیعی بود كه فرماندهان مناطق، به لحاظ كمبود ادوات و امكانات نظامی، تنها به فكر منطقه تحت امر خود بودند🍃 و كاری با دیگر مناطق و فرماندهان دیگر نداشتند ولی #همت در حالی كه فقط دو قبضه مینیكاتیوشا در دسترس داشت، یكی را برای ما فرستاد.🙂❤️
راوی : غلامرضا جلالی
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
بیا ویژگیهای #شهیدهمت و خاکسپاری وی به دست استاد حسین انصاریان👇 در نتیجه این حرکت جنگى و طراحى و ن
بیان ویژگیهای #شهیدهمت و خاکسپاری وی به دست استاد حسین انصاریان👇
در طول هشت سال دفاع مقدّس، به خصوص در ایامى که نزدیک به حملات سنگین بعثى ها بود به مناسبت هاى مختلف و به خاطر فضاى جبهه و حال و هواى رزمندگان اسلام، سخنرانى هایى🎤 که در تهران مى کردم به تمام معنا جهات عرفانى و تصفیه روحى گرفت.👌 این منبرهاى عرفانى از تعلقات رزمندگان مى کاست و آنان را براى جانفشانى و ایثار آماده مى کرد🙂✌️؛ بر این اساس، وقت اعزام نیروها نیز براى سخنرانى🎤 دعوت مى شدم.
در جبهه ها نیز نوارهاى آن سخنرانىها در تمام گردان ها دست به دست مى گشت، امّا در اوایل انقلاب، به دلیل وجود و رسوخ عناصرى منافق در بدنه انقلاب در برهه اى پخش نوارهاى بنده را ممنوع کردند.😒
مرحوم شهید محلاتى ـ نماینده امام در سپاه ـ وقتى این مطلب را فهمید، خیلى ناراحت شد و در تشییع جنازه #حاجهمّت که سخنرانى مى کرد خطاب به من گفت که این ممنوعیت خلاف شرع است☝️ و کسى که این کار را کرده اشتباه کرده.🍃
در هشت سال جنگ مواقعى که ضرورت اقتضا مى کرد و به خصوص نزدیک شروع عملیات ها به جبهه مى رفتم. در جبهه غرب، در پادگان ابوذر و در جنوب در دوکوهه مستقر بودم.🌹
#ادامهدارد...❤️
@kheiybar
کنار سفرهیِ خـــــدا
و لبهای ترک خورده و تشنه ...
لحظهها،
بہ رنگِ استجابت است!
عطشانیم....
بیا حضرت باران!
اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ …
#افطارانه
#تمنای_دعا🙏🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
@kheiybar
شب عملیات خیبر بود. داشتیم بچهها را براے رفتن🚶 به خط آماده مےڪردیم. #حاجے هم دور بچهها مےگشت☺️ و پا بهپاے ما ڪار مےکرد. درگيرے شروعشده بود💥. آتش عراقےها روے منطقه بود💥💣. هر چے مےگفتیم #حاجے! شما برگردین عقب یا حداقل برین توے سنگر.» مگر راضے مےشد☹️؟ از آنطرف، شلوغے منطقه بود و از این طرف، دلنگرانے ما براے #حاجے😫
دورتادورش حلقهزده بودن. اینجوری یڪ سنگر درست ڪرده بودند برا او😊. حالا خیال همه راحتتر بود. وقتے فهمید بچهها براے حفظ او چه نقشهاے کشیدهاند، بالاخره تسلیم شد😶. چند متر آنطرفتر، چند تا نفربر بود. رفت پشت آنها.🌹
#حاجے همونطور ڪه که هوای بسیجیاتو داشتی هـوایمارو هم داشته باش #امشب_برامون_دعا_کن😔💔
@kheiybar