eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ روزے ڪہ راز خلقٺ دنیا نوشتہ‌اند عالم بہ نام حضرٺ مولا نوشتہ‌اند🌱 معلوم‌شد مقام‌تو بیش ازخیال ماسٺ وقتے ڪنار نام تو، زهرا نوشتہ‌اند😍 @kheiybar
صبح را با نگاه😍 تو بیدار شدن یکسره چیره 🌱 به غم های دوعالم شدن است☝️ 🌹 @kheiybar
: ‌ 🌸اگر خداوند به شما عافيت و سلامتی داد قدرشناس باشيد✨ و اگر به بلا و گرفتاری مبتلا كرد صبور باشيد.👌 ‌ نهج البلاغه، خطبه۹۸📕 @kheiybar
یکی از شب ها عملیات مسلم بن عقیل همراه رفتم🚶 تا سری به منطقه آزاد شده بزنیم✌️ من راننده بودم رفتیم تااین که احساس کردم به منطقه ای رسیده ایم که امکان جلو رفتن نیست پیاده شد من هم پیاده شدم و تازه متوجه شدیم وارد یک معبر مین شده ایم😱 که تنها به اندازه عبور یک ماشین🚍 پاک سازی شده است. ❤️ @kheiybar
💠 خاطره ای از گفتگوی سپهبد شهید با عزیزمان: یک‌بار مرا صدا زدند و اشاره کردند که جلو بیا. وقتی نزدیک رفتم، کتابی را که در دستان‌شان بود، باز کردند📖 و عکس چند تن از را نشان من دادند 🌷شهید باکری 🌷شهید باقری 🌷و شهید زین‌الدین. یکی از عکس‌ها، عکس بود. آقا به من گفتند که عکس شما با بقیۀ عکس‌ها چه مطابقتی دارد⁉️ من هم از این‌که عکس دوران بود، عرض کردم ما هم سن و سال بودیم. آقا فرمودند: آن‌ها "وظایف" خود را انجام دادند و رفتند🕊 مصلحت خداوند بر این بود که شما و باشید و کاری که چه بسا سخت‌تر از کار آن‌هاست، انجام دهید✅ اگر نباشید، چه کسی می‌خواهد این کار را انجام دهد؟ امروز 23 فروردین یکصد روز از شهادت حاج قاسم سلیمانی میگذرد💔 😰 عکسی عجیب از سفر سال 84 امام خامنه ای به کرمان' ببینید دقیقآ کجاایستاده؟!! "اینجا همانجایی است که شهید حاج قاسم دفن شده است...!!! 👌الله اکبر @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نمیشه تو ولادت سه ساله‌ی ارباب چیزی از دختران شهدای مدافع حرم و عموشون نگفت 💔 @kheiybar
|هر‌جا‌سخن‌از‌رقیه‌جان‌می‌آید صوت‌ عرشیان‌می‌آید 🌙| |در‌مجلس‌این‌سہ‌ساله‌من‌معتقدم عطر‌خوش‌صاحب‌الزمان‌می‌آید🌱| 😍 @kheiybar
خدایا کِی خودت را به من نشان می‌دهی⁉️ ✍ استاد پناهیان: عبادت یعنی تمنا؛ تمنای ملاقات. الله‌اکبر، یعنی خدایا کِی خودت را به من نشان می‌دهی؟ کِی جلوه می‌کنی؟ ببین من با ادب ایستاده‌ام😞. تا کی باید مقابل تو ادا در بیاورم و با اراده خودم خم و راست شوم، نمی‌شود رؤیت عظمت تو مرا به سجده و رکوع بکشاند؟😢 سجده‌ها را تکرار می‌کنم اما کِی تو در را باز خواهی کرد؟ مدام این الفاظ را تکرار می‌کنم، ولی هنوز تو را نچشیده‌ام. و هنگامی که نماز به پایان می‌رسد، بنده صدا می‌زند: باشد راضی هستم... سلام بر همه خوبان عالم «السلام علیکم و رحمة الله و برکاتة.»✨ این بار هم نشد ولی سجدۀ شکر به‌جا می‌آورم؛ خدایا ممنونت هستم که مرا در این تمنّا قرار دادی.💔 📚بخشی از کتاب "رابطه عبد و مولا" اثر علیرضا پناهیان @kheiybar
🔰پویش قرائت #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه هرشب ساعت ۸ به وقت امام رضا #نشرحداکثری🌹 #کرونا @kheiybar
📙 ✨ به روایت همسر قسمت 2⃣1⃣ گفت: "اولین بار است که فهمیدم چشم انتظاری چقدر سخت ست، چقدر تلخ ست. گفتم :"حالا فهمیدی من چی می کشم؟" گفت؟" آره..."😢 شاید یکی از دلیل هایی که باعث شد ابراهیم راحت بگذاره بره جنگ، همین بود،که خیالش از من راحت بود.هر بار که زندگی بهم فشار می آورد، ابراهیم را که می دیدم، فقط گریه می کردم. نه گله یی، نه شکایتی.گاهی نیم ساعت، تا برگردد بهم بگوید : " چی شده، ژیلا؟ "🙁 و من بگویم : " هیچی، فقط دلم تنگ شده. " یا بگوید : " ناراحتی من میرم جبهه؟ " تا من بگویم : " نه، به گریه هام نگاه نکن. ناراحت هم نشو. اگر دلتنگی می کنم فقط به خاطر این ست که رزمنده یی. غیر از این اگر بود، اصلاً دلم برات تنگ نمی شد. "😢 بارها بهش گفتم : " همین رفتن های توست که باعث می شود، من اینقدر بی قراری کنم. " نمی گذاشتم از درونم چیزی بفهمد. و بیشتر از همه و همیشه نمی گذاشتم بفهمد در دزفول چه به سرم آمد. به آن دو سه هفته یی که در دزفول ماندم، اصلاً دوست ندارم فکر کنم. از آن روز ها بدم می آید.😞 بعدها روزهای سخت تری را گذراندم. اما آن دو هفته..... چی بگم؟..... آنجا شاید بدترین جای زندگی ما بود. چون جایی پیدا نکرده بودیم. وسیله هم هیچی نداشتیم. رفتیم منزل یکی از دوستان ابراهیم که یادم نمی آید مسوول بسیج بود یا کمیته یا هر چی.☹️ زمان جنگ بود و هر کس هنر می کرد فقط می توانست زندگی خودش را جمع و جور کند من آنجا کاملاً احساس مزاحمت می کردم. یک بار که ابراهیم آمد، گفتم : "من اینجا اذیت می شم. " گفت : " صبر کن ببینم می توانم این جا کاری بکنم یا نه. " گفتم : " اگر نشد؟ "😢 گفت : " برگرد برو اصفهان. این جوری خیال من هم راحت تر ست، زیر این موشکباران. "🚀 رفتن را نه،نمی توانستم. باید پیش ابراهیم می ماندم. خودم خواسته بودم. دنبال راه حل می گشتم. یک روز رفتم طبقه بالای همان خانه، دیدم اتاقی روی پشت بام ست که مرغدانی اش کرده اند و اگر تمیزش کنم بهترین جا برای زندگی ماست تا زمانی که ابراهیم فکری کند.👌 رفتم آب ریختم کف آن مرغدانی و با چاقو تمام کثافت ها را تراشیدم. ابراهیم هم که آمد دید چه کاری کردم، رفت یک ملافه سفید از توی ماشینش برداشت آورد، با پونز زد به دیوار، که یعنی مثلا پرده س.🙂 هزار تومان پول تو جیبی داشت. رفتم باهاش دوتا بشقاب، دو تا قاشق، دو تا کاسه، یک سفره کوچک خریدم. یادم هست چراغ خوراکپزی نداشتیم. یعنی نتوانستیم، پولمان نرسید بخریم. آن مدت اصلا غذا پختنی نخوردیم. این شروع زندگی ما بود.😊🌹 .... @kheiybar
🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهیدمحمدابراهیم‌همت✨ هدیه به { امام حسن ع و امام حسین ع } برای سلامتی و تعجیل آقا امام زمان عج💐 🌺مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت ۲۱🌺 تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
👤استاد : ‏ساعت هایمان را کوک کنیم ! یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة... ❇️پویش همگانی ‎ ( دعای ‎ ) به نیت تعجیل در (عج)🌹 و رفع گرفتاری از مردم رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب✅ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عِشق يَعنی نامِ زيبایِ حَسن عِشق يَعنی نوکَری پایِ حَسَن✨ عِشق يَعنی سَروَرَت باشَد حَسَن☝️ عِشق يَعنی دَم بِه دَم گویی حَسَن😍 💚 @kheiybar
میگن با هر کی رفیق بشی شکل و فرم اونو میگیری🌱 فکرشو بکن اگه با شهدا رفیق بشی چه زیبا شکل میگیری .😍☝️ 🕊 @kheiybar
(علیه السلام) فرمودند: مَن نَفَّسَ کُربَةَ مُومِنً فَرَّجَ اللهُ تَعالی عَنهُ کُرَبَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ؛ 🌸هر که غم و نگرانی از مؤمنی را بزداید، خداوند در دنیا و آخرت گره غم از دل او بگشاید.👌 📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص۱۲۷ @kheiybar
ماباید بمانیم و کاری را که می خواهیم. انجام بدهیم. همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم.و آن (( عشـــ❤️ـــــق)) است. اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند...😇☝️ 🌹 @kheiybar
🔴انتشار اولین تصویر از میز کار حاج قاسم... آری، سربازان خمینی اینگونه اند💔 ✨الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ✨ 🌸کسانى‌که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند🕊 سوره مبارکه توبه؛ آیه شریفه ۲۰ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم برداری از حرم رقیه خاتون علیه السلام توسط ✨ السلام علیک یا بنت الحسین باب الحوائج رقیه سلام الله علیها ❤️ @kheiybar
بالاترین تنبیه ✍وقتی حضرت موسی (ع) خواست به کوه طور برود کسی به او گفت : به پروردگار بگو این همه من معصیت میکنم،چرا من را تنبیه نمیکنی⁉️ خداوند به حضرت موسی گفت، وقتی رفتی به او بگو: بالاترین تنبیهات این است که نماز میخوانی‌ و لذت نماز را نمی چشی...😞☝️ 📔آیت الله حق شناس(ره) @kheyibar
🔰پویش قرائت هرشب ساعت ۸ به وقت امام رضا 🌹 @kheiybar
📙 ✨ به روایت همسر قسمت 3⃣1⃣ ناراحتی ریه پیدا کردم از بوی مرغی که آنجا داشت. مدام سرفه می کردم. آنقدر که حتی نمی توانستم استراحت کنم.😞 گلاب هم می پاشیدم باز بوی تعفن نمی رفت. مرغ ها گوشه ی اتاق بیشتر از خودم از سرفه هام می ترسیدند. صاحب خونه هم، چون نزدیک عملیات بود، زن و بچه اش را از شهر خارج کرد. همه این کار را می کردند.☝️ خانه بزرگ بود و من ماندم و تنهایی. سنم هم کم بود، فکر کنم بیست و سه سال داشتم. شهر را بلد نبودم، آدمی هم نبودم از خانه بزنم بیرون.تمام شیشه ها شکسته بودند و زمستان بود.❄️ ابراهیم هم که دو سه روز طول می کشید بیاید. خیابانمان هم اسمش آفرینش بود و،معروف به مرکز موشک های صدام.🚷 داشتم ترسو می شدم و از این ترس خودم بدم می آمد. تا صدایی می شنیدم گوش تیز می کردم دنبالش می گشتم. شبی، حدود دو نصفه شب، در خانه را زدند. با ترس و لرز رفتم، گفتم : " کیه؟ " صدا گفت : " منم. " ابراهیم بود،انگار دنیا را بهم داده بودند. در را سریع باز کردم تا پشت در ببینمش و خوشحال باشم که امشب تنها نیستم، و دیگر لزومی ندارد حتی تا صبح بیدار بمانم.🙁 ابراهیم پشت در نبود، رفته بود کنار دیوار، توی تاریکی ایستاده بود. گفتم : " چرا آن جا؟ " گفت :" سلام. " گفتم :" سلام. نمی خواهی بیایی تو؟ " گفت : " خجالت می کشم. " گفتم :" از چی؟ " آمد توی روشنایی کوچه. دیدم سر تا پایش گل ست.😢 خنده هم دارد از شرمندگی، که ببخشمش اگر این طور آمده، حالا که آمده. گفتم :" بیا تو. " حمام داشتیم، نمی شد گرمش کنیم. ابراهیم هم نمی توانست یا نمی خواست در آن حال بنشیند. گفت :" می روم زیر آب سرد، مجبورم." گفتم :" سینوزیتت؟" حاد هم بود. گفت :" زود بر می گردم. " طول کشید. دلواپس شدم. فکر کردم شاید سرما نفسش را بند آورده.😞 رفتم در حمام را زدم. جواب نداد. باز در زدم، در را باز کردم، دیدم آب گل آلود راه افتاده دارد می رود توی چاه. گفت :"می خواهی بیایی این آب گل آلود را ببینی، مرا شرمنده کنی؟" 😞 من مرد های زیادی را دیده بودم. شوهرهای دوستانم را، دیگران را،که در راحتی و رفاه هم بودند، اما همیشه سر زن و بچه‌هاشان منت می گذاشتند. ابراهیم با آن همه مرارتی که می کشید، باید از من طلبکار می بود، که من دارم برای تو و بقیه این سختی ها را تحمل می کنم، ولی همیشه با شرمندگی می آمد خانه. به خودش سختی می داد تا نبیند من یا پسر هاش سختی ببینیم.👌 بارها شد ما مریض می شدیم و ابراهیم بالای سر ما می نشست و گریه می کرد، که چرا شما مریض شده اید؟ تقصیر من است، حتماً که هیچ وقت پیشتان نیستم، نمی توانید بروید دکتر.😢 می گفتم:" اگر با این مریضی ها نمیریم تو بالاخره مارا می کشی با این گریه هات. "😩 گفت :" چرا؟ " گفتم : " یک جوری گریه می کنی که آدم خجالت می کشه زنده بمونه."😐 بوی عملیات آمد و ابراهیم گفت :باید بروی اصفهان.🤕 ... @kheiybar