اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل سوم قسمت3⃣7⃣ +ابراهیم گفت:این قدر نگران نباش عزیزم...☺️ -ژیلا گفت:چه
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل چهارم
قسمت5⃣7⃣
آخدا یک سرسوزن نسیم!یک باد کوچولو به ابوالفضل از گرما پختیم😢😩
وای ی ی ی ی !این پشه ها هم قوز بالاقوز شده اند.😕😕
شب که برای خواب به داخل چادر رفتیم حاجی هموز نیامده بود .نه کولر داشتیم و نه روشنایی.دار و ندارمان یک بسته شمع بود.😩
باید حواسمان را جمع میکردیم که محلمان کشف نشود.و الا سروکله ی میگ های دشمن پیدا میشد😏
چند دقیقه ای داخل ننشسته بودیم که نفس مان از گرما گرفت.بیرون که رفتیم از دست پشه ها کلافه و به سرعت داخل چادر شدیم.🙄
همان چند لحظه کافی بود تا سر و صورتمان مثل زمین شخم زده شود.😩😩
آن ها نیش میزدند و ما با ناخن
می خراشیدیم و دشنام می دادیم.😣
ناچار یکی از شمع ها رو روشن کردیم و اطرافش نشستیم .خیس عرق بودیم که حاجی غرزنان وارد شد.😩
در حالی که سر و بدنش را خشک میکرد و می خارید ،روی یکی از پتوها دراز کشید و آرنج روی پیشانی گذاشت تا بخوابد🙂
چند ثانیه ای نگذشته بود که اولین سیلی را خودش به صورت خودش زد و زیر لب غرزد :((ببین سگ پدر صاحاب نمیذاره یه چرتی بزنیم!))😒
به خنده ی ما اهمیت نداد و دومی را هم با بدوبیراه به پس گردن خودش زد که شلیک خنده ی ما بلند شد. 😁😆😅
با گفتن:((رو آب بخندید!))
به پهلوی راست غلتید و نیمرخ صورتش را زیر پنجه برد.خروپف او در حال بیرون آمدن بود که یکباره مثل فنر نیم خیز شد و ضدبه ی محکمی به صورت و گوش خود نواخت و فریادش چادر را پرکرد:((ای پدرسوخته ی
بد جد و آباد!بی پدر مادر تا ته فرو میکند.))☹️
قهقهه ی ما دوباره چادر را گرفت وضربه ی بعدی حاجی با فریاد بیرون آمد :((آخ گردنم که الهی تخمتان را ملخ بخورد!))😣😢😫
و روی دوزانو نشست و در نور کم شمع چشم در هوا چرخاند . یک مرتبه دستش در هوا قوس زد و با مالیدن به شلوارش گفت:((آخیش ش ش! بالاخره گرفتمش.))😠😐😐
فصل چهارم
قسمت 6⃣7⃣
قاسم عبدی ریسه رفت و گفت:((حاج احمد به دلت وعده نده!یکی دوتا که نیستند 😂😂
محسن هم دنبال حرفش گفت:((الان فک و فامیلش میریزند سرت خونخواهی! ))😁😁
حاجی اهمیتی به متلک آن ها نداد وبا دهن دره ی بلندی نالید:((به خدا گیج یه چرت خوابم. کردارم امروز درآمد.))😅
سرهنگ تقی شادکام با طعنه گفت:((حاج احمد کسی که جلوتو نگرفته،خوب بگیر بخواب!))☺️
که یک مرتبه جوش آورد و عصبانی دادش درآمد:((کجا بخوابم!مگر این خمسه خمسه ها می ذارند؟اگر مردین خودتون بخوابین!))😡😡
با شلیک دوباره ی خنده ی ما اخم هایش بازشد و آمد کنار شمع نشست.نگاهی به سقف و اطراف چادر کرد و گفت:((چادر بهتر از اینم گیرتان نیامد.😂😂
با این جگر زلیخا مگه میشه خوابید! ))😂
تقی در جوابش گفت:((خب میگی چیکار کنم حاجی!این شب تاریک نخ و سوزن از کجا بیاریم؟))😁😃
سرهنگ صادق به شوخی زد و گفت:((ای بابا! ماموریت پنج روزه که این همه دنگ و فنگ نداره. یک جوری باید تحمل کنیم)).😁😃
سرهنگ محسن مفیدفر نجوا کرد :((بی خود به دلتان وعده ندهید.کدام ماموریت ما رفتیم و کمتر از یک ماه طول کشید؟این جا هم حالا حالاها مهمانیم.))😏😐
حاجی حرفش را تایید کرد و گفت:((آقا محسن راست میگه.بلند شین یه کاربکنیم که این جوری نمیشه.))
سروان محمدمهدی دجپور که با غیظ گوشش را می چلاند،عصبی گفت:((خدا ذلیلش کند ،چنان نیش زد که ننه ام جلو چشمم آمد)).😡😐
حاجی مثل اینکه فکری به خاطرش رسیده باشد از جا برخاست و رفت بیرون و پنجره های چادر را کیپ بست و داخل شد.نگاه حق به جانبی به همه کرد و با فوت محکمی به شمع گفت:((تحمل گرما بهتر از نیش پشه است،یالا بخوابید!))😁😩😐
قاسم نق زد:حاجی،پنجره ها را چرا بستی؟میپزیم)).😬😕
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
جای شهید محرابی خالی که😔 میگفت«من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم،
جمع کل صلوات
🌸5،778🌸
قبول باشه از همگی حاجت روابشید ان شاءالله 💐
ﺟﺎﯼ *ﺷﻬﯿﺪ دقایقی ﺧﺎﻟﯽ که😔
ﺗﻮ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ:
"ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ"🕊
حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید:
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ تکان ﺑﺨﻮﺭﺩ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ؛ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ، ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍنقدر ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ!
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ...💔
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨شهید دقایقی✨
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همین الان #مزار_شهید_همت و اماده سازی قبر #مادر شهید همت😭😔
@kheiybar
#سلام_امام_زمانم
اگرچه این دل ما کلّ هفته کرب و بلاست💔
ولی سـه شـنبـه فقـط جمکـران صفا دارد☝️
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@kheiybar
از وسعت لبخنـدتان☺️
جـان میگیرد زنـدگی ،🌱
بگذارید لبخندتان
حال تمام روزهای مرا خوب کند🌸
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتونشهدایی🕊
@kheiybar
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (ع) فرمودند:
🌱هر كس كه خدا خير خواه او باشد محبت حسين (ع) و زيارتش را در دل او مىاندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كينه و خشم حسين (ع) و خشم زيارتش را در دل او مىاندازد.✨☝️
@kheiybar
تشییع و خاکسپاری #مادر_شهید_همت
🔸مراسم تشییع مرحومه حاجیه خانم همت از آرامستان شاهرضا به طرف گلزار شهدای شهرضا انجام گرفت و در کنار فرزند شهیدش به خاک سپرده شد.💔
@kheiybar
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔خاکسپاری مادر شهید
حاج ابراهیم همت😭
@kheiybar
خاطرهای شنیدنی درباره محل تدفین #حاجقاسم
آقای یوسف افضلی معاون ستاد عتبات عالیات و از نزدیکان خانوادگی سردار سلیمانی تعریف میکند: به همراه سردار بارها برای قرائت فاتحه بر سر مزار شهید حسین یوسفالهی حاضر شده بودم و میدانستم فضای کنار این شهید والامقام جایی برای دفن یک پیکر را ندارد. به حاج قاسم عرض میکردم که حاجی فضای اینجا بسیار کوچک است و جای شما نمیشود که حاج قاسم در پاسخ میگفت: افضلی از من گفتن بود...😊
بعد از اینکه حاجی به شهادت رسید و من وضعیت پیکر مطهرش را دیدم فهمیدم که چرا او میگفت میشود پیکرش را آنجا دفن کرد. وقتی با پیکر تکهتکه شدهاش💔 مواجه شدیم و شواهد امر حاکی از این بود که برای دفن پیکر مطهر سردار، فضای زیادی نیاز نیست، خیلی خوب متوجه صحبتهای آن روزهای حاجی شدم.😔
@kheiybar