❤️❤️❤️🍃😍
#همسفر_تا_بهشت 💞
#حلقهیازدواج
💍حلقه ی ازدواج من
هزار تومن💵 قیمتش بود.
#ابراهیم به من گفت:«من حلقهے طلا و پلاتین نمےخوام،اگه صلاح بدونین،من فقط یه انگشتر عقیق بر مےدارم.»☺
یک #انگشتر_عقیق بر داشت به قیمت ۱۵۰تومان.
آن موقع پدرم مخالفتکرد و
می گفت:«زشته براے ما😒 ڪه دامادمون 💍حلقه ی ۱۵۰تومنے بر داره.تو آبروے مارو بردے.»😒
گفتم:«مگه چے شده؟»گفت:«آخه کی تاحالا براے دامادش حلقه ۱۵۰تومنی گرفته؟زشته بابا،مے خندن به ادم.»😐
وقتی #ابراهیم به خانهٔ مان زنگ زد📞 موضوع را با او در میان گذاشتم،با پدرم صحبت کرد.
به او گفت:«آقای بدیهیان☺️،این حلقه از سرم هم زیاده.شما دعا ڪنین که من بتونم توے زندگی،حق همین انگشتر رو هم درست ادا ڪنم،باقی اش دیگه دست خدا و مصلحت اوست.☺️»
سَرِ حرفش هم ایستاد. همیشه و #در_هر_شرایطے #حلقه_اش را دست میڪرد و خیلے به آن توجه داشت.😍
وقتی در یکی از عملیات ها،حلقه شکست😢،رفت و عین همان انگشتر با همین عقیق و همان رڪاب خرید و دستش کرد😍.
خندیدم😊 و گفتم:«حالا چه اصراریه؟اینقدر نسبت به این حلقه مُقَیَّدی؟.»😃
گفت:«این حلقه توے زندگے،سایه ی یه مرد یا یه زنه😌.من دوست دارم همیشه سایهٔ تو بالا سرم باشه،☺️این حلقه همیشه در #اوج_تنهایی،تو رو یادِ من میاره و من محتاج اون هستم😍.می فهمی محتاج شدن یعنی چی؟🙈😌
#خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت_به_روایت_همسر_شهید_ژیلا_بدیهیان
@kheiybar
❤️از ابراهیمهمت+تاخدا💔🕊
💠 حلقهی ازدواج 💍
🔰حلقه ی ازدواج من هزار تومن💵 قیمتش بود. ابراهیم به من گفت: من حلقه ی طلا✨ و پلاتین نمیخوام❌ اگه صلاح بدونین،من فقط یه انگشتر #عقیق بر می دارم☺️ یک #انگشتر_عقیق بر داشت به قیمت ۱۵۰تومان.
🔰آن موقع #پدرم مخالفت کرد و
می گفت: زشته برای ما که #دامادمون حلقه ی ۱۵۰تومنی بر داره. تو آبروی مارو بردی😶 گفتم: مگه چی شده⁉️ گفت: آخه کی تاحالا برای دامادش حلقه💍 ۱۵۰تومنی گرفته؟ زشته بابا،می خندن به ادم
🔰وقتی #ابراهیم به خانهٔ مان زنگ زد📞 موضوع را با او در میان گذاشتم، با #پدرم صحبت کرد. به او گفت: آقای بدیهیان،این #حلقه از سرم هم زیاده.شما دعا کنین که من بتونم توی زندگی، حق همین انگشتر رو هم #درست ادا کنم👌 باقی اش دیگه دست خدا و مصلحت اوست.
🔰سَرِ حرفش هم ایستاد. همیشه و در #هر_شرایطی حلقه اش را دست میکرد و خیلی به آن توجه داشت😍 وقتی در یکی از عملیات ها،حلقه شکست💔، رفت و #عین_همان انگشتر با همین عقیق و همان رکاب خرید و دستش کرد.
🔰خندیدم و گفتم: حالا چه اصراریه⁉️ اینقدر نسبت به این حلقه #مُقَیَّدی؟
گفت:«این حلقه توی زندگی،سایه ی یه مرد یا یه زنه👤 من دوست دارم همیشه #سایهٔ_تو بالا سرم باشه❤️ این حلقه همیشه در #اوج_تنهایی، تو رو یادِ من میاره و من محتاج اون هستم.می فهمی #محتاج شدن یعنی چی؟
✍راوی: همسر شهید
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
@kheiybar