ماجرای کش رفتن کلت برادر حافظ اسد😱😂
🔹 خرداد ۱۳۶۱ - قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان، برای مقابله با حمله ارتش صهیونیستی به سوریه و لبنان، وارد #دمشق شده بودند.
#حاج_احمد_متوسلیان، #سیدمحمدرضا_دستواره و #حاج_محمدابراهیم_همت🙂، با ژنرال « #رفعت_سد» جلسه داشتند. رفعت، فرمانده وقت نیروهای مسلح سوریه و برادر کوچک حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود. (وی بعدا به جرم خیانت و کودتا به فرانسه تبعید شد).❌
در میان جلسه، رفعت اسد از موضع بالا و متکبرانه، با صدای بلند خطاب به #حاج_احمد حرف می زد.😏
#دستواره که این صحنه را دید، خونش به جوش آمد. در گوش #حاج_همت🙊 گفت: من یک بلایی سر این (...) میارم که دیگه غلط بکنه با #حاج_احمد این جوری حرف بزنه.🙂
ساعتی بعد جلسه تمام شد. #حاج_احمد که جلوی جمع درحال خروج از ستاد فرماندهی بود، متوجه شد #حاج_همت و #دستواره در گوش هم پچ پچ می کنند و می خندند.😂برگشت طرف آنها و با غضب پرسید: چه خبرتونه؟ چی شده که این جوری نیشتون تا بناگوش بازه؟!😕
#حاج_همت با خنده گفت: چیزه حاجی ... این رضا ...🙊خود #دستواره آمد جلو، یک قبضه کلت🔫 کمری از جیبش درآورد و درحالی که آن را به #حاج_احمد می داد، گفت: این کلت، مال اون #رفعت_اسد فلان فلان شدش.😐حاجی با تعجب پرسید: پس دست تو چیکار می کنه؟دستواره با خنده گفت: وقتی دیدم اون طوری با داد و فریاد با شما حرف میزنه، گفتم حالش رو بگیرم و این کلت رو از کشوی میزش زدم!🤗 #حاج_احمد با عصبانیت گفت: کلت فرمانده کل نیروهای مسلح سوریه رو از کشوی کارش دزدیدی😤؟ - نه حاجی، ندزدیدم که، بلند کردم تا حالش رو بگیرم تا بفهمه جلوی ما صداش رو بالا نبره.🙂☝️ #حاج_احمد گفت: مگه تو دزدی؟
دستواره مظلومانه گفت: دزد که نه، ولی خب شد دیگه. حالا چیکار کنم؟ می خوای برگردم پیشش و بگم بفرمایید این کلت🔫 شما رو من از کشوی میزت بلند کردم! و هر سه زدند زیر خنده😂🙈
@kheiybar
هنوز آفتاب🌤 نزده بود كه به #دوڪوهه رسيديم. بعضي بچهها تازه رسيده بودند و ڪنار راهآهن داشتند نماز ميخواندند. #حاجي تا اين صحنه را ديد، رنگش پريد و قدمهاش تند شد🏃.
- اين چه وضعشه؟ بچهها بايد رو سنگ و كلوخ نماز بخونن؟ اقلاً يه حسينيه بزنين اينجا.☝️
- بودجه نيست، #حاجي.
#حاجي از كوره در رفت «اگه بودجه نيست، يه صندوق بزنين كه هركي از اينجا رد ميشه دوتومن توش بندازه. اينجوري بودجه تأمين ميشه.»🍃
آشفتگي #حاجي را كه ديد، با شرمندگي گفت:«ديگه چوبكاري نكنين. انشاءالله درست ميشه.»☺️
گوشهي انبار يك كلنگ🔨 بود. #حاجي برش داشت و گفت «كلنگ اول رو ميزنم. اگه تا بيست روز ديگه پول جور نشد، صندوق رو به پا ميكنم.»😇😐
#حاج_محمدابراهیم_همت🌹
@kheiybar
#بسیجی
▫️ قسمتی از سخنرانی🎤
#حاج_همت در #عملیات_رمضان
«همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن کلاشینکف🔫 قراضه اش غوغا می کند
⛅️صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته...🚷
این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو»
سردار شهید #حاج_محمدابراهیم_همت #فرماندهلشکر۲۷محمدرسولالله
@kheiybar
#نجات_از_خودکشی_با_توسل_به_شهید😳👇👇
یک شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن.در رو که باز کردم دیدم #شهید_همت با موتور تریل🏍 جلو در خونه وایساده و میگه سوار شو بریم😕
ازش پرسیدم کجا؟😨 گفت یه نفر به کمک احتیاج داره.سوار شدیم و رفتیم سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابونهارو خوب ببینم.وقتی رسیدیم از خواب پریدیم😓از چند نفر پرسیدم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره😥.
هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم در زدم در رو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در نه من اونو میشناختم نه اون منو😶گفت بفرمایید چیکار دارید.ازش پرسیدیم که با #شهید_همت کاری داشته؟ یهو زد زیر گریه😢.گفت چندوقته میخوام خودکشی کنم دیروز داشتم تو خیابون راه میرفتم و به این فکر میکردم که یه دفعه چشمم افتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان #شهید_همت.🙁
گفتم میگن شماها زندهاید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف #شهید_همت اومدید😭😭
#فرمانده_دلها
#حاج_محمدابراهیم_همت♥️
@kheiybar
🔴کپی ممنوع❌
#نماز_شکر
.
هروقت #حاجے از منطقه.
به منزل مےآمد.
بعد از اینکه با من.
احوالپرسے مےکرد.😌
با همان لباسخاکےبسیجے.
به نماز مےایستاد....
.
یڪروز به قصد شوخے گفتم:
تو مگر چقدر پیش ما هستے.
که به محض آمدن نماز میخوانے؟!
نگاهےکرد و گفت:
هروقت تو را مےبینم.
احساس مےکنم باید.
دو رکعت نماز شکر بخوانم😍😌
.
راوی:همسرشهید
#حاج_محمدابراهیم_همت♥️
@kheiybar
.
جاودان ماندن در جوار رفیق اعلی،
و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می خواند...🌱
#آخرین_تصاویر_ثبت_شده
از سردار نابودگر اسرائیل #حاج_احمد_متوسلیان در پادگان زبدانی سوریه در حال عزیمت به سمت بیروت- ۱۳ تیر ۶۱✌️
سردار شهید #حاج_محمدابراهیم_همت
سردار #حاج_سعید_قاسمی (پشت به دوربین)📸
سردار #تقی_رستگارمقدم
صحبت بی نتیجه رفیقان جهت منصرف شدن حاج احمد از این سفر بی بازگشت😞
@kheiybar
ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو ميبوسيدند.هر كار ميكردي، نميتوانستي #حاجي را از دستشان خلاص كني. انگار دخيل بسته باشند، ول كن نبودند.☹️ بارها شده بود #حاجي،توي هجوم محبت بچهها صدمه ديده بود؛زير چشمش كبود شده بود، حتي يك بار انگشتش شكسته بود.🍁
سوار ماشين🚙 كه ميشد،لپهايش سرخ شده بود؛ اینقدر كه بچهها لپهاش رو برداشته بودند براي تبرّك❗️بايد با فوت و فن براي سخنراني🎤 ميآورديم و ميبرديمش. خب، حالا قِصِر در رفت! يواشكي آوردنش! وقتي خواست بره چي؟ بين بچهها نشسته بودم و ميشنيدم چي پچ پچ ميكنند.داشتند خط و نشان ميكشيدند. #حاجي را يواشكي آورده بوديم و توي چادر قايمش كرده بوديم.🙊 بعد كه همه جمع شدند، #حاجي براي سخنراني آمد.بعد از اتمام صحبتهاش سريع سوار ماشين🚙 كرديمش.تا چند صد متر، ده بيست نفري به ماشين آويزان بودند😱.آخر سر مجبور شديم بايستيم و #حاجي بياد پايين.😃🌹
یاد سردار بیسر
#حاج_محمدابراهیم_همت
@kheiybar
#بسیجی
قسمتی از سخنرانی🎤
#حاج_همت در #عملیات_رمضان:
🌸«همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته... 😇
این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو»😊
سردار شهید #حاج_محمدابراهیم_همت لشکر۲۷محمدرسولالله🌹
@kheiybar
هنوز آفتاب🌤 نزده بود كه به #دوڪوهه رسيديم. بعضي بچهها تازه رسيده بودند و ڪنار راهآهن داشتند نماز ميخواندند. #حاجي تا اين صحنه را ديد، رنگش پريد و قدمهاش تند شد🏃.
- اين چه وضعشه؟ بچهها بايد رو سنگ و كلوخ نماز بخونن؟ اقلاً يه حسينيه بزنين اينجا.☝️
- بودجه نيست، #حاجي.
#حاجي از كوره در رفت «اگه بودجه نيست، يه صندوق بزنين كه هركي از اينجا رد ميشه دوتومن توش بندازه. اينجوري بودجه تأمين ميشه.»🍃
آشفتگي #حاجي را كه ديد، با شرمندگي گفت:«ديگه چوبكاري نكنين. انشاءالله درست ميشه.»☺️
گوشهي انبار يك كلنگ🔨 بود. #حاجي برش داشت و گفت «كلنگ اول رو ميزنم. اگه تا بيست روز ديگه پول جور نشد، صندوق رو به پا ميكنم.»😇😐
#حاج_محمدابراهیم_همت🌹
@kheiybar
ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو ميبوسيدند.هر كار ميكردي، نميتوانستي #حاجي را از دستشان خلاص كني. انگار دخيل بسته باشند، ول كن نبودند.☹️ بارها شده بود #حاجي،توي هجوم محبت بچهها صدمه ديده بود؛زير چشمش كبود شده بود، حتي يك بار انگشتش شكسته بود.🍁
سوار ماشين🚙 كه ميشد،لپهايش سرخ شده بود؛ اینقدر كه بچهها لپهاش رو برداشته بودند براي تبرّك❗️بايد با فوت و فن براي سخنراني🎤 ميآورديم و ميبرديمش. خب، حالا قِصِر در رفت! يواشكي آوردنش! وقتي خواست بره چي؟ بين بچهها نشسته بودم و ميشنيدم چي پچ پچ ميكنند.داشتند خط و نشان ميكشيدند. #حاجي را يواشكي آورده بوديم و توي چادر قايمش كرده بوديم.🙊 بعد كه همه جمع شدند، #حاجي براي سخنراني آمد.بعد از اتمام صحبتهاش سريع سوار ماشين🚙 كرديمش.تا چند صد متر، ده بيست نفري به ماشين آويزان بودند😱.آخر سر مجبور شديم بايستيم و #حاجي بياد پايين.😃🌹
یاد سردار بیسر
#حاج_محمدابراهیم_همت
@kheiybar
شهیدی که برای نخستین بار در #دفاع_مقدس لقب سیدالشهدا گرفت💔
📸 سردار خیبر، شهیدِ بی سَر، فرمانده لشکر۲۷ محمدرسول الله(ص)، سرلشکرشهید، #حاج_محمدابراهیم_همت🌹
@kheiybar
ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو ميبوسيدند.هر كار ميكردي، نميتوانستي #حاجي را از دستشان خلاص كني. انگار دخيل بسته باشند، ول كن نبودند.☹️ بارها شده بود #حاجي،توي هجوم محبت بچهها صدمه ديده بود؛زير چشمش كبود شده بود، حتي يك بار انگشتش شكسته بود.🍁
سوار ماشين🚙 كه ميشد،لپهايش سرخ شده بود؛ اینقدر كه بچهها لپهاش رو برداشته بودند براي تبرّك❗️بايد با فوت و فن براي سخنراني🎤 ميآورديم و ميبرديمش. خب، حالا قِصِر در رفت! يواشكي آوردنش! وقتي خواست بره چي؟ بين بچهها نشسته بودم و ميشنيدم چي پچ پچ ميكنند.داشتند خط و نشان ميكشيدند. #حاجي را يواشكي آورده بوديم و توي چادر قايمش كرده بوديم.🙊 بعد كه همه جمع شدند، #حاجي براي سخنراني آمد.بعد از اتمام صحبتهاش سريع سوار ماشين🚙 كرديمش.تا چند صد متر، ده بيست نفري به ماشين آويزان بودند😱.آخر سر مجبور شديم بايستيم و #حاجي بياد پايين.😃🌹
یاد سردار بیسر
#حاج_محمدابراهیم_همت
@kheiybar
ماپاسداروبسیجیِ خشک وخالے نمیخواهیم،
√پاسداروبسیجے باید:
مکتبے،ایدئولوژی وعقیدتے باشد.
وای برما!
وای برپاسدارما!
وای بربسیج ما!
اگر روزی برسد ڪه فقط نظامے صرف باشد.
شهید #حاج_محمدابراهیم_همت
دومین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌹
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو ميبوسيدند.هر كار ميكردي، نميتوانستي حاجي را از دستشان خلاص كني. انگار دخيل بسته باشند، ول كن نبودند.☹️ بارها شده بود حاجي،توي هجوم محبت بچهها صدمه ديده بود؛زير چشمش كبود شده بود، حتي يك بار انگشتش شكسته بود.سوار ماشين كه ميشد،لپهايش سرخ شده بود؛ اینقدر كه بچهها لپهاش رو برداشته بودند براي تبرّك بايد با فوت و فن براي سخنراني🎤 ميآورديم و ميبرديمش. خب، حالا قِصِر در رفت! يواشكي آوردنش! وقتي خواست بره چي؟ بين بچهها نشسته بودم و ميشنيدم چي پچ پچ ميكنند.داشتند خط و نشان ميكشيدند. حاجي را يواشكي آورده بوديم و توي چادر قايمش كرده بوديم. بعد كه همه جمع شدند، حاجي براي سخنراني آمد.بعد از اتمام صحبتهاش سريع سوار ماشين🚙 كرديمش.تا چند صد متر، ده بيست نفري به ماشين آويزان بودند.آخر سر مجبور شديم بايستيم و حاجي بياد پايين.😃🌹
یاد سردار بیسر
#حاج_محمدابراهیم_همت
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
ماپاسداروبسیجیِ خشک وخالے نمیخواهیم،
√پاسداروبسیجے باید:
مکتبے،ایدئولوژی وعقیدتے باشد.
وای برما!
وای برپاسدارما!
وای بربسیج ما!
اگر روزی برسد ڪه فقط نظامے صرف باشد.
شهید #حاج_محمدابراهیم_همت
دومین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌹
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
ماپاسداروبسیجیِ خشک وخالے نمیخواهیم،
√پاسداروبسیجے باید:
مکتبے،ایدئولوژی وعقیدتے باشد.
وای برما!
وای برپاسدارما!
وای بربسیج ما!
اگر روزی برسد ڪه فقط نظامے صرف باشد.
شهید #حاج_محمدابراهیم_همت
دومین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌹
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
عکس ناب
دو عشق در یک قاب😍
#حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_محمدابراهیم_همت
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
ماپاسداروبسیجیِ خشک وخالے نمیخواهیم،
√پاسداروبسیجے باید:
مکتبے،ایدئولوژی وعقیدتے باشد.
وای برما!
وای برپاسدارما!
وای بربسیج ما!
اگر روزی برسد ڪه فقط نظامے صرف باشد.
شهید #حاج_محمدابراهیم_همت
دومین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌹
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar