eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
36.1هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
16 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️زنــــدگےنـــامہ #شهیــــدمحمـــدابــراهیــــم‌ـــ‌همتـــــ ❤️ #قسمتــــ‌پنجـــم هدفـــــ اصـــلےروشنــــگــرے و خـــدمتـــــ بـــہ مــــردم
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
خاطرات دفاع‌مقدس☺️👌 محسݩ‌رضایےدر ڪنار #شهیدهمت❤️ #قسمت‌‌چهارم👇🍃 ظاهراً #شهیدهمت قبلا در همان سپاه
خاطرات دفاع‌مقدس☺️👌 محسݩ‌رضایے در ڪنار ❤️ 👇🍃 فرمانده تیپ امام سجاد چه کسی بود؟🙂🤔 فرمانده تیپ امام سجاد آقای رودکی و تیپ امام حسن، حسن درویش بود.😊 احمد متوسلیان و و بقیه چقدر فرصت داشتند تا عملیات فتح المبین که تیپ تشکیل دهند؟🙂🤔 بسیار کم😞، مثلا اواخر آذر با آنها صحبت شد – اواخر آذر برف هم آمده بود❄️ – آنها دی ماه به اهواز آمدند.☺️ یعنی در مریوان به آنها زمان دادید گفتید سه ماهه؟😕 نه، گفتم یک هفتهای😊. من به آنها گفتم من که رفتم شما و اینجا تعدادی نیرو بگذارید در خط و بقیه نیروها را بردارید و به اهواز بیایید🤗. احتمالا باید ده، پانزدهم دی ماه به اهواز آمده باشند.🤔🙂 راوے:محسݩ‌رضایے همرزم ... @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
🍃❤️🍃 #شهید‌محمدابراهیم‌همت در قامت يك همسر در آيینه کلام ژيلا بديهیان☺️❤️👇 #قسمت‌چهارم آشیانه‌اے د
در قامت يك همسر در آيینه کلام ژيلا بديهیان☺️❤️👇 آشیانه‌اے در شهر موشک‌ها طبقه ی دوم ساختمان، دارای اتاق تو در تو بود🍃 که با رفتن ساکنان قبلی آن، محل مناسبی برای مرغ و جوجه های صاحب خانه شده بود😐. به محض ورود، شیلنگ آب و یک چاقو برداشتم🙂. شروع کردم به تمیز کردم در و دیوار و کف اتاق🍃. زحمت زیادی داشت، با این حال هر دو اتاق به طور کامل تمیز شد👌. فرش و موکت نداشتیم.🙂 کف اتاق را با دو تا پتوی سربازی پوشاندم. ملحفه ی سفیدی را دو ل سه لایه کردم و جلوی پنجره ی اتاق آویختم😊. علاوه بر آن که مانع نفوذ نور اتاق به بیرون می شد، جلوی پرده را نیز گرفت🍃. اغلب، پیش از ظهر، بازار باز بود. رفتم و یک قوری با دو استکان، دو بشقاب و دو کاسه خریدم🍃. آخر کار یک شیشه گلاب هم گرفتم. به در و دیوار اتاق گلاب پاشیدم تا بوی تعفنی که باقی مانده برطرف شود.🙂 وقتی کار تمام شد و خانه را مهیا کردم، نفس راحتی کشیدم😑. تازه پس از گذشت یک ماه از ازدواج مان داشتیم سر و سامان می گرفتیم و این در حالی بود که هر چند دقیقه یک بار گوشه ای از خانه های شهر هدف گلوله ی توپ دور زن دشمن قرار می گرفت😫 و صدای انفجار، شیشه ها را می لرزاند.😣😒 روزهای آخر بهمن ماه را پشت سر می گذاشتیم. هوای دزفول بسیار سرد بود❄️😬، ما نیز امکانات مناسبی نداشتیم😢. یکی از شب ها که آمد، متوجه ی سرفه های شدید من شد😒. روز بعد در سفری که به اهواز داشت، یک چراغ خوراک پزی و جعبه ای شیرینی خریده بود.☺️ چراغ را به خانه آورد🤗، اما شیرینی را در بین بچّه های عرب چادرنشینی که دشمن، خانه هایشان را ویران کرده بود😞 و از سر ناچاری در حاشیه ی جاده ی دزفول اهواز پناه گرفته بودند🍃، قسمت کرده بود و تنها یکی دو دانه ی آن را که لای یک ورق کاغذ پیچیده بود، با خود به خانه آورد☺️❤️ راوے:همسرشهید ... @kheiybar