eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.4هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ تواضع شهید ابراهیم هادی وقتی به ابراهیم می گویند بیا برای شام با فرماندهان نان و کباب بخور او به آنان محل نمی گذارد❗️ و می گوید همه ما بسیجی هستیم وای به حال روزی که بین بسیجی و فرمانده تبعیض قائل شویم😞و غذای آنان متفاوفت شود. آن موقع کار سخت می شود @kheiybar
...❗️ علامه طباطبایی : من در کل عمرم یادم نمی آید که حتی یک شب در ✨ خوابیده باشم.☝️ @kheiybar
🌷آرامش حاج قاسم سلیمانی در مواجهه با جنگنده‌های آمریکایی 🎙خاطره شهید شهید حسین پورجعفری : 🍃بین زمین و آسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم می‌رفتیم سوریه. نگاهم به حاجی بود، سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم‌هایش را بسته بود، انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دو جنگنده آمریکایی را دیدم که مثل لاشخور دورمان می‌پلکیدند🛫. دلم هری ریخت، ترس برم داشت، فکرم پیش حاجی بود، یک دقیقه گذشت، دو دقیقه، همانطوری که سرش را به صندلی تکیه داده بود چشم‌هایش را باز کرد. خون‌سرد گفت: نگران نباش چند دقیقه دیگه میرن😊، دوباره چشم هایش را بست. چند دقیقه گذشت و رفتند. هواپیما می‌خواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمت ما حواله شد💥. حاجی رو کرد به خلبان و گفت: ما سریع پیاده می‌شیم، تو دوباره تیکاف کن. 🛬تا چرخهای هواپیما به زمین خورد و سرعت کم شد پریدم پایین، خلبان دوباره سرعت گرفت و هواپیما از زمین توی چشم به هم زدن از آسمان فرودگاه دور شد و ما تغییر موضع دادیم و آمدیم یک کنج امن👌 تا خودمان را پیدا کنیم چند خمپاره درست خورد همان جایی که پیاده شده بودیم، خدا بخیر گذراند.🌹 @kheiybar
1_208537320.mp3
11.47M
🔰پویش قرائت 🌹 هرشب ساعت ۸ به وقت امام رضا 🎼🎤حاج محمود کریمی @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙 ✨ به روایت همسر قسمت 5⃣2⃣ خودم را گول زدم :مگر می شود؟ بیشتر گول زدم :آن هم ابراهیم؟! خندیدم و گفتم : " او خودش گفت بر می گردد. به من قول داد..."😔 یادم نیامد کی قول داده بود. خواهرم داشت نگاهم می کرد، جور عجیبی داشت نگاهم می کرد. گفت :" شنیدی رادیو چی گفت؟ " دنیا روی سرم خراب شد وقتی دیدم خواهرم هم خبر را شنیده. گفتم : " تو هم مگر..... " گفت : " اهوم. " گفتم : " اسم کی را گفت؟ تو رو خدا راستشو بگو! " گفت : " ابراهیم را."😭 گفتم : " مطمئنی؟ " گفت : " خودش گفت فرمانده لشکر حضرت رسول. مگر ابراهیم.... " آبرو داری را گذاشتم کنار، از ته دل جیغ کشیدم، جلو مسافر هایی که نمی دانستند چی شده. سرم سنگین شده بود از جیغ هایی که می زدم.😞 مصطفی بنارا گذاشته بود به گریه. بلند شدم به راننده گفتم :نگه دار! همین جا نگه دار، می خواهم پیاده شوم. با شما نیستم مگه؟ گفتم نگه دار. نگه نداشت. پدرم بهش سپرده بود مرا ببرد در فلان خیابان و جلو خانه فلانی پیاده کند. جای پیاده شدن هم نبود، وسط بیابان که نمی توانست نگه دارد. مسافر ها آمده بودند جلو می گفتند :" یهو چی شد؟ "😢 نه حرمت،نه متانت، نه آبرو، هیچی را نمی شناختم. فقط گریه می کردم.😭 گفتم : " شوهرم شهید شده. نشنیدید مگه؟ بگویید به راننده نگه دارد! " نگه داشت. پیاده شدم رفتم با اتوبوس دیگری بر گشتم. نمی گذاشتند ببینمش. تا اینکه راضی شدند ببرندم پیشش. با چه مصیبتی هم.که برویم سپاه، برویم فلان سردخانه، برویم توی سالنی پر از در های کشویی بسته،آرام آرام بکشید عقب و تو ابراهیم را ببینی😭، که ابراهیم همیشگی نیست، که آن چشم های همیشه قشنگش نیست،😭 که خنده اش نیست، که اصلاً سری در کار نیست. 😭 همیشه شوخی می کردم می گفتم : " اگر بدون ما بری می آیم گوش هات رو می برم می گذارم کف دستت."😔 بهش گفتم :" تو مریضی ماها رو نمی تونستی ببینی، ابراهیم. چطور دلت آمد بیاییم اینجا، چشم هات رو نبینم، خنده هات رو نبینم، سر و صورت همیشه خاکیت رو نبینم، حرف هات رو نشنوم؟😭 " جوراب هاش را دیدم، جیغ زدم.خودم براش خریده بودم. آن قدر گریه کردم که دیگر خودم را نمی فهمیدم. اصلاً یک حال عجیبی داشتم.💔 همه هم بودند، دیدند. دیدند دارم دنبال پاهام می گردم. حتی گفتم : " پاهام کو؟ چرا دیگه نمی تونم راه برم؟ "😔 ... @kheiybar @shahedaneosve
🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ ✨شهید حاج قاسم سلیمانی✨ هدیه به { امام‌حسن عسکری ع } برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج💐 🌺مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت ۲۱🌺 تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتـــــ ما بنما ✋ در رمضــاڹ یا اللّـہ✨ دم #افطار حـــــرم صحن اباعبداللّہ😔 #السـلام_علیـک_ایہا_العطشـان💔 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ @kheiybar
هر روز با نور افشانی خورشید☀️ واژه ها به تسبیح و ثنای تو🕊 بر می خیزند روز ت بخیر دولتِ بیدارِ من😍 🌹 @kheiybar
(ع) فرمودن: ✨خداوند هر شب جمعه تا صبح از عرش ندا مےدهد: 🌸آیا بنده مؤمنے نیستــ ڪه از گناهانش توبہ ڪند تا توبه او را بپذیرم؟💔 📚وسائل الشیعه، ج5، ص73 🍁اَستَغفِرُاللهَ رَبِّی مِن کُلِّ ذَنبٍ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ🍁 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
بين نماز ظهر و عصر، قرار شد كه برای بسيجيان صحبت كند🎤. بعد از صحبت به سمت محل ستاد حركت مي‌كند. چون سابقه هم داشت كه بسيجيان، براي ابراز محبت بعد از صحبت های مي‌ريختند و مشكلاتی را ايجاد مي‌كردند🍃، با توجه به اين مطلب ، بين نماز ظهر و عصر را انتخاب كرده بود كه از اين فرصت بتوانند استفاده كند🙊. وقتي كه حركت كرد، بسيجيان متوجه مي شوند كه حركت كرده است به سمت محل ستاد. به سمتش هجوم مي‌آوردند😱. وقتی كه اين وضع را دید، شروع کرد به دويدن به سمت محل ستاد و بسيجيان هم بدنبالش.!😂🏃 شهيد رمضان گفت، ايشان آمدند وارد ستاد كه شدند بسيجيان از در و پنجره محل ستاد بالا مي رفتند كه مي خواستند ايشان را ببينند😩. هرچه از برادران خواهش مي‌كرديم كه ايشان كار دارند بايد سريع برگردند به منطقه و بايد فرماندهان گردان‌ها را توجيه كنند، بسيجيان راضي نمي‌شدند😂. در اين بين، پيرمردي اصرار زياد داشت كه حتما بايد را ببينند. میگفت با ایشان کار واجبی دارد، خوب هرچه ما به اين پيرمرد بسيجی عرض كرديم كه كارت را بگو، گفت: نه كاري است كه بايد حتما به ايشان بگويم😞! اجازه دادیم وارد شود و به محض اينكه وارد شد رفت و را بوسيد!😘 گفت: كار من تمام شد. همين كار را داشتم ، چطور میخواستید به جای من انجامش دهید!؟!😂😒 اين خاطره درست بعد از عمليات خيبـر، 6 و 7 شب مداوم عمليات كردن در منطقه طلاييه و بسياري از اين بسيجيان يا برادرشان ياخويشاوندانشان و يا دوستانشان را از دست داده بودند💔. اين نشان ميدهد كه اينها چقدر به علاقه‌مند بودند. از طرفي اين هم نشانه از علاقه شديد به بسيجيان بود. چون به اين برادران عزيز بسيار علاقه‌مند بود.☺️ هميشه به فرماندهان گردان‌ها تأكيد مي‌كرد كه از نظريات و از موارد مختلف و از تجربيات اين برادران استفاده كنند👌🌹 ♥️ @kheiybar
🚨توئیت مقتدرانه رهبر معظم انقلاب در روز ملی خلیج فارس: 👈 آیت‌الله امام خامنه‌ای: خانه‌ی ما و جای حضور ملّت بزرگ ایران است؛ ما ملّتی هستیم با تاریخ و قدرتمند. @kheiybar
- ناشناس.mp3
3.98M
تند خوانی قرآن✨ استاد معتز آقایی🎤 📿 به نیابت از 🕊 @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴در نتیجه "فرهنگ یادگیری جمعی هوشمند" است که ظرفیت و کارآیی قاسم‌ سلیمانی ها در عملیات فتح المبین، فراتر از طریق القدس ظهور می یابد و در عملیات بیت المقدس، فراتر از فتح المبین به فعلیت می رسد🌱 و در والفجر ۸ و کربلای ۵، شاهد بروز عینی توانمندی تکامل یافتۀ آنان هستیم. 🌷قاسم عزیز ما پس از پایان جنگ، در فرماندهی قرارگاه جنوب شرق کشور، ناامنی و شرارت که از سیستان و بلوچستان تا نزدیکی سیرجان رسیده بود👌 را با کمترین هزینه و با بکارگیری بهینۀ نیروها و مشارکت مردم منطقه، حل می کند، در جنگ ۳۳ روزه با رژیم صهیونیستی در کنار فرماندهان غیور و شجاع حزب ا... و با بکارگیری خلاقانه تجارب دفاع مقدس می درخشد✨ و در نبرد با داعش، برپایه به کارگیری هوشمندانه و جهش زای تجربه‌های دفاع مقدس به پیروزی می‌رسد.✌️ محسن رضایی در مقدمهٔ کتاب شهید سلیمانی📗 @kheiybar
•|پنجشنبہ اسٺ •|فاتحہ مےخوانَم •|نہ براے "تــو" 💔•|براے "خـودم" ڪه 😔•|جامٰاندَمْ از شَهٰادَٺ ♡ شَهٰادَٺْ رویٰاے ناتَمومہٖ♡ باز پنج‌شنبه و 🌹 @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج رحیم نوعی اقدم هم رزم شهید سلیمانی در سوریه: سردار سلیمانی به من گفت یقین دارم آمریکا می زند❗️ اگر زد سلام من را به باکری برسان و اگر نزد تو را خواهم دید!☝️ @kheiybar
🍁من خوف این را دارم که در این ماه مبارک رمضان که ماه تهذیب نفس است و همه را خدا به ضیافت خودش دعوت کرده است، ما با صاحب خانه کاری بکنیم که عنایتش از ما برگردد❗️😞 📿 @kheiybar
تو سینه زدی و عرش اللهی شد🕊 جایگاهت ما هم سینه زدیم . . .🍁 نوکری تو کجا و نوکری ما😔✋ ابراهیم‌جان یادت‌ کردیم شماهم‌ در نزد ارباب_ یادمون کن😭 @kheiybar
#عطشان_کربلا_حسین_جان💔 دوسٺ دارم دم افطار کمی‌تشنہ شوم نوکر شاه کہ عطشان بشود خوب تر اسٺ✋ نام ارباب خودش مظهر اسماء خداسٺ✨ ذکر العفوحسین جان بشود خوب تر اسٺ🕊 #الهی_بالحسین_العفو #شب_جمعه #شب_زیارتی_ارباب @kheiybar
1_208537320.mp3
11.47M
🔰پویش قرائت #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه🌹 هرشب ساعت ۸ به وقت امام رضا 🎼🎤حاج محمود کریمی #نشرحداکثری #کرونا @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙 ✨ به روایت همسر قسمت 6⃣2⃣ به من گفتند : " مادرش نگران دست ابراهیم بوده، همان که توی والفجر چهار ناخنش پریده بود." من هم آن ناخن را یادم بود ،نگاهش نکردم. یعنی جرات نکردم. یعنی نمی خواستم ببینمش تا مطمئن شوم خود ابراهیم ست. می خواستم خودم را گول بزنم که جنازه سر ندارد و می تواند ابراهیم نباشد و می توانم باز منتظرش باشم، اما نمی شد، خودش بود.😭 آن روزها زده بود به سرم. هر کسی من را می دید می فهمید حال عادی ندارم. خودم هم فکر نمی کردم زنده بمانم،😔 یقین داشتم تا چهلمش زنده نمی مانم. قسمش می دادم، التماسش می کردم، به سر خود می زدم که مرا هم با خودش ببرد.💔 و وقتی می دیدم هنوز زنده ام، می گفتم : " من هم برات آبرو نمی گذارم که بی من رفتی، بی معرفت. " دو سه بار غش کردم، آن هم من، که هرگز فکرش را نمی کردم توی سیستم بدنم غش کردن معنا داشته باشد.😞 بارها به من می گفتند :" این چه فرمانده لشکری ست که هیچ وقت زخمی نمی شود؟ برای خودم هم سوال بود. یکبار رک و راست بهش گفتم. یا می خندید، یا می رفت سر به سر بچه‌ها می گذاشت، یا حرف تو حرف می آورد، یا خودش را سرگرم کاری می کرد،تا من یادم برود یا اصلا بگذرم.☹️ تا آن شب که مصطفی بدنیا آمد و رازش را بهم گفت. گفت :" پیش خدا، کنار خانه اش، ازش چند چیز خواستم. اول تورا. دوم دوتا پسر از تو تا خونم باقی بماند. بعد هم اینکه، زخمی و اسیر نشوم، اگر قرار است، بروم. اخرش هم اینکه نباشم تو مملکتی که امامش توش نفس نکشد. همین هم شد.💔 بارها کنار گوش بچه‌های شیرخوارش زمزمه می کرد که از این بابا فقط یک اسم برای شما می ماند. تمام زحمت های شما برای مادرتان ست. به من می گفت : " من نگران بچه‌ها نیستم. چون آنها را می سپارم به دست تو. نگران پدر مادرم هم نیستم، چون بعد از عمری با افتخار رفتن من زندگی می کنند."👌 می گفتم :" چه حرف هایی می زنی تو؟رفتنی هم اگر باشد هر دومان با هم." می گفت : " تعارف نمی کنم به خدا. مطمئنم تو می نشینی بچه‌هام را بزرگ می کنی. مطمئنم نمی گذاری هیچ خلاءیی توی زندگی شان پیدا بشود. مطمئنم از همه نظر، حتی عاطفی، تامین شان می کنی، ژیلا. "😊 می گفت :" آن هم در جامعه یی که توی هزار نفرشان یک مرد پیدا نمی شود و اگر هم هست انگشت شمار ست. " او امروز مرا میدید. به خوابم هم که آمد، با برادرش، جلو نیامد باهام حرف بزند. به برادرش گفتم : " چرا ابراهیم نمی آید جلو؟ " گفت :" از شما خجالت می کشد، روی جلو آمدن ندارد." 😔 خودش می دانست، هنوز هم می داند، که طعم زندگی با او اصلاً از جنس این دنیا نمی دانستم. بهشتی بود.شاید به خاطر همین بود که همیشه می گفت : " من از خدا خواستم که تو جفت دنیا و آخرت من باشی. " گفتم :" اگر بهتر از من، بساز تر از من گیر آوردی چی؟ " می گفت :" قول می دهم، مطمئن باش، که فقط منتظر تو می مانم. خدا وعده بهشتی داده که به شما جفت نیکو می دهم. "☺️☝️ و من هم یقین دارم ابراهیم جفت نیکوی من است. بعدها هم کمتر گریه کردم وقتی این چیزها یادم آمد یا می آید.😇 ... @kheiybar @shahedaneosve
🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ ✨شهید حاج قاسم سلیمانی✨ هدیه به { آقا ابوالفضل‌العباس،بی‌بی‌ ام البنین و حضرت‌زینب س‌} برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج💐 🌺مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت ۲۱🌺 تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا