eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
38.9هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل چهارم قسمت5⃣7⃣ آخدا یک سرسوزن نسیم!یک باد کوچولو به ابوالفضل از گرما
😍 فصل چهارم قسمت 7⃣7⃣ خستگی آن قدر در تن و بدنمان لانه کرده بود که بی حال افتادیم...🤦‍♀ صبح که از چادر بیرون اومدیم،انگار آبله مرغان گرفته بودیم...!😢 دست ها و صورت و گردنمان پر جوش های سرخ بود و جیغ و داد حاجی از همه بلندتر به گوش می رسید...😨 سومین روز ماموریتمان مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان بود و در هفتمین روز،عملیات شروع شد...! بالگردها به صورت تیم چهار فروندی پی در پی می رفتند و با سلاح های تخلیه شده باز می گشتند...🍃 تا عصر روز نهم پی در پی پرواز و عملیات داشتیم... شب در چادر نشسته بودیم که حاجی دمغ وارد شد...😞یک فروند از بالگردها آن روز دچار سانحه شده بود...😔 از خلبانان آن ها اطلاعی در دست نبود🤦🏻‍♂و ما هم ناراحت بودیم...😔 ورود حاجی با آن قیافه دلخور،سگرمه های ما را بیشتر در هم برد...😣 همه دغدغه های سرهنگ"ایرج عیوضی"و سرهنگ "میرمرادزهی"رو داشتیم و دعا می کردیم که حداقل زخمی شده باشند...😞 هرچند فرجی گفت:خودم دیدم هدف قرار گرفتند و سقوط کردند...😬 حاجی که نشست چشم به او دوختیم...👀 آخرین نفری بود که از خط پرواز برگشته بود و شاید خبری جدیدی داشت... خودش لب بازکرد:ای دادبیداد😬عیوضی و آن بلوچه هم پرگرفتند...🕊راستی اسمش چی بود؟ قاسم نگران پرسید:حاج احمد مگر شهید شده اند؟😢 دست به پیشانی برد🤦🏻‍♂وگفت:خدارحمتشان کند... این جوری که فیروزان گفت،انگار شهید شدند.... فصل چهارم قسمت 8⃣7⃣ غصه مان بیشترشد و تقی زمزمه کرد:میرمرادزهی عجب بچه ی با صفایی بود....😔 حاجی سربلند کرد... گفت:آها همان بود میرمرادزهی،انگار اهل زاهدان بود...🤔 مهدی دلریش گفت:حاجی،خبر موثق که هنوز نرسیده شاید زنده یا اسیر شده باشند‌..!😟 حاجی دوزانوشد و غمناک گفت:راست گفتند که دنیا به کسی وفا نمیکنه!😢 همین امروزصبح بالای تپه دور هم نشسته بودیم،کی فکر میکرد که امشب دو نفرمان کم شده باشند؟!😞 مهدی دوباره گفت:حاج احمد جوابم رو ندادی،خبرموثقه؟؟؟ حاجی انگشت به گوشه ی چشم برد و گفت:تا اندازه ای آره...🙍🏻‍♂ "سروان فرجی"می گفت خودش با چشمان خودش دیده که وقتی سقوط کردند در میان شعله های آتش دست و پا می زدند...😣😔 مهدی لب باز کرد:فرجی و تیم نجات نتوانسته بودند کاری بکنند؟ حاجی ناامید زمزمه کرد:بالگرد نجات نزدیک شان میشیند،فرجی و امیدی با اره بنزینی جلو میروند اما حجم آتش آنقدر زیاد بوده🔥که کاری از دستشان برنمی آید...😞 تازه،احتمال منفجرشدن بقیه ی موشک ها هم بوده...😶😔 از آن طرف هم نیروهای عراقی به طرف آن ها در حرکت بودند...😓 با ضربه ی محکم دست حاجی که به پشت گردنش زد حرف عوض شد:این گرمای جهنمی یک طرف،این واویلاها هم نمیخوان دست از سر ما بردارند...😕 ... @kheiybar
گر دخترکی پیش پدر ناز کند گِره کرب و بلایِ همہ را باز کند :) 🏴 ختم صلوات به نیابت ✨بی‌بی جانمون ✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
ایـݩ ڪانال وقف آقای غریبمان است😔👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2779709457Cea40fa4630 312+1=??? او شاید 👆😔 💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪرب و بلایی نشدم اما ڪاش😔 آخر ماه صفر زائر باشم♥️ 💛 @kheiybar
بارالهـا ! یاریمان دہ ؛ ڪه چون آنان باشیم آنان ڪه خوب بودند💔 نه برای یڪ هـفته ، بلڪه برای یڪ تاریخ ☝️ 🌹 @kheiybar
✨امام صادق (ع) فرمودند: كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست☝️ و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.✨😞 @kheiybar
📃 بخشی از وصیتنامه شهید همت: ، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه حاضر بودم بميرم؟❗️ کلام او الهام‌بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.🌿 اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد.💔 @kheiybar
33.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تقدیم به روح بزرگ #مادر_شهید_حاج_محمدابراهیم_همت💔 🎙 با صدای سالار عقیلی @kheiybar
. 🌱 امروز هرکس که نام را کوچک بدارد... و حرکت عظیم در کشور ما را نادیده بگیرد و تحقیر کند، به تاریخ این ملت "خیانت" 🚷 کرده است.✋🏻 ۱۳۸۰\۰۸\۲۰📝✨ ツ↓ | @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل چهارم قسمت 7⃣7⃣ خستگی آن قدر در تن و بدنمان لانه کرده بود که بی حال
😍 فصل چهارم قسمت 9⃣7⃣ حاجی غرولند کرد:گرما وپشه بس نیست میخوای از دود خفه بشیم؟😟 مهدی زیر لب گفت:یک امشب رو تحمل‌کنید،امروز ظهر از سرهنگ "کیانفر"شنیدم که فردا ماموریت تمام است...🙃🙂 حاجی در حالی که برای خواب آماده میشد پوزخندی زد و گفت:چه کسی از یک ثانیه بعد خبرداره؟فاتحه ای بخوانید و بخوابید... و ما هم تا آمدیم دراز بکشیم... اما هنوز حرف سروان رضا چهچهه و خاطره اش تمام نشده بود که احساس کرد کسی بالای سرش ایستاده است... چشم باز کرد👁👁باورش نمیشد ولی درست میدید... حاج همت بود...😍☺️ همراه با شیبانی و مجتبی صالحی! از شناسایی برمیگشتند...😇 سر راه به بچه های پدافند هوایی سرزده بودند...🌿 پشه ها زیر روشنایی بی رمق شمع،توی سروصورت و گردن همت و همراهانش می نشستند و اون ها رو نیش میزدند...😖 اما انگار نه انگار... صورت حاج همت تکه تکه شده بودولی عکس العملی نشان نمیداد...🤭 گفت:خسته نباشید بچه ها!چه خبر؟☺️ خبرها که دست شماست حاج آقا... آماده که هستید ان شاالله؟!😉 حاج همت این رو گفت و با همراهانش رفت...🚶🏻‍♂ بچه ها به هم نگاهی کردند👀و گفتند:آماده ی چی یعنی؟🤷🏻‍♂😧 فصل چهارم قسمت 0⃣8⃣ دیگر نمیتونست توخونه خودشون بمونه...🤦‍♀ خانه اش امنیت نداشت... دزدها و عقرب ها و تنهایی اون رواز همه سو محاصره کرده بودند...😰 به ابراهیم گفته بود که می خواهد شب ها به خونه دوست نزدیکشون خانم دکتر توانا سر بزند و روزها به خانه خودشون برگردد... گفته بود:اینجوری میتونم دوام بیارم😢 +وابراهیم گفته بود:هر کاری رو که خودت مصلحت میدونی انجام بده عزیزم...!☺️ از آن پس ژیلا همین کار رومیکرد...✌️ هرشب به خونه دوستش خانم دکتر توانا که اون هم تنها بود میرفت و روزها به خونه خودشون بر میگشت...🚶‍♀ ژیلا وقتی با یکی از خانم های سپاهی داشت از بیرون بر میگشت،آن خانم به او اشاره کرد و گفت:نگاه کن او حاج همّت نیست که دارد از خونتون میادبیرون؟🤔 ژیلا به سمت اشاره ی اون خانم برگشت و نگاه کرد،دید آقایی با لباس وشلوار لی از خونشون دارد بیرون می‌آید...👕👖🚶🏻‍♂ -گفت:نه! اون حاج همّت نیست...😟 ژیلا این رو گفت و دلش هُری ریخت پایین...😦 ودر جواب خانم همراهش که پرسید:پس کیه؟و تو خونتون چیکار داره؟🤔 -ژیلا گفت:چی بگم والله!‍😧 ... @kheiybar