eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹 ڪاری ڪه انجام مےدهید ، حتی نایستید ڪه ڪسی بگوید خستہ نباشید ! از همان در پشتی بیرون بروید ... چون اگر تشڪر ڪنند ، تو دیگر اجرت را گرفتہ و چیزی برای آن دنیایت باقی نمےماند . 🕊 ❤️
🛣یه‌روزتوی‌مسیری‌ازمنطقه‌داشتیم برمیگشتیم‌که‌تعدادی‌دختروپسر🙋‍♂ سوری‌برا‌مادست‌تکان‌میدادن🙋‍♀ ودنبال‌خودروی‌مامیدویدن...🚐 محمدحسین‌به‌راننده‌گفت:‌وایسا❗ ️هرچی‌خوردنی‌وتنقلات‌داشتیم🍭 دادبهشون‌وحرکت‌کردیم...👋 موقع‌حرکت‌گفت‌بچه‌هانگاه‌کنید این‌بچه‌هاچقدرزیباوقشنگن...❤️ مثل‌عروسکن...🤗 🙄آهی‌کشید‌ازش‌پرسیدم‌چیشده؟ گفت:یادعلیرضاافتادم‌دلم‌براش💔 تنگ‌‌شده‌دیشب‌زنگ‌زدم‌مادر😐 علیرضاگفت‌علیرضاعکستو گذاشته‌کنارش‌وخوابیده.😭 🌹 🌹 🌹 http://eitaa.com/joinchat/3919708172C0ac62f0a34
"اگر ایمان نباشد عشق تنها به کار آدمی نخواهد آمد، چون عشق و ایمان در می آمیزند قهرمانه ها آغاز می شود"❤️ کاش معشوقه ز عاشق طلب جان میکرد تا که هر بی سر و پایی نزند لاف ز عشق پنجمین سالروز شهادت شهید حمید سیاهکالی مرادی ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @shohadae_sho ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
مقید نبودن به دنیا بارزترین ویژگی شهید رشوند بود. به هیچ عنوان اجازه نمی داد دنیا دست و بالش را ببندد.😊 عرق خاصی برای کارش داشت و تلاش می کرد در همه حوزه ها فعالیت داشته باشد، مثلا مدتی زبان انگلیسی را دنبال کرد. در خانه پرتاپ دارت انجام می داد. می گفت همه چیز را باید یاد گرفت.✅ آدم مهربانی بود. در سوریه وقتی به بچه های حلب خبر دادند عمو رشید شهید شده بچه ها گریه می کردند. 😭 شهید در مدت زمانی که حلب بود برای مردم سوری غذا و نفت می برد و از این طریق ارتباط خوبی با بچه ها پیدا کرده بود.💔 شهید مدافع حرم عبدالرشید رشوند🌹 🕊 ┏━ ✨ 🌹 ✨ 🌸 ✨ ━┓ 💐 @shohadae_sho 💐 ┗━ ✨ 🌸 ✨ 🌹 ✨ ━┛
#خاطرات_شهید 💠در امر بیت المال بسیار حسّاس و دقیق بود. همیشه درباره امکاناتی که مردم برای رزمندگان می فرستادند سفارش می کرد و نسب به اسراف ها و حیف و میل اموال هشدار می داد: – این پوشاک و خوراک و وسایت نقلیه اهدایی, از طرف کسانی می رسد که شاید خودشان به نان شبشان محتاج باشند, پس وای بر ما که ملاحظه این ها را نکنیم و در مصرفشان اسراف ورزیم! 💠یکی از درس هایی که ما از وی گرفتیم این بود که تا لباسی و وسیله ای کاملاً غیر قابل استفاده نمی شد کنارش نمی نهاد. مثلاً اگر لباسش پاره می شد, خودش می نشست و شروع می کرد به وصله کردن, هیچ اِبایی نداشت که لباس فرم یا کار وصله دار بپوشد. 💠یک بار در اعتراض بدین عمل ایشان گفتم: – آقا اسماعیل! شما رییس ستاد لشگری, این لباس های وصله دار مناسب شأن و مقام شما نیست. خوب نیست که با این لباس ها در جلسات حاضر شوید! 💠او سری به تأسّف تکان داد و گفت: – بابا! ما بزرگان دینمان وقتی که لباسشان پاره می شد وصله می کردند و بدین سادگی ها لباسی را دور نمی انداختند. حال شما می گویید ما از آن ها بالاتریم؟! ✍به روایت سردارشکارچی 📎رییس ستاد لشگر۱۷علی‌ابن‌ابیطالب #سردارشهید_اسماعیل_صادقی🌷 #سالروز_شهادت ●ولادت : ۱۳۳۶ قم ●شهادت 29 /12 /1363 عملیات بد #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣❣
●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. 📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، را گرامی می داریم. 🌷 ❣❣❣❣❣
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی قرار بود صبح روز عید غدیر برود خدمت آقا و درجه سرلشگری اش را بگیرد. همه تبریک گفتند ،☺️ خودش می گفت: درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانیست وقتی آقا درجه را روی دوشم میگذارند از من راضی هستند وقتی ایشان راضی باشد، #امام_عصر (عج) هم راضی اند. همین برایم بس است.😊 انگار مزد تمام سال های جنگ را یکجا بهم دادند .✅ صبح روز بعد از خاکسپاری خانواده اش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا (س)، سر قبر شهید صیاد، اما پیش از آنها کس دیگری هم آمده بود . آقا که فرمودند : دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام .💔 #سالروز_شهادت #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
شهید مختار سلیمانی🌹🍃🌹🍃 ولادت: ۱۳۳۸ - روستای آمره، تفرش، استان مرکزی شهادت : ۲۶ فروردین ۶۲ ، عملیات بسیار سخت و سنگین والفجر یک در #فکه #مختار_سلیمانی چند روز پس از برداشتن جراحت، در بیمارستان «شهید کلانتری» (اهواز) بال در بال ملائک گشود. پیکر پاک این فرمانده‌ی جوان، پس از انتقال به تهران، در بهشت زهرا(صلوات الله علیها)، تا ظهور مولایش به امانت گذاشته شد.🕊 #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت که در زمان شهادت «سلیمانی»، فرماندهی لشکر۲۷محمدرسول‌الله_ﷺ را بر عهده داشت، در وصف او چنین گفته است: «این قدر این مرد صلابت و شجاعت وشهامت داشت که انسان به حالش غبطه می‌خورد. به خدا وجود پاکش انگار ذره‌ای ترس از مرگ نداشت. سلیمانی یک سرمایه بزرگ برای انقلاب بود، یک فرمانده غنی و بزرگ مانند مالک‌اشتر، جسور و بی باک در هنگام رزم. آن قدر با بچه‌های بسیج اخلاقش خوب بود که همه شیفته‌اش شده بودند. در او ذره‌ای از وابستگی به دنیا پول، ثروث، خانواده، منصب و مقام وجود نداشت... این عزیز این گونه شربت شهادت را نوشید، ما بسیار یادش‌ خواهیم کرد و یادش را در ادامه ‌راهش به اثبات خواهیم رساند... #شهید_مختار_سلیمانی #سالروز_شهادت💔 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#خاطرات_شهدا ●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع) #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷 #سالروز_شهادت ●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰ #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#شهید_ محسن - وزوایی نخبه علمی💫✨🌹🌹 یکی از بستگان ما خیلی مخالف انقلاب بود، ولی محسن را دوست داشت، از نخبگان علمی بود که در یکی از کشور‌های اروپایی سمت بالای پزشکی داشت، ایشان هر وقت محسن را می‌دید، می‌گفت: محسن هوش و علم تو حیف است. تا این‌که محسن مجروح شد و وقتی این فامیل ما خبر را شنید سریع خودش را به ایران رساند. زمانی که کمی محسن حال بهتری پیدا کرده بود در بیمارستان سجاد به دیدنش رفت. آن روز‌ها محسن فقط می‌توانست برخی حرف‌هایش را بنویسد و امکان صحبت نداشت. این فامیل ما اصلا انتظار نداشت محسن را با این وضعیت ببیند. با آن علاقه‌ای که به محسن و نفرتی که از انقلاب داشت یکباره بهم ریخت و گفت: «محسن ببین چه کردی، کجاست کسی که بخواهد تو را درست کند، گفتم دنبال این انقلاب نرو.» چند دقیقه‌ای صحبت کرد و در تمام مدت محسن فقط نگاه می‌کرد و چشمش تکان می‌خورد. محسن به من اشاره کرد تا کاغذی برای او ببرم، با سختی روی کاغذ نوشت: «چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم، چون در هر دو حال تکلیف خود را انجام دادیم»   #سالروز_شهادت 🌹شهید محسن وزوایی🌹 🌐#تولید_پشتیبانی ها_مانع زدایی ها #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣